شیعه نیوز: از امام صادق(علیه السلام ) نقل شده است: «عثمان دو غلام خود را با دویست دینار پیش ابوذر فرستاد و به آنان گفت: به او بگویید که عثمان به تو درود فرستاد و گفت: این دویست دینار را هر جا نیاز دارى صرف کن. ابوذر پرسید: آیا براى مسلمان دیگری نیز چنین چیزى فرستاده است؟ گفتند: نه. گفت: من هم یکى از مسلمانان! گفتند: او میگوید که این مال شخصى خود من است، و به خدا سوگند که هیچ با مال حرامى آمیخته نشده و جز حلال چیزی برایت نفرستادم! ابوذر گفت: مرا به آن نیازى نیست؛ زیرا امروز را در حالى آغاز کردم که بینیازترین مردمانم! گفتند: خدا خیرت دهد! ما در خانه تو چیزى که به کار آید نمیبینیم، نه کم و نه زیاد. گفت: چرا! زیر این پارچه، گرده نان جوى است که چند روز است به حال خود باقى مانده است. من با این دینارها چه کار کنم؟! نه، به خدا سوگند نمیگیرم، تا خداوند متعال بداند که روی هیچ کم و زیادی حساب باز نکردهام، بلکه با ولایت على بن ابیطالب(علیه السلام ) و عترتش که راهنمایان و هدایتشدگاناند و به حق هدایت میکنند و به آن میپیوندند، بینیاز و توانگرم».[1]
در برخی منابع اهل سنت، مشابه چنین پیشنهادهایی؛ از سوی معاویه و دیگران نقل شده است:
بلاذری(متوفی: 279 ق) میگوید: ابوذر، کارهاى معاویه را زشت میشمرد و بر وى خُرده میگرفت. معاویه سیصد دینار برایش فرستاد. ابوذر گفت: «اگر این مبلغ ارسالی، همان سهم من از بیت المال است که امسال مرا از آن محروم داشتهاید، آنرا خواهم پذیرفت، و اگر هدیه است، نیازى بدان ندارم». حبیب بن مسلمه فهرى نیز دویست دینار برایش فرستاد. ابوذر گفت: «آیا پستتر از من نیافتی که برایم پول میفرستى؟!» و آنرا باز گرداند. وقتی معاویه کاخ سبزش را در دمشق ساخت، ابوذر گفت: «اى معاویه! اگر این کاخ را از مال خدا ساختهاى، خیانت است و اگر از دارایى خودت ساختهاى، اسراف است». معاویه هیچ نگفت.[2]
[1]. کَشّی، محمد بن عمر، اختیار معرفة الرجال(رجال کشّی)، ص 27 – 28، مؤسسه نشر دانشگاه مشهد، چاپ اول، 1409ق؛ فتال نیشابوری، محمد بن احمد، روضة الواعظین و بصیرة المتعظین، ج 2، ص 64، قم، دلیل ما، چاپ اول، 1423ق.
[2]. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج 5، ص 542، بیروت، دار الفکر، چاپ اول، 1417ق.
T