در میان انبیا برخی بر بعضی دیگر
برتری دارند. انبیای اولوالعزم از سایر پیامبران افضلاند. در میان پیامبران
اولوالعزم نیز تفاضل وجود دارد:
«تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا
بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ»؛ برخی از آن پیامبران را بر برخی دیگر برتری دادیم.
«وَلَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلَی بَعْضٍ»؛ بیگمان ما برخی
پیامبران را بر برخی (دیگر)
برتری بخشیدیم.
با بررسی چند مطلب، برتری پیامبر
اسلام(صلی الله علیه واله) بر سایر پیامبران اولواالعزم اثبات میشود.
۱-بشارت حضرت مسیح(علیه السلام)
در قرآن کریم از زبان حضرت عیسی(علیه
السلام) آمده است: «وَمُبَشِّرًا بِرَسُولٍ یَأْتِی مِن بَعْدِی اسْمُهُ
أَحْمَدُ»؛ و نوید دهنده به پیامبری هستم که پس از من خواهد آمد و نام او احمد است.
بشارت در موردی است که پیامبر بعدی،
مطلبی نو و تازه برای امتش بیاورد. اگر پیامبر خاتم در سطح انبیای گذشته یا در سطح
رسالت عیسای مسیح سخن گفته باشد، نخست اینکه دیگر نیازی به آمدن پیامبری تازه نبود
و دوم اینکه مجالی برای بشارت نبود.
سخن حضرت مسیح(علیه السلام) که من
کتاب آسمانی پیامبر گذشته را تصدیق میکنم و آمدن پیامبری را در آینده بشارت میدهم،
نشان میدهد که رسول اکرم(صلی الله علیه واله) از حضرت عیسی(علیه السلام) افضل و
قرآن کریم از انجیل بالاتر و رهاورد پیامبر اسلام، بیش از رهاورد مسیح(علیه
السلام) است، زیرا تنها در این صورت معنای بشارت تحقق مییابد.
۲-هیمنه قرآن بر کتب انبیای پیشین
همه انبیا سخن حق را آوردهاند؛ ولی
کتب انبیای گذشته زیر هیمنه، سیطره و نفوذ قرآن کریم حفظ میشود و خدا قرآن را
مهیمن بر کتب انبیای پیشین قرار داده است. هیمنه، به معنی سیطره و نفوذ علمی است.
خدای سبحان در سوره مائده، پس از ذکر
نام چند تن از انبیا میفرماید: پس از انبیای گذشته و به دنبال آثار آنان، عیسی
فرزند مریم را فرستادیم؛ در حالی که تورات را تصدیق میکرد و به او انجیل را
دادیم...
سپس خطاب به پیامبر خاتم میفرماید:
«وَأَنزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِّمَا بَیْنَ یَدَیْهِ
مِنَ الْکِتَابِ وَمُهَیْمِنًا عَلَیْهِ»؛ ما این کتاب را به درستی فرو فرستادهایم
که کتاب پیش از خود را راست میشمارد و نگاهبان بر آن است؛ یعنی از تحریف و
دگرگونی آنها جلوگیری میکند؛ به گونهای که موارد تحریفشده آنها را، پس از
عرضه بر قرآن کریم، به خوبی میتوان تشخیص داد.
از سوی دیگر، کمال علمی، مقام و شخصیت
معنوی هر پیامبری در کتاب آسمانی او ظهور میکند؛ به عبارت دیگر، کتاب آسمانی هر پیامبری
تجلّی شخصیت همان پیامبر است، پس کمال علمی و شخصیت معنوی پیامبر خاتم در قرآن
ظهور میکند. بنابراین چون هیمنه، سیطره و فضیلت قرآن بر کتابهای انبیای سلف
ثابت شد، سیطره و فضیلت رسول خاتم بر دیگر انبیا نیز ثابت میشود.
حاصل آنکه مقام موسای کلیم در حدّ
تورات و مقام عیسای مسیح در حدّ انجیل و مقام انبیای دیگر در حدّ کتب و صحف آسمانی
آنان است؛ مقام پیغمبر در حدّ قرآن است و قرآن نیز بر تورات، انجیل و صحف دیگر مهیمن
است، پس پیغمبر اسلام(صلی الله علیه واله) مهیمن بر موسای کلیم(علیه السلام)،
عیسای مسیح(علیه السلام) و انبیای دیگر است.
از برجستهترین مزایای علمی رسول
اکرم(صلی الله علیه واله) این است که خدای سبحان قرآن را به او آموخته و حقیقت آن
را در قلب مطهر او القا کرده است: «وَإِنَّکَ لَتُلَقَّی الْقُرْآنَ مِن لَّدُنْ
حَکِیمٍ عَلِیمٍ»؛ بیگمان قرآن را از نزد فرزانهای دانا به تو میآموزند.
بنابراین، زمانی میتوانیم منزلت
علمی رسول گرامی را ارزیابی کنیم که حقیقت قرآن را بشناسیم، زیرا هر پیامبری به
اندازه کتابش، مردم را به حقّ دعوت میکند و هر چه به عنوان آیه تدوینی کتاب
اوست، در وجود مبارک آن پیامبر، به عنوان آیه تکوینی و وجود عینی متحقّق است، پس
همان طور که برای معارف کتاب آسمانی درجاتی هست، برای ولایت و رسالت اولیا و
فرستادگان خدا مراتبی خواهد بود و چون اکتناه قرآن مقدور همه نیست و فقط دسترسی به
برخی درجات آن مقدور است، اکتناه شخصیّت علمی رسول گرامی هم مقدور همه نیست و
شناخت برخی خصوصیات او مقدور خواهد بود.
به همین دلیل خدای سبحان برای معرفی عظمت
شخصیت رسول اکرم(صلی الله علیه واله) میفرماید: «وَلَقَدْ آتَیْنَاکَ سَبْعًا
مِّنَ الْمَثَانِی وَالْقُرْآنَ الْعَظِیمَ»؛ و بیگمان به تو سوره مبارکه «فاتحه»
و قرآن سترگ را دادیم.
امام صادق(علیه السلام) فرمود: «ما
کَلَّم رَسُولُ اللّهِ الْعِبادَ بِکُنْهِ عَقْلِهِ قَطُّ»؛ رسول خدا با هیچ کس به
اندازه عمق فکر خود سخن نگفته است؛ یعنی آنچه شما از سخنان آن حضرت میفهمید، عمق
فکر و عمق کلام پیامبر نیست و هرچه بالا بروید، به عمق فکر او نمیرسید.
البتّه آن حضرت هرچه باید بگوید، گفته
است و چیزی را کتمان نکرده است؛ امّا اشخاص به میزان ظرفیت هستی خود، سخنان آن
حضرت را درک میکنند. اخلاق پیامبر(صلی الله علیه واله) نیز برابر با قرآن کریم
است: «وانّک لعلی خُلُقٍ عظیم». خدای سبحان در این آیه پیامبر خود را به عظمت
اخلاقی میستاید: و به راستی تو راست، خوی سترگ. «کان خلقه القرآن»؛ اخلاق آن حضرت
قرآن بود و قرآن کریم مهیمن بر تمام کتابهای آسمانی است، پس اخلاق رسول اکرم(صلی
الله علیه واله)، برتر از ملکات اخلاقی پیامبرانی است که سایر کتابهای آسمانی بر
آنان نازل شده است.
*شناخت رسول اکرم (صلی الله علیه واله)
بر همگان آسان نیست
چون حقیقت رسول گرامی(صلی الله علیه
واله)، همان حقیقت قرآن است و معرفت حقیقت قرآن، برای افراد معمولی و متعارف ممکن
نیست، شناخت رسول اکرم(صلی الله علیه واله) هم برای همگان میسّر نیست؛ با این
تفاوت که گروهی تنها گوشهای از حقیقت نبوّت را درک میکنند و به آن مؤمن میشوند؛
ولی فرورفتگان در چاه طبیعت، هرگز حقیقت رسالت را نمیبینند و در نتیجه به آن کفر
میورزند. از این رو در قرآن آمده است:
«َتَرَاهُمْ یَنظُرُونَ إِلَیْکَ وَهُمْ
لاَ یُبْصِرُونَ»؛ میبینی که به تو مینگرند؛ در حالی که نمیبینند.
حاصل آنکه شناخت پیامبر، بدون شناخت
قرآن ممکن نیست. آنچه در حدیث آمده است که «رسول خدا را جز خدا و علیبنابیطالب(علیه
السلام)، کسی نشناخت»، به معرفتهای نوری نظر دارد.
پیامبر قرآن را در نشئه کثرت، در لباس
الفاظ به زبان عربی مبین، از خداوند آموخت و در نشئه وحدت آن را به صورت بسیط و
بدون لفظ، در مرحله امالکتاب از خداوند تلقّی کرد. پس شناخت پیامبر بدون شناخت
همه مراحل قرآن، به ویژه مرحله امالکتاب میسّر نیست.
۳- خاتمیّت رسول اکرم(صلی الله علیه واله)
خدای سبحان در مورد خاتمیّت رسول اکرم(صلی
الله علیه واله) میفرماید: «مَّاکَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِّن رِّجَالِکُمْ
وَلَکِن رَّسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِیِّینَ»؛ محمد پدر هیچ یک از مردان
شما نیست؛ اما فرستاده خدا و خاتم(واپسین) پیامبران است.
«خاتم» یعنی مُهر که در پایان نوشتهها
و نامهها قرار میگیرد. نویسنده پس از آنکه آنچه را لازم بود، نوشت و تمام
مقاصد خود را بیان کرد، پایان نوشته خود را مُهر کرده، ختم آن را اعلام میکند.
انبیا کتاب و کلام حقاند، چنان که درباره حضرت عیسی(علیه السلام) آمده است:
«یُبَشِّرُکِ بِکَلِمَةٍ مِّنْهُ اسْمُهُ الْمَسِیحُ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ»؛
خداوند تو را به کلمهای از خویش نوید میدهد که نامش مسیح، پسر مریم است.
خداوند که از طریق فرستادن پیامبران و
وحی با انسانها سخن میگوید، پس از پایان کلمات و گفتارش، سلسله نبوّت و صحیفه
رسالت پیامبران را با فرستادن پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) مُهر کرده است.
مقصود از خاتمیّت، تنها تأخّر و
خاتمیّت زمانی نیست، بلکه خاتمیّت رتبی در قوس صعود نیز هست. بنابراین از آیه
مذکور چنین استفاده میشود که پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) واجد همه مزایا،
فضیلتها و خصوصیات پیامبران گذشته است و تا روز قیامت احدی بهتر و کاملتر از او
نخواهد آمد، زیرا اگر کاملتر از او یافت میشد، حتماً او به مقام خاتمیّت میرسید؛
نه رسول اکرم(صلی الله علیه واله).
اثبات مطلب، به صورت قیاس استثنایی
این است که اگر پیامبری برتر از پیغمبر خاتم، تا روز قیامت ظهور کند، پیامبر
اسلام، پیامبر خاتم نیست، زیرا اگر خدا انسانی بیافریند که در علم و عمل، اکمل و
افضل از پیامبر اسلام باشد، هرگز آن انسان اکمل و افضل، از این انسان کامل و فاضل
پیروی نکرده، از امّت او نیست. چون انسانی که کمال برتر را دارد، مطاع و متبوع
خواهد بود و دیگران را به مقام خود و آن کمال برتر هدایت میکند و او باید، هم
خاتم پیامبران و هم شاهد جهانیان و اُسوه امتها باشد؛ در حالی که خدای سبحان
پیامبر اسلام را به خاتم پیامبران معرفی کرده و شاهد جهانیان خوانده است:
«فَکَیْفَ إِذَا جِئْنَا مِن کُلِّ أمَّةٍ بِشَهِیدٍ وَجِئْنَا بِکَ عَلَى
هَـؤُلاء شَهِیدًا»؛ ما در قیامت از هر اُمّتی شاهدی بر اعمال آنها میآوریم(که
در دنیا حوادث را تحمّل کرده، در آخرت شهادت میدهد) و تو را به عنوان شاهد همگان
میآوریم؛ یعنی هر چه اُمّتها در دنیا انجام دادند، تو مشاهده کرده، شهادت خواهی
داد؛ تو بر بینش همه انبیا سیطره داری و گواهی میدهی؛ تو نه تنها شهید امت خود،
بلکه شهید انبیا و امتهای آنان هستی.
۴-رسول اکرم(صلی الله علیه واله) بنده مقام اطلاق
بعضی انسانها تحت تدبیر اسمهای جزئی
حقاند. بعضی در حقیقت، عبدالرّزاق، عبدالباسط، عبدالقابض، عبدالکریم یا
عبدالجلیل هستند؛ امّا پیامبر اسلام(عبده) است؛ یعنی پروردگاری مدبّر و مربّی شخص
وی است که نهاییترین مرتبه را داراست و در قوس صعود، مقامی برتر از مقام ربوبیّت
شخص رسول اکرم(صلی الله علیه واله) نیست: «وَأَنَّ إِلَی رَبِّکَ الْمُنتَهَی»؛ و
به درستی که پایان هر چیز، به سوی پروردگار توست.
«هو» که همان هویت مطلقه است، عالیترین
اسم از اسمای حسنای خدای سبحان است و آن حضرت به عالیترین اسم منتسب است.
بنابراین، چون جامعترین کلمه به او
اشاره دارد، کاملترین عبودیت از آن او خواهد بود و او در قوس نزول، از نزد همان
مقام «هو» تنزّل کرده، و هویت مطلقه، مبدأ ارسال رسول اکرم(صلی الله علیه واله)
است: «هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ
عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ»؛ اوست که پیامبر خود را با رهنمود و دین راستین فرستاد تا
آن را بر همه دینها پیروز گرداند.
خدای سبحان وقتی کلمه «عبد» را برای
انبیا به کار میبرد، با نام آنها همراه میکند؛ برای مثال میفرماید:
«وَاذْکُرْ عِبَادَنَا إبْرَاهِیمَ وَإِسْحَقَ وَیَعْقُوبَ...»؛ یاد کن بندگان ما
ابراهیم، اسحق و یعقوب را... یا «یاد کن بنده ما داود را» یا «یاد کن بنده ما
ایّوب را»؛ ولی پیامبر خاتم را بینام یاد میکند و نام مبارک پیغمبر را قبل یا
بعد از کلمه «عبد» نمیآورد تا گفته شود که نام آن حضرت به دلیل قرینه محذوف است.
«تَبَارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعَالَمِینَ
نَذِیرًا»؛ بزرگوار است آن (خداوندی) که فرقان را بر بنده خویش فرو فرستاد تا بیمدهندهای
برای جهانیان باشد.
کلمه «عبد»
به صورت مطلق و غیر مقیّد، به فرد
کامل انصراف دارد که رسول خداست. دیگران عبد مقیّد، یعنی بنده تعیّنات مقیّد
هستند؛ ولی رسول اکرم(صلی الله علیه واله) بنده آن مقام اطلاق است.
در سوره اسراء نیز آمده است:
«سبْحَانَ الَّذِی أَسرَی بِعَبْدِهِ لَیْلاً...» و در سوره کهف «الْحَمْدُلِلَّهِ
الَّذِی أَنزَلَ عَلَی عَبْدِهِ الْکِتَابَ». گمان نشود که کلمه «الذی» از موصولات
است و عاید میخواهد، زیرا عاید را با الفاظ دیگر نیز میتوان بیان کرد.
کلمه «عبدنا» (بنده ما) که در مورد سایر
پیامبران به کار رفته، به کثرت نظر دارد؛ ولی کلمه «عبده» ناظر به مقام وحدت است.
به همین دلیل، این کلمه حتی از کلمه «عبدالله» هم بالاتر است، زیرا این عبودیّت،
نشان هویت مطلقه است که از مقام الوهیّت بالاتر است. بنابراین هیچ کمالی برای
انسان متکامل فرض نمیشود؛ جز اینکه پیامبر(صلی الله علیه واله) به آن مقام نایل
آمده است.
سیاق آیات سه گانه یاد شده، به شکلی
رساتر، در سوره نجم آمده است: «فَأَوْحَی إِلَی عَبْدِهِ مَا أَوْحَی»؛ پس خداوند
به بنده خود وحی کرد آنچه وحی کرد.
۵-پیامبر(صلی الله علیه واله) اولین مسلمان
خدای سبحان به پیامبرش فرمود: «وبذلک
اُمرت و انا اوّل المسلمین». منظور از (اول المسلمین)، اوّلیّت ذاتی است که
گاهی از آن به اوّلیّت رتبی یاد میشود. خداوند درباره حضرت ابراهیم(علیه السلام)
با اینکه از نظر زمانی جلوتر است و سرسلسله انبیای ابراهیمی(علیه السلام) است و
درباره حضرت نوح(علیه السلام) که شیخ الانبیاء و حضرت آدم(علیه السلام) که
ابوالبشر است، از این عبارت استفاده نکرده است. این نکته نشان میدهد که این
اوّلیت، زمانی، تاریخی و مادّی نیست، زیرا اگر منظور اولیّت زمانی بود، هر پیامبر
نسبت به قوم خویش «اول المسلمین» بود؛ پس علت اینکه خدای سبحان تنها به پیامبر
اسلام فرمود که بگو «من مأمورم که نخستین مسلمان باشم»، این است که وی صادر اول و
ظاهر اول است؛ یعنی هیچکس در رتبه وجودی او قرار ندارد، چنانکه نخستین کسی که
در قیامت محشور میشود، آن حضرت است.