شیعه نیوز:
پرسش
در مسئله شیون و اندوه، روایات پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) و اهل بیت(علیه السلام ) معتبر است یا نظر علماى شیعه؟ خداوند متعال میفرماید: «و مژده بده به بردباران آن کسانی که هنگامی که بلایی به آنان میرسد، میگویند ما از آن خداییم و به وی باز میگردیم آنان (همان بردباران با ایمانی هستند که) الطاف رحمت و احسان و مغفرت خدایشان شامل حال آنان میگردد و مسلماً ایشان از راهیافتگان هستند». و میفرماید: «و آنان که در برابر فقر و بیماری [و زیان و ضررها] و به هنگام نبرد شکیبایند». در نهج البلاغه آمده است: «علی بعد از وفات پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) خطاب به پیامبر فرمود: اگر از بی قراری و بی تابی نهی نمیکردی و به بردباری فرمان نمیدادی، چنان برایت اشک میریختیم که اشک چشمانمان تمام میشد». همچنین در نهج البلاغه آمده است که علی(علیه السلام ) فرمود: «هر کس به هنگام مصیبت و بلایی دستش را بر رانش بزند و تأسف بخورد، عمل او نابود گردیده است». و امام حسین(علیه السلام ) در کربلا چنان که صاحب منتهی الآمال نقل کرده به خواهرش زینب فرمود: «خواهرم تو را به خدا سوگند میدهم که وقتی من کشته شدم گریبانت را پاره مکن، و چهرهات را با ناخنهایت خونین مکن، و به خاطر شهادت من فریاد واویلا سر مده». ابو جعفر قمی نقل میکند که امیر المؤمنین به یارانش فرمود: «لَا تَلْبَسُوا السَّوَادَ فَإِنَّهُ لِبَاسُ فِرْعَوْنَ»؛ لباس سیاه نپوشید؛ زیرا لباس سایه لباس فرعون است. و در تفسیر الصافی آمده است که پیامبر با زنان بیعت کرد مبنی بر اینکه [به هنگام مصیبت] سیاه نپوشند و گریبانشان را پاره نکنند و فریاد واویلا سر ندهند. و در فروع کافی آمده است که پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) فاطمه را وصیت نمود و به او فرمود: «وقتی من مردم چهرهات را خونین مکن، موهایت را ژولیده و آویزان مکن، و فریاد واویلا سر مده، و زن نوحه سرایی را برای نوحه سرایی برای من مقرر مکن». و شیخ شیعه محمد بن حسین بن بابویه قمی که نزد آنها ملقب به صدوق است میگوید: از جمله گفتارهای پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) که پیش از او کسی آنرا نفرموده این است: «نوحه سرای از اعمال جاهلیت است». همچنین علمای شیعه مجلسی و نوری و بروجردی از پیامبر خدا حدیثی را نقل کردهاند که فرموده است: «دو صدا نفرین شده هستند که خداوند آنها را دوست ندارد: شیون و فریاد به هنگام مصیبت، و صدای آهنگ و ترانه؛ یعنی نوحه سرایی و موسیقی». بعد از همه این روایتها سؤال اینجاست که چرا شیعه با حقیقتی که در این روایات ذکر شده است مخالفت میورزد؟ و ما چه کسی را تصدیق کنیم، آیا سخن پیامبر و اهل بیت را باور کنیم، یا علمای امروز شیعه را؟
پاسخ اجمالی
در باره ی این موضوع، لازم است به چند نکته توجه شود. 1. هر روایتى در هر جا ذکر شده باشد قابل اعتماد نیست.
براى رسیدن به پاسخ ابتدا مناسب است چند نکته را به عنوان مقدمه بررسی کنیم:
در این باره باید گفت: اعتماد بر روایات بر اساس ارزیابى آنها از نظر سند و دلالت مىباشد، این مهم به عهده ی کار شناسان مسائل اسلامى است که از آنان به عنوان "فقیه" یا "مجتهد" یاد مىشود.
یادآورى این مطلب بجاست که بدانیم بر فرض صحیح بودن یک حدیث، ممکن است حدیث دیگرى با آن در تعارض باشد و نیاز به یک کارِ کارشناسى دیگرى داشته باشد که در نهایت در یک به جمع بندى، نتیجه آن اعلام می شود.
در حقیقت بهره بردارى از قرآن و حدیث، همانند استفاده از رایانه در زمان ماست؛ یعنى گاهى در صفحه کلید، یک کلید به تنهایى عملى را انجام مىدهد، و گاهى دو یا چند کلید با هم، مثلاً براى اجراى یک برنامه تنها کلید اینتر را مىزنیم، ولى براى بعضى از کارها باید کنترل را با اینتر بگیریم تا عمل کند.
در آیات و روایات نیز گاهى یک مطلب از آیهاى یا روایتى به خوبى و به تنهایى قابل استفاده است، ولى گاهى دو آیه یا چند آیه و روایت را باید با هم در نظر گرفت. به عنوان نمونه در یک جا از نهج البلاغه چنین آمده است که امام على (علیه السلام ) به هنگام غسل دادن پیامبر ( صلی الله علیه و آله و سلم )، در سوگ او فرمود: اگر به شکیبایى امر نمىکردى و از بى تابى نهى نمىفرمودى، آنقدر اشک مىریختم تا اشکهایم تمام شود، و این درد جانکاه همیشه در من مىماند و اندوهم جاودانه مىشد، که همه ی اینها در مصیبت تو ناچیز است.[1] ولى در جاى دیگر آمده است که به هنگام دفن پیامبر ( صلی الله علیه و آله و سلم )، در سوگ او فرمود: همانا شکیبایى نیکوست جز در غم از دست دادن تو، و بى تابى مکروه است، جز در اندوه مرگ تو، مصیبت تو بزرگ است و مصیبتهاى پیش و پس از تو ناچیزند.[2]
درباره ی پوشیدن لباس سیاه چند حدیث در کنار هم آمده است که یکى از آنها مىگوید: امیر مؤمنان فرمود: لباس سیاه نپوشید؛ زیرا که آن، لباس فرعون است.[3]
و در حدیث دیگرى مىگوید: امام صادق (علیه السلام ): رسول خدا ( صلی الله علیه و آله و سلم ) سیاه را مکروه مىدانست جز در سه چیز: در عمامه، کفش و کساء.[4]
ناگفته نماند که دلیل بر زیارت قبور از کتاب و سنت متعدد است، که اکنون مورد بحث ما نیست.
درباره ی موضوع مورد بحث نیز، بعضى از صاحب نظران مىگویند: پوشیدن لباس سیاه بر فرض این که از نظر حکم اوّلیه کراهت داشته باشد، اکنون که به عنوان شعار و احترام به اولیا و بزرگان دینى مطرح است، حکم ثانوى پیدا نموده، به طورى که مخالفت با آن خالى از اشکال نیست.
اما در خصوص پرسش مطرح شده که گفته شده سخن پیامبر و اهل بیت را باور کنیم یا گفته ی فقها و علمای امروزی را چند موضوع قابل بحث وگفت و گو است:
أ - گریه از دیدگاه عقل و علم چگونه است؟
انسان در زندگى با توجه به شرایط گوناگون حالات مختلفى به او دست مىدهد که طبیعى و فطرى است، همان طور که گاهى مىخندد و شادمان است، گاهى نیز اندوهگین و غمزده و گریان است.
گریه در حقیقت یکى از نیازهاى بشر است که اگر در جاى خود ظهور و بروز کند ارزش مند و سازنده است.
گریه در شرایط سخت به یارى انسان مىشتابد و او را از عقدهها و گرفتگى درونى رهایى مىبخشد.
گریه گاهى دل را از زنگارها شست و شو مىدهد و زمینه ی توبه را فراهم مىآورد و قساوت قلب را از بین برده، به دل صفا مىبخشد.
گریه بر مظلوم نوعى پیوند عاطفى با او و پرخاش و تعارض با ستمگر است.
گریه هم سود بهداشتى دارد و هم سود روحى و هم نفع سیاسى که در جاى خود باید بحث شود.
اما نسبت به اموات و در گذشتگان، انسان وقتى که عزیزى را از دست مىدهد به طور طبیعى و فطرى محزون و اندوهگین مىشود، و بى اختیار اشک از گونه هایش جارى مىگردد. این یک موضوع روشن و انکار ناپذیر در زندگى مردم است. اسلام نیز به عنوان یک دین فطرى، با آن مخالفتى ننموده است.
ب – گریه از دیدگاه شرع چگونه است؟
1.گریه از دیدگاه قرآن.
در آیات سوره ی یوسف، مىخوانیم، یعقوب آن قدر گریه کرد و غصه خورد که چشمانش را از دست داد. [6]
البته این منافات با صبر جمیل ندارد چون قلب مردان خدا کانون عواطف است، جاى تعجب نیست که در فراق فرزند، اشک هایشان همچون سیلاب جارى شود. این یک امر عاطفى است. مهم آن است که کنترل خویشتن را از دست ندهند؛ یعنى سخن و حرکتى بر خلاف رضاى خدا نگویند و نکنند.
پیامبر اکرم ( صلی الله علیه و آله و سلم ) بر مرگ فرزندش ابراهیم اشک مىریخت، وقتی برخی به ایشان اعتراض کردند، پیامبر در جواب فرمود: چشم مىگرید و قلب اندوهناک مىشود، ولى چیزى که خدا را به خشم آورد نمىگویم.[7]
و در جاى دیگر مىخوانیم که فرمود: این گریه بى تابى نیست، این (گریه عاطفى) رحمت است.
اشاره به این که در سینه انسان قلب است نه سنگ، و طبیعى است که در برابر مسائل عاطفى واکنش نشان مىدهد و سادهترین واکنش آن جریان اشک از چشم است. این عیب نیست. این حسن است. عیب آن است که انسان سخنى بگوید که خدا را به غضب آورد.[8]
شاهد دیگر از زندگى پیامبر گرامى در باره ی عموى بزرگوارش حمزه است که گفتهاند:
وقتى در جنگ احد حمزه به شهات رسید، خواهرش صفیّه آمد و در جست و جوى پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) بود، وقتى آن حضرت را یافت، پیامبر بین او و انصار فاصله شد و فرمود: او را به حال خودش بگذارید. صفیّه نزد پیامبر ( صلی الله علیه و آله و سلم ) یا جنازه ی حمزه نشست و گریست. هر گاه صداى او به گریه بلند مىشد، صداى گریه ی پیامبر نیز بلند می شد و هر گاه آهسته مىگریست، پیامبر هم آهسته مىگریست. فاطمه (علیه السلام ) دختر رسول خدا ( صلی الله علیه و آله و سلم ) نیز گریه مىکرد و پیامبر همراه او مىگریست و مىفرمود: هر گز کسى مانند تو مصیبت زده نخواهد شد.[9]
نیز در بعضى از نقلها آمده است: پس از جنگ احد وقتى که رسول خدا ( صلی الله علیه و آله و سلم ) دیدند از خانههاى انصار براى شهیدانشان صداى گریه بلند است، فرمودند: اما حمزه گریه کنندهاى ندارد. سعد بن معاذ که این سخن را شنید به سوى زنان طایفه "بنى عبد الاشهل" رفت و آنان را به گریستن بر حمزه فرا خواند، از آن پس هیچ زنى از انصار بر مردهاى نگریست جز این که ابتدا بر حمزه گریه کرد، و سپس بر مرده ی خود.[10]
از این جریان مىتوان فهمید که نه تنها خود آن حضرت بر حمزه مىگریست، بلکه گویا به زنان انصار مىفرمود که بر وى گریه کنند.
وقتى پیامبر به زیارت قبر مادر خود رفت، به شدّت گریست و از گریه آن حضرت اطرافیان نیز به گریه آمدند.[11]
در زندگى دخت گرامى پیامبر، نیز آوردهاند:
حضرت زهرا (علیه السلام ) پس از رحلت رسول خدا ( صلی الله علیه و آله و سلم ) مىگریست و مىفرمود: اى پدر، تو به پروردگارت نزدیک شدى و دعوتش را اجابت نمودى. پدر جان اینک، بهشت فردوس مأواى تو است.[12]
درباره ی گریه رسول خدا ( صلی الله علیه و آله و سلم ) و اهل بیت (علیه السلام ) و اصحاب بر مردگان و شهیدان، شواهد دیگرى نیز وجود دارد که به جهت رعایت اختصار از آوردن آنها خود دارى مىکنیم.
ج - آیا نظر فقیهان و کار شناسان مسائل دینى ، این است که براى سوگوارى عزیزان یا مصیبتها و سختىها و رخدادهاى تلخ روزگار، هر کارى جایز است؟ در این باره نظر بعضى از فقیهان بزرگ را پیرامون سوگوارى مىآوریم:
گریه بر میّت جایز است، بلکه گاهى به هنگام اندوه زیاد، مستحب است، ولى باید سخنى که موجب خشم پروردگار است بر زبان جارى نگردد. نیز نوحه خوانى با شعر یا غیر شعر اگر محتواى آن باطل مثل دروغ و کار حرام دیگر نباشد جایز است، بلکه به احتیاط واجب باید مشتمل بر "واویلا و واى واى" کردن هم نباشد، و بنا بر احتیاط واجب به صورت زدن و خراش دادن پوست و چیدن و کندن مو و داد و فریادى که از حد متعارف بیشتر است، جایز نیست... بلکه در بعضى از امورى که گفته شد کفّاره هم واجب مىشود.[13]
بنابر این، نظر فقیهان بزرگوار شیعه، همان چیزى است که در روایات و سیره ی اولیاى دین آمده است.
نا گفته نماند که فقیهان و بزرگان دینى به پیروى از رهنمودهاى منابع اسلامى، واژه ی صبر را از واژههاى بسیار با ارزش دانسته و در تمام سختىها و مصیبتها و در فراق عزیزان، بر آن سفارش زیادى نمودهاند، تا انسان بر اثر صبر جمیل از اجر فراوان بر خوردار شود.
بنابر این، گام نخست و اساسى براى یک مسلمان به هنگام مصیبت و گرفتارىها صبر و شکیبایى است، و گریه و مانند آن نیز مانعى ندارد، ولى آنچه بعضى از مردم انجام مىدهند، از قبیل خراشیدن سر و صورت و داد و فریادهاى آزار دهنده و کندن موى بدن و مانند آن مورد تأیید روایات اسلامى و نیز بزرگان دینى نبوده و نیست. در نتیجه سؤال کننده ی گرامى باید برداشت خود را اصلاح نماید.
د. نکته مهم این که انسان موجودی جامع و چند بعدی است و این ابعاد از یکدیگر تأثیر و تأثر می پذیرند و اسلام از این نکته مهم روانشناسی نیز در تقویت و ترویچ دین به خوبی استفاده کرده است و پیامبر گرامی اسلام دستور به گریه کردن برای حضرت حمزه می دهند و خودشان نیز گریه می کنند. به همین جهت ائمه علیهم السلام گریه و اقامه عزای برای امام حسین(علیه السلام ) سید الشهدا را ترغیب و تشویق نمودند.[14]
[1] نهج البلاغه دشتى، کلام 235.
[2] همان، حکمت 292.
[3] شیخ صدوق، علل الشرائع، ج 2 ص 347.
[4] همان.
[5] سنن ابن ماجه، ج 1، ص 114.
[6] یوسف،84.
[7] کافی، 3، 262.
[8] تفسیر نمونه، ج 9، ص 352.
[9] الاسماع مقریزى، ص 154.
[10] ابن سعد، طبقات، ج 3، ص 11؛ مسند احمد، ج 2، ص 129.
[11] جعفر سبحانى، راهنماى حقیقت، ص 231.
[12] همان، ص 232.
[13] امام خمینى، تحریر الوسیلة، ج 1، ص 93.
[14] بحار الانوار، 44، 292.
T