شیعه نیوز: عقبة بن ابی معیط، از جمله مشرکانی است که در دوران حضور پیامبر( صلی الله علیه و اله و سلم ) در مکّه مکرّمه به همراه تعدادی دیگر از قرشیان تلاش بسیاری جهت ناکام گذاردن دعوت ایشان نمود. او به اشکال مختلف به آزار و اذیّت پیامبر( صلی الله علیه و اله و سلم ) پرداخت. بنابر گزارشی عقبه در جریانی اسلام آورد، اما به تحریک برخی از یاران قریشی خود با اهانت به پیامبر ( صلی الله علیه و اله و سلم )، از اسلام سرباز زده و به ایجاد مانع در مسیر تبلیغ پیامبر روی آورد. آزار و اهانت های عقبه نسبت به پیامبر اسلام تا آن جا پیش رفت که پیامبر( صلی الله علیه و اله و سلم ) وعده مجازات او را دادند؛ به همین دلیل پس از این که در جنگ بدر به اسارت مسلمانان در آمد، به دستور پیامبر( صلی الله علیه و اله و سلم ) و به دست حضرت علی ( علیه السلام ) و یا عاصم بن ثابت مجازات گردید.
پاسخ تفصیلی
موضوع مطرح شده در این پرسش کشته شدن عقبة بن ابی معیط به فرمان پیامبر( صلی الله علیه و اله و سلم ) و به دست امام علی( علیه السلام ) است. ضروری است پیش از پرداختن به علت کشته شدن این شخص، پس از اسارت او در جنگ بدر، به گوشه ای از شخصیت و نقش او در مواجهه با دعوت پیامبر اکرم( صلی الله علیه و اله و سلم ) اشاره نموده، سپس کشته شدن این شخص به دست امام علی( علیه السلام ) را به مورد بررسی قرار دهیم.
الف. مروری بر شخصیت عقبه و فرزندان او
گفته شده است؛ ابو معیط پدر عقبه از قبیلۀ قریش نبوده، بلکه او در اصل از شهر صفوریه از کشور اُردن است که ابو عمرو بن امیة بن عبد شمس، او را به مکّه آورده و او را فرزند خوانده خود قرار داد.[1] گزارشی دیگر حکایت از آن دارد که ابو عمرو از غلامان امیّه بود و امیّه او را به فرزند خواندگی خود درآورد.[2]
در هرصورت، از گزارش های متعدّد به دست می آید که فرزندان ابو معیط به دلیل فرزند خواندگی منتسب به قریش گردیده اند. چنان که این مسئله از دید قرشیان مخفی نبوده است. لذا زمانی که عقبه فرزند ابو معیط خود را به قریش منتسب می نماید عمر بن خطاب در برابر او موضع گرفته و او را قرشی نمی داند.[3]
عقبة بن ابی معیط به کار شراب فروشی در مکّه اشتغال داشت.[4] از عقبه سه فرزند پسر و دو دختر برجای ماند. فرزندان پسر او؛ یعنی عماره، ولید و خالد از کسانی بودند که پس از فتح مکّه اسلام آوردند.[5]
رفتار فرزندان عقبه حکایت از آن دارد که گویا دشمنی آنان با اسلام به ویژه با اهل بیت( علیه السلام ) را از پدر خود به ارث برده اند. به گونه ای که نقل شده است؛ عمارة بن عقبة وظیفۀ جاسوسی برای حکومت معاویه و یزید را در کوفه بر عهده داشت. نام او در میان کسانی است که علیه حجر بن عدی شهادت داده و راه را برای به شهادت رساندن این صحابی پیامبر( صلی الله علیه و اله و سلم ) توسط معاویه هموار ساخت؛[6] اما ولید بن عقبه که به فسق معروف است،[7] از جمله کسانی بود که معاویه را به خونخواهی عثمان تحریک می کرد.[8] او قبل از کشته شدن خلیفه سوم، ولایت کوفه را عهده دار بود. فسق و فجور و بی توجهی او به قوانین شرع، کار را به اعتراض مردم کشاند که سرانجام به برکناری وی از ولایت کوفه و حد خوردن او توسط حضرت علی ( علیه السلام ) انجامید.[9]
ب. مواجهه عقبه با پیامبر اکرم( صلی الله علیه و اله و سلم )
عقبة بن ابی معیط، از جمله مشرکانی بود که مانعی جدّی در برابر دعوت پیامبر اسلام به شمار می آمد. او که به عنوان سفیه ترین مردان قریش شناخته شده بود. به شهادت بسیاری از منابع تاریخی به همراهی چند تن از اشراف قریش؛ مانند ابو جهل و تعدادی دیگر از مشرکان مکه، از هیچ اقدام خصمانه و توهین آمیزی نسبت به پیامبر اسلام( صلی الله علیه و اله و سلم ) فروگذار نکرده است. گفته شده زمانی که پیامبر( صلی الله علیه و اله و سلم ) در مسجد الحرام مشغول عبادت بوده و به سجود رفته بود، عقبة بن ابی معیط در حرکتی اهانت آمیز فضولات گوسفند بر سر مبارک رسول اکرم( صلی الله علیه و اله و سلم ) انداخت، در این هنگام است که حضرت فاطمه( سلام الله علیها ) به کمک پدر شتافته و زوائد را از سر او کنار زد.[10]
پیامبر اکرم( صلی الله علیه و اله و سلم ) حتی در خانۀ خود نیز از شرارت دسته ای از قریشیان که عقبه نیز در میان آنان بود در امان نبود. گزارش شده است که عقبه برای آزار پیامبر اکرم( صلی الله علیه و اله و سلم ) فضولات حیوانات ذبح شده را بر در خانه ایشان می انداخت،[11] و پیامبر( صلی الله علیه و اله و سلم ) در آن زمان میان شرورترین همسایه ها زندگی می کرد.
در برخورد دیگری از عقبه با پیامبر( صلی الله علیه و اله و سلم ) آمده است که عقبة بن ابی معیط عبای خود را به گردن پیامبر( صلی الله علیه و اله و سلم ) انداخت تا جایی که مردم گمان بردند بر اثر این کار پیامبر( صلی الله علیه و اله و سلم ) کشته شده اند.[12]
بلاذری می گوید: عقبه بن ابی معیط در جریانی شهادت به یگانگی خداوند داد، سپس به پیامبر( صلی الله علیه و اله و سلم ) اهانت کرده و آب دهان به صورت مبارک آن حضرت انداخت.[13]
اهانت ها و آزارهای عقبة بن ابی معیط نسبت به پیامبر( صلی الله علیه و اله و سلم ) به قدری زننده است که خاطر هر انسانی از شنیدن آن رنجیده و مکدّر می شود؛ به همین دلیل در یادآوری رفتارهای این شخص به این مقدار بسنده می نماییم.
ج. علل مجازات عقبه
اکنون با توجه به آنچه راجع به شخصیت و رفتار عقبة بن ابی معیط ذکر گردید، باید گفت که مجازات او منحصر به اهانت به پیامبر( صلی الله علیه و اله و سلم ) و دشنام دادن به او نبوده، اگرچه این امر نیز جُرمی بزرگ شمرده شده که در دین مبین اسلام برای مرتکب آن مجازات مرگ در نظر گرفته شده است، اما باید عوامل دیگری را نیز در کشتن عقبه دخیل دانست.
شاید یکی از عوامل مجازات عقبه ارتداد او باشد؛ چراکه در برخی از منابع تاریخی و تفسیری سخن از اسلام آوردن و سپس برگشت عقبة از اسلام به میان آمده است. این عمل را در اصطلاح فقهی ارتداد می گویند. مجازات و عقوبتی که در احکام اسلام برای مرتد در نظر گرفته شده، اعدام است.[14]
از دیگر جرایم این شخص که استحقاق مجازات او را مسجّل می نماید، تحریک افراد برای مقابله با رسول خدا( صلی الله علیه و اله و سلم ) و ایجاد مانع در برابر دعوت ایشان است. در این زمینه روایت شده است که افرادی از قریش مانند حارث بن عامر، حکیم بن حزام، ابو البختری و على بن أمیة بن خلف از رویارویی با پیامبر اکراه داشتند، اما عقبه و ابو جهل و نضر بن حارث با متهم نمودن آنان به ترس، آنها را وادار به حضور در جنگ بدر و رویارویی با پیامبر و مسلمانان نمودند.[15]
از دیدگاه قرآن کریم افرادی مانند عقبة بن ابی معیط که به صورت های مختلف به رویارویی با دین خدا و رسول او روی آورده بودند، سزاوار مرگ هستند.[16] شاید این امر به دلیل ایجاد مانع در برابر تبلیغ و نشر دین توسط چنین افرادی است. به همین دلیل است که پیامبر( صلی الله علیه و اله و سلم ) در بیانی، دشمنی عقبه با خدا را گوشزد نموده و سبب مجازاتش را این امر می داند.[17]
براین اساس باید گفت در شرایطی که مسلمانان به پیروزی کامل نرسیده بودند و کماکان با دشمنان -چه از مشرکین و کفار- در نبرد به سر می بردند، می بایست موانع پیروزی آنان و نشر دعوت اسلام برطرف گردد. به همین جهت برخورد پیامبر( صلی الله علیه و اله و سلم ) با افرادی که با اسلام معارضه داشته اند در شرایط مختلف متفاوت بود. پیامبراکرم( صلی الله علیه و اله و سلم ) پس از فتح مکّه و استقرار و تثبیت حکومت از کشتن بسیاری از افراد؛ مانند ابوسفیان و همسر او و همچنین وحشی قاتل حمزه سید الشهداء و برخی دیگر چشم پوشی نمودند، اما در آن شرایط؛ یعنی پیش از فتح مکّه، رها کردن و بخشیدن برخی از افراد جنایتکار که در واقع شأنی از ریاست و شرافت قبیله ای را نیز به همراه داشتند تقویت جبهه مقابل را به دنبال داشت.
سخن دیگری که در این پرسش مطرح شده و لازم است روشن شود، انتساب کشته شدن این فرد به وسیله حضرت علی( علیه السلام ) است. قبل از هر چیز و فارغ از درستی و یا نادرستی این انتساب باید یاد آور شد که اطاعت از پیامبر اکرم( صلی الله علیه و اله و سلم ) در همه شئون زندگی از افتخارات و فضایل امام علی( علیه السلام ) به شمار می رود. ضمن این که اجرای حدود الاهی به دستور پیامبر( صلی الله علیه و اله و سلم ) توسط ایشان نشان از ایمان والا و شأنیت حضرت علی( علیه السلام ) برای پذیرش این وظیفۀ الاهی است. اما این که واقعاً این شخص به دست حضرت علی( علیه السلام ) کشته شده باشد، منابع تاریخی گزارش های متفاوتی ارائه نمودهاند.
برخی از منابع هیچ اشاره ای به مُجری فرمان پیامبر ننموده اند. برخی از منابع قرن سوم تا هفتم هجری قمری عاصم بن ثابت را متولّی اعدام عقبه یاد کرده اند.[18] و تعدادی از منابع متأخرتر نیز ابتدا نام عاصم بن ثابت و سپس حضرت علی( علیه السلام ) را در این خصوص بردهاند. 381ه[19] ولی شیخ صدوق (متولّد 305 یا 306 یا 307 و متوفّی 381 هجری قمری) روایتی را در «أمالی»[20] و نیز ابن اعثم(متوفّی 314) در کتاب «الفتوح»[21] نقل می کند که تصریح دارد بر این که امام علی( علیه السلام ) عقبة ابی معیط –پدر ولید بن عقبه- را به دستور پیامبر اسلام( صلی الله علیه و اله و سلم ) در روز بدر کشته است.
[1]. زمخشری، جار الله، ربیع الأبرار و نصوص الأخیار، ج1، ص 153، مؤسسه اعلمى، بیروت، چاپ اول، 1412ق؛ خوارزمی، ابو بکر، الأمثال المولدة، ص 310، مجمع ثقافی، ابو ظبی، 1424ق.
[2]. اصفهانی، ابو الفرج، الأغانی، ج 1، ص 45، دار احیاء تراث عربى، بیروت، چاپ اول ، 1415ق.
[3]. ابن حمدون، محمد بن حسن، التذکرة الحمدونیة، ج 7، ص 113، دار صادر، چاپ اول، بیروت،1417ق.
[4]. دمیری، کمال الدین، حیاة الحیوان الکبرى، ج 1، ص 279، دار الکتب العلمیة، بیروت، چاپ اول، 1424ق.
[5]. ابن عبد البر، یوسف بن عبد اللّه، الاستیعاب فى معرفة الأصحاب، ج 3، ص 1144، بیروت، دار الجیل، چاپ اول، 1412ق؛ ابن اثیر، عز الدین، أسدالغابة فی معرفة الصحابه، ج 3، ص 639، دار الفکر، بیروت، 1409ق.
[6]. بلاذری، احمد بن یحیی، أنساب الأشراف، تحقیق: زکار، سهیل، زرکلى، ریاض، ج 5، ص 254، دارالفکر، بیروت، چاپ اول، 1417ق؛ طبری، أبو جعفر محمد بن جریر، تاریخ الأمم و الملوک، تحقیق: ابراهیم، محمد أبو الفضل، ج 5، ص 269، دار التراث، بیروت، چاپ دوم، 1387ق.
[7]. الاستیعاب فى معرفة الأصحاب، ج 4، ص 1553.
[8]. أنساب الأشراف، ج 2، ص290؛ زرکلی، خیر الدین، الأعلام، ج 8، ص 122، دار العلم للملایین، بیروت چاپ هشتم، 1989م.
[9]. ابن اثیر، أسد الغابة، ج 4، ص 676، دار الفکر، بیروت، 1409ق.
[10]. مقریزی، تقی الدین، إمتاع الأسماع، ج 6، ص 230، دار الکتب العلمیة، بیروت چاپ اول، 1420ق؛ انساب الأشراف، ج 1، ص 125.
[11]. ر.ک: انساب الاشراف، ج 1، ص 125؛ بیهقی، ابو بکر احمد بن الحسین، دلائل النبوة و معرفة أحوال صاحب الشریعة، تحقیق: قلعجى، عبد المعطى، ج 2، ص 274 - 280، دار الکتب العلمیة، بیروت، چاپ اول، 1405ق.
[12]. إمتاع الأسماع، ج 4، ص 128.
[13]. أنساب الأشراف، ج 1، ص 137 و 138.
[14]. اندلسى، ابو حیان محمد بن یوسف، البحر المحیط فی التفسیر، ج 8، ص 101 دار الفکر، بیروت، 1420 ق؛ واحدى، على بن احمد، أسباب نزول القرآن، ص 344، دار الکتب العلمیة، بیروت، چاپ اول،1411 ق؛ دروزة، محمد عزت، التفسیر الحدیث، ج 3، ص 7، دار إحیاء الکتب العربیة، قاهره، 1383 ق؛ طبرى، ابو جعفر محمد بن جریر، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج 19، ص 7، دار المعرفه، بیروت، چاپ اول، 1412 ق؛ ابن جوزى، عبدالرحمن بن على، زاد المسیر فی علم التفسیر، ج 3، ص 319، دار الکتاب العربی، بیروت، چاپ اول، 1422 ق؛ صالحى شامى، محمد بن یوسف، سبلالهدى، ج 2، ص 469، دار الکتب العلمیة، بیروت، چاپ اول، 1414ق؛ أنساب الأشراف، ج1، ص 138.
[15]. أنساب الأشراف، ج 1، ص 292؛ تاریخ الأمم و الملوک، ج 2، ص 430؛ إمتاع الأسماع، ج1، ص 88.
[16]. مائده ،33.
[17]. أنساب الأشراف، ج 1، ص 148؛ إمتاع الأسماع، ج 10، ص 5.
[18]. تاریخ الطبری، ج 2، ص 459؛ ابن اثیر، عزالدین، الکامل، ج 2، ص 74، دار صادر - دار بیروت، بیروت 1385ق؛ واقدی، محمد بن عمر، المغازى، ج1، ص 114، مؤسسة الأعلمى، بیروت چاپ دوم، 1409.
؛ ابن جوزی، عبد الرحمن، المنتظم، ج 3، ص 121، دار الکتب العلمیة، بیروت چاپ اول، 1412ق.
[19]. ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج 3، ص 305 و 306، دار الفکر، بیروت 1407؛ ذهبی، شمس الدین، تاریخ الإسلام، ج 2، ص 65، دار الکتاب العربى، بیروت، چاپ دوم، 1413ق.
[20]. «فِی کَلَامٍ کَانَ بَینَ الْحَسَنِ بْنِ عَلِی بْنِ أَبِی طَالِبٍ( علیه السلام ) وَ بَینَ الْوَلِیدِ بْنِ عُقْبَةَ فَقَالَ لَهُ الْحَسَنُ( علیه السلام ) لَا أَلُومُکَ أَنْ تَسُبَّ عَلِیاً( علیه السلام ) وَ قَدْ جَلَدَکَ فِی الْخَمْرِ ثَمَانِینَ سَوْطاً وَ قَتَلَ أَبَاکَ صَبْراً بِأَمْرِ رَسُولِ اللَّهِ( صلی الله علیه و اله و سلم ) فِی یوْمِ بَدْر»؛ شیخ صدوق، الأمالی ص 490، کتابچى - تهران، چاپ: ششم، 1376ش.
[21]. ابن اعثم کوفی، الفتوح، تحقیق: على شیرى،ج 2، ص 443، دارالأضواء، بیروت، چاپ اول، 1411ق.