شیعه نیوز :فرقه زيديه و زيدبن علي( علیه السلام ) دو موضوع قابل توجه هستند که اقتضا ميکنند پژوهشگر با بررسي گوشههاي تاريخ و زواياي فرقهها، تحليل رويدادهاي تاريخي و نقد متون به مقايسه ميان آنها بپردازد تا ارتباط اين فرقه با زيدبن علي را بيابد. در اين بحث، تلاش ميکنيم ارتباط بين زيديه و زيدبن علي( علیه السلام ) را بيابيم.
«زيديه، يکي از فرقههاي شيعي هستند که از شيعه منشعب ميشوند و قايل به امامت زيدبن علي( علیه السلام ) ميباشند.» شهرستاني در ملل و نحل درباره آنها ميگويد: «فرقه زيديه پيروان زيدبن عليبنالحسين بن عليبن ابيطالب2 (رضياللّه عنهم) هستند، امامت را در اولاد فاطمه (رضياللّه عنها) منحصر ميدانند و امامت را در غير آنها جايز نميدانند. آنها معتقدند که هر يک از اولاد فاطمه که عالم، شجاع و سخاوتمند باشد و ادعاي امامت نمايد، امام واجبالاطاعه است و فرقي نميکند که از اولاد امام حسن( علیه السلام ) يا از اولاد امام حسين( علیه السلام ) باشد. بنابراين، گروهي از آنها قايل به امامت محمّد و ابراهيم، فرزندان عبداللّه بن حسن بن حسن، شدهاند که در زمان منصور عبّاسي قيام کردند و به قتل رسيدند. از نظر زيديه، وجود دو امام به صورت همزمان در دو سرزمين، مشروط بر اينکه آن دو امام داراي صفات مزبور باشند، جايز است و اطاعت از هر يک از آنها واجب ميباشد.3
تولّد و سيره
سال تولد زيدبن علي( علیه السلام ) را تاريخ معيّن نکرده است. ولي چنين برداشت ميشود که وي در سال 80 ق در مدينه منوّره متولد شد و در سال 123ق به شهادت رسيد. شخصيت وي تمامي فضايل و صفات پسنديده را در خود جمع کرده است.4
خصيب الرايش در مورد وي ميگويد: «وقتي زيدبن علي را ديدم، در چهره وي جلوههاي نور را مشاهده کردم».5
عاصم العمري در مورد وي گويد: «او را در هنگام جوانياش در مدينه ديدم که ذکر خدا ميکرد و غش مينمود، به گونهاي که هر کس او را مشاهده ميکرد ميگفت: به دنيا باز نخواهد گشت. وي همواره تلاوت قرآن مينمود و به خاطر کثرت آن، به «حليفالقرآن» لقب داده شده بود».6
شيخ مفيد ميگويد: «زيد برجستهترين و افضل برادرانش پس از ابيجعفر( علیه السلام ) بود و عابد، پرهيزگار، فقيه، سخاوتمند و شجاع بود. به امر به معروف و نهي از منکر قيام کرد و به خونخواهي امام حسين( علیه السلام ) برخاست. بسياري از شيعه قايل به امامت وي هستند».7
اشعري قمي ميگويد: «کنيهاش امام "ابوالحسن" است. به او "زيد شهيد" نيز گفته ميشود.» «مباحظ او را از خطباي بنيهاشم شمرده است و ابوحنيفه گفته است: در زمان وي، فقيهتر، حاضر جوابتر و خوش بيانتر از او نديدم.»8
ابن طباطباي موّرخ او را چنين توصيف ميکند: «به لحاظ علمي، زهد، پرهيزگاري، شجاعت، ديانت و کرم، از بزرگان اهلبيت است».9
مقريزي از او به بزرگي ياد کرده، ميگويد: «زيد از مدينةالنبي بهره گرفت و از پدرش امام علي زينالعابدين علم و دانش آموخت و در معدن علم و تقوا رشد يافت و همراه صالحان بود و از آنان ميآموخت و آنها نيز از او ميآموختند. در خردسالي، همراه پدرش بود و علوم قرآن را از او فرا گرفت. از او روايت شده است که فرمود: با قرآن سيزده سال خلوت نمودم، آن را قرائت ميکردم و در آن تدبّر مينمودم، تا آنجا که رخصت و فرصت طلب رزق نيافتم و از فضل خداوند، غير از عبادت و تفقّه در دين چيزي نيافتم.»10
شیخ کليني روايت کرده است: «زيد عالم و راستگو بود و به خويش دعوت نميکرد، بلکه تنها به آنچه مايه خشنودي آل محمد: بود، دعوت ميکرد، و اگر پيروز ميشد، به آنچه شما را دعوت کرده بود وفا مينمود. او عليه سلطان جامعهاي که با او دشمني داشت، قيام کرد.»11
مقبره شیخ کلینی |
روايت حديث توسط زيدبن علي( علیه السلام )
زيد( علیه السلام ) در مرتبه محدّثان راست گفتار شمرده شده و گروهي از محدّثان بزرگ همچون زهري، شعبه، اعمش و ابن ابيزناد از وي روايت کردهاند. زيد فقيه مجتهد بود و امام ابوحنيفه وي را ملاقات کرده، شاگردي وي نموده و او را ستوده است.12
از اين عبارت، روشن ميشود که ابوحنيفه نزد زيد شاگردي کرده است. ولي زيديه معتقدند که زيد نزد ابوحنيفه شاگردي کرده و از او دانش آموخته است.
زيديه در فقه، قايل به قياساند و قياس را به زيدبن علي( علیه السلام ) نسبت ميدهند. در حالي که ابوحنيفه معتقد است: زيد امام بر حق است. پس چگونه امام ميتواند مأموم باشد؟ و چگونه متبوع ميتواند تابع باشد؟
تأليفات زيدبن علي( علیه السلام )
سيد حسن صدر در کتاب تأسيس الشيعة لعلوم الاسلام، بيان ميدارد: «کتاب قرائه اميرالمؤمنين يکي از آثار زيد است که عمربن موسي الرجهي الزيدي آن را از زيد روايت کرده است و همچنين زيد صحيفه کامله سجّاديه را از پدرش روايت ميکند؛ پدرش بر او املا ميکرده و زيد با دست خط خود آن را نوشته است.»13
موضع اهلبيت( علیه السلام ) نسبت به زيد( علیه السلام )
مقانعي از عبدالله بن حرب و اشناني از عبدالله بن جرير نقل ميکنند که گفت: «ديدم جعفر بن محمّد امام صادق( علیه السلام ) زمام اسب زيد را گرفته بود و وي سوار اسب ميشود. پس از سوار شدن وي، آن حضرت لباس زيد را مرتّب نمود».14
شيخ صدوق به اسنادش از محمّد بن زيد نحوي، از پدرش نقل ميکند که گفت: زماني که زيدبن موسي بن جعفر به خاطر قيام در بصره و آتش زدن خانههاي بني عبّاس به سوي مأمون برده شد، مأمون گناه وي را به برادرش علي بن موسي الرضا( علیه السلام ) بخشيد و گفت: اي اباالحسن، اگر برادرت قيام کرد و آنچه مرتکب شد، انجام داد هر آينه پيش از وي نيز زيدبن علي خروج کرد و کشته شد، و اگر مقام تو نبود، او را ميکشتم؛ زيرا آنچه انجام داده کوچک نيست. پس امام رضا( علیه السلام ) به وي فرمود: اي اميرمؤمنان، برادرم زيد را با زيدبن علي قياس نکن؛ چرا که زيدبن علي از علماي آل محمّد بود. به خاطر خداوند ـ عزّوجل ـ خشم گرفت و با دشمنان خداوند به جهاد برخاست تا اينکه در راه او به قتل رسيد.
پدرم موسي بن جعفر( علیه السلام ) برايم حديث فرمود که از پدرش جعفربن محمد( علیه السلام ) شنيد که ميفرمايد: خداوند عمويم زيد را رحمت کند که به آنچه مايه خشنودي و رضايت آل محمّد بود دعوت ميکرد، و اگر پيروز ميشد، به آنچه دعوت کرده بود وفا مينمود و در قيامش با من مشورت کرد. به او گفتم: اي عموي من، اگر راضي هستي که کشته شوي و در زبالهدان به دار آويخته شوي، قيام کن. و زماني که قيام وي شکست خورد، امام جعفربن محمد( علیه السلام ) فرمود: واي بر کسي که نداي او را شنيد و اجابت نکرد! پس مامون به آن حضرت گفت: اي اباالحسن! آيا زيد به ناحق ادعاي امامت نکرد؟
امام رضا( علیه السلام ) در پاسخ فرمود: زيدبن علي آنچه را حق او نبود، ادعا نکرد. او پرهيزگارتر از آن بود که به ناحق ادعايي کند. زيد گفت: شما را به آنچه مايه خشنودي و رضايت آل محمّد: است ميخوانم. خليفه عباسي ادعا ميکند که منصوب از سوي خداوند است، در حالي که به غير دين خداوند دعوت ميکند و بدون علم و شناخت، مردم را از راه خداوند گمراه ميسازد. به خدا قسم! زيدبن علي از مخاطبان اين آيه شريفه است15: (وَجَاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ هُوَ اجْتَبَاکُمْ) (حج: 78)
امام صادق( علیه السلام ) و قيامهاي علويان
امام صادق( علیه السلام ) نسبت به نهضتهاي علويان، به ويژه قيام زيدبن علي( علیه السلام ) رضايت قلبي داشته و آنها را پشتيباني ميکرد. پس از شهادت زيد، براي وي درخواست رحمت الهي کرد و از خبر شهادتش متأثر شد. موضع امام صادق( علیه السلام ) نسبت به قيامهاي علويان به وضوح از روايت ذيل بر روشن ميشود:
در روايت آمده است که در حضور امام صادق( علیه السلام ) از قيام زيدبن علي( علیه السلام ) ياد شد، آن حضرت فرمود: «همواره من و شيعيان من، زماني که يک نفر از آل محمّد: قيام کند، در خير و خشنودي هستيم، و دوست دارم شخصي از آل محمّد: قيام کند و من نفقه عيال او را بپردازم».16
کشّي از فضيل رسان روايت کند که گفت: با امام صادق( علیه السلام ) پس از شهادت عمويش زيدبن علي( علیه السلام ) ملاقات کردم. آن حضرت به من فرمود: اي فضيل، عمويم زيدبن علي( علیه السلام ) کشته شد؟ گفتم: بله، فدايت شوم.
حضرت فرمود: خدا او را رحمت کند. او مؤمن، عارف، عالم و راستگو بود، و اگر پيروز ميشد به آنچه گفته بود وفا ميکرد، و اگر به حکومت ميرسيد، ميدانست که زمام حکومت را به چه کسي واگذار کند.17
آيا زيد ادعاي امامت کرد؟
در گفتوگوي مأمون با امام رضا( علیه السلام ) و روايت امام رضا( علیه السلام ) از پدرش، از جدّش امام صادق( علیه السلام ) گذشت که ايشان فرمود: زيد به خودش دعوت نميکرد، بلکه به آنچه مايه رضايت و خشنودي آل محمّد: بود دعوت ميکرد. در روايت کشّي هم از فضيل رسان همين کلام نقل شد.
يحيي، فرزند زيد، در سخني با گروهي از شيعيان تأکيد ميکند که پدرم عاقلتر از آن است که به ناحق ادعايي کند، بلکه ايشان گفت: شما را به آنچه مايه خشنودي آل محمّد: است، دعوت ميکنم. و منظور ايشان در اين کلام، امام جعفر صادق( علیه السلام ) بود.18
از اينجا روشن ميشود که زيد( علیه السلام ) و فرزند شهيدش، يحيي، قايل به امامت امام صادق( علیه السلام ) بودند و براي خود ادعاي امامت نکردند، اما بعدها فرقه زيديه چنين ادعايي در مورد او مطرح کردند.
البته برخي از منابع از دعوت زيد به خودش حکايت دارند: ابن طقطقي ميگويد: زيد به لحاظ علم، زهد، پرهيزگاري، شجاعت، لياقت و کرم از بزرگان اهلبيت: بود و همواره در انديشه خلافت بود، خود را لايق آن ميدانست و اعمال و حرکاتش حاکي از اين معنا بود.19
اما ضعف و سستي اين نظر پس از اطلاع از فرموده امام صادق( علیه السلام ) در مورد وي و فرزندش يحيي و اطلاع از اهداف قيام وي ـ بر حسب آنچه خودش به آن تصريح کرده است ـ آشکار ميشود.
همچنين آنچه مسعودي در بيان مجادله شديد بين امام باقر( علیه السلام ) و زيد در مورد امامت آورده، معقول نيست؛ چرا که در پايان اين مجادله، به نقل از زيد خطاب به امام باقر( علیه السلام ) آمده است که ميگويد: «امام کسي است که از حوزه تحت نظر خود دفاع کند و در راه خدا، آنگونه که سزاوار است، جهاد کند».20
بیشتر بخوانید :
* بررسي تاريخي شخصيت يحيي بن زيد
* امامزاده محبوب شیعیان زيدي یمن
اين گفتوگو معقول نيست؛ چرا که رحلت امام باقر( علیه السلام ) در سال 114ق بوده و قيام زيد در سال 122ق، مگر اينکه فرض کنيم اين گفتوگو بين زيد و امام صادق( علیه السلام ) رخ داده است.
اما پس از آگاهي از نظر امام صادق( علیه السلام ) در مورد زيد و اينکه او امامت را براي خود نميخواسته و به آنچه مايه خشنودي آل محمّد: بوده دعوت ميکرده است، جعلي بودن اين روايت آشکار ميشود.
همين مطلب را علّامه مجلسي نيز بيان کرده؛ ايشان معتقد است: روايت مذکور توسط اسلاف زيديه براي مطرح کردن امامت زيدبن علي جعل شده، با اينکه خود زيد ادعاي امامت نکرده است.21
رابطه زيد با واصل بن عطاء
شهرستاني در ملل و نحل ادعا ميکند که زيدبن علي( علیه السلام ) شاگرد واصلبن عطا بود. اين ادعا به جهاتي محل تأمّل است:22
1) زيد در بيتنبوّت و زير نظر پدرش امام زينالعابدين( علیه السلام ) و سرپرستي برادرش امام باقر( علیه السلام )، که منبع علوم آل محمّد است، بزرگ شد. پس ممکن نيست از کساني که خودشان از اين خاندان بهره گرفتهاند استفاده کرده باشد.
شيخ فرقه معتزله و شاگرد حسن بصري، واصل بن عطاء، دانش خود را از طريق ابن هاشم از محمّدبن حنفيه از پدرش امام علي ( علیه السلام ) فرا گرفت.
2) واصل بن عطاء معتقد است که جدّ زيد امام علي( علیه السلام ) به نبرد خود با اصحاب جمل و صفّين اعتقاد راسخ نداشت.23
3) واصل بن عطاء چنانکه از او معروف است، گواهي و شهادت امام علي( علیه السلام ) را، حتي در مورد چيز کم ارزشي ـ مثل يک بسته سبزي ـ پذيرفته شده نميداند.24
ارتباط زيدبن علي( علیه السلام ) را با واصل بن عطاء و ساير فقها و رهبران فرقههاي عصر خويش نفي نميکنيم، اما اين ارتباط به صورت شاگردي نزد آنها نبوده، بلکه براي هماهنگي با آنها بوده است به اعتبار اينکه زيدبن علي( علیه السلام ) رهبر يک قيام بود و آن فقها و رهبران در آن زمان داراي موقعيتي اجتماعي و سياسي بودند که بيتوجهي به آن ممکن نبود.
شيخ ابوزهره به عدم شاگردي زيد نزد واصل بن عطاء تصريح کرده، ميگويد: زيد شاگرد واصل نبود؛ زيرا آن دو همسن بودند، و اهتمام زيد به فراگيري علم کمتر از اهتمام واصل نبود.
علاوه بر اين، رابطه زيد با واصل به دليل مناظره و بحث، بيش از رابطه علما با يکديگر نبوده، بلکه ممکن است در مناظرات از يکديگر استفاده مينمودند.25
زيديه و امامت
استاد شريف يحيي امين در مورد نظر فرقه زيديه درباره امامت ميگويد: زيديه ميگويند: امامت امري انتخابي است. پس هر کس انتخاب شد، امام است و اطاعت او واجب، و عصمت و افضل افراد زمان خود بودن شرط نيست. تنها شرط امامت آن است که از فرزندان فاطمه( سلام الله علیها ) و نيز شجاع و عالم باشد، عليه باطل قيام کند.26
قيام زيدبن علي( علیه السلام )
پشتوانه و مشروعيت نهضت زيدبن علي ناشي از ستمهايي بود که امويان بر ضد مسلمانان مرتکب شدند. قيام زيد به مثابه يک جرقه و طوفاني در مقابل امويان بود.
کارل بروکلمان ميگويد: «عليرغم اينکه امير عراق، يوسف بن عمر ثقفي، توانست قيام زيد را پس از کشتن وي در يک نبرد خياباني به آساني سرکوب کند، حق اين است که اين نهضت آغاز سلسلهاي طولاني از نهضتهاي شيعي است که سرانجام، به سقوط امويان منجر شد».27
دکتر محمد عماره در اينکه نهضت زيدبن علي( علیه السلام ) را اولين نهضت به رهبري معتزله دانسته، اشتباه کرده است.28
فلهاوزن معتقد است که قيام زيدبن علي( علیه السلام ) يکي از قيامهايي است که پايههاي حکومت اموي را لغزاند و علت اصلي براي قيام ابومسلم خراساني و ياران او در خراسان بود که پرچم انقلاب بنيعبّاس را برافراشتند.29
علل قيام زيدبن علي( علیه السلام )
قيام زيدبن علي ( علیه السلام ) فريادي اعتراضآميز عليه اقدامات غيراسلامي و ستمهايي بود که امويان مرتکب ميشدند.
ابن ابيالحديد در شرح نهجالبلاغه روايت کند که هشام به زيد گفت: شنيدهام که تو ياد خلافت ميکني و آرزوي آن را داري، در حالي که لياقت آن را نداري؛ چون تو کنيززادهاي.
زيد به وي گفت: جواب کلام تو را دارم.
هشام گفت: بگو
زيد گفت: هيچ کسي به خدا نزديکتر نيست و مقامش رفيعتر نميباشد. از پيامبري که خدا او را برانگيخته است و آن اسماعيل بن ابراهيم است و او زاده کنيز بود. او را خدا براي پيامبري انتخاب کرد و بهترين افراد و بشر يعني حضرت محمد( صلی الله علیه و آله و سلم ) از سلاله اوست.
هشام گفت: برادرت «بقره» چه ميکند؟
زيد خشمگين شد، به حدي که نزديک بود از حالت طبيعي خارج شود، سپس فرمود: پيامبر( علیه السلام ) او را «باقر» ناميد و تو او را «بقره» مينامي! چقدر اختلاف بين شما شديد است! تو در آخرت نيز با رسول اللّه اختلاف خواهي داشت؛ چنان که در دنيا اختلاف داريد. آن حضرت وارد بهشت ميشود و تو داخل آتش ميشوي. هشام گفت: اين شرور را اخراج کنيد! سپس غلامان او را بيرون کردند.30
سبب قيام زيد تنها اين موضع شديد هشام نيست، بلکه قيام وي علل اساسي ديگري دارد، ولي اين موضع هشام جرقهاي بود که موجب انفجار اوضاع گرديد. بر حسب روايت اصفهاني، زيد علل قيام خود را اينگونه بيان ميکند: «بر عليه بنياميّه قيام کردم؛ چون با جدّم حسين( علیه السلام ) جنگيدند و در واقعه حرّه به مدينه حمله کردند و به وسيله منجنيق به پرتاب سنگ و آتش به سوي خانه خداوند پرداختند.»31
زيد از اهانت به رسول اللّه( صلی الله علیه و آله و سلم ) در مجلس هشام به عنوان سبب ديگري براي قيام خود ياد ميکند: در مجلس هشام، شاهد سبّ رسول اللّه( صلی الله علیه و آله و سلم ) بودم، در حالي که هيچ کس اعتراض نکرد و اهانتکننده را از عملش باز نداشت. به خدا قسم! اگر يک همراه ميداشتم، عليه هشام قيام ميکردم.32
بيعت شيعيان با زيدبن علي( علیه السلام )
پيروان اهلبيت( علیه السلام ) و حتي غير آنها به بيعت با زيد روي آوردند، تا حدّي که تنها آمار کوفياني که در مجلس وي حاضر شدند ـ غير از اهل مداين و خراسان و ري و گرگان ـ به پانزده هزار نفر رسيد.33
بزرگاني از فقها مانند منصوربن مغنمي، عبدالرحمن بن ابي ليلي و ابن شبرمه و غير آنها نيز با وي بيعت کردند و گفته ميشود: ابوحنيفه سيهزار درهم براي وي فرستاد و مردم را به ياري وي تشويق کرد.
زيد براي بيعت با خود شروطي داشت که در اين کلام وي بيان شده است: «ما شما را به کتاب خداوند و سنّت پيامبرش، جهاد با ستمگران، دفاع از مستضعفان، کمک به محرومان، تقسيم مساوي در بين مستحقان آن، ردّ مظالم، بستن زندانها و ياري اهلبيت: در برابر دشمنان و ناديدهانگاران حقمان دعوت ميکنيم.»34
در اين شروط، مطلبي که اشاره به اين داشته باشد که زيد مردم را دعوت به خود ميکرده است، وجود ندارد و گويا زيديه بين بيعت مردم با زيد و ادعاي امامت و دعوت زيد به خودش خلط کردهاند. از آنچه گذشت، اشتباه اين نظر روشن ميشود. تنها بيعت در زمينه جنگ و قيام عليه امويان بود، نه بر امامت زيد، وگرنه امام صادق( علیه السلام ) او را تأييد نمينمود.
طبرسي به اين موضوع اشاره ميکند: جمعي از اهل کوفه خدمت امام جعفربن محمد صادق( علیه السلام ) رسيدند و به آن حضرت گفتند: برخي با زيد بيعت ميکنند، آيا اجازه ميدهي ما با او بيعت کنيم؟ پس امام به آنها فرمود: بله، با او بيعت کنيد.
زيد همراه گروهي از اصحاب با ايمان خود جنگيد تا به شهادت رسيد و پس از نبش قبر، در زبالهدان به دار آويخته شد.35
حکومتهاي زيديه در طول تاريخ
در سال 250ق زيديه توانستند حکومتي در سرزمين «ديلم» در جنوب درياي خزر برپا کنند. اين حکومت توسط يکي از زيديه به نام حسن بن زيد ايجاد شد. پس از مدتي، حکومت ديگري در يمن ايجاد نمودند که مؤسّس آن الهادي الي الحق يحيي بن حسن از فرزندان قاسم رسي، نوه ابراهيمبن عبدالله بن حسن بن عليبن ابيطالب( علیه السلام ) بود که تا برقراري حکومت جمهوري در يمن استمرار يافت.36
آرامگاه زیدبن علی
قاضي عبدالله بن عبدالوهاب مجاهد شماحي ميگويد: «امام يحيي مملکتي با پايههاي استوار تأسيس کرد که بخش مهمي از يمن را فرا ميگرفت که شامل بخش زيدي مذهب شمال و بخش شافعي مذهب ـ شامل شهر تهامه و کوههاي جنوبي مشرف بر آن و استانهاي سهگانه «تعز»، «آب» و «بيضاء» ميشد. وي حاکم اين مناطق بود. او يک سپاه نظامي از قبيلههاي شافعي و زيديه تشکيل داد و نيز يک سپاه عشايري از قبايل «حاشد»، «بکيل»، «خولان»، «جدا» و «مخلاف صعده» تشکيل داد که به «ستاوه براني» معروف بود و فرماندهي دو سپاه را خود به عهده داشت.37
نتيجه اين گفتار آن است که با توجه به زندگاني زيدبن علي( علیه السلام )، مواضع ائمّه اهلبيت: نسبت به وي و اينکه زيد به آنچه مايه خشنودي آل محمّد: است دعوت ميکرد، به روشني براي ما آشکار ميسازد که هيچگونه ارتباطي بين زيدبن علي( علیه السلام ) و عقايد وي با آنچه فرقه زيديه در عصر ما ميگويند، وجود ندارد.
پي نوشتها
1ـ اصل اين مقاله در مجله التوحيد، ش 87، ص 74 به چاپ رسيده است.
2ـ ابوالفرج اصفهاني، مقاتل الطالبيين، ص 86.
3ـ شهرستاني، الملل و النحل، تحقيق استاد محمدالوکيل، ج 2، ص100.
4ـ سيدحسن صدر، تأسيسالشيعه لعلوم الاسلام، ص 280.
5ـ ابوالفرج اصفهاني، پيشين، ص86.
6ـ مقريزي، المواعظ و الاعتبار، ج 2، ص130.
7ـ شيخ مفيد، الارشاد، ص68.
8ـ ابي خلف سعدبن عبدالله اشعري قمي، المقالات و الفرق، تعليق محمدجواد مشکور، ص160.
9ـ محمدبنعليبن طباطبا، الفخري في الاداب السلطانيه، ص95.
10ـ مقريزي، پيشين، ج 2، ص436.
11ـ محمدبن يعقوب کليني، روضهالکافي، ص219.
12ـ الشيخ محمدالخضر حسين، تراجم الرجال، ص32.
13ـ سيدحسن صدر، پيشين، ص280.
14ـ ابوالفرج اصفهاني، ص126.
15ـ شيخ محمدرضا حکيمي، بدايه الفرق نهايه الملوک، تحقيق و پاورقي شاکرالابراهيمي، ص 59و60.
16ـ به نقل از: ابن ادريس، سرائر.
17و18ـ هاشم معروف حسيني، الشيعه بن الاشاعره و المعتزله، ص 67 / ص68.
19ـ محمدبن علي بن طباطبا، پيشين، ص97.
20و21ـ مسعودي، مروجالذهب و معادن الجواهر، ج 3، ص217.
22ـ محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 11، ص203.
23ـ شهرستاني، پيشين، ج 2، ص 155.
24ـ هاشم معروفحسيني، پيشين، ص74.
25ـ محمد ابوزهره، الامام زيد حياته و مصره، آراوه و فقهه، ص52.
26ـ شريف يحيي امين، معجم الفرق الاسلاميه، دارالاضواء، ص128/ حسيني خربوطلي، ثوارت فيالاسلام، ص161.
27ـ کارل بروکلمان، العرب و الامپراطوريه العربيه، چ سوم، ص190.
28ـ محمد عماره، مسلمون نوار، ص182.
29ـ فلهاوزن، الاستشراق في السيره النبويه، ص189.
30ـ ابن ابيالحديد، شرح نهجالبلاغه، ج 1، ص315.
31ـ ابوالفرج اصفهاني، پيشين، ص135.
32ـ شيخ عباس قمي، سفينه البحار، ج 1، ص577.
33ـ ابوالفرج اصفهاني، پيشين، ص96.
34ـ فضل بن حسن طبرسي، مجمعالبيان، ج 8، ص267.
35ـ همان، ج2، ص1715 / ابناثير، الکاملفيالتاريخ، ج5، ص246.
36ـ مصطفي شکعه، اسلام بلامذاهب، ص218.
37ـ قاضي عبداللّه بن عبدالوهاب مجاهد شماحي، اليمن الانسان و الخصاره، ص190.
مترجمان: عليرضا اسعدي و عبدالکاظم کاظمي
T