شیعه نیوز: جُنْدَب بْن جُنادَه بْن سُفْیان الغِفاری معروف به ابوذر غِفاری (درگذشت ۳۲ق)از بزرگان صحابه پیامبر اکرم( صلی الله علیه و آله و سلم ) و یاران امیرالمومنین(علیه السلام). وی از دوستداران راستین پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) و اهل بیت(علیه السلام) بود که نزد شیعه و اهل سنت دارای فضائل و مناقب فراوان است و نزد علمای رجال یکی از ارکان اربعه به شمار میآید. اعتراضهای ابوذر به کارهای عثمان ، سبب تبعید وی به شام و سپس به ربذه شد که سرانجام در همانجا درگذشت. ابوذر بیست سال پیش از ظهور اسلام، در خانوادهای از طایفه غِفْار که از طوایف اصیل عرب به شمار میرود به دنیا آمد.[۱]
خاندان
پدرش «جناده» از فرزندان غفار و نام مادرش «رمله بنت الوقیعه» از طایفه بنی غفار بن ملیل بود.[۲] مورّخان میگویند در نام پدر ابوذر اختلاف است و از یزید، جندب، عشرقه، عبدالله و سکن نیز نام بردهاند.[۳] [۴] [۵] ابن حجر عسقلانی مینویسد: ابوذر مردی بلند قامت، گندمگون و لاغر اندام بود.[۶] ابن سعد او را فردی بلند بالا با مو و ریشهای سفید معرفی میکند.[۷] ذهبی میگوید: ابوذر، مردی درشت و قوی هیکل با ریشهای انبوه بود.[۸]پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ):
خداوند مرا به دوست داشتن ۴ تن دستور داد و مرا خبر داد که خودش آنها را دوست دارد: علی، مقداد، ابوذر، سلمان.
الغدیر، ۱۳۹۷ق، ج ۹، ص ۱۱۷.
اسماء و القاباو را به واسطه نام فرزندش (ذَر)، کنیه ابوذر دادهاند؛ و بیشتر از نزد همه با این کنیه شناخته میشود اما نام اصلی او مورد اختلاف است و در کتب تاریخی، نامهای مختلفی مانند «بدر بن جندب»، «بریر بن عبدالله»، «بریر بن جناده»، «بریره بن عشرقه»، «جندب بن عبدالله»، «جندب بن سکن» و «یزید بن جناده» اشاره شده است.[۹] [۱۰] [۱۱] [۱۲] اما آنچه مشهور و صحیح به نظر میرسد «جندب بن یزید» است.[۱۳]
همسر و فرزندبنابر آن چه در منابع آمده، او فرزندی به اسم «ذَرْ» داشته و کلینی روایتی را نقل میکند که در باب وفات ذَر آمده است.[۱۴] همسرش را نیز «امّ ذر» گفتهاند.[۱۵]
اسلاموی از سابقان و پیشتازان اسلام است.[۱۶] [۱۷] به گفته برخی، ابوذر قبل از اسلام نیز یکتاپرست بود و سه سال پیش از بعثت پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) خدا را میپرستید.[۱۸] ابن حبیب بغدادی، او را از جمله کسانی میداند که شراب و ازلام را در عصر جاهلیت حرام میدانستهاند.[۱۹] وی پس از ظهور اسلام جزء اولین نفرات ایمانآورنده به رسول اکرم( صلی الله علیه و آله و سلم ) بود. روایت است که ابوذر گفت: من چهارمین نفر بودم که نزد پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) رفتم و بدو گفتم: سلام بر توای رسول خدا! شهادت میدهم که خدایی جز الله نیست و شهادت میدهم که محمد بنده او و فرستاده اوست. پس خوشحالی را در چهره رسول خدا( صلی الله علیه و آله و سلم ) دیدم.[۲۰]ابن عباس، اسلام ابوذر را این گونه روایت میکند: هنگامی که ابوذر از بعثت پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) در مکه آگاه گردید، به برادرش انیس گفت: به آن سرزمین برو و مرا از علم این مرد که گمان میکند او را از آسمان، اخباری میرسد آگاهساز و سخنانش را گوش کن و نزد من برگرد. برادر به مکه رسید، سخنان پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) را شنید و نزد ابوذر بازگشت. سپس ابوذر به مکه رفت و به جستجوی پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) برآمد. ابوذر گفت: چون صبح فرا رسید به همراه امام علی(علیه السلام) راهی خانه پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) شدیم.[۲۱]ماجرای اسلام ابوذر در منابع شیعی به گونهای دیگر روایت شده است. کلینی در روایتی از امام صادق(علیه السلام)، اسلام آوردن ابوذر را در ضمن ماجرای شگفتی نقل میکند.[۲۲]
سخنان امام علی(علیه السلام) هنگام تبعید ابوذر به ربذهابوذر! همانا تو برای خدا به خشم آمدی، پس امید به کسی بند که به خاطر او خشم گرفتی. این مردم بر دنیای خود از تو ترسیدند، و تو بر دین خویش از آنان ترسیدی. پس آن را که به خاطرش از تو ترسیدند بدیشان واگذار، و با آنچه از آنان بر آن ترسیدی رو به گریز در آر. بدانچه آنان را از آن بازداشتی، چه بسیار نیاز دارند، و چه بینیازی تو بدانچه از تو باز میدارند. به زودی میدانی فردا سود برنده کیست، و آن که بیشتر بر او حسد برند، چه کسی است. اگر آسمانها و زمین بر بندهای ببندد، و او از خدا بترسد، برای وی میان آن دو برونشوی نهد. جز حق مونس تو مباشد، و جز باطل تو را نترساند. اگر دنیای آنان را میپذیرفتی تو را دوست میداشتند، و اگر از آن به وام میگرفتی امینت میانگاشتند.
نهج البلاغه، ترجمه شهیدی، خطبه ۱۳۰، ۱۳۷۷ش، ص۱۲۸-۱۲۹.
فضائل و مناقب ابوذرپیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) خطاب به او میفرماید: مرحبا یا ابوذر! تو از ما اهل بیت هستی.[۲۳] [۲۴] و یا در جایی دیگر درباره او میفرماید: آسمان بر کسی سایه نیفکنده و زمین، احدی را نپرورانده که راستگوتر از ابوذر باشد.[۲۵] رسول خدا( صلی الله علیه و آله و سلم ) در روایتی دیگر، ابوذر را در زهد و فروتنی مانند عیسی بن مریم(علیه السلام) توصیف کرده است.[۲۶]از امام علی(علیه السلام) درباره ابوذر سؤال شد. امام(علیه السلام) فرمود: او دارای علمی است که مردم از آن عاجزند و بر آن تکیه زده در حالی که از آن چیزی کم نمیشود.[۲۷] امیر مؤمنان(علیه السلام)، ابوذر را از افرادی میداند که بهشت مشتاق آنان است.[۲۸]امام باقر(علیه السلام) میفرماید: پس از رسول خدا( صلی الله علیه و آله و سلم ) همه افراد مرتد شدند و دست از علی(علیه السلام) کشیدند مگر سه نفر؛ سلمان، ابوذر و مقداد. برای عمار هم تردیدی عارض شد اما برگشت.[۲۹]امام صادق(علیه السلام) درباره عبادت ابوذر فرمود: بیشترین عبادت ابوذر تفکر بود… آن قدر از ترس خدا گریه کرد تا چشمانش مجروح شد.[۳۰] امام صادق(علیه السلام) در روایتی دیگر فرمود: ابوذر گفت سه چیز را که مردم با آن دشمن هستند را دوست دارم؛ مرگ، فقر، بلا. امام(علیه السلام) در ادامه میفرماید: مراد ابوذر این است که مرگ در اطاعت خدا بهتر است از زندگی در معصیت خداوند و بلا در طاعت خدا محبوبتر از صحت در نافرمانی خدا و فقر در طاعت خدا بهتر از بینیازی در معصیت خداوند است.[۳۱]در منابع شیعی، ابوذر غفاری یکی از ارکان اربعه در اسلام در میان سلمان، مقداد و عمار ذکر شده است.[۳۲] [۳۳] شیخ مفید حدیثی را از امام کاظم(علیه السلام) روایت میکند که در روز قیامت، منادی ندا میدهد کجایند حواریان رسول خدا که پیمانشکنی نکردند؟ پس سلمان، مقداد و ابوذر از جا برمیخیزند.[۳۴]آقا بزرگ تهرانی، دو کتاب «اخبار أبی ذرّ» تألیف ابو منصور ظفر بن حمدون بادرائی[۳۵] و «أخبار أبی ذر الغِفاری و فضائله» اثر شیخ صدوق[۳۶] را در باب احوالات و فضائل ابوذر نام میبرد.سید علیخان مدنی درباره ابوذر مینویسد: وی از عالمان بزرگ و زاهدان والامقام بود که در سال، چهارصد دینار بخشش میکرد و چیزی را نمیاندوخت.[۳۷]بحرالعلوم، ابوذر را یکی از حواریونی میداند که بر روش سیدالمرسلین حرکت کرد و در ذکر مناقب اهل بیت(علیه السلام) و مثالب دشمنان آنان سرسخت بود.[۳۸]ابونعیم اصفهانی نیز میگوید: ابوذر پیامبر اسلام( صلی الله علیه و آله و سلم ) را خدمت کرد و اصول را یاد گرفت و غیر آن را کنار گذارد…وی ترک کننده رباخواری قبل از نزول شریعت اسلام و احکام الهی بود. در راه حق، سرزنش ملامتگران بر وی فائق نمیآمد و قدرت حکّام، او را به خواری نمیافکند.[۳۹]
دوستی با امام علی(علیه السلام)اربلی روایتی را نقل میکند که ابوذر، علی(علیه السلام) را وصی خویش قرار داد و گفت: به خدا قسم به امیرالمؤمنینِ بر حق وصیت کردم. به خدا قسم او بهاری است که در او آرامش است هر چند از شما جدا گردیده و حقش در خلافت غصب شده باشد.[۴۰] ابن ابی الحدید نیز میگوید: ابوذر در ربذه به ابن رافع گفت که به زودی فتنهای رخ خواهد داد، از خدا بترسید و از علی بن ابیطالب(علیه السلام) حمایت کنید.[۴۱] این دوستی و علاقمندی به علی بن ابیطالب(علیه السلام) تا آن جا بود که در تشییع شبانه پیکر فاطمه زهرا(سلام الله علیها ) شرکت کرد.[۴۲]
در زمان خلفاءابوذر در دفاع از حق امام علی(علیه السلام) بر ولایت در آغاز از بیعت با ابوبکر سرباز زد.[۴۳]وی در زمان خلیفه دوم از کسانی بود که به دستور عمر درباره منع نگارش حدیث بیاعتنا بود و میگفت: والله اگر شمشیری را بر دهانم نهند تا از پیامبر خدا( صلی الله علیه و آله و سلم ) نقل روایت نکنم، تحمل بُرندگی شمشیر را بر ترک سخن رسول خدا( صلی الله علیه و آله و سلم ) ترجیح خواهم داد.[۴۴] به دلیل نقل حدیث بود که ابوذر با چند نفر دیگر در زمان عُمَر زندانی شدند.[۴۵]
تبعید به شامبنابر نقل ابن ابی الحدید، علت تبعید ابوذر به شام در پی بخشش مبالغ بیت المال به مروان بن حکم، زید بن ثابت و دیگران توسط عثمان بود. وی میگوید: ابوذر در کوچه و خیابان فریاد میزد و اعتراض میکرد تا اینکه عثمان، او را از مدینه اخراج و به شام تبعید کرد.[۴۶]وی در شام به کارهای معاویه اعتراض میکرد. روزی معاویه، ۳۰۰ دینار را برایش فرستاد. ابوذر به آورنده پول گفت: اگر این سهم امسال من از بیت المال است که تاکنون ندادهاید، میپذیرم ولی اگر پاداش است نیازی بدان ندارم، و آن را پس فرستاد. هنگامی که معاویه کاخ خضراء [سبز] را در دمشق بنانهاد ابوذر گفت:ای معاویه! اگر این کاخ از پول خداست خیانت است و اگر از پول خودت است اسراف است.بدین طریق در شام دائماً به معاویه میگفت: بخدا سوگند! کارهایی را کردهای که من آنها را نمیشناسم؛ بخدا سوگند! این کارها نه در کتاب خدایند و نه در سنت پیامبرش( صلی الله علیه و آله و سلم )؛ من حقی را میبینم که خاموش میشود؛ باطلی را میبینم که زنده میشود و راستگویی را میبینم که تکذیب میشود…. تا اینکه روزی معاویه پس از شنیدن سخنان ابوذر دستور بازداشت وی را صادر کرد و وی را دشمن خدا و دشمن رسول خدا خواند. ابوذر نیز در پاسخ گفت: من نه دشمن خدایم و نه دشمن رسول خدا، بلکه تو و پدرت دشمن خدا و رسول خدایید، به ظاهر اسلام آوردید و کفرتان را در دل نهفتید و قطعاً رسول خدا( صلی الله علیه و آله و سلم ) تو را لعن کرد و چندین بار تو را نفرین کرد که سیر نشوی. معاویه گفت: من آن شخص نیستم. ابوذر گفت: چرا تو همو هستی؛ رسول خدا( صلی الله علیه و آله و سلم ) به من گفت، در حالی که بر او میگذشتم و خودم شنیدم که میگفت: خدایا او [معاویه] را لعن کن و سیرش نکن مگر با خاک. در اینجا معاویه دستور زندانی کردن او را صادر کرد.[۴۷] [۴۸]همچنین گفتهاند وی در شام، مردم را به فضایل پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) و اهل بیت(علیه السلام) او توصیه میکرد. معاویه، مردم را از مجالست با وی نهی کرد، و به عثمان نامه نوشت و وی را از اعمال و سخنان ابوذر آگاه ساخت. معاویه پس از پاسخ عثمان، ابوذر را به مدینه روانه کرد.[۴۹]
تبعید به ربذهابوذر در مدینه با عثمان دیدار کرد ولی دینارهای اهداییاش را نپذیرفت و به انتقاد از حکومت وی پرداخت. عثمان نیز او را تاب نیاورد و وی را با بدترین حالت به ربذه تبعید کرد. شرح حال گفتگو بین ابوذر و عثمان و تبعید به ربذه در بسیاری از کتب تاریخی آمده است.[۵۰]عثمان هنگام تبعید ابوذر به ربذه دستور داد کسی او را مشایعت نکند و با او سخن نگوید، و امر کرد مروان بن حکم او را از مدینه بیرون کند. بدین طریق، کسی جرأت همراهی او را نداشت؛ با این حال، امام علی(علیه السلام)، عقیل و حسنین(علیه السلام) و عمار یاسر برای مشایعت او حاضر شدند و او را بدرقه نمودند.[۵۱]
وفاتپیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ):
ای ابوذر! تو تنها زندگی میکنی، تنها میمیری، تنها مبعوث میشوی و تنها وارد بهشت میشوی. به واسطه تو، کسانی از اهل عراق که غسل و تجهیز و دفنت را انجام میدهند خوشبخت میشوند.
تفسیر قمی، ۱۴۰۴ق، ج۱، ص۲۹۵.ابوذر در ذیالحجه سال ۳۲ق و در زمان خلافت عثمان در ربذه از دنیا رفت. ابن کثیر مینویسد: به هنگام مرگ جز همسر و فرزندش کسی نزد او نبود.[۵۲] خیرالدین زرکلی میگوید: وی در حالی از دنیا رفت که در خانهاش چیزی نبود که او را کفن کنند.[۵۳] مهران بن میمون نقل میکند: آن چه را من در خانه ابوذر دیدم بیشتر از دو درهم نمیارزید.[۵۴]نقل شده است هنگامی که همسرش امذر گریه میکرد و به ابوذر میگفت: تو در بیابان میمیری و من پارچهای ندارم تا تو را کفن کنم؛ ابوذر به وی گفت: گریه نکن و خوشحال باش. چرا که روزی رسول خدا( صلی الله علیه و آله و سلم ) در بین افرادی که من نیز در میان آنان بودم فرمود: یکی از شما در بیابان میمیرد و جماعتی از مؤمنین او را به خاک میسپارند. حال تمام افرادی که آن روز با من بودند در شهر و میان مردم جان سپردهاند و گفته پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) درباره من است.[۵۵]پس از این، عبدالله بن مسعود و برخی از یارانش از جمله حجر بن ادبر، مالک اشتر، و جوانانی از انصار اتفاقاً از آنجا گذشتند، و به تغسیل و تکفین او پرداختند و عبدالله بن مسعود بر پیکرش نماز خواند.[۵۶] [۵۷] [۵۸] طبق تاریخ یعقوبی، حذیفه بن یمان (از بزرگان صحابه) نیز در میان تدفین کنندگان ابوذر بوده است.[۵۹]بنا بر نقل تمامی منابع، قبر ابوذر در ربذه است.[۶۰] [۶۱] حربی، عالم حنبلی قرن سوم، در کتاب المناسک آورده است که در ربذه مسجدی به نام ابوذر، صحابی رسول خدا( صلی الله علیه و آله و سلم ) وجود داشته و گفته شده، قبر ابوذر نیز در همان مسجد است.[۶۲]
پی نوشت:
اعیان الشیعه، ج۴، ص۲۲۵.
ابن عبدالبر، الاستیعاب، ۱۴۱۲ق، ج۱، ص۲۵۲.
ابن حبان، مشاهیر علماء الامصار، ۱۴۱۱ق، ص۳۰.
ابن حبان، الثقات، ۱۳۹۳ق، ج۳، ص۵۵.
عسقلانی، تقریب التهذیب، ۱۴۱۵ق، ج۲، ص۳۹۵.
عسقلانی، الاصابه، ۱۴۱۵ق، ج۷، ص۱۰۷.
ابن سعد، طبقات کبری، ج۴، ص۲۳.
ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ۱۴۱۳ق، ج۲، ص۴۷.
ابن اثیر، اسد الغابه، ج۵، ص۱۸۶.
مزی، تهذیب الکمال، ۱۴۰۶ق، ج۳۳، ص۲۹۴.
ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ۱۴۱۳ق، ج۲، ص۴۹.
امین، اعیان الشیعه، ج۴، ص۲۲۵.
ابن عبدالبر، الاستیعاب، ۱۴۱۲ق، ج۴، ص۱۶۵۲.
کلینی، کافی، ۱۳۶۳ش، ج۳، ص۲۵.
ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ۱۳۷۸ق، ج۱۵، ص۹۹.
ذهبی، تاریخ الاسلام، ۱۴۰۷ق، ج ۳، ص ۴۰۶.
ابن عبدالبر، الاستیعاب، ۱۴۱۲ق، ج ۱، ص ۲۵۲.
شوشتری، قاموس الرجال، ۱۴۱۹ق، ج ۱۱، ص ۳۲۲.
بغدادی، المُحبَّر، ۱۳۶۱ق، ص۲۳۷.
ابن حبان، الصحیح، ۱۴۱۴ق، ج۱۶، ص۸۳.
ابن عبدالبر، الاستیعاب، ۱۴۱۲ق، ج۴، ص۱۶۵۴.
کلینی، کافی، ۱۳۶۳ش، ج۸، ص۲۹۷ و ۲۹۸.
طوسی، امالی طوسی، ۱۴۱۴ق، ص۵۲۵.
طبرسی، مکارم الاخلاق، ۱۳۹۲ق، ص ۲۵۶.
مجلسی، بحارالانوار، ۱۴۰۳ق، ج۲۲، ص۴۰۴.
مجلسی، بحارالانوار، ۱۴۰۳ق، ج۲۲، ص۴۲۰.
ابن عبدالبر، الاستیعاب، ۱۴۱۲ق، ج۱، ص۲۵۵.
صدوق، الخصال، ۱۴۰۳ق، ص۳۰۳.
مفید، الاختصاص، ۱۴۱۴ق، ص۱۰.
صدوق، الخصال، ۱۴۰۳ق، ص۴۰ و ۴۲.
کلینی، کافی، ۱۳۶۳ش، ج۸، ص۲۲.
طوسی، رجال طوسی، ۱۴۱۵ق، ص۵۹۸.
مفید، الاختصاص، ۱۴۱۴ق، ص۶ و ۷.
مفید، الاختصاص، ۱۴۱۴ق، ص۶۱.
تهرانی، الذریعه، ج۱، ص۳۱۶.
تهرانی، الذریعه، ج۱، ص۳۱۷.
مدنی، الدرجات الرفیعه، ۱۳۹۷ق، ص۲۲۶.
بحرالعلوم، الفوائد الرجالیه، ۱۳۶۳ش، ج۲، ص۴۹.
اصفهانی، حلیه الاولیاء، ج۱، ص۱۵۶ و ۱۵۷.
اربلی، کشف الغمه، ۱۴۰۵ق، ج۱، ص۳۵۳.
ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ۱۳۷۸ق، ج ۱۳، ص ۲۲۸.
یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۱۵.
یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ترجمه آیتی، ج۱، ص۵۲۴.
ابن سعد، طبقات کبری، ج، ص۳۵۴.
ابن حبان، المجروحین، ج۱، ص۳۵.
ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ۱۳۷۸ق، ج۸، ص۲۵۶.
ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ۱۳۷۸ق، ج۸، صص ۲۵۶-۲۵۸.
امین، اعیان الشیعه، ج۴، ص۲۳۷.
امین، اعیان الشیعه، ج۴، ص۲۳۷.
یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۱۷۱ و ۱۷۲؛ ابن سعد، طبقات ابن سعد، ج۴، ص۲۲۶ – ۲۲۹؛ طبری، تاریخ طبری، ۱۴۰۳ق، ج۳، ص۳۳۶.
مسعودی، مروج الذهب، ج۱، ص۶۹۸.
ابن کثیر، البدایه و النهایه، ۱۹۸۶م، ج۷، ۱۶۵.
زرکلی، الاعلام، ۱۹۸۰م، ج ۲، ص ۱۴۰.
امین، اعیان الشیعه، ج۴، ص۲۲۹.
امین، اعیان الشیعه، ج۴، ص۲۴۱.
ابن عبدالبر، الاستیعاب، ۱۴۱۲ق، ج۱، ص۲۵۳.
ابن خیاط، طبقات خلیفه، ۱۴۱۴ق، ص۷۱.
ابن حبان، الثقات، ۱۳۹۳ق، ج۳، ص۵۵.
یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ترجمه آیتی، ج۲، ص۶۸.
حموی، معجم البلدان، ۱۳۹۹ق، ج۳، ص۲۴.
طریحی، مجمع البحرین، ۱۳۶۷ش، ج۲، ص۱۳۱. حربی، المناسک، ۱۹۶۹م، ص۳۲۷.منابع ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه،دار إحیاء الکتب العربیه، ۱۳۷۸ق.
ابن اثیر، علی، اسد الغابه، بیروت،دار الکتاب العربی.
ابن حبان، محمد، الثقات، مؤسسه الکتب الثقافیه، ۱۳۹۳ق.
ابن حبان، محمد، صحیح ابن حبان، بیروت، مؤسسه الرساله، ۱۴۱۴ق.
ابن حبان، محمد، کتاب المجروحین، تحقیق: محمود إبراهیم زاید، مکه: دارالباز، بیتا.
ابن حبان، محمد، مشاهیر علماء الأمصار، دارالئفاء، ۱۴۱۱ق.
ابن خیاط، خلیفه، طبقات خلیفه، بیروت،دار الفکر،۱۴۱۴ق.
ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، بیروت،دار صادر.
ابن عبد البر، احمد، الاستیعاب، بیروت، دارالجیل، ۱۴۱۲ق.
ابن کثیر، اسماعیل، البدایه و النهایه، بیروت، دارالفکر، ۱۹۸۶م.
اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه، بیروت، دار الأضواء، ۱۴۰۵ق.
الأمینی، عبدالحسین، الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج۹، بیروت:دار الکتب العربی، ۱۳۹۷-۱۹۷۷م.
امین عاملی، سیدمحسن، اعیان الشیعه، بیروت، دارالتعارف.
بحرالعلوم، محمدمهدی، الفوائد الرجالیه، تهران، مکتبه الصادق، ۱۳۶۳ش.
بغدادی، محمد بن حبیب، المحبر، مطبعه الدائره، ۱۳۶۱ق.
تهرانی، آقابزرگ، الذریعه، بیروت، دارالاضواء.
حربی، ابواسحاق، المناسک و أماکن طرق الحج و معالم الجزیره، ریاض، منشورات دار الیمامه للبحث والترجمه والنشر، ۱۹۶۹م.
حموی، یاقوت، معجم البلدان، بیروت،دار إحیاء التراث العربی، ۱۳۹۹ق.
ذهبی، محمد، تاریخ الاسلام، بیروت،دار الکتاب العربی، ۱۴۰۷ق.
ذهبی، محمد، سیر أعلام النبلاء، بیروت، مؤسسه الرساله، ۱۴۱۳ق.
زرکلی، خیرالدین، الاعلام، بیروت،دار العلم، ۱۹۸۰م.
شوشتری، محمدتقی، قاموس الرجال، قم، جامعه مدرسین، ۱۴۱۹ق.
صدوق، محمد بن علی، الخصال، قم، جامعه مدرسین، ۱۴۰۳ق.
طبرسی، حسن بن فضل، مکارم الاخلاق، رضی، ۱۳۹۲ق.
طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، بیروت، مؤسسه الأعلمی، ۱۴۰۳ق.
طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، وزارت ارشاد، ۱۳۶۷ش.
طوسی، محمد بن حسن، امالی، قم، دارالثقافه، ۱۴۱۴ق.
طوسی، محمد بن حسن، رجال الطوسی، قم، جامعه مدرسین، ۱۴۱۵ق.
عسقلانی، ابن حجر، الاصابه، بیروت،دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق.
عسقلانی، ابن حجر، تقریب التهذیب، بیروت،دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق.
قمی، علی بن إبراهیم، تفسیر القمی، قم، مؤسسهدار الکتاب، ۱۴۰۴ق.
کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، تهران،دار الکتب الإسلامیه، ۱۳۶۳ش.
مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، ۱۴۰۳ق.
مدنی، سید علیخان، الدرجات الرفیعه، قم، بصیرتی، ۱۳۹۷ق.
مزی، یوسف، تهذیب الکمال، بیروت، مؤسسه الرساله، ۱۴۰۶ق.
مفید، محمد بن نعمان، الاختصاص، بیروت، دارالمفید، ۱۴۱۴ق.
نهج البلاغه، ترجمه سیدجعفر شهیدی، تهران: علمی و فرهنگی، ۱۳۷۷ش.
یعقوبی، ابن واضح احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، تهران: علمی و فرهنگی، ۱۳۷۸.
یعقوبی، ابن واضح، تاریخ الیعقوبی، بیروت،دار صادر.پیوند به بیرون