سایر زبان ها

شهروند خبرنگار

صفحه نخست

سرویس خانواده شیعه

سرویس شیعه شناسی

دیده بان شیعیان

سرویس عکس

سرویس فیلم

صوت

سردبیر

صفحات داخلی

صفای باطن و دوری امامان ( علیه السلام ) از کینه توزی

هیچیک از امامان( علیه السلام ) اهل کینه و انتقام و دشمنی نبودند، آنها قلبی مهربان و صاف داشتند، بدی را با خوبی جواب می دادند، و این خصلت جوانمردانه یک اصل ثابت در زندگی همه امامان ( علیه السلام ) بود.
کد خبر: ۱۹۷۶۶۳
۰۶:۴۸ - ۰۱ مهر ۱۳۹۸

 

شیعه نیوز: هیچیک از امامان( علیه السلام ) اهل کینه و انتقام و دشمنی نبودند، آنها قلبی مهربان و صاف داشتند، بدی را با خوبی جواب می دادند، و این خصلت جوانمردانه یک اصل ثابت در زندگی همه امامان ( علیه السلام ) بود، که اگر براستی امروز این اصل در میان مسلمانان رعایت گردد، قطعا جامعه ما دگرگون می شد و بخش عظیمی از رذائل اخلاقی از میان می رود و جای خود را به صفا و صمیمیت خواهد داد .

شیوه برخورد امامان ( علیه السلام ) با دوست و دشمن، بر اساس حب و بغض نبود، بلکه آنها بر اساس اخلاق حسنه اسلامی با مردم رفتار می کردند، و میزان در زندگی آنها حقیقت و صفای اخلاقی بود، نه حب و بغض، آنها تربیت شده قرآن بودند که می فرماید:

«و لا تستوی الحسنه و لا السیئه ادفع بالتی هی احسن فاذا بینک و بینه عداوه کانه ولی حمیم» (فصلت – ۳۴ )؛ «هرگز نیکی و بدی یکسان نیست، بدی را با نیکی دفع کن، تا دشمنان سرسخت همچون دوستان گرم و صمیمی شوند .»

امامان ( علیه السلام ) بر اساس این آیه، با حلم و مدارا، جهل و خشونت را دفع می کردند و با عفو و گذشت با خشونتها مقابله می نمودند، و به طور کلی بدی را با نیکی دفع می کردند، و هرگز بدی را با بدی پاسخ نمی دادند، چرا که این روش، از شیوه های انتقامجویان است و موجب لجاجت و سرسختی منحرفان خواهد شد .

پیامبر ( صلی الله علیه و آله و سلم ) و امامان ( علیه السلام ) برای جذب دشمنان و نفوذ در دیگران از این روش استفاده فراوان کردند و در این راه توفیقات بسیار کسب نمودند .

در اینجا به عنوان نمونه، به ذکر چند فراز می پردازیم:

فراز نخست

در ماجرای جنگ صفین که در سال ۳۶ هجرت، بین سپاه امیرمؤمنان علی ( علیه السلام ) با سپاه معاویه در گرفت و ۱۸ ماه طول کشید، معاویه همراه صد و بیست هزار نفر که در پیشاپیش آنها مروان با حمل شمشیر عثمان حرکت می کرد، به سرزمین صفین آمدند و شریعه فرات را به تصرف خود در آورده و امام علی ( علیه السلام ) و سپاهش را از آب منع کردند .

حضرت علی ( علیه السلام ) دو نفر به نام شبث بن ربعی و صعصعه بن صوحان را نزد سران سپاه معاویه فرستاد، و توسط آنها پیام داد که شریعه فرات را برای آب بردن، آزاد بگذارند، نامبردگان پیام امام علی ( علیه السلام ) را ابلاغ کردند، ولی آنها در جواب گفتند: شما عثمان را تشنه کشتید،بنابراین آب برای شما مباح نیست.

امام علی ( علیه السلام ) با خطابه ای آتشین، سپاه خود را برای حمله قهرمانانه برای راندن سپاه معاویه از شریعه فرات فرا خواند.

سپاه امام علی ( علیه السلام ) با کمال آمادگی یکپارچه به دشمن حمله کردند و آنها را شکست داده و شریعه فرات را در تصرف خود در آوردند.

ولی در همین مورد با اینکه جنگ ادامه داشت، امام علی ( علیه السلام ) انتقام نگرفت و به یارانش دستور داد که دشمن را از بردن آب جلوگیری نکنند، و آنها را برای بهره برداری از آب، آزاد بگذارند. (۱)

فراز دوم

هنگامی که در اواخر سال ۳۵ هجرت، امیرمؤمنان علی ( علیه السلام ) زمان امور خلافت را به دست گرفت، نخستین گروهی که بیعت شکنی کردند و پرچم مخالفت بر ضد علی ( علیه السلام ) بر افراشتند، ناکثین بودند، که در رأس آنها طلحه و زبیر و عایشه قرار داشتند، و جنگ عظیمی به نام جنگ جمل را در بصره بر ضد حکومت امام علی ( علیه السلام ) برپا نمودند، عایشه با کینه و دشمنی شدید، مردم را بر ضد علی ( علیه السلام ) می شورانید و آتش جنگ را شعله ورتر می ساخت، و در پایان سپاه امام علی ( علیه السلام ) پیروز شد، در این جنگ از سپاه حضرت علی ( علیه السلام ) پنجهزار نفر شهید شدند، و از سپاه عایشه، سیزده هزار نفر به هلاکت رسیدند (۲) .

آری جنگ با آنهمه تلفات پایان یافت، ولی از جوانمردی عظیم امام علی ( علیه السلام ) در این مورد این است که نه تنها نسبت به عایشه کینه توزی نکرد و انتقام نگرفت، بلکه حریم او را کاملا حفظ کرد، به طوری که در تاریخ آمده: دو نفر از یاران علی ( علیه السلام ) درصدد آن بودند که نسبت ناروای ناموسی به عایشه بدهند، حضرت علی ( علیه السلام ) پس از اطلاع دستور داد، به هر کدام از آنها صد تازیانه زدند . (۳)

و پس از آن، حضرت علی ( علیه السلام ) عایشه را با بهترین روش روانه مدینه کرد، تا آنجا که برای حفظ حریم عفاف او، تا چند کیلومتر او را بدرقه کرد، آن حضرت بیست نفر زن را مأمور کرد تا لباس مردان بپوشند و عمامه بر سر نهند و شمشیر بر گردن بیاویزند و در ظاهر به عنوان بیست پاسدار مرد، عایشه را به سوی مدینه رهسپار کنند.

وقتی که عایشه به یکی از نقاط مسیر راه رسید، با گفتار نامناسب از علی ( علیه السلام ) یاد کرد، از جمله گفت: علی ( علیه السلام ) با سپاهیان مرد خود که بر من گماشته، حرمت عفت مرا هتک کرد ، ولی هنگامی که به مدینه رسیدند، آن بیست نفر زن مردنما عمامه را از سر گرفتند و لباس مردانه خود را در آوردند، و به عایشه گفتند: ما زن بودیم که علی ( علیه السلام ) ما را نگهبان تو نموده بود، پس علی ( علیه السلام ) حریم عفت تو را رعایت کرد . (۴)

فراز سوم:

فراز دیگر از صفای باطن و عدم کینه توزی امام علی ( علیه السلام ) اینکه، پس از جنگ جمل، جمعی از سران سپاه دشمن مانند مروان و … که نهایت دشمنی را با امام علی ( علیه السلام ) نمودند در یک جلسه ای به گرد هم نشستند و به بررسی اوضاع پرداختند، یکی از آنها گفت: سوگند به خدا ما به این مرد (علی علیه السلام ) ظلم کردیم، و بیعت با او را بدون عذر موجهی شکستیم، به خدا سوگند برای ما آشکار شد که بعد از رسولخدا ( صلی الله علیه و آله و سلم ) روش هیچکسی مانند روش نیکو آنحضرت نبود، عفو او نیز بعد از رسولخدا ( صلی الله علیه و آله و سلم ) بی نظیر بوده است، برخیزید به حضورش برویم و از اعمال بد خود عذرخواهی کنیم تا او ما را ببخشد.

آن گروه برخاستند به در خانه امام علی ( علیه السلام ) آمدند و اجازه ورود خواستند، علی ( علیه السلام ) به آنها اجازه ورود داد.

هنگامی که آنها در محضر علی ( علیه السلام ) نشستند، امام علی ( علیه السلام ) به آنها رو کرد و فرمود: خوب توجه کنید!من بشری مانند شما هستم، اکنون با شما سخنی دارم، از من بشنوید، اگر حق بود مرا تصدیق کنید و گرنه آن را رد کنید، شما را سوگند به خدا آیا می دانید که رسول خدا( ص) هنگامی که رحلت کرد من نزدیکترین و بهترین شخص به او بودم و بعد از او بهترین شخص نسبت به مردم بودم؟ .

حاضران گفتند: آری تصدیق می کنیم .

امام علی ( علیه السلام ) فرمود: شما از من روی گرداندید و با ابوبکر بیعت نمودید، من به خاطر حفظ وحدت و یکپارچگی مسلمین تحمل کردم، سپس ابوبکر، مقام خلافت را برای عمر قرار داد، باز تحمل کردم، با اینکه می دانید من نزدیکترین مردم به خدا و رسولش بودم، صبر کردم تا او کشته شد، و در بستر وفات، مرا یکی از شش نفر قرار داد، باز تحمل کردم و به تفرقه و اختلاف مسلمین دامن نزدم، سپس با عثمان بیعت کردید و سرانجام به او یورش بردید و او را کشتید، در صورتی که من در خانه ام نشسته بودم، نزد من آمدید و با من بیعت کردید چنانکه با ابوبکر و عمر بیعت کردید شما نسبت به بیعت آنها وفا کردید، ولی بیعت مرا شکستید چه باعث شد که بیعت آنها را نشکستید و بیعت مرا شکستید؟

حاضران ( که سخت شرمنده بودند) عرض کردند: شما مانند بنده صالح حضرت یوسف باش که به برادرانش فرمود:

لا تثریب علیکم الیوم، یغفر الله لکم و هو ارحم الراحمین

: امروز ملامت و توبیخی بر شما نیست، خداوند شما را می بخشد و ارحم الراحمین است .

امام ( علیه السلام ) با کمال بزرگواری و صفای باطن به آنها رو کرد و فرمود:

«لا تثریب علیکم الیوم» سپس فرمود: ولی در میان شما مردی هست (اشاره به مروان) که اگر با دستش با من بیعت کند، با پایش آن را می شکند . (۵)

فراز چهارم

حر بن یزید ریاحی نخستین فرماندهی بود که همراه هزار نفر سپاه خود، سر راه امام حسین ( علیه السلام ) را در راه حرکت به سوی کوفه گرفت، و گستاخانه به امام حسین ( علیه السلام )گفت: از شما جدا نشوم تا آنگاه که شما را در کوفه به ابن زیاد تسلیم نمایم .

و امام حسین ( علیه السلام ) برخاست با با یاران خود بازگردد، ولی حر سر راه آن حضرت را گرفت و مانع بازگشت او شد، و در اینجا نیز حر با کمال جسارت به امام حسین ( علیه السلام ) گفت: من مأمورم تا شما را به کوفه نزد امیر ابن زیاد ببرم .

امام حسین ( علیه السلام ) فرمود: سوگند به خدا همراه تو نخواهم آمد .

حر در پاسخ گفت:

«اذا و الله لا ادعک» ؛ «در این صورت سوگند به خدا من دست از تو بر ندارم و تو را آزاد نمی گذارم .» (۶)

در عین حال می بینیم همین حر هنگامی که در روز عاشورا به حضور امام حسین ( علیه السلام ) می آید و اظهار پشیمانی کرده و می گوید:

«افتری لی من ذلک توبه »؛ «آیا توبه من پذیرفته است»؟

امام حسین ( علیه السلام ) بی درنگ، بی آنکه کمترین کینه ای از او در دل داشته باشد، با کمال صمیمیت، در پاسخ حر می فرماید:

«نعم یتوب الله علیک فانزل»؛«آری خداوند توبه را می پذیرد، بفرما از اسب فرود آی .» (۷)

رواق منظر چشم من آشیانه تو است – کرم نما و فرود آ که خانه خانه تو است

آری امام حسین ( علیه السلام ) این چنین از دشمن پشیمان، استقبال کرد، و از او گذشت و با آغوشی باز و صمیمی به او پناه داد .

فراز پنجم :

عصر خلافت ولید بن عبدالملک (ششمین طاغوت اموی ) بود، او دژخیم خشنی به نام هشام بن اسماعیل را فرماندار مدینه نموده بود، این دژخیم به خاندان نبوت، مخصوصا امام سجاد( علیه السلام ) بسیار آزار رسانید، و امام سجاد ( علیه السلام ) از دست او بسیار رنجیده شد، تا اینکه به عللی از جانب ولید، از فرمانداری عزل گردید، و ولید دستور داد هر کسی که از او بدی دیده برود و انتقام خود را از او بگیرد، مردم از اطراف نزد او آمدند و هر کسی به طریقی از او انتقام می گرفت، او را در این هنگام نزدیک خانه مروان، نگه داشته بودند، و از هر سو او را سرزنش می نمودند، ولی امام سجاد ( علیه السلام ) از آنجا گذر کرد و با کمال بزرگواری نزد او آمد و بر او سلام کرد، و به خویشان و نزدیکان خود سفارش کرد که کاری به او نداشته باشند. (۸)

هشام به اسماعیل وقتی که آن همه محبت و بزرگواری را از امام سجاد( علیه السلام ) دید، این آیه ( ۱۲۴ انعام ) را خواند:

«الله یعلم حیت یجعل رسالته»؛ «خداوند خود آگاه است که مقام رسالتش را در چه محلی قرار دهد .»

و در روایت دیگر آمده: امام سجاد( علیه السلام ) برای هشام چنین پیام فرستاد: به امور مالی خود رسیدگی کن، اگر دیدی به مردم (به عنوان مجازات یا جریمه و …) بدهکار هستی، ما می توانیم آن را بپردازیم، تو از ناحیه ما و دوستانمان، آزاد و آرامش خاطر داشته باش . (۹)

پی نوشتها

مناقب آل ابیطالب، ج ۳، ص ۱۶۷ و ۱۶۸ .
تتمه المنتهی، ص ۱۲ .
الامام، من حبه عنوان الصحیفه، ص ۴۸۷ .
الامام علی، صورت العداله الانسانیه، ج ۱، ص ۸۲ .
الامام علی بن ابیطالب، من حبه عنوان الصحیفه، ص ۴۸۷ .
ارشاد مفید (ترجمه شده ) ج ۲، ص ۸۱ و ۸۲ .
همان، ص ۱۰۳ .
اقتباس از همان مدرک، ص ۱۴۷ و مناقب آل ابیطالب، ج ۳، ص ۳۰۱ .
تاریخ طبری، ج ۸، ص ۶۱ .

منبع: مرکز اطلاع رسانی الغدیر(برگرفته از کتاب فرازهای برجسته از سیره امامان شیعه (نوشته: محمد تتقی عبدوس و محمد محمدی اشتهاردی).

 

ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر: