مقدمه
تاریخ۲، به یک اعتبار حکایت فراز و فرودهاى زندگى انسانهاى گذشته است؛ حکایت کنشها وواکنشهاى معنادار کسانى که صفحه جدیدى از زندگى را رقم زده و خواسته یا ناخواسته برگى بر تاریخ بشر افزودهاند.تاریخ، دفتر کهنهاى است که دست به دست منتقل گشته تا به امروز رسیده است. سرفصلهاى این دفتر به احوالسلاطین، حاکمان و درباریان اختصاص یافته و پررنگتر از سایر قسمتهاست و صد افسوس که دیگر قشرهاى جامعهسهم چندانى در این دفتر نیافتهاند.
آنچه در کتابها، کتیبهها و سایر آثار گذشتگان دیده مىشود، سیر خط سیاست و رشته رهبرى و حکومتجوامعى است که انسانهاى زبده در بدى ـ و یا گاه در نیکى ـ با ربودن قدرت و ملازمات آن از رقباى خویش، چندصباحى بر آن ریاست مىکردند. انسانهاى عادى که از هر بهرهاى محروم بودند، این فرصت را نیز نیافتند که دستکمنام و یادى از آنها و وضعیت زندگىشان در کتابهاى تاریخ ذکر شود تا آیندگان از احوال آنها آگاهى یابند.
در میراث گذشتگان، به تاریخ اجتماعى انسانها، یعنى سبک زیستن و تفکر آنها، اهمیتى داده نشده است؛ از اینرو، امروزه محققان و مورخان براى دستیابى به این بعد مهم و اساسى از تاریخ پیشینیان، با یک فضاى تاریک مواجهمىباشند؛ اما از آنجایى که تحقیق در احوال اجتماعى انسانهاى گذشته، علاوه بر فواید ارزشمند آن، ابعاد جدیدىاز تاریخ را براى ما روشن مىنماید، لازم است تا با نگاه دقیق، گزارشهاى جسته و گریخته مورخان جمعآورى شود وپس از تحلیل، تاریخى اجتماعى ارائه گردد.
در این مختصر، تاریخ اجتماعى شیعیان اثنىعشرى مناطق ایران و عراق در قرن پنجم هجرى بررسى مىشود.علت انتخاب این قرن، رونق نسبى سیاسى، اجتماعى و فرهنگى شیعیان، به معناى اعم، است. قرن چهارم هجرى بهرنسانس دنیاى اسلام شهرت دارد؛ اما به نظر مىرسد که هر تحولى داراى شروع و اوج و فرودىاست و باید نیمه اولقرن پنجم هجرى را دورهاى دانست که هنوز جامعه اسلامى در اوج مىباشد؛ حضور عالمان و متفکران، بیانگر رشد وبالندگى جامعه اسلامى آن زمان است.
از آنجا که سعى بر آن است تا با مطالعه منابع مختلف، زندگى اجتماعى شیعیان در قرن پنجم بررسى شود، باید بهاین نکته مهم توجه کرد که در اوایل قرن پنجم هجرى که هنوز دولت شیعى آل بویه در منطقه ایران و عراق در اقتداربود، این دولت تا حدودى توانسته بود زمینههاى ایجاد امنیت و آزادى نسبى را براى شیعیان فراهم آورد؛ در نتیجه،تحولى اساسى در ابعاد مختلف حیات فکرى و سیاسى شیعیان ایجاد شد؛ لذا بررسى و مطالعه این دوره از اهمیتخاصى برخوردار است.
ناگفته نماند که ممکن است در مواردى از آداب و رسوم یا سنتهاى رایج در میان شیعیان که مربوط به سالهاىپایانى قرن چهارم و یا آغازین قرن ششم باشد، یاد کنیم. در این خصوص، نباید اشکال شود که این مربوط به قرن پنجمنیست؛ چرا که یک رسم و عادت اجتماعى، مثل یک جشن یا یک رفتار اجتماعى خاص، معمولا براى سالهاىمتمادى باقى مىماند، مگر این که اتفاق بزرگى، مثل جنگ یا مهاجرت، رخ دهد که آنها را تحت تأثیر قرار دهد؛چنانچه اگر گزارشى نشان دهد که یک اثر تمدنى، مانند مسجد، براى شیعیان فلان شهر در نیمه قرن چهارم وجودداشته، طبیعى است که این اثر براى سالهاى زیادى پابرجا مانده و مىتوانسته از مؤلفههاى تاریخ اجتماعى قرن پنجمنیز به حساب آید.
در پایان ذکر این نکته ضرورى مىنماید که گرچه این مقاله توصیفى است و اغلب سعى در گزینش گزارشهاىاجتماعى دارد، با توجه به اینکه تأثیر به سزایى در بازشناسى ابعاد مختلف جوامع گذشته دارد؛ بنابراین از مباحثزیربنایى تاریخ به شمار مىآید. امروزه نقص تحلیلهاى تاریخى را مىتوان با درک فضاى کلى و اجتماعى یک جامعهجبران کرد که متأسفانه کمتر به آن پرداخته مىشود.
تبیین مفاهیم
تاریخ اجتماعى: به طور مختصر و مفید مىتوان تاریخ اجتماعى را چنین تعریف نمود: «بررسى گرایشهاى فکرى واخلاقى و سبک زندگى جوامع گذشته». در تاریخ اجتماعى سعى بر این است تا به دور از نوشتههاى سنتى تاریخ که برمحور حاکمان و درباریان دور مىزند، به تودههاى مردم و زندگى روزمره آنها توجه شود و روش و منش زندگىانسانهاى یک جامعه به دست آید. البته روشن است که محقق در بعضى از موارد ناچار است تا گریزى به سیاست،اقتصاد و نهادهاى غیر اجتماعى نیز بزند تا بتواند فهم و تحلیل جامعى از مسائل اجتماعى جامعه به دست آورد؛ اما دراین نوع از تاریخنویسى و تاریخپژوهى سیاست و اقتصاد، دیگر حاکم و درباریان محور نیستند، بلکه آنها نیز به مثابهیک فرد معمولى از جامعه نگریسته مىشوند که غذا مىخورد، لباس مىپوشد و سبک خاصى براى زندگى خویشبرمىگزیند.
قرن پنجم: براى تعریف و شناخت قرن پنجم، به اوضاع سیاسى ـ فرهنگى این قرن در منطقه ایران و عراق ـ کهخلافت و مرکزیت دنیاى اسلام در آنها قرار داشت ـ نگاهى کلى مىاندازیم. به نظر مىرسد این نگاه کلى، براى درکموقعیت شیعه در دنیاى اسلام ضرورى باشد.
الف: اوضاع سیاسى: اواخر قرن چهارم و اوایل قرن پنجم هجرى، با خلافت بیست و پنجمین خلیفه عباسى، القادربالله (۳۸۱ تا ۴۲۱ه)، مصادف مىباشد. طى این سالها، خلافت عباسى زیر سلطه آل بویه (۳۴۴ تا ۴۴۷ ه) است؛ درسرزمینهاى شرقى دنیاى اسلام، سلطان محمود غزنوى(۳۸۱ تا ۴۲۱ ه) قدرت را در اختیار دارد که با گرفتن تأییدیه ازخلیفه عباسى به حکومت رسمى خود ادامه مىدهد.
اشتباه سلطان محمود غزنوى مبنى بر اجازه دادن به ترکان سلجوقى براى ورود به مناطق شمالى ایران دامنفرزندش مسعود را گرفت؛ بدین ترتیب، سلجوقیان (۴۲۹ تا ۵۹۰ ه) قدرت را در شرق دنیاى اسلام به دست گرفتند وبه طرف مرکز خلافت پیش رفتند تا اینکه طغرل سلجوقى در سال ۴۴۷ ه ، ملکالرحیم، آخرین حاکمبویهاى را ازکاربرکنار کرد و قدرت دنیاى اسلام را به دست گرفت.۳
قرن پنجم هجرى علاوه بر القادر بالله تا سال ۴۲۱ه ، سه خلیفه دیگر عباسى، یعنى القائم بالله تا ۴۶۷ه ، المقتدىباللّه تا ۴۸۷ه و المستظهر بالله تا ۵۱۸ه ، نیز بر مسند خلافت تکیه زدند، که در این مدت حاکمان سلجوقى؛ شامل آلبارسلان (۴۵۵ تا ۴۶۵ه)، ملک شاه (۴۶۵ تا ۴۸۵ه)، و برکیارق (۴۸۵ تا ۴۹۸ه)، قدرت برتر دنیاى اسلام بودند.
در همین زمان، در مناطق شمال آفریقا دولت شیعى فاطمیان حضور دارند که محدوده مکانى آن از بحث ما خارجاست.
ب: اوضاع فرهنگى و علمى: البته با قدرى مسامحه در این تعبیر، قصد داریم تا از دانشمندان و اندیشوران دنیاىاسلام یاد کنیم تا ضمن آن، از اوج رونق علمى مسلمانان، اعم از شیعه و سنى، در قرن پنجم هجرى آگاه شویم. قرنپنجم هجرى شاهد حضور شخصیتهاى برجسته شیعى، همچون سید رضى (م ۴۰۶ه)، شیخ مفید (م ۴۱۳ه)، سیدمرتضى (م ۴۳۶ه) و شیخ طوسى(م ۴۶۰ه)، بوده است که با سیطره علمى خویش، زیربناى فقه و کلام شیعه رابازسازى، نوسازى و تقویت نمودند. همچنین مىتوان به عالمانى دیگر، از جمله حسین بن عبدالله غضایرى (م۴۱۱ه(، ابن عبدون (م ۴۲۳ه(، احمدبن حسین غضایرى (م ۴۴۰ه)، ابوالصلاح حلبى (م ۴۴۷ه)، ابوالفتح کراجکى(م ۴۴۹ه)، نجاشى (م ۴۵۰ه)، ابن شاذان قمى (م ۴۶۰ه)، ابن ادریس حلى (م ۴۷۸ه)، قاضى ابن براج (م ۴۸۱ه)،حاکم حسکانى (م ۴۹۰ه) و فتال نیشابورى (م۵۰۸ه)، اشاره کرد.
در میان عالمان اهل سنت نیز مىتوان به امام الحرمین جوینى (م ۴۷۸ه)، خواجه نظام الملک طوسى (م ۴۸۵ه)،امام محمد غزالى (م ۵۰۵ه)، ابونعیم اصفهانى (م ۴۳۰ه)۴، بیهقى، مؤلف دلائل النبوه، (م ۴۵۸ه) و نیزمورخانى؛ همچون ابوعلى مسکویه (م ۴۳۲ه)، بیهقى (مؤلف تاریخ بیهقى م ۴۷۰ه) و ابن عبدالبر (م۴۶۳ه)، در ایندوره زندگى مىکردند.
از دیگر شخصیتهاى معروف این قرن نیز مىتوان از دانشمندانى؛ چون بوعلى سینا (م ۴۲۸ه)، حکیم عمرخیامنیشابورى (م ۵۱۷ه)، ابوریحان بیرونى (م ۴۴۰ه)، شاعر پرآوازه حکیم ابوالقاسم فردوسى (م ۴۱۰ه)، ابوحیانتوحیدى (م۴۱۰ه)، ابنهبه الله دمشقى (م۴۹۹ه)، ابوالبرکات بغدادى (م ۵۴۷ ه)، عبدالقاهر جرجانى (م ۴۷۱ه)،ابوالعلاء معرى (م ۴۴۹ه)، ماوردى، مؤلف الاحکام السلطانیه (م ۴۵۰ه)، ابومنصور ثعالبى (م ۴۲۹ه)، ابوبکر محمدکرجى (۴۴۰ه) که گاهى به اشتباه کرخى خوانده مىشود۵، یاد کرد. همچنین مىتوان به مکتب اخوان الصفااشاره نمود که در نیمه قرن چهارم هجرى در بصره پدید آمد. اخوان الصفا در واقع همفکرى و همکارى گروهى ازمخالفان حکومت براى فرار از سلطه آن بود. فیلیپ خورى حتى در معرفى این مکتب فلسفى ـ سیاسى مىنویسد:
به احتمال قوى این نام از حکایت «حمامه المطوقه» کلیله و دمنه گرفتهاند که گوید گروهى از حیوانات چون اخوان الصفا باهمدیگر متحد و از دام صیاد جستند. اخوان الصفا شعبهاى در بغداد داشت. اینان فقط یک گروه فلسفى نبودند، بلکه یکجماعت سیاسى و دینى به شمار مىآمدند که تمایلات افراطى شیعه گرى داشتند. ایشان با نظم سیاسى موجود مخالفتداشتند و از راه پیشرفت عقول و نشر عقاید دینى در سقوط آن مىکوشیدند.۶
حال با در نظر گرفتن این وضع عمومى در قرن پنجم هجرى نکاتى از تاریخ اجتماعى شیعه در قرن پنجم را از منابعتاریخى ارائه مىنماییم.
مناطق شیعهنشین در قرن پنجم هجرى
قبل از ورود به اصل بحث باید محدوده جغرافیایى که این مقاله قصد دارد به آن بپردازد روشن شود؛ اما ذکر این نکتهلازم است که در این مقاله، منطقه و یا شهر خاصى براى تحقیق انتخاب نشده است؛ چرا که قصد داریم با نگاهى کلىبه مناطق شیعهنشین، رفتارها و گرایشهاى اجتماعى آن را کندوکاو کرده، به یک دیدگاه کلى در باب تاریخ اجتماعىشیعیان در قرن پنجم دست یابیم. با این نگاه، ابتدا مناطق شیعهنشین در قرن پنجم را معرفى مىکنیم و سپس با توجهبه اطلاعات موجود در منابع، وضع اجتماعى شیعیان را مورد بررسى قرار مىدهیم. براى دستیابى به مناطقشیعهنشین در قرن پنجم، کتاب النقض، نوشته عبدالجلیل قزوینى رازى، بهترین منبعى است که ما را کمک مىکند. وىدر بخشى از این کتاب درصدد پاسخگویى به این شبهه نویسنده کتاب فضائح الروافض که ادعا کرده است: «شیعیان درمنطقه خاصى جمع نیستند و شهرى را نمىتوان نام برد که همه شیعه باشند»، برآمده و در فصلى مجزا شهرهاى شیعهنشین در زمان حیات خویش را بر مىشمارد. قزوینى مىنویسد:
معلوم است که در شهر قم همه شیعتاند… و کراسى علما و نوبت عقود مجالس و کتابخانههاى ملء از کتب طوایف… ومدرسههاى معروف چون سعد طلب و اثیر الملک و شهید سعیدالدین مرتضى و سید امام زینالعابدین… و کاشان بحمدالله ومنه منور و مشهور بوده است همیشه و بحمدالله هست به زینت اسلام و نور شریعت و قواعد آن از مساجد جامع و مساجددیگر با آلت و عدت و مدارس بزرگ چون مدرسه صفویه و مجدیه و عزیزیه… اما شهر آبه اگر چه شهرى است به صورت کوچکبحمدالله و منه بقعه بزرگوار است از شعار مسلمانى و آثار شریعت پمصطفوى و سنت علوى… اما ورامین اگر چه دهى است بهمنزلت از شهر ها باز نماند از اثار شریعت و انوار اسلام… اما سارى و ارم معلوم است که همیشه دارالملک و سریرگاه ملوکمازندران بوده است… اما سبزوار بحمدالله و منه هم محل شیعت و اسلام است آراسته به مدارس نیکو و مساجدنورانى.۷
به نظر مىرسد علاوه بر اینها، شهرهاى دیگرى نیز شیعهنشین بودهاند و عبدالجلیل قزوینى رازى صرفا شهرهاىمرکزى و شمالى ایران و مناطق جبال را نام برده است. در عراق نیز شهرها و مناطقى، مانند کرخ بغداد، از مناطقمعروف شیعه نشین بودهاند.
مبانى موثر در شکل گیرى تاریخ اجتماعى شیعه در قرن پنجم
در زندگى اجتماعى انسانها، [خصوصا] سبک زیستن آنها، امورى به صورت مستقیم و یا غیر مستقیم به ایفاى نقشمىپردازند؛ به عنوان مثال جامعهاى با یک سلسله باورها و اعتقادات در حال زندگى است که ناگهان قومى با دین ومذهب و باورهاى متفاوت به این کشور حمله مىکنند و بر آنها پیروز مىشوند. قوم پیروز خواسته یا ناخواسته، عقایدو باورهایشان را نیز در جامعه مغلوب ترویج مىکند. پس از گذشت اندک زمانى، جامعه مغلوب نیز خواسته یاناخواسته به باورها و آداب و رسوم میهمانان گرایش پیدا مىکند. در نتیجه، جنگ از عوامل مؤثر در شکلگیرى تاریخاجتماعى یک جامعه است. این مسئله نمونههاى بسیارى در تاریخ دارد که روشنترین آنها فتوحات اسلامى است کهمسلمانان پس از فتح مناطق جدید دین اسلام و باورهاى آن را به مناطق جدید هدیه بردند.
برخى از عوامل مهمى که علاوه بر شکلگیرى آداب و رسوم در زندگى جوامع، موجب تغییر و تحول در آنهامىباشد و نیز زمینه دگرگونى در گرایشهاى فکرى و اخلاقى آن جوامع را فراهم مىکند، عبارتند از:
۱. نژاد؛ ۲.دین و مذهب؛ ۳. سرزمین و اقلیم؛ ۴. باورها و اعتقادات؛ ۵. مهاجرت؛ ۶. نهادهاى غیر اجتماعى؛ ۷. [ارتباط] عالمان دینى با مردم.
با تغییر و یا شدت و ضعف تاثیر این عوامل، سبک زندگى یک جامعه نیز دستخوش تغییر مىگردد. جوامع شیعىنیز از این قانون مستثنى نیست و کم و بیش مىتوان برخى از این عوامل موثر در تاریخ اجتماعى شیعه در قرن پنجم رادر منابع تاریخى یافت.
۱. نژاد: در اوایل قرن پنجم، برترى سیاسى و مذهبى با آل بویه است. اما نژاد آنگاه تأثیرگذار شد که سلجوقیان ترکبه داخل ایران آمدند و با دستیابى به قدرت و تحمیل تحریمهاى مذهبى بر ضد شیعیان، تغییراتى در روند زندگىآنها ایجاد نمودند که از جمله مىتوان به نهادینه شدن نژاد ترک در مناطق شیعه نشین اشاره نمود.
۲. مذهب: در اینجا باید به دو جنبه توجه کرد: یکى آن که بدانیم که آداب و رسوم مذهبى خاص شیعیان در قرنپنجم چه بوده است و نکته دیگر این که شیعه، در سایه حکومت آل بویه، از چنان قدرت و نفوذى بهرهمند بود کهمىتوانست آزادانه آداب و رسوم خویش را عملى کند. ابنکثیر مىنویسد:
در دهم ماه محرم سال جارى (۳۵۲) معز الدوله به مردم دستور داد که دکانها و اماکن کسب را ببندند و تعطیل کنند وسوگوارى نمایند و قباهاى سیاه مخصوص عزا بپوشند و زنان نیز موى خود را پریشان و گونهها را سیاه کنند و جامهها را چاکبزنند و در شهر بگردند و بگریند و بر سر و سینه بزنند و ندبه حسین بن على رضى الله عنهما را بخوانند. مردم همه، آن کار راکردند و سنیان انکار نکردند، زیرا یاراى منع نداشتند که عده شیعیان فزونتر و سلطان هم همراه آنها بود.۸
در نیمه دوم قرن پنجم نیز مذهب تأثیر بسیار زیادى بر روند زندگى اجتماعى شیعیان گذاشت. با آمدن سلجوقیانمتعصب، شیعیان دوباره به محدودیتهایى دچار شدند.
۳. نظام ارتباطى: عامل دیگرى که در رشد و توسعه زندگى اجتماعى شیعیان ایفاى نقش نمود، نظام ارتباطىمىباشد. مراد از نظام ارتباطى شیعیان در قرن پنجم، همان ارتباط بین عالمان دینى و مردم و نیز عالمان دینى وشاگردان و نایبان ایشان در اقصى نقاط مناطق شیعه نشین است. کتابهاى به جاى مانده از عالمان قرن پنجم، به ویژهشیخ مفیدŠ، از ارتباطى قوى بین مردم و عالمان دینى حکایت مىکند که تفصیل آن در بخش مؤلفههاخواهد آمد.
مؤلفههاى تاریخ اجتماعى شیعه در قرن پنجم
۱. سبک زندگى
الف) معیشت:
درباره وضعیت معیشت شیعیان در قرن پنجم اطلاعات دقیق و کاملى در دست نیست، اما از قرار دادنبرخى گزارشها در کنار هم مىتوان تصویرى کلى به دست آورد. روى هم رفته باید گفت که تقریباً رونق اقتصادىمناسبى براى برخى از شهرهاى شیعهنشین متصور است. به نظر مىرسد شهرهاى شمالى ایران و برخى شهرهاىعراق، مانند بغداد، از رفاه و آسایش نسبى برخوردار بودهاند. مقدسى درباره رى که شهرى شیعه نشین بود، مىنویسد:
رى، شهرى ارجمند، دلگشا، باستانى، فخر آور، پرمیوه، داراى بازارهاى گشاده، کاروانسراهاى خوب، گرمابههاى پاکیزه،خوراکهاى خوشمزه است. آبش فراوان، زیانش اندک، بازرگانىاش سودمند، دانشمندانش گرانمایه، عوامش زیرک، زنانشکاردان، بخشهایش زیبا و پاکیزه و مردمش باخرد، سبکبار، زیبا و بافضل و ادبند؛ مجلسها، مدرسهها، ذوق و هنر،جایگاهها، بارگاهها و ویژگىهاى دیگر دارد؛ اندرز گرانش از فقه، سرورانش از دانش، محتسبانش از خوشنامى، و سخنرانانشاز ادب، کمبود ندارند؛ یکى از مادر شهرهاى افتخار خیز اسلام است که پیران بزرگوار، قاریان، پیشوایان، زاهدان، جنگجویانو والاهمتان از آن برخاستهاند. برف و یخ آن بسیار، فقاع۹ ایشان و پارچههایشان نامبردار است. اندرز گرانشهنرمند، روستاهایش ارجمندند. کتابخانهاى۱۰ پر آوازه و میدان بطیخ۱۱ شگفتانگیز«روذه»۱۲ دلگشا و یک دژ و شهرک دارد. کاروانسراهایش زیبا، مجهز به وسایل کامل، خوش و مرفهاست.۱۳
درباره مردم شهرهاى شمالى ایران که شیعه بودهاند، آمده است:
اهالى منطقه مازندران به تربیت کرم ابریشم مىپرداختند. به همین جهت ابریشم بسیار از آنجا صادر مىشد. پارچههاىپشمى و فرش و انواع پوشاک و دستار نیز در آنجا مىبافتند. تهیه ظروف چوبى از قبیل انواع کاسه و اشیاء دیگر که آنها را ازچوب مىساختند رواج داشت.۱۴
از نکات درخور توجهى که در اینجا مىتوان به آن اشاره کرد، صدور مواد خام از شهرهاى شمالى به شهر رى براىساخت ظروف بوده است. مؤلف تاریخ اجتماعى ایران به نقل از مقدسى مىنویسد:
محصول طبیعى آن چوب شمشاد است که آن را به صورت قطعاتى بریده و به خارج مىفرستند و صنعتگران رى از آن کاسه وظروف دیگر مىسازند. شمشاد چوبى است خوشبو به رنگهاى گوناگون که گاهى دانههاى تسبیح نیز از آن مىسازند وبهترین نوع آن در کوههاى طبرستان دیده مىشود.۱۵
مقدسى درباره سرزمین دیلم (از مناطق شیعهنشین) و محصولات آن مىنویسد:
دیلم، اینجا سرزمین پیله و پشم است. میوههایش را به همه سو مىبرند، کارگرانش مهارت دارند، پارچههایش در مصر وعراق نامبردار است… یارانش فراوان، نرخها مناسب، شهرهایش پاکیزه و رفتار مردم پسندیده است… دریاى ایشان گود،شهرهایشان در کرانهها، ماهىها پروار، آبادىها ثروتمند، فراوردهها گوناگون، برنج فراوان است، میوههاى گوارا، انجیر،زیتون، اترنج، خرنوب، عناب بسیار و انگور خوب دارد. روستاها فراخ، شهرها زیبا، خیشها شگفتانگیز، نامش پرآوازه، آبفراوان، درآمد بسیار، پارچههاى خوب دارد.۱۶
گزارش مقدسى از منطقه جبال نیز که یک منطقه شیعهنشین مشهور بوده، درخور توجه است:
سرزمینى است که گیاهش زعفران، و آشامیدنى مردمش شیر و عسل، و درختانش گردو و انجیر است. دلگشا و پاکیزه وحاصلخیز و آبرومند است، «رى» بزرگ، «همدان» و خوره گرانقدر «اصفهان» در آن است. ارزش آن را هنگامى خواهى دانستکه شهرهایش را گزارش دهم، «دینور» و «کرمان شاهان» را یاد کنم، «نهاوند»، «قم» و «کاشان» را بیان کنم؛ «دمّاوند»، «قرج»،«قصران» را توصیف نمایم، آنجا نه گرما دارد نه پشه و نه مگس و نه مار و نه عقرب و نه کرم. در تابستان بهشت است و باغ وباغچه، در زمستان هیزم و ذغال مفت است.۱۷
طوس، که از شهرهاى شیعه نشین بوده است نیز صادراتى داشته که مقدسى از آن نام مىبرد:
و از طوس دیگ سنگى خوب و حصیر و دانهها صادر مىشود.۱۸
مقدسى در گزارشى از قرن چهارم، درباره بغداد مىنویسد:
بغداد مرکز اسلام است و مدینه السلام در آنجاست. [اهالى آنجا] با همه ویژگىها، ظرافت، ذوق، بذلهگویى، دانش دقیق وهواى [روح] لطیف دارند. همه خوبى و زیبایى، و هر ظرافت در آنجا و هر ماهرى از آنجا است… مردانى در آنجا چهار فصلسال را خفتند تا آنرا بشناسند… آذوقه از فرات بهوسیله کشتى و بهوسیله کاروانها در خشکى از مصر و شام و بادیه به توخواهد رسید… گرانبهاترین چیز مسلمانان و بهترین شهر ایشان و برتر از آن بود که ما توصیف کردیم… اکنون شهر ویران ومسجد جامع آن در آدینهها آباد و پس از آن مختل است. آبادترین جاى آن بخشهاى ربیع و کرخ در کرانه باخترى و بابالطاق و دار الامیر در خاور است. ساختمانها و بازار در خاورى بیشتر است.۱۹
با توجه به اینکه گزارش از نیمه دوم قرن چهارم است و در آن منطقه کرخ یکى از آبادترین بخشها معرفى شده است،چنین به نظر مىرسد که این شهر در سالهاى بعد و با آمدن بویهیان رونق دوچندانى گرفته باشد.
ب) مراسم مذهبى
یک. عاشورا: از جمله مراسم سیاسى جامعه شیعى که در زمان آل بویه رونق گرفت و همزمان با آمدن سلجوقیانکمرنگ شد، آیین بزرگداشت عاشورا بود. پیشتر گذشت که در سال ۳۵۲ ه ، دولت آل بویه در سالروز عاشورا مردمرا به برپایى مراسم عزادارى امام حسین(علیه السلام) فراخواند. این حکم دولت وقت سبب شد تا شیعه در برپایى مراسمخود احساس امنیت کنند و بر این اساس، شیعیان در کمال آرامش به این امر پرداختند؛ چنانکه در اوایل قرن پنجم کهآل بویه همچنان در قدرت بودند، این مراسم با حمایت ایشان استمرار یافت.
ابن کثیر ـ که تعصب شدید ضد شیعى دارد ـ گزارشى مبنى بر حکم یکى از وزیران آل بویه براى برپایى مراسمعاشورا در سال ۴۰۲ه آورده که با طعن و بدگویى به شیعیان همراه است:
در سال ۴۰۲ فخرالملک وزیر، اجازه داد تا شیعیان بدعتى [!] فضیحانه پیرامون عزادارى حسین بن على(علیه السلام) راه اندازندو مغازهها را از صبح تا شام ببندند و زنان سر و صورت خود را برهنه کنند و در رثاى حسین مانند زمان جاهلیت بر صورت خودسیلى زنند. خداوند به این وزیر (فخرالملک) خیرى نرساند و روى وى را درروز قیامت سیاه گرداند.۲۰
چنانکه اشاره شد ابن کثیر این گزارش را با تعصب و اکراه آمیخته است. براى همین باید درباره جزئیاتى که وى از نحوهعزادارى بیان کرده است، تأمل نمود. مراسم عزادارى در روز عاشورا تا اواخر دوره آل بویه، ادامه یافت. طبق نقلى،شیعیان در سال ۴۱۱ه که از سالهاى پایانى حکومت بویهیان است در برپایى این مراسم با مشکلات جدى مواجهشدند:
در این سال (۴۴۱) اهالى کرخ از برپاداشتن مراسم عزادارى بنا به عادت جارى که روز عاشورا داشتند ممنوع شدند و لکنمردم کرخ زیر بار نرفتند و آن مراسم را انجام دادند و در نتیجه میان آنها و سنیان فتنه بزرگى برپا شد و در آن گیر و دار عدهزیادى از مردم کشته و مجروح شدند.۲۱
گزارشهاى دیگر حاکى از شدت زد و خورد شیعه و سنى طى سالهاى آینده در کرخ است. سرانجام در سال ۴۴۷ه دولت آل بویه منقرض شد و محدودیت شیعیان رو به فزونى گذاشت.
دو. غدیر: در این دوره جشن و شادى در عید غدیر به مثابه عید ولایت، رونق تازهاى گرفت. ابناثیر به هنگام نقلحوادث سال ۳۵۲ه مىنویسد:
در هشتم]۲۲[ ماه ذى الحجه معز الدوله دستور داد که شهر را آذین بندى و چراغانى کنند. در مراکز شرطه (شهربانىو پلیس) آتش افروخته شد و جشن برپا گردید و مردم بازارها را شبانه باز کردند و مانند شبهاى عید طرب و فرح را آغازنمودند و آن را عید غدیر خواندند.۲۳
البته سنىهاى بغداد بىکار ننشسته و اقدامات مشابهى انجام دادند. آنان با برپایى مراسمى، روز غار را به عنوان روزهمراهى ابوبکر با پیامبر در غار، در مقابل عید غدیر شیعیان جشن گرفتند. همچنین روز وفات مصعب بن زبیر را درمقابل عاشورا به سوگ نشستند.
ذهبى، ضمن نقل این وقایع، برپایى جشن در یوم غار و به سوگ نشستن در عزاى مصعب را صرفا به دلیل عناد باشیعیان و موضع گیرى در مقابل آنها مىداند و مىنویسد:
و یوم الغار لجهله السنه فى شهر ذى الحجه بعد الغدیر ثمانیه ایام اتخذته العامه عنادا للرافضه.۲۴
این نوع گزارشها که در دیگر کتابهاى قرون اولیه، به خصوص در النقض، دیده مىشود، حاکى از یک مسئلهاجتماعى بسیار مهم است و آن این که فعالان طرفین (شیعه و سنى) کاملا بر تبلیغات همدیگر تأثیر مىگذاشتند ودیگرى را به عکسالعمل وادار مىکردند.
سه. اعیاد (روزهاى مهم سال): یکى دیگر از گزارشهایى که ما را با تاریخ اجتماعى شیعیان در قرن پنجم آشنامىکند، مطلبى است که گردیزى در کتاب خود به یادگار گذاشته است. او در باب هشتم کتاب خود فصلى را به این ناماختصاص داده است:
اندر جدول عیدهاى مسلمانان: بدانکه عیدهاى مسلمانان بسیار است، که اهل هر مذهبى آن را استعمال کنند، و من آنچهیافتم بخاصه از کتب خواجه ابو ریحانŠ بیاوردم، و آن را بجدول کردم، تا یافتن آن بر جوینده آسانتربود.۲۵
اگرچه این گزارش اخبار خاص شیعه را بازگو نکرده، بلکه با نگاهى عام، روزهاى مهمى که تمامى مسلمانان آن راگرامى مىداشتهاند، گزارش نموده، اما مىتوان روزهاى مهم شیعیان را از میان آنها تمییز داد.۲۶
قبل از ذکر گزارش، به دو نکته که مىتوان از آن برداشت کرد اشاره مىشود: اولاً، استعمال کلمه عید براى تمامىروزهاى تاریخى، اعم از شادى و غم، بوده است؛ ثانیاً، نویسنده سعى کرده است با حروف ابجد روزها را معرفى کندتا کمتر دچار تحریف و یا جابهجایى شوند.
حرف «ى»، از ماه محرم ( روز دهم) روز عاشورا، شهادت حسین بن على‡ در کربلا، اندرین روز مقتل امیرالمومنین حسین بن على بن ابى طالب رضى الله عنهما بود بکربلا، و این سخت بزرگوار روز است و چون این روزها باشد،بسیار مردم از هر جا بکربلا آیند بزیارت گور حسین رضى الله عنه، و آنجا دعا گویند، و شیعه آن روز را بزرگ دارند، و اندر وصدقه دهند، و بر حسین بن على رضى الله تعالى، عنهما نوحه کنند، و بر یزید لعنت کنند.۲۷
حرف «ج«ماه جمادى الاولى(روز سوم)، وفات بتول فاطمه بنترسولالله علیهمالسلام.
حرف «ح« از ماه ربیع الاخر(روز نهم) مولد على بن ابى طالب (علیه السلام).
حرف «ب« از ماه جمادى الاخر (روز دوم) ولادت فاطمه بنت خدیجه.
حرف «کر» از ماه رجب (روز ) ولادت حسین بن على بن ابى طالب.
حرف «یز» از ماه ذوالحجه (روز هجدهم) روز عید غدیر خم «براى شیعه».۲۸
نویسنده، فقط در این قسمت، یعنى در پایان معرفى روز عید غدیر، مىنویسد: «براى شیعه». ظاهرا روزهاى دیگر رابقیه نیز محترم مىشمردند؛ اما روز غدیر و برپایى جشن آن مخصوص شیعیان بوده و دیگران به آن اعتنایى نداشتند. !نمونههاى دیگر:
۱. حرف «یط« از ماه رمضان وفات على از ضرب ابن ملجم.
۲. حرف «کا» از ماه رمضان وفات على بن موسى الرضا و بازگشت مأمون از سبز پوشى به سیاه پوشى.
۳. حرف «ه« از ماه ذوالقعده زناشویى فاطمه زهرا با على بن ابى طالب.۲۹
اینها برخى از روزهایى است که گردیزى آنها را به عنوان عید (روزهاى مهم سال) معرفى نموده است. وى روزهاىدیگرى نیز ذکر کرده که ما از ذکر آنها مىگذریم.
چنانکه اشاره شد به نظر مىرسد که مسلمانان همه این روزها را گرامى مىداشتند. چرا که روز غدیر را با عبارتِ(براى شیعه) تخصیص داده است. اگر چنین باشد باید واقعاً زندگى مسالمتآمیز و همدلى میان شیعه و سنى را درسدههاى نخستین تحسین کرد. همچنین گردیزى که سنى مذهب است از روز ازدواج على و فاطمه (علیهماالسلام)یادمىکند که این مىتواند بیانگر روح حاکم بر جامعه آن عصر باشد.
کتاب دیگرى که به روزهاى مهم سال پرداخته و روزهاى غم و شادى شیعیان را متذکر شده است کتاب مسارالشیعه، نوشته شیخ مفید، مىباشد. ایشان در این کتاب ماهها و روزهاى پر اهمیت سال را نام برده و چنانچه از ائمهاطهار‰ اعمال خاصى در آنها وارد شده باشد، آن را بیان کرده است. به عنوان نمونه روز عید غدیر را متذکرشده است و مىنویسد: این روز عید بزرگ است به خاطر این که خداوند تبارک و تعالى حجتش را بر مردم آشکار کردهو وصى پیامبرش را بر مردم نمایانده است.۳۰ همچنین او با اشاره به روز بیست و هفتم رجب که مصادف باروز بعثت است، مىنویسد که این روز شریفى است و صدقه دادن و ادخال سرور در قلب مومنین مستحباست.۳۱
۲. نظام ارتباطى عالمان دینى با مردم
الف) نایبان علما در مناطق مختلف
از شیخ مفید رحمه الله، آثارى به جاى مانده که حاکى از این واقعیت است که در آن زمان عالمان دینى به مثابه زعیمشیعیان، براى تبلیغ و حل مشکلات دینى مردم، نایبانى به مناطق مختلف مىفرستادند. شاهد ما بر این مدعا،سؤالاتى است که یکى از نایبان شیخ مفید از شهرهاى شمالى ایران از وى پرسیده است و مرحوم شیخ نیز در قالبکتابى با نام المسائل السرویه، جوابها را براى وى نوشته و ارسال داشتهاند.۳۲
ب) سوال و جواب و استفتائات
از گونههاى برقرارى این ارتباط که مىتوان به خوبى در منابع قرن پنجم یافت، سوال و جواب مردم و شاگردان ازعلماى آن عصر است. از آنجایى که شیخ مفید در قرن پنجم، همچون سایر دانشمندان متمایز، به عنوان زعیم شیعهشناخته مىشده است، لذا هم نایبان وى و هم مردم سؤالات خویش را به بغداد ارسال مىکردند وجناب شیخپاسخهاى آنها را در قالب نوشتهاى و حتى در قالب کتابچه و رساله براى آنها مىفرستاد. مرحوم شیخ مفید رسالهاىدارد به نام جوابات اهل موصل، این کتاب مجموعه پاسخهایى است که ایشان در جواب استفتاءات مردم موصلفرستادند.
از دیگر نکات درخور توجه این است که مرحوم شیخ به هنگام پاسخ، سؤال کننده را به مطالعه کتابهاى مرتبط فرامىخواند. از باب نمونه، شیخ مفید در کتاب جوابات اهل الموصل، در پاسخ به سؤالات مردم این شهر مىنویسد:
پاسخ این سؤال در کتاب مصباح النور فى علامات اوائل الشهور آمده و هر کس بخواهد با تفصیل بیشترى پاسخ را بداند به آنکتاب مراجعه نماید.۳۳
همچنین به هنگام نوشتن کتاب المسائل السرویه۳۴، سؤال کنندگان را به کتاب الموضع فى الوعد و الوعیدارجاع مىدهد تا با مطالعه آن کتاب، جواب تکمیلى خویش را دریابند. این گزارشها حاوى نکات دقیقى است کهبرخى از آنها عبارتند از:
الف: نحوه رابطه عالمان دینى با مردم؛ ب: تشویق کردن مردم به مطالعه کتابها؛ ج: از همه مهمتر این که نشر کتاب بهگونهاى بوده است که شیخ مفید مردم را به آنها ارجاع مىدهد.
ج) مرجعیت
در ساختار اجتماعى شیعه، مرجعیت همواره یکى از شاخصههاى تأثیرگذار بوده است. این مقام را شخصیتى علمى ـمذهبى که داراى بینش سیاسى است برعهده گرفته تا مسیر شایسته را به شیعیان معرفى نماید. از مراجع بسیار برجستهقرن پنجم مىتوان به شیخ مفید و شیخ طوسى رحمهماالله اشاره نمود. در بخشهاى پیشین اشاره کردیم که علاوه برشاگردان این عالمان، مردم نیز سؤالات خویش را نزد ایشان مىفرستادند و پاسخ مىگرفتند. شاید بتوان از این رفتاراجتماعى با عنوان کلى «استفتائات» یاد کرد.
۳. منصب نقابت سادات و علویان
الف) نقابت
مدیریت اجتماعى سادات و علویان، در درون جامعه شیعه یک ساختار اختصاصى داشته که از آن به «نقابت» تعبیرشده است. نقابت در واقع سرپرستى تمام مرد و زنى بود که نسبشان به حضرت ابوطالب مىرسید.۳۵ در واقعنقابت منصبى بود که خواه ناخواه به شخصیت ممتاز و محبوب و عالم با تقوا تعلق مىگرفت و مردم به طور طبیعى دردور او گرد مىآمدند و سرپرستىاش را پذیرا [مىشدند] و خلفا و سلاطین هم براى کسب وجهه بدان حکممىدادند.۳۶
در اواخر قرن چهارم، ابواحمد حسین بن موسى، پدر سید رضى، نقیب شیعیان بوده است. ابن اثیر در گزارشىآورده است:
در سال ۳۸۰ در ماه ربیع الاول ابواحمد پدر سید رضى سرپرستى طالبیین و دیوان مظالم۳۷ و امارت حجاج را بهعهده گرفت.۳۸
وى در نقلى دیگر که مربوط به سال ۳۹۶ه است، به امر نقابت سید رضى اشاره مىکند:
در این سال، شریف رضى به نقابت طالبیان در عراق منصوب شد و به لقب «رضى ذى الحسبین» و برادرش مرتضى به لقب «ذاالمجدین» ملقب شدند.۳۹
۴. رابطه شیعیان با غیر شیعیان
الف)با اهل سنت
۱. زندگى اجتماعى مسالمتآمیز: با سیرى در تاریخ قرن پنجم و نیز قبل و پس از آن این واقعیت کشف مىشود کهجوامع شیعى و سنى در موارد زیادى در کنار هم مىزیسته و با هم حشر و نشر داشتهاند؛ در مشاغل با هم همکارىمىکردهاند؛ گاه به پاى یک سخنرانى مىنشستهاند و در یک مسجد نماز مىخواندهاند.
عبدالجلیل قزوینى رازى، فصلى از کتاب النقض را به پاسخگویى این شبهه اختصاص داده است که «چرا شیعیان درمجالس دیگر مذاهب شرکت مىکنند؟» وى مىنویسد:
اما آنچه که گفته است و به عیب وانموده است که شیعه به مجلس مخالفان خود شوند:
اولاً به قرآن انکار مىکنند و قول خداى را رد مىکنند. و دعوت مصطفى را باطل مىدانند به دلیل این آیت که بارى تعالى درنص قرآن مجید و کتاب عزیزى گوید محمد را به امر مطلق (الذین یستمعون القول و یتبعون احسنه)؛ بشارت ده اى محمدبندگان مرا که قولهاى مختلف بشنوند و متابعت بهتر و حق تر و اولى تر کنند. پس شیعه محمودند و مستحق ثواب و متابعتفرمان خدا و رسول و قرآن کردهاند.۴۰
او در ادامه مىافزاید:
و اگر انکار به مجلس رفتن این جماعت از آن است که گویند مخالف است، این طریقه در هر طایفه باشد و کدام دوشنبه باشد کهدر مجلس ما از ده و بیست و پنجاه و پانصد منقبت خوان و عالم و بازارى از حنفیان و شفعویان کمتر باشند و مىشنوند ومىنویسند و این معنى ظاهر و شایع است.۴۱
این گزارش نفیس حاکى از مسائلى مهم و با ارزش است که به آنها مىپردازیم: اولاً، این که رفت و آمد شیعیان درمجالس دیگران به حدى بوده است که اعتراض نویسنده کتاب فضایح را برانگیخته است. ثانیاً، استدلال عبدالجلیلبسیار زیبا و حاکى از آزادى بیان است. البته نباید آن را به معناى تسامح دینى دانست، بلکه این آزادى دینى به گونهاىبود که افراد با مذاهب گوناگون در کنار هم مىنشستند و یک سخنرانى را گوش مىکردند و هر کدام براى خود بهرهاىمىبردند. ثالثاً، اینکه عبدالجلیل از روز دوشنبه یاد مىکند، ظاهراً به این علت باشد که در این روز برنامهاى هفتگىبرگزار مىشده و عالمى در مسجد شهر منبر مىرفته است و مردم پاى سخنان وى مىنشستند؛ و رابعاً، این سخنرانى،یک سخنرانى معمولى نبوده است، بلکه مردم براى فراگیرى مسائل جمع مىشدند و نکاتى یادداشت مىنمودند.
در پایان این گزارش، عبدالجلیل جملهاى آورده که به این گزارش اعتبار بیشترى بخشیده است؛ وى مىنویسد: «واین معنا ظاهر و شایع است». این جمله حاکى از این است که این رسم، نه فقط براى یک یا دوبار، بلکه براى مدتى کههمه از آن خبر و آگاهى داشته باشند، انجام مىگرفته است.
عالمان و سخنرانان میهمان: النقض، گزارش دیگرى نیز درباره مجالس وعظ دارد. این گزارش نیز در ادامه جوابشبهه پیشین است که شیعه در هر مجلسى شرکت مىکند. وى مىنویسد:
اگر عالم و گوینده غریب، که در شهر آید اگر نفاق نکند و به طمع سیم دنیا و مجامله خواجگان شیعى و امید قبول به حضورعوام و خواص شیعه در مذهب خود مداهنه نکند، و تعصب سرد نکند، و على را بر عمر فضیلت نهد و اهل البیت را بر اصحابترجیح دهد لابد شیعه مجلس او را مایل باشند و اگر مذهب خود روى راست گوید به مجلس وى چندان شوند که به مجلسمقیمان شهر…۴۲
این گزارش نیز خود حاکى از وضعیت اجتماعى شیعیان آن عصر است؛ به گونهاى که شیعه و سنى با هم زندگىمىکردند و دستکم مسجد واحدى براى شنیدن وعظ واعظان داشتند. وى سخن از عالمى غریب به میان مىآورد کهوارد شهر مىشود و سخنرانى مىکند. دیگر این که از روحیه و فرهنگ بالاى شیعیان گزارش مىکند که اگر عالمسخنران فردى متعصب نباشد و نخواهد مردم را فریب دهد، شیعیان به مجلس وى مىروند و به سخنانش گوش فرامىدهند.
تجدید بناى مشهد امام رضا(علیه السلام) توسط سلطان محمود: دلیل ذکر این نکته در اینجا آن است که شاهدى برفعالیتهاى متقابل شیعه و سنى باشد؛ چرا که در گزارش آمده است که سلطان محمود از آزار زائران جلوگیرى نمود.این اقدام از طرف اهل سنت صورت گرفته است؛ اما مىتواند گوشهاى از تاریخ اجتماعى شیعیان به حساب آید. طبقنقل تاریخ، در عصر سلجوقیان یکى از حاکمان این سلسله، بناى مقبرهاى از امامزادگان را ترمیم کرد. این مىتواند یکىاز ابعاد رفتارهاى مسالمتآمیز شیعه و سنى باشد. ابن اثیر در گزارشى مىنویسد:
یمین الدوله محمود بن سبکتکین… بناى مشهد طوس را تجدید کرد که در آنجا آرامگاه على بن موسى الرضا، و الرشید(مقصود هارون الرشید است) قرار دارد و به نیکوترین وجهى تجدید ساختمان کرد. پدرش سبکتکین آنجا را خراب کرده بودو مردم طوس کسانى را که به زیارت آنجا مىرفتند اذیت مىکردند، و محمود از کار آنها در آزار زائران جلوگیرى کرد. سببکار محمود در تجدید بناى آرامگاه و مشهد على بن موسى الرضا این بود که در خواب، امیرالمومنین علىبن ابىطالبعلیهالسلام را بدید که باو گفت: این کار تا کى ادامه خواهد داشت؟ محمود دریافت که مقصود امر مشهد است، پس فرمان به بناى آنداد.۴۳
البته نویسنده نام هارون را نیز اضافه کرده است. این اضافه برآمده از آن است که به هر حال نویسنده شیعه نبوده است.
۲. نزاعهاى محلى بین شیعه و سنى: تاریخ، علاوه بر نقل دوستىها و رفتار مسالمتآمیز مذاهب مختلف، به بیانمواردى از درگیرى و تخاصم فرقهها و نحلهها پرداخته است. در قرن پنجم، گزارشهایى از کرخ بغداد و یا خراسانمبنى بر درگیرى شیعیان و اهل تسنن رسیده است که در ذیل مىآید. البته این نکته قابل ذکر است که این گونه گزارشهانباید سیاسى تلقى شود؛ زیرا این نوع نزاعها از بطن و متن مردم برخاسته است و لذا کاملاً تاریخ اجتماعى به حسابمىآید.
ذهبى در گزارشى از سال ۴۰۷ه مىنویسد:
در این سال (سال ۴۰۷) آتش فتنه و جنگ بین شیعه و سنى شعله ور شد و خانههاى شیعیان غارت شد و آتش زده شد وبزرگان شیعه و علویین فرار کردند… .۴۴
همچنین، وى در گزارشى از سال ۴۲۱ مىآورد:
به اهل کرخ اعلام شد که روز عاشورا عزادارى نکنند. اما [شیعیان] سر باز زدند و لذا بین آنها جنگ و خونریزى بسیار زیادىاتفاق افتاد.۴۵
مقدسى نیز از تعصبات مذهبى گزارش مىدهد:
در بصره میان ربعیان شیعى و سعدیان سنّى تعصبهاى وحشیانه رخ مىدهد، روستائیان نیز بدان درآیند. و کمتر شهر استکه در آن تعصب بر بیگانه مذهبان یافت نشود.۴۶
ب) با سایر ادیان
فیلبپ خورى حتى، در کتاب خود مىنویسد: مسیحیان در زمان خلفاى عباسى، نیز در قرن پنجم، به راحتى و آزادىدر کنار مسلمانان بودند. از شواهد وى این است که نصر بن هارون یکى از وزیران دربار آل بویه بوده است.۴۷
۵. نماد اذان و نقش فعال آن در حوزههاى سیاسى و اجتماعى شیعه
از جمله نمادهاى مذهبى که تحت تأثیر از وضع سیاسى جامعه تغییر مىکرد، اذان بود. عبارت «اشهد ان علیا ولى الله»و «حى على خیرالعمل» در اذان صبح از نشانههاى یک اذان شیعى، و «الصلوه خیر من النوم» از نشانههاى اذان اهلسنت بود. طبق گزارشهاى تاریخى، آن زمان که شیعه احساس آزادى مىنمود، دو عبارت نخست با صدایى رسا برمنارهها بلند بود، و آنجا که اهل سنت قدرت را در دست مىگرفتند، شیعه اجازه گفتن آن را نداشت.۴۸ دراوایل قرن پنجم، شیعه در پناه آل بویه این عبارتها را در اذان به کار مىبرد. همزمان با آمدن سلجوقیان، تغییرعبارتهاى اذان از اولین سیاستهاى طغرل سلجوقى است. ابن اثیر در گزارشى مىنویسد:
سلطان طغرل امر کرد در اهواز بدون نواحى که تضمین آنها کرده است به نام خود خطبه بخواند… و به اهالى کرخ دستور داد کهسحرگاهان در اذان صبحگاهى بگویید: «الصلاه خیر من النوم».۴۹
در تبعیت از حکم سلطان طغرل، خلیفه نیز در سال ۴۴۸ه دستور داد که در کرخ در گفتن اذان نماز، به جاى «حى علىخیر العمل» گفته شود: «الصلاه خیر من النوم» و آنچه دستور داده شده بود از ترس سلطنت و قوت آن انجامشد.۵۰
۶. منقبت و فضیلت خوانى
قصهخوانى سابقهاى بسیار زیاد دارد و تاریخ آن به پیش از اسلام نیز برمىگردد؛ اما روشن است که این امر دچار تغییر وتحولاتى شده و به خصوص پس از اسلام رنگ مذهبى به خود گرفته است.۵۱ به نظر مىرسد که قصهخوانىتحت تأثیر جو سیاسى جامعه نیز بوده و گاهى به صورت کمرنگ یا پررنگ جلوهگر مىشده است.
به هر روى، در قرن پنجم نیز شاهد این قضیه هستیم. افرادى براى دفاع از تشیع به منقبت خوانى از خاندانپیامبر… مىپرداختند و در مقابل آنها، برخى از سنیان فضایل خلفا را برمىشمردند. بررسى اینپدیده اجتماعى نشان مىدهد که شخصیتهایى، چون فردوسى و… در قرن چهارم و پنجم، عناصر داستانى ایران قبلاز اسلام را احیا کردند و اوقات فراغت مردم نیز بدین طریق پر مىشد. در لابهلاى این اشعار قصصى، نکات دینى واخلاقى نیز راه یافته بود که در ایران راه خویش را پیدا کرد و همچنین با فراز و نشیبهایى فراوان تداوم یافت. آگاهیمکه در قرن پنجم و ششم دو دسته مختلف از کسانى که کار تبلیغات قصصى را برعهده داشتند عبارت بودند از: گروهىاز شیعیان با عنوان «مناقب خوانان» و گروهى دیگر از سنیان با عنوان فضایل خوانان.۵۲
در خصوص تأثیرپذیرى قصهخوانى از وضع سیاسى جامعه نیز این نکته مسلّم به نظر مىرسد که در درون اینقصهها افزودنىها و کاستىهایى بر اساس مشى سیاسى و مذهبى موجود در جامعه ایران رخ داد. مجموعههایى چنداز آنچه در آن عهد و پس از آن در دوره تیمورى و صفوى نگاشته شده نشان مىدهد که محتواى قصص، برگرفته ازقصههاى ایرانى قبل از اسلام و نیز داستانهاى برگرفته از حوادث قرون اولیه هجرى است. در این حوادث خوىایرانى که ضدیت با بنىامیه و بنىعباس با آن توأم شده است، به چشم مىخورد.
یادآورى این نکته نیز ضرورى است که برخى از این قصص عامیانه، خیالى محض و بیشتر صورت اساطیرى دارد و در آنهاهیچ اشاره به مسائل مذهبى دیده نمىشود.۵۳
در نتیجه، در اثر فعالیتهاى فرهنگى و مذهبى، افرادى وادار به فعالیت و اتخاذ موضع و تبلیغ مىشدند تا بتوانندمواضع سیاسى و مذهبى خویش را معرفى نمایند. شاید بتوان نوع فعالیت منقبت خوانان و فضیلت خوانان که درحوزه سیاسى و فرهنگى فعالیت مىکردند، به مطبوعات امروزى تشبیه نمود. باز تأکید مىشود که منقبت خوانى بهجوامع شیعى اختصاص داشته است.
۷. رونق مساجد، مدارس و محافل علمى
در ابتداى این مقاله گذشت که در قرن پنجم هجرى، دنیاى اسلام و به تبع آن عالم تشیع، رونقى دوچندان گرفته بود وحضور عالمان و متفکران، خود معرف این واقعیت است. طبیعى است که با حضور این دانشمندان، گرمى مدارس ومحافل علمى نیز افزایش مىیابد. در این قسمت، مطلبى از عبدالجلیل قزوینى درباره رونق علمى و فرهنگى مدارسذکر مىکنیم. این گزارش، در واقع موضع گیرى مؤلف النقض است که براى نشان دادن میزان فعالیت مساجد و مدارسعلمى بیان شده است. وى درباره وضعیت مدارس و مساجد شهر رى چنین گفته است:
اولاً مدرسه بزرگ سید تاج الدین محمد کیسکى قریب به نود سال است که [در آن] ختم قرآن و نماز جماعت هر روز پنج بار ومجلس وعظ هفتهاى یک یا دوبار برگزار مىشود و در این مدرسه موضع مناظره و نزول مصلحان در آن جا که مجاورند از اهلعلم و زهد و سادات و فقهاى غریب که رسند باشند و معمور و مشهود است… و مدرسه شمس الاسلام… و مدرسه ساداتکیسکى… و مدرسه نزدیک دروازه آهنین… و مدرسه فقیه على جاسبى… و مدرسه خواجه عبدالجبار مفید که چهارصد فقیه ومتکلم در آن درس آموختند… و مدرسه حسین حیدر مکى و… .۵۴
این گزارش بیانگر این واقعیت تاریخى است که شیعیان در قرون گذشته از چه رونق علمى و فرهنگى برخوردار بودند وچه برنامههاى منظم فرهنگى به صورت روزانه و هفتگى انجام مىدادند.
نکته دیگرى که در اینجا مىتوان استفاده نمود این است که وى مىنویسد: حدود نود سال است که این برنامهبرپاست. این جمله در تأیید همان سخن ما در مقدمه مقاله است که رسمى و سنتى براى سالهاى متمادى انجاممىگرفته است و لذا مىتواند براى سالها و قرنها به عنوان شاهد مطرح شود.
۸. برچسبهاى قرمطىگرى
ابن اثیر در گزارشى در تمجید از سلطان محمود غزنوى مىنویسد:
یمین الدوله، محمود بن سبکتکین، مردى خردمند، دیندار و خیّر بود. از دانش و معرفت برخوردارى داشت… و دانشمنداناز اقطار بلاد قصد او نمودند و او آنان را گرامى مىداشت و از دیدارشان استقبال کرده، احترامشان مىنمود و به آنها احسانمىکرد. محمود مردى دادگستر و بسیار با دهش و… بود. … چیزى که در او عیب گرفته شود نبود، مگر اینکه از هر راهى که بوداموال را مىگرفت؛ از جمله اینکه شنید شخصى در نیشابور بسیار دولتمند و توانگر است، او را به غزنه احضار کرد و به او گفت:ما شنیدهایم تو قرمطى هستى. آن مرد گفت: من قرمطى نیستم. هر چه دارایى دارم بگیرید و مرا از این نام (تهمت) معافدارید. محمود مالى از وى بگرفت و نامهاى در صحت اعتقادش نوشته بر آن صحه گذاشت.۵۵
از این نقل، چنین مىتوان استفاده نمود که صفت قرمطى در جو اجتماعى در قرن پنجم در منطقه نیشابور بسیار بدشمرده مىشد؛ از این رو شخص مجبور شده است که تمام دارایى خویش را بدهد و خود را از این نام و این تهمترهایى بخشد؛ چرا که قرمطیان۵۶ ـ که شاخه اى از اسماعیلیه به حساب مىآیند ـ حتى در نظر اسماعیلیه نیزمنفور و خارج از دین تلقى مىشوند؛ چه رسد به دیگران.
۹. مهاجرت و جابهجایى
الف) جابهجایىعلویان
از مؤلفههاى بسیار مهم در تاریخ اجتماعى شیعه، مهاجرت کسانى است که براى رهایى از ستم ظالمان مجبورمىشدند به شهرها و مناطق امن مهاجرت کنند. نمونههاى این مسئله نیز در تاریخ بسیار زیاد است؛ از جمله مهاجرتاشعرىها به قم که پىآمد آن، شیعه نشین شدن شهر قم براى همیشه است. همچنین مىتوان به جابهجایى ساداتعلوى به ناحیه شمالى ایران اشاره کرد. در زمان امویان، بسیارى از سادات علوى براى فرار از ظلم حکومت اموى،عراق را به قصد ایران ترک کردند. این مهاجرت پىآمدهاى بزرگى به همراه داشت که تأسیس حکومت علویانطبرستان در آن ناحیه از آن جمله است.
نمىتوان کتمان کرد که از آثار و پىآمدهاى این جابهجایىها، ازدیاد محبت اهلبیت(علیهم السلام) در میان مردم ایراناست. وجود بقعهها و امامزادهها در گوشه و کنار ایران، گویاى همین نکته بسیار مهم است که پس از گذشت سالها،هنوز مردم با کمال احترام از آنها یاد مىکنند. به یقین بزرگترین نمونه اینگونه رویدادها آمدن امام رضا(علیه السلام) بهطوس و در پى آن آمدن حضرت فاطمه معصومهƒ به قم مىباشد. بهگونه اى که تاریخ این دو شهر شیعهنشینایران و به تبع آن در سالها و قرنهاى بعدى تمام ایران، تحت تأثیر این دو سفر خوش یمن و بابرکت بوده است. سخنگفتن از لایههاى پیدا و پنهان این بعد از تاریخ اجتماعى شیعیان در این مجال ممکن نیست.
ب) جابهجایى علما و تأسیس دانشگاه ایرانى در بغداد
مهاجرت عالمان دینى به مناطق مختلف براى تحصیل علم نیز مىتواند در اینباره شاهدى بر گفتههاى ما باشد. نمونهبارز آن مهاجرت شیخ طوسى از طوس به بغداد است. وى در محضر عالمانى، همچون مفید و مرتضى، درس آموختو اقدام به برپایى مرکز علمى و کتابخانهاى بزرگ جهت نشر معارف شیعى نمود. با حمله سلجوقیان،۵۷ وىمجبور شد به نجف هجرت کند. این هجرت برکات بسیارى به دنبال داشت که حوزه عملیه نجف بزرگترین یادگارایشان به حساب مىآید.
یکى از ابعاد تاریخ اجتماعى شیعیان، حضور شاگردان ایرانى در حلقه درس شیخ طوسى است. بعد از آن که شیخطوسى در جایگاه مجتهد افقه و اعلم جامعه شیعه قرار گرفت، تشنگان دانش را از نقاط مختلف به سوىخود جذب مىنمود. بسیارى نیز به منظور کسب دانش از محضر شیخ طوسى، از ایران عازم بغداد شدند که در ادامهدانشگاهى در بغداد و سپس در نجف تشکیل شد که استاد و شاگرد آن، هر دو ایرانى بودند. مؤلف محترم کتاب تاریختشیع در ایران، نام تعداد زیادى از این شاگردان ایرانى را ذکر مىکند که برخى از آنها عبارتند از:
آدم بن یوسف نسفى؛ احمد بن حسین بن احمد خزاعى نیشابورى؛ اسحاق بن محمد بن حسن بن حسین بابویهقمى، به همراه برادرش؛ حسن بن حسین بن بابویه قمى، معروف به حسکا؛ حسین بن مظفر بن على حمدانى قزوینى؛سید ذولفقار بن محمد بن معبد حسنى مروزى؛ عبدالجبار عبدالله بن على مقرى رازى؛ عبدالرحمن بن احمد بنحسین مفید نیشابورى؛ محمد بن فتال نیشابورى و منصور بن حسین آبى.۵۸
این جابهجایى از حوادث مهم در تاریخ اجتماعى قرن پنجم شیعیان به حساب مىآید که سبب شد نجف تا زمانمطرح شدن حله به عنوان مرکز فقه و فقاهت عالم تشیع در عصر مغولان، طلایهدار عرصه علم و فرهنگ دنیاى تشیعباشد. در حدود سه قرن مرکزیت فقه و فقاهت از آن نجف بود به گونهاى که تا زمان علامه حلى، کسى یاراى صدورفتوایى متفاوت با فتاوا و آراى شیخ طوسى نداشت.
۱۰. توسعه شهرى قم
مؤلف تاریخ قم، چند باب از کتاب خود را به معرفى بناهاى عمومى و خصوصى شهر قم در نیمه دوم قرن چهارماختصاص داده است؛ از جمله فصلهاى این کتاب مىتوان به «حمامات قم»، «مساجد قم» و «آسیابهاى قم» اشارهنمود که از توسعه شهرى قم در سالهاى مشرف به قرن پنجم هجرى حکایت مىکند و مىتواند گواه مدعاى ما باشد.
ازنکات جالب توجه اینکه نویسنده در کتاب خود به آسیابى در نزدیکى زنبیلآباد۵۹ اشاره مىکند:
آسیاى مرز که بقرب کهنه یکى، آسیاى شاذوکه علیا و بقرب صحراى تاجیکاباد دو در یک حصار، آسیاى عبد الله بقرب باغمرزبان دو در یک حصار، آسیاى نو بقرب زنبیلاباد دو در یک حصار، آسیاى عبید الله بقرب گرگان دو در یک حصار، آسیاىسعد بقرب ازدورقان دو در یک حصار، آسیاى سیاووشان بقرب ازدورقان.۶۰
ناگفته نماند که تاریخ قم به طور مفصل از آسیابها و نیز بناهاى دیگر سخن به میان آورده که به رعایت اختصار از ذکرآنها خوددارى مىکنیم. کوتاه سخن اینکه وجود این تعداد از آسیابها مىتواند حاکى از کشت و برداشت قابل توجهگندم و نظیر آن و شاهدى بر شکوفایى کشاورزى باشد.
نتیجه:
در این نوشتار کوشش شد تا زوایایى از تاریخ اجتماعى شیعه در قرن پنجم روشن شود که برخى از دستآوردهاى آنعبارت بودند از:
۱. نقش مذهب در تمام ابعاد زندگى اجتماعى شیعیان پیداست. از زندگى عالمان تا زندگى مردم عادى، از بغداد تاخراسان، شیعیان به مسائل، باورها و رسوم مذهبى خویش توجهى خاص داشتند.
۲. زندگى دوستانه شیعیان با سایر ادیان و مذاهب: اگرچه گزارشهایى حاکى از درگیرىهاى مقطعى شیعیان و اهلسنت در بغداد وجود دارد، و حتى با آمدن سلاجقه این درگیرىها شدت گرفت و در دیگر مناطق شیعهنشین نیز گاهىانجام مىشد اما مىتوان موضع گیرى مسالمت آمیز شیعیان در برخورد با دیگر فرقهها را به وضوح مشاهده کرد.
۳. رابطه عالمان دینى و مردم و بالعکس: این رابطه در قالب سوال و جواب ها و استفتائات بوده است که از دورترینمناطق با زعیم شیعیان برقرارمى شد.
۴. مدیریت اجتماعى سادات و علویان در درون جامعه شیعه در ساختار نقابت که در واقع نقیب از عالمان بزرگ ورهبر و پشتیبان شیعیان به حساب مىآمده است نیز قابل توجه است.
۵. شاید نتوان منقبت خوانى و در کل قصه خوانى را با مطبوعات امروزى مقایسه کرد. اما به نظر مىرسد کهشباهتهایى وجود دارد. موضع گیرى مذهبى و سیاسى شیعه و سنى، آن هم در قالب افرادى منقبت خوان که بهصورت دوره گرد در شهرها و روستاها به تبلیغ مواضع خود مىپرداختند، از ابعاد مهم و از مؤلفههاى پر رنگ در زندگىاجتماعى مسلمانان و به ویژه شیعیان بوده است.
۶. رونق مجامع و محافل علمى و فرهنگى شیعیان در قرن پنجم بسیار مهم بوده است. در آغاز این مقاله نام شمارى ازعالمان و اندیشوران شیعه را آوردیم. همچنین، از باب نمونه، مطلبى از کتاب النقض مبنى بر فعالیت مساجد و مدارسشهر رى نقل کردیم
کتاب نامه:
ابن اثیر، عزالدین ابوالحسن على بن الکرم، الکامل فى التاریخ، ترجمه ابو القاسم حالت و عباس خلیلى، تهران، موسسه مطبوعاتى علمى،۱۳۷۱ش.
ابن کثیر، ابوالفدا اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۷ق.
جعفریان، رسول، از طلوع طاهریان تا غروب خوارزمشاهیان، قم، مؤسسه فرهنگى دانش و اندیشه معاصر، ۱۳۷۸.
پژوهشى درباره نقش دینى و اجتماعى قصه خوانان در تاریخ اسلام و ایران، رئوف، ۱۳۷۰ ش.
تاریخ تشیع در ایران، چاپ سوم: قم، انتشارات انصاریان، ۱۳۸۰ش.
خورى حتى، فیلیپ، تاریخ عرب، ترجمه ابوالقاسم پاینده، چاپ سوم: تهران، انتشارات علمى فرهنگى، ۱۳۸۰ش.
ذبیح زاده، علینقى، مرجعیت و سیاست در عصر غیبت، قم، انتشارت مؤسسه امام خمینى، ۱۳۸۴ش.
ذکاوتى قراگزلو، علیرضا، ماجرا در ماجرا (سیر عقل و نقل در پانزده قرن هجرى)، تهران، انتشارات حقیقت، ۱۳۸۱ش.
ذهبى، شمس الدین محمد، تاریخ الاسلام، تحقیق عمرعبدالسلام تدمرى، چاپ دوم: بیروت، دارالکتاب العربى، ۱۴۱۳ق.
راوندى، مرتضى، تاریخ اجتماعى ایران، چاپ سوم: انتشارات روزبهان، ۱۳۷۲ش.
قزوینى، رشیدالدین عبدالجلیل، النقض، تصحیح میرجلال الدین محدث، تهران، نشر انجمن آثار ملى، ۱۳۵۸ ش.
قمى، حسن بن محمد بن حسن، تاریخ قم، تحقیق سید جلال الدین تهرانى، تهران، انتشارات توس، ۱۳۶۱ش.
گردیزى، ابوسعید عبدالحى بن ضحاک، زین الاخبار، تحقیق عبدالحى حبیبى، چاپ اول: تهران، دنیاى کتاب، ۱۳۶۳ش.
مسکویه رازى، ابوعلى، تجارب الامم و مناقب الهمم، تحقیق ابو القاسم امامى، چاپ دوم: تهران، انتشارات سروش، ۱۳۷۹ش.
مشکور، محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامى، چاپ چهارم: مشهد، انتشارات آستان قدس رضوى، ۱۳۸۴ش.
مفید، محمد بن محمد بن نعمان، المسائل السرویه، تهران، انتشارات کنگره جهانى هزاره شیخ مفید، ۱۴۱۳ ق.
المسائل الصاغانیه، تهران، انتشارات کنگره جهانى هزاره شیخ مفید، ۱۴۱۳ق.
المسائل الطوسیه، تهران، انتشارات کنگره جهانى هزاره شیخ مفید، ۱۴۱۳ق.
جوابات اهل الموصل، تهران، انتشارات کنگره جهانى هزاره شیخ مفید، ۱۴۱۳ق.
مسارالشیعه، بیروت، دارالمفید، ۱۴۱۴ق.
مقدسى، ابوعبد الله محمد بن احمد، احسن التقاسیم، ترجمه علینقى منزوى، چاپ اول: تهران، شرکت مولفان و مترجمان ایران، ۱۳۶۱ش.
مناظر، احسن محمد، زندگى اجتماعى در حکومت عباسیان، تهران، انتشارات علمى فرهنگى.
پی نوشت:
دانشجوى کارشناسى ارشد تاریخ تشیع.
در اینجا منظور دانش تاریخ است.
ابن اثیر، الکامل، ترجمه، ج۲۲، ص ۳۱۷.
البته در مورد ابونعیم اصفهانى اقوالى مبنى بر اینکه وى شیعه بوده نیز هست که نیاز به اثبات دارد.
فیلیپ خورى حتی، تاریخ عرب، ص ۴۸۳.
۶. همان، ص ۴۷۶.
قزوینی، النقض، ص ۱۹۴.
ابن اثیر، الکامل، ترجمه، ج۲۰، ص۲۶۲.
نوعى مشروب الکلی.
شاید همان کتابخانه صاحب بن عباد باشد.
ظاهرا مرکز میوه فروشى باشد.
محله یا قریه اى از رى بوده است.
مقدسی، احسن التقاسیم، ترجمه، ج ۲، ص ۵۸۳.
مرتضى راوندی، تاریخ اجتماعى ایران، ج ۵، ص ۳۸۷.
همان.
مقدسی، احسن التقاسیم، ج۲، ص ۵۱۷.
همان، ص ۵۷۲.
همان، ص ۴۷۵.
همان، ج۱، ص۱۶.
فى المحرم منها اذن فخرالملک الوزیر الروافض ان یعملوا بدعتهم الشنعاو الفضیحه الصلعا من الانتحاب و النوح والبکاء و تغلق الاسواق من الصباح الى المساء و ان تدوروا النساء جاسرات عن وجوههن و رووسهن یلطمن خدودهن کفعل الجاهلیه الجهلاء على الحسین بن على فلا اجرالله خیرا و سود الله وجهه یوم الجزاء … . ر.ک: ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج ۱۱، ص ۳۴۵.
ابن اثیر، الکامل، ترجمه، ج۲۲، ص ۲۶۵.
هجدهم ذى الحجه صحیح مىباشد و ابن اثیر در این مورد دچار اشتباه شده است.
ابن اثیر، الکامل، ترجمه، ج۲۰، ص:۲۶۳.
ذهبی، تاریخ الاسلام، ج ۲۸، ص ۱۲.
گردیزی، زین الاخبار، تحقیق عبدالحى حبیبی، ص ۴۵۱.
نکته مهم آنکه وى تمامى روزها، اعم از روزهاى شادی، مانند میلاد پیامبرصلى الله علیه وآله، و نیز روزهاى غم، مانند روز وفات آن حضرت، و یا روزهاى دیگرى که نه حکایتگر شادى است و نه نشانه غم، مانند روز جنگ جمل را با کلمه عید معرفى نموده است. به عبارت دیگر کلمه «عید» در اینجا، به معناى لغوى آن است، نه معناى اصطلاحى امروزى که عید را فقط براى ایام شادى به کار رود. ضمناً بعضى از روزهاى تولد ائمهعلیهمالسلام مانند روز تولد حضرت علىعلیهالسلام و امام حسینعلیهالسلام با آنچه امروز مشهور و رایج شده، متفاوت بوده است.
گردیزی، زین الاخبار، ص ۴۵۴.
همان، ص ۴۵۱.
همان.
مفید، مسار الشیعه، ص ۲۹.
همان، ص ۶۰.
همو، المسائل السرویه، مقدمه کتاب.
و قد اختصرت ذکر المتون و الاسانید لئلا ینتشر به الکلام، و اودعت ذلک فى کتابى (مصباح النور فى علامات اوائل الشهور) فمن اراد این یقف على التفصیل فیه، والشرح لمعانیه، فلیلتمسه هناک ان شاء اللَّه. ر.ک: مفید، جوابات اهل الموصل، ص ۴۶.
برخى آن را منسوب به «ساری» از شهرهاى شمالى ایران مىدانند. براى اطلاع ر.ک: مفید، المسائل السرویه، مقدمه کتاب.
علىنقى ذبیح زاده، مرجعیت و سیاست در عصر غیبت، جلد اول، ص ۱۷۴.
همان، ص ۱۷۵.
این منصب به منزله مدعى العموم در قضا است. علت پیدایى چنین مسئولیتى این بود که تمام شهرهاى قلمرو عباسى تشکیلات قضایى داشتند که به شکایات مردم رسیدگى مىکردند. اگر حل و فصل پروندهاى از عهده قاضیان خارج بود به مرکز مىفرستادند تا یا خلیفه خود تصمیم نهایى را بگیرد و یا فرد مجتهدى که سرپرست دیوان مظالم بود آن را حل و فصل نماید. ر.ک: ذبیح زاده، همان، ص ۱۷۶.
و فیها ( سنه ۳۸۰) فى ربیع الاول قلد الشریف ابواحمد والدالرضى نقابه الطالبیین، و المظالم، و اماره الحاج ر.ک: ابن اثیر، الکامل، ج ۹، ص ۷۸.
همان، ج ۲۱، ص ۲۹۳.
قزوینی، النقض، ص ۱۰۴.
همان.
همان، ص ۱۰۶.
ابن اثیر، الکامل، ترجمه، ج ۲۲، ص ۱۱۵.
«و فیها هاجت الفتنه بین الشیعه و السنه بواسطه، و نهبت دور الشیعه الزیدیه و أحرقت، و هرب وجوه الشیعه و العلویّین،. .. »، ر.ک: ذهبی، تاریخ الاسلام، ج ۲۸ ص ۲۵.
«تُقدّم إلى أهل الکرخ أن لا یعملوا مأتما- یوم عاشوراء، فأخلفوا و جرى بین أهل السّنّه و الشّیعه ما زاد على الحدّ من القتل و الجراحات» ر.ک: ذهبی، همان، ج ۳۰، ص ۵.
مقدسی، احسن التقاسیم، ج ۱، ص ۱۸۰.
فیلیپ خورى حتی، تاریخ عرب، ص ۴۵۱.
ابن اثیر، الکامل، ترجمه، ج ۲۲ ص ۳۱۷.
همان.
همان، ص ۳۳۶.
ر.ک: رسول جعفریان، پژوهشى درباره نقش دینى واجتماعى قصهخوانان در تاریخاسلام وایران، ص ۱۲۸.
همان، ص ۱۴۰.
همان، ص ۱۴۲.
قزوینی، النقض، ص ۳۴.
ابن اثیر، الکامل، ترجمه، ، ج ۲۲، ص ۱۱۴.
قرمطیان یا قرامطه از انشعابات فرقه اسماعیلیه و منسوب به مردى به نام حمدان قرمط بودند. قرامطه در اواخر قرن سوم هجرى در بحرین دولتى تاسیس کردند و بر بین النهرین و خوزستان و بحرین و یمن و سوریه نیز دست یافتند. ایشان کسانى که حجرالاسود را مىبوسیدند کافر مىشمردند (ر.ک: محمد جواد مشکور، فرهنگ فرق اسلامی، انتشارات آستان قدس رضوی، چ چهارم ص ۳۵۸).
در این سال (سال ۴۴۹) خانه ابى جعفر طوسى فقیه امامیه در کرخ مورد غارت واقع شد و هر چه در آن یافته مىشد تاراج کردند (ر.ک: ابن اثیر، الکامل، ج ۲۲، ص ۳۴۳).
رسول جعفریان، تاریخ تشیع در ایران، ج ۳، ص ۱۱۰۱-۱۰۹۷.
از مناطق امروزى شهر قم، منطقه زنبیل آباد است.
حسن بن محمد بن حسن قمی، تاریخ قم، ترجمه حسن بن على بن حسن عبد الملک قمی، تحقیق سید جلال الدین تهرانی، ص۵۳.
منبع: سامانه نشریات (موسسه امام خمینی (ره))
T