شیعه نیوز: نوّاب اربعه (1- عثمان بن سعید عمری 2-محمد بن عثمان عمری 3- حسین بن روح نوبختی 4-علی بن محمد سمری ) چهار نفر از شایسته ترین یاران و اصحاب امام هادی ( علیه السلام ) و امام حسن عسکری ( علیه السلام ) و امام مهدی ( علیه السلام ) بودند که در زمان غیبت صغرای حضرت مهدی ( علیه السلام ) یکی پس از دیگری به امر آن حضرت منصب و مسئولیت نیابت و واسطه بین مردم و امام غایب شان را بر عهده گرفتند.
آن چه نیابت نواب اربعه را اثبات و آنان را از مدعیان کاذب تمییز می دهد تأیید و توثیق آنان از طرف امام معصوم( علیه السلام )، استناد نیابت آنان به دستور امام ( علیه السلام ) که در روایات و منابع معتبر آمده است. هم چنین صدور کرامات زیادی (نظیر خبر دادن از بعضی اتفاقاتی که در آینده رخ داده است) از طرف آنان، موجب گشته تا به راستگویی آنان اطمینان حاصل شود و تا امروز نیز کسی نتوانسته است خلاف آن را ثابت کند که آنان به خاطر منافع شخصی خود چنین ادعایی داشته اند.
پاسخ تفصیلی
در عصر غیبت صغرا، نوّاب اربعه که چهار نفر از بهترین و شایسته ترین یاران و اصحاب امام هادی ( علیه السلام ) و امام حسن عسکری ( علیه السلام ) و امام مهدی ( علیه السلام ) بودند یکی پس از دیگری برای امر نیابت و واسطه بین مردم و امام غایب شان از طرف امام مهدی ( علیه السلام ) بر گزیده شدند گرچه در طول تاریخ مدعیان نیابت و نمایندگی از جانب حضرت مهدی ( عجه الله تعالی فرجهم الشریف ) زیاد بوده اند اما عدالت، تقوا، کرامات و لیاقت و کاردانی و نیز تعابیر ارزشمند موجود در کلام امامان قبل از آن حضرت در باره این چهار نفر جای هیچ گونه ابهام و شک و تردیدی را برای افراد جویای حقیقت باقی نمی گذارد و فرق بین آنان و مدعیان دروغین همچون آفتاب روشن خواهد گشت.
به عنوان مثال، سفیر اول، یعنی عثمان بن سعید عمری[1]، که از سن یازده سالگی به عنوان خادم وارد بیت امام هادی( علیه السلام ) شد، همواره مورد توجه، مدح و تمجید آن حضرت و سپس امام عسکری( علیه السلام ) بود. امام هادی( علیه السلام ) در پاسخ به سؤال احمد بن اسحاق قمی که پرسید به هنگام عدم دسترسی به آن حضرت ، به چه کسی مراجعه کند؟ فرمود: عمری (عثمان بن سعید عمری) مورد اعتماد من است آن چه به شما می گوید از جانب من می گوید پس به حرف او گوش دهید و از او اطاعت کنید زیرا او امین و مورد اعتماد است.[2]
امام عسکری ( علیه السلام ) درباره وی می فرماید: این ابوعمرو ثقه و امین است، او مورد اطمینان گذشتگان است، و نیز مورد اطمینان من در حال زنده بودن و مردنم است هرچه او بگوید من گفته ام.[3]
هم چنین امام عسکری ( علیه السلام )، حضرت مهدی ( علیه السلام ) را به چهل نفر نشان داد، آنگاه فرمود بعد از این دیگر او را نمی بینید، پس به عثمان بن سعید روی بیاورید، هر چه او می گوید، از او اطاعت کنید.[4]
امام عسکری ( علیه السلام ) در باره محمد بن عثمان (نایب دوم) فرمود: همانا فرزند عثمان، محمد وکیل پسرم مهدی است.[5]
در توقیع امام مهدی( عجه الله تعالی فرجهم الشریف ) خطاب به اسحاق بن یعقوب نیز درباره محمد بن عثمان و پدرش چنین آمده: "محمد بن عثمان العمری (که خدا از او و از پدرش راضی باشد)، مورد اعتماد من است و نامه او نامه من است.[6]
در تعابیر بالا، علاوه بر تأیید و توثیق سفیر اول و دوم در ابلاغ پیام و سخن امام، امر به اطاعت از آنان و تبعیت از سخنانشان شده است که دلالت بر شایستگی و درجه بالای عدالت آنان دارد.
سومین کارگزار حضرت حجت ( علیه السلام )، در عصر غیبت صغرا، حسین بن روح نوبختی است که وی نیز به خاطر لیاقت، شایستگی، کاردانی، عدالت و تقوایش، از میان ده تن از کارگزاران و دستیاران نزدیک دومین نایب برگزیده شد.
محمد بن عثمان قبل از وفاتش (دو تا سه سال) همه بزرگان شیعه را جمع کرد و گفت: اگر مرا حادثه ای پدید آمد، مسئولیت به عهده أبو القاسم حسین بن روح است.[7]
در روایتی است که شیعیان از محمد بن عثمان پرسیدند که اگر تو دچار حادثه ای شدی چه کسی جانشین توست؟ گفت: ابو القاسم حسین بن روح بن ابی بحر النوبختی، جانشین من و سفیر میان شما و امام زمان و وکیل اوست.[8]
ام کلثوم دختر محمد بن عثمان ، نایب دوم درباره حسین بن روح چنین میگوید: "حسین بن روح از چند سال قبل از رحلت پدرم، ابو جعفر، وکیل او بوده و در امر املاک او نظارت داشته و اسرار دینی را از جانب او به رؤسای شیعه میرسانده و از خواص و محارم او به شمار می رفت... و به تدریج، وی در نزد شیعیان بزرگ شد و اختصاص او به پدرم و مراتب وثوق و دیانت و فضل او نیز روز به روز مقامش را نزد شیعیان استوارتر کرد تا آن که از طرف پدرم (به دستور امام زمان) به نیابت و سفارت منصوب شد... ".[9]
به جز آن چه گذشت، شواهد متعدد دیگری نیز از عدالت، تقوا، لیاقت و کاردانی سومین کارگزار امام مهدی( علیه السلام ) حکایت دارند که از جمله میتوان به سخن جعفر بن احمد متیل اشاره کرد. وی میگوید: "در روزهای واپسین عمر ابو جعفر (محمد بن عثمان عمری) من بر بالین وی و حسین بن روح در پایین پای وی نشسته و به نقل و استماع حدیث مشغول بودیم که ابو جعفر رو به من کرد و گفت: من بدان مأمور شدهام که ابو القاسم حسین بن روح را جانشین خود کنم. من به محض شنیدن این سخن از کنار بالین ابو جعفر برخاسته و ابن روح را به جای خود نشاندم و خود نزد پاهای ابو جعفر نشستم."[10]
این نقل به خوبی گویای این نکته است که شایسته سالاری مهمترین اصل در گزینش کارگزاران از منظر امام مهدی( عجه الله تعالی فرجهم الشریف ) بوده است.
سفیر چهارم آن حضرت یعنی ابوالحسن علی بن محمد السمری نیز فردی شایسته و مورد اعتماد بوده که بعد از حسین بن روح متصدی امر نیابت از جانب بقیة الله الاعظم گشته است. آن چه که در نامه امام زمان ( علیه السلام ) برای او آمده هم تأیید بر نیابت اوست و هم تأیید نایبان قبلی، امام ( علیه السلام ) خطاب به ایشان نوشته اند: ".....خداوند به برادرانت به خاطر مصیبت از دست دادن تو اجر بدهد تا شش روز دیگر از دنیا خواهی رفت. کارهایت را جمع و جور کن و (در باره امر نیابت) به کسی وصیت نکن(کسی را تعیین نکن) زیرا غیبت کبرا آغاز شده است...". [11] از این تعابیر چند نکته به خوبی استفاده می شود:
1- اینکه که وی شخص بسیار با کفایت و شایسته ای بوده است.
2- در بین مؤمنین از عزت و جایگاه بالایی بر خوردار و فقدان او برای آنان مشکل بزرگی بوده است.
3- نیابت او امر مسلمی بوده است و امام ( علیه السلام ) به ایشان امر کرده اند بعد از خود کسی را تعیین نکند.
علاوه بر این کراماتی که از این بزرگواران سر زده است دلالت بر عظمت مقام و شایستگی فوقالعاده آنان دارد. ما در این جا به ذکر پاره ای از این کرامات می پردازیم:
اما در مقابل وقتی به تاریخ مدعیان دروغین نگاه می کنیم در می یابیم که گر چه بعضی از آنان در آغاز ظاهر الصلاح بوده و به ظاهر حرف های درستی می زدند اما پس از چندی انحراف و بطلان ادعاهای آنان و اغراض سوءشان برای همگان روشن می شد به عنوان نمونه متذکر نقاط ضعف و انحرافات بعضی از این افراد می شویم :
در کتاب فرحة الغری آمده که او از جمله راویان و اصحاب خاصه بود تا این که بر نائب سوم حسد ورزید و معتقد به مذهب ردیه گردید، و از خود اموری را به نام دین بروز داد تا این که در لعن وی توقیعی از ناحیه مقدسه وارد شده، سلطان زمان او را ادب کرد و به دار زد.[27]
تفصیل قضیه چنان که در روایات آمده این است که: "حسین بن روح در ایام حبس خود، محمدبن علی معروف به شلمغانی را به جای خود منصوب کرده بود. مردم نیز برای مقاصد خود با وی ملاقات می کردند زیرا همکار حسین بن روح و واسطه بین آنها و او بود. خصوصا شلمغانی در نزد بنی بسطام که از سران شیعه بودند محترم و موجه بود؛ زیرا حسین بن روح مقام او را به عنوان یکی از فقها نزد مردم محترم و بزرگ می داشت. او هم از این مسئله سوء استفاده کرد و چون از طریق حق منحرف شد همه گونه دروغ و کفری را به نام حسین بن روح برای بنی بسطام نقل می کرد و آنها نیز می پذیرفتند. وقتی خبر آن به حسین بن روح رسید نسبت آن سخنان را از خود انکار کرد و آن را بهتان عظیم شمرد و بنی بسطام را از شنیدن کلام شلمغانی منع کرد و دستور داد او را لعنت کرده و از او دوری جویند، اما بنی بسطام نپذیرفتند زیرا شلمغانی به آنان گفته بود: آن چه من به شما گفته ام، سری بود که آن را فاش ساختم. حسین بن روح از من پیمان گرفته بود که آن سر را کتمان کنم و به کسی نگویم، ولی اکنون که آن را فاش کرده ام، با همه خصوصیتی که با وی داشته ام مرا از خود دور می کند. هم چنین شلمغانی ادعا می کرد که خدا در او حلول کرده و نیز سخنان و افعالی از او سر زد که کفر و الحادش را روشن می ساخت. پس از آن، توقیعی از حضرت صاحب الزمان (علیه السلام) در لعن شلمغانی و دوری از وی و پیروان او و کسانی که به گفته او رضایت داده و بعد از این توقیع به دوستی با وی باقی می مانند صادر شد. به روایت مشهور، در سال 322 شلمغانی و چند تن از یارانش دستگیر و زندانی شدند و سپس در زمان خلافت "الراضی بالله"، او را به دار زدند.[28]. (البته در مورد قتل او ، روایات دیگری نیز وجود دارد.)
روشن است که مدعیان دروغین نیابت، افرادی منحرف و سود جو بودند که چند روزی به دروغ خود را مرتبط با آن حضرت معرفی می کردند اما خیلی زود رسوا می شدند زیرا خورشید حقیقت برای همیشه پشت امر باقی نمی ماند.
بنا بر این بزرگواری و شخصیت ممتاز نواب اربعه برای اهل تحقیق و کسانی که بدون غرض ورزی تاریخ را مطالعه می کنند امری مسلم است و تا امروز کسی نتوانسته است خلاف آن را ثابت کند و آنان نیز از این مسند هیچ گونه سوء استفاده ای نداشتند.
نکته: آن چه که برای اثبات نیابت ذکر گردید، راه های اثبات برای عموم است و الا چه بسا ممکن است کسی به شخصی آن چنان ایمان داشته باشد که صرف ادعای آن شخص، برای او کافی باشد.
[1]در بعضی از متون نام ایشان به این صورت آمده است: عثمان بن سعید عمروی.
[2]الکافی، ج 1، ص 330، حدیث 1: "العمری ثقتی فما ادّی الیک فعنّی یؤدّی و ما قال لک فعنّی یقول فاسمع له و اطعه فانه الثقة المأمون".
[3]صافی، لطف الله، منتخب الاثر، ج 2، ص 508، به نقل از غیبة الشیخ، چاپ اول، سال 1422 هـ.ق، چاپ سلمان فارسی.
[4]بحارالأنوار، ج 51، ص346 و 347، قَالَ وَ قَالَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَالِکٍ الْفَزَارِیُّ الْبَزَّازُ عَنْ جَمَاعَةٍ مِنَ الشِّیعَةِ مِنْهُمْ عَلِیُّ بْنُ بِلَالٍ وَ أَحْمَدُ بْنُ هِلَالٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ مُعَاوِیَةَ بْنِ حُکَیْمٍ وَ الْحَسَنُ بْنُ أَیُّوبَ بْنِ نُوحٍ فِی خَبَرٍ طَوِیلٍ مَشْهُورٍ قَالُوا جَمِیعاً اجْتَمَعْنَا إِلَى أَبِی مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ ع نَسْأَلُهُ عَنِ الْحُجَّةِ مِنْ بَعْدِهِ وَ فِی مَجْلِسِهِ أَرْبَعُونَ رَجُلًا فَقَامَ إِلَیْهِ عُثْمَانُ بْنُ سَعِیدِ بْنِ عَمْرٍو الْعَمْرِیُّ فَقَالَ لَهُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أُرِیدُ أَنْ أَسْأَلَکَ عَنْ أَمْرٍ أَنْتَ أَعْلَمُ بِهِ مِنِّی فَقَالَ لَهُ اجْلِسْ یَا عُثْمَانُ فَقَامَ مُغْضَباً لِیَخْرُجَ فَقَالَ لَا یَخْرُجَنَّ أَحَدٌ فَلَمْ یَخْرُجْ مِنَّا أَحَدٌ إِلَى [أَنْ] کَانَ بَعْدَ سَاعَةٍ فَصَاحَ ع بِعُثْمَانَ فَقَامَ عَلَى قَدَمَیْهِ فَقَالَ أُخْبِرُکُمْ بِمَا جِئْتُمْ قَالُوا نَعَمْ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ قَالَ جِئْتُمْ تَسْأَلُونِّی عَنِ الْحُجَّةِ مِنْ بَعْدِی قَالُوا نَعَمْ فَإِذَا غُلَامٌ کَأَنَّهُ قِطَعُ قَمَرٍ أَشْبَهُ النَّاسِ بِأَبِی مُحَمَّدٍ ع فَقَالَ هَذَا إِمَامُکُمْ مِنْ بَعْدِی وَ خَلِیفَتِی عَلَیْکُمْ أَطِیعُوهُ وَ لَا تَتَفَرَّقُوا مِنْ بَعْدِی فَتَهْلِکُوا فِی أَدْیَانِکُمْ أَلَا وَ إِنَّکُمْ لَا تَرَوْنَهُ مِنْ بَعْدِ یَوْمِکُمْ هَذَا حَتَّى یَتِمَّ لَهُ عُمُرٌ فَاقْبَلُوا مِنْ عُثْمَانَ مَا یَقُولُهُ وَ انْتَهُوا إِلَى أَمْرِهِ وَ اقْبَلُوا قَوْلَهُ فَهُوَ خَلِیفَةُ إِمَامِکُمْ وَ الْأَمْرُ إِلَیْهِ
[5]بحارالأنوار ج : 51 ص : 345،حدیث"....... وَ اشْهَدُوا عَلَیَّ أَنَّ عُثْمَانَ بْنَ سَعِیدٍ الْعَمْرِیَّ وَکِیلِی وَ أَنَّ ابْنَهُ مُحَمَّداً وَکِیلُ ابْنِی مَهْدِیِّکُمْ
[6] وسائلالشیعة، ج 27، ص 140، حدیث 33424 ((... و اما محمد بن عثمان العمری رضی الله تعالی عنه و عن ابیه من قبل، فانه ثقتی و کتابه کتابی)).
[7] اعیان الشیعه، ج 2، ص 48، (نرم افزار تراجم).
[8]اعیان الشیعه، ج 2، ص 48، (نرم افزار تراجم).
[9]مهدى موعود-ترجمه جلد سیزدهم بحار، متن، ص 68.ترجمه على دوانى، دار الکتب الاسلامیه.
[10]صدوق، کمال الدین و تمام النعمة،ترجمه محمد باقر کمرهاى، ج 2، ص 181، دوجلدی،انتشارات اسلامیه.
[11]بحارالأنوار، ج 51، ص 361، حدیث 7، [الغیبة للشیخ الطوسی] وَ أَخْبَرَنَا جَمَاعَةٌ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ بَابَوَیْهِقَالَ حَدَّثَنِی أَبُو مُحَمَّدٍ الْحَسَنُ بْنُ أَحْمَدَ الْمُکَتِّبُ قَالَ کُنْتُ بِمَدِینَةِ السَّلَامِ فِی السَّنَةِ الَّتِی تُوُفِّیَ فِیهَا الشَّیْخُ أَبُو الْحَسَنِ عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ السَّمُرِیُّ قَدَّسَ اللَّهُ رُوحَهُ فَحَضَرْتُهُ قَبْلَ وَفَاتِهِ بِأَیَّامٍ فَأَخْرَجَ إِلَى النَّاسِ تَوْقِیعاً نُسْخَتُهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ یَا عَلِیَّ بْنَ مُحَمَّدٍ السَّمُرِیَّ أَعْظَمَ اللَّهُ أَجْرَ إِخْوَانِکَ فِیکَ فَإِنَّکَ مَیِّتٌ مَا بَیْنَکَ وَ بَیْنَ سِتَّةِ أَیَّامٍ فَأَجْمِعْ أَمْرَکَ وَ لَا تُوصِ إِلَى أَحَدٍ فَیَقُومَ مَقَامَکَ بَعْدَ وَفَاتِکَ فَقَدْ وَقَعَتِ الْغَیْبَةُ التَّامَّةُ ... .
[12] راسخی، عباس، نواب اربعه و عظمت هر یک، ص 38.
[13] راسخی، عباس، نواب اربعه و عظمت هر یک، ص 53.
[14] راسخی، عباس، نواب اربعه و عظمت هر یک، ص 72.
[15] راسخی، عباس، نواب اربعه و عظمت هر یک، ص 72.
[16] راسخی، عباس، نواب اربعه و عظمت هر یک، ص 74.
[17] راسخی، عباس، نواب اربعه و عظمت هر یک، ص 28.
[18] راسخی، عباس، نواب اربعه و عظمت هر یک، ص 36.
[19] راسخی، عباس، نواب اربعه و عظمت هر یک، ص 35.
[20] راسخی، عباس، نواب اربعه و عظمت هر یک، ص 102.
[21] راسخی، عباس، نواب اربعه و عظمت هر یک، ص 36.
[22]اعیان الشیعه، ج 2، ص 48.
[23] همان.
[24] همان.
[25] همان.
[26] همان.
[27] ابن طاوس، سید عبد الکریم، فرحة الغری-ترجمه علامه مجلسى، ص: 178 قمی، انتشارات میراث مکتوب.
[28]مهدى موعود-ترجمه جلد سیزدهم بحار، متن، ص 710 به بعد.
T