۰

امیرالمومنین (ع) به روایت جرج جرداق و برخی دانشمندان

جرج جرداق، نویسنده، شاعر و نمایشنامه نویس مسیحی لبنانی است که پدر و مادرش به حضرت علی (علیه السلام) بسیار ارادت داشتند و بر سردر خانه خود، سنگی را نصب کرده بودند که روی آن جمله لا فتی الا علی، لا سیف الا ذوالفقار حک شده بود.
کد خبر: ۳۰۳۸۳۰
۱۰:۳۲ - ۲۲ دی ۱۴۰۳

محقق : دکتر صادق یادگاری

شیعه نیوزامام علی (ع) به روایت جرج جرداق و برخی دانشمندان :
( از کتاب امام علی علیه السلام صدای عدالت انسانی )

جرج جرداق، نویسنده، شاعر و نمایشنامه نویس مسیحی لبنانی است که پدر و مادرش به حضرت علی (علیه السلام) بسیار ارادت داشتند و بر سردر خانه خود، سنگی را نصب کرده بودند که روی آن جمله لا فتی الا علی، لا سیف الا ذوالفقار حک شده بود. جرج جرداق در وصف حضرت علی(علیه السلام) می گوید: "ای روزگار کاش می توانستی همه قدرت هایت را، و ای طبیعت، کاش می توانستی همه استعدادهایت را در خلق یک انسان بزرگ، نبوغ بزرگ و قهرمان بزرگ جمع می کردی و یک بار دیگر به جهان ما یک علی دیگر می دادی".
او با نوشتن کتابی درباره امام علی (علیه السلام) بین شیعیان شناخته شده است. کتاب «الامام علی صوت العدالة الانسانیه» مشهورترین کتاب اوست که در ۵ جلد با عناوین «علی و حقوق بشر» ، «علی و انقلاب فرانسه»، «علی و سقراط»، «علی و دوران زندگانی اش» و «علی و قومیت عربی» به زبان فارسی منتشر شده است.
در ادامه 13 تصویر از شخصیت امام علی علیه السلام را به روایت این نویسنده مسیحی می خوانید:

شریک بودن در سختی های روزگار و فقر مردم
* مشهور است که علی برای خویش آجری بر آجری، خشتی بر خشتی، چوبی بر چوبی ننهاد و از این که در قصری که در کوفه برای او مهیا بود، زندگی کند، سرباز زد تا محل زندگی اش از مسکن نیازمندان بسیاری که در بدبختی زندگی می کردند، برتر نباشد. این سخن علی است که از روش زندگی اش سرچشمه می گیرد:« آیا خویش را به اینکه مرا امیرالمومنین می نامید، قانع کنم و در سختی های روزگار شریکتان نباشم؟»
علی علیه السلام تصریح می کند که از غذای خوش گوار، لباس نرم و مسکن با رفاه ناخشنود نیست. اما از آن جهت از آن دوری می گزیند که اگر چنین کند، بین مردم نیازمندانی وجود دارند که از آن چه او از آن بهره مند می شود، بهره مند نمی شوند. این تصریح دلیل بر این است که نخستین علاقه وی گسترش امکانات زندگی برای مردم است و تا زمانی که بین مردم فردی وجود داشته باشد که با سیری آشنایی ندارد و انتظار قرص نانی را ندارد، بر رهبر این جماعت لازم است آن چه را آنان تحمل می کنند، تحمل کند و رنجی را که آنان می برند، بچشند؛ تا زمانی که سایه فقر از سر آنان کنار رفت، و آن گاه از سر او هم کنار برود؛ وگرنه چه مفهومی برای رهبری و ولایت می ماند؟ دشواری های روزگار در نگاه علی با سختی های فقر مساوی است.

دشنام ندادن حتی به دشمن
* در روزهای جنگ صفین می شنید که یارانش شامیان را به خاطر نیرنگ بازی و خدعه ورزی شان دشنام می دهند. به آنان گفت:« من از این که زشت گو باشید ناخشنودم. ولی اگر کارهای آنان را بازگویی کنید و چگونگی آن ها را بیان کنید، سخنانتان راست تر و در بیان غدر رساتر خواهد بود. به جای دشنام دادنشان، بگویید:« خداوندا! خون ما و آنان را حفظ کن. بین ما و آنان آشتی برقرار فرما. از گمراهی نجاتشان بده تا حق را از نادانی باز شناسند و از کسی که سخن از سر ستم و تجاوز می زند، دوری کنند.»

زمامداری و حکومت از روی لیاقت
*در نگاه علی بن ابی طالب، زمامداری حقی نیست که خدا به بشری داده باشد و او و خویشان او هرگونه که می خواهند آن را به پیش ببرند؛ چنان که بعدها در حاکمیت امویان و عباسیان شد و چنان که در تاریخ قرون وسطی اروپا بود و آنان والی یا پادشاه را سایه خدا در زمین می شناختند و اراده زمامدار را همان اراده آفریننده آسمان می دانستند که در آن به شایسته ها نگاه نمی شود. بلکه زمامداری در نگاه علی از آن توده هاست، به هرکس که بخواهند می دهند و از هرکس که بخواهند می گیرند؛ به کارهای شایسته پاداش، و به ناشایست ها کیفر می دهند.
علی می گوید:« اگر تو را از روی توانمندی و عافیت، حاکم کردند و بر تو اتفاق نظر کردند، زمام کارهایشان را به دست بگیر و اگر اختلاف کردند، به حال خودشان رها کن» و نیز می گوید:« بنگرید، اگر شمارا نپذیرفتند نپذیرید و اگر قبولتان داشتند، همکاری کنید. هرکدام از حق و باطل را طرفدارانی است.»

محترم شمردن حقوق انسان و احترام به آزادی عقیده
* در نگاه علی، انسان بودن دلیل کافی است بر این که شخص محترم، محبوب و مورد توجه باشد و حقش محترم شمرده شود. در نامه اش به کارگزار خود در مصر می نویسد:« بر مردم چون درنده ای زیان آور نباش که خوردنشان را غنیمت بشماری، زیرا آنان دو گروه هستند: یا برادر دینی تو هستند یا در آفرینش هم نوع تو. آن گونه ای که دوست داری خداوند نظر عفو و گذشت خود را شامل تو کند، نظر عفو و گذشت خود را شامل آنان کن. از گذشت پشیمان مباش و به کیفردهی شادمان نشو.»
آزادی عقیده دینی، در قانون امام علی، حقی از حقوق انسانی است و از آن جا که آزادی تجزیه ناپذیر است، نمی شود انسان از سویی آزاد و از سوی دیگر در بند باشد. بنابراین مسلمان، برادر مسیحی است، چه بخواهد و چه نخواهد؛ زیرا انسان برادر انسان است، چه خوش و چه ناخوش داشته باشد. اگر قرب به فضیلت در قانون امام علی درباره آزادی، معیار اصلی نباشد و اگر آزادی شرافتمندانه حق مقدسی در نظر او نباشد، وی هرگز آنانی را که در راه مسیح گام می زنند، همچون کسانی که در راه محمد قدم بر می دارند، ستایش نمی کرد. بسیاری از مردم علی را دیدند که عمامه سبز خود را بر سر کرده است و در مسجد مدینه با تمام جدیت این سخنش را تکرار می کند که:« هرکس پیرو انجیل را بیازارد، مرا آزرده است.»

تنفر از جنگ و تلاش برای صلح و دوستی
* به این ناله دل علی گوش کنید:« ای انسان! چه چیز تو را با نابودی خویشتن مانوس ساخته است؟ آیا از خواب بیدار نمی شوی؟» در زندگی علی تنفر از تجاوز، جنگ افروزی و کشت و کشتار و ستایش یک رنگی، دوستی و برادری، در گفتار و کردارش دست به دست هم داده است. او به همکاری برای صلح و تلاش برای تحقق ان دستور می دهد، زیرا «در صلح، امنیت شهرها نهفته استه» و به ناخشنود داشتن جنگ فرمان می دهد و خودش نیز جنگ را ناخوش می دارد، زیرا جنگ تجاوزگری است و «تجاوزگری بر بندگان زشت است» و در هر حال زیان، نتیجه حتمی این تجاوز است:« هرکس که دشمنی کاشت، زیان درو کرد» و چون نتیجه جنگ بدبختی برای همه آدمی زادگان است؛ برای پیروز و شکست خورده.
گوش شنوا به دنیایت بسپار تا از انسانی آگاه شوی ...
* چرا گوش شنوا به دنیایت نمی سپاری تا از پدیده بزرگی آگاهت سازد که دنیا از افرادی چون او در بین نسل ها به ندرت سخن می گوید؟ چرا گوش دل و خرد به دنیایت نمی دهی که در ژرفای وجودت خبر از مردی آورده که داستان دریا دلی او را در وجدان خود دارد؟ دریادلی که چنان اوج گرفت که دنیا برایش خوار شد و زندگی کم ارزش؛ و پسران، خویشان؛ مال، قدرت و دیدن طلوع و غروب خورشید در دیده اش بی اهمیت شده است.
چرا از دنیا درباره اندیشه ای نپرسیده ای که برای انسان، روشی در حکمت به بار آورده است که از بهترین روش های روزگاران و از نتایج ارزشمند آنهاست؟ پیشینیان آن را به یادگار نهادند و فرزندان و نوادگان آن را به ارث بردند و گرد آن حلقه زدند.
آیا خرد نیرومندی را می شناسی که از ده قرن و اندی پیش، این حقیقت بزرگ اجتماعی را بنیان نهاد و بر پندارهایی که هزاران ریشه دارد، خط بطلان کشید و اعلام کرد:« هیچ نیازمندی گرسنه نمی ماند مگر به خاطر آن چه برخورداری از آن بهره مند شده است.» و برای تثبیت این حقیقت چنین افزود:« هیچ گاه نعمتی انباشته ندیدم، جز آنکه در کنارش حق از دست رفته بود.»
او به یکی از کارگزاران خود درباره احتکار، این بن مایه ی زیان اجتماعی چنین نوشت: «احتکار برای توده حاکمان راهی زیانمند و عملی ناشایست است؛ از احتکار پیش گیری کن.»
آیا بزرگی را می شناسی...
آیا بزرگی را می شناسی که خرد کارای او از قرن ده و اندی پیش، او را بر کشف راز درست انسانیت راهنمایی کند و با انسان ها پیوند ژرف داشته باشد؛ در حالی که حاکمان روزگار و پادشاهان زمانش جز در فضایی که انسان ها نردبان و ابزارشان باشند، برایشان ارزشی قائل نبودند؟
اگر رافائل یک زن کشاورز ایتالیایی را برای ترسیم تصویر مریم عذرا مادر مسیح برگزید تا هر آن چه را از مفهوم کرامت انسانی دوست داشت و در اراده اش بود، در آن چهره بنمایاند و تولستوی، ولتر و گوته در دستاوردهای فکری و اجتماعی خود، روح آن چه را رافائل در این چهره پردازی اش نهاده بود، به کار گرفتند. این بزرگ مرد، صدها سال پیش، از آن پیشی گرفته است؛ با همه تفاوت هایی که روزگار سخت او با شرایط مساعد اینان، و جامعه بسته او با جامعه های باز آنان داشت. او با پادشاهان، امیران، والیان و ثروتمندانی که راه ملت های ستمدیده و خوار شده را با بیهوده گرایی سد کرده بودند در ستیز بود.
با سوگند می گفت:« سوگند به خدا حق ستم دیده را از ستمگرش خواهم گرفت و ستم گر را افسار زده به جاده حق خواهم کشید، گرچه آن را خوش نداشته باشد.» آنگاه فریاد نجات بخشی را که گویای معرفت و آگاهی به حقیقت افشاگری افسار گسیخته و غرق در پوچی و نیز واقعیت ملت گرسنه و بدبخت است، بر سر امیران هوس باز می کشید و با گزیده گویی که گویا فریاد تقدیر بود، می گفت: «زیردستانتان بالا دست و بالادستانتان زیردست خواهد شد و از این سخن هدفی جز اشاره صریح به محرومیت توده های مردم از نعمت ها و شیطان های شرارت و دیو های ستم و نیرنگی که در زیر لباس تیول داران، حاکمان و احتکارگران پنهان بودند نداشت..»
آیا درباره حاکمی پرسیده ای...
آیا درباره حاکمی پرسیده ای که خودش را از خوردن نان برحذر می داشت، از بیم اینکه در جاهای بسیاری شهروندانی بودند که شکم سیر نبودند، یا از پوشیدن لباس نرم دوری می گزید چون در بین ملت کسانی بودند که لباس زمخت می پوشیدند و از گرد آوردن درهمی پرهیز می کرد چون در بین مردم فقر و نیازمندی وجود داشت؛ و آن گاه برادش را به خاطر بی تحمل رنجی در پی به دست آوردن دیناری از مال مردم بود، مورد مواخذه قرار می داد و یاران و پیروان و والیانش را به خاطر آنکه قرص نانی از سفره ثروتمندی می خوردند، مورد بازخواست قرار می داد. زیرا احتمال داشت که آن قرص نان رشوه باشد؛ و آن ها را تهدید می کرد و می ترساند و به یکی از زمامدارانش پیغام می فرستاد که به خدا سوگند خورده است که اگر وی به مال مردم به مقدار اندک یا زیاد خیانت ورزیده باشد، چنان بر او سخت خواهد گرفت که او را کم بهره ، سنگین بار و ناتوان سازد.
او زمامدار دیگر را با این عبارت های زیبا، کوتاه و گویا مورد خطاب قرار می داد:« به من خبر رسیده است که زمین زیر پایت را لخت کردی و هر چه زیر پایت بود گرفته و خورده ای، اکنون گزارش حسابت را به من بفرست.» و فردی را که به حساب مستضعفان در پی ثروتمند شدن و رشوه گرفتن بود، می گوید: «از خدا پروا کن و اموال آن مردم را به خودشان باز گردان. اگر چنین نکنی و خداوند مرا بر تو مسلط سازد، درباره تو به درگاه الهی عذر خواهم داشت و با این شمشیرم که هر کسی را که با آن زده ام وارد جهنم شده است، تو را خواهم زد.»
آیا بین مردم فرمانروایی را می شناسی...
آیا بین مردم فرمانروایی را می شناسی که در روزگار خود، خودش گندم را آرد کند و از آن چه آرد کرد ، نان خشکی فراهم آورد و آن را با زانویش بشکند و بخورد و یا کفش خودش را خود پینه بزند و چنان که گفتیم هرگز از مال دنیا چیزی برای خود جمع نکند؟ چون همه همت او در آن بود که حق مستضعفان، ستم دیدگان و فقیران را از بهره کشان و احتکارگران باز پس بگیرد و زندگی آنان را پاس بدارد تا با کرامت روزگار بگذرانند و در پی آن نباشد که خود شکم سیر، لباس پوشیده و خواب راحت داشته باشد؛ چرا که بین مردم « کسانی هستند که امید به قرص نانی ندارند» و «شکم هایی تهی و دل هایی انده بار وجود دارد.»
آیا در قلمرو عدالت بزرگ مردی را می شناسی...
آیا در قلمرو عدالت، بزرگ مردی را می شناسی که اگر همه ساکنان زمین علیه او باشند، او همچنان بر حق پای فشارد؟ و دشمنان او اگر کوه و دشت را انباشته کنند، باز هم بر باطل باشند؟ زیرا عدالت در وجود او مقوله اکتسابی نبود، گرچه بعدا در روش او به یک مذهب تبدیل شد، یک برنامه ریزی نبود که سیاست آن را تقریر کرده باشد، گرچه این نیز یکی از جنبه های مفهوم عدالت در نظر او بود، و یک راه نبود که او بخواهد برای دستیابی به صدارت، آگاهانه آن را بپیماید، گرچه او آن را پیمود و در نتیجه در دل خوبان جای گرفت. بلکه عدالت در ساختار وجودی او اصلی بود که با دیگر اصول وجودی اش متحد بود و سرشتی بود که نمی شد از آن در گذرد و علیه آن اقدام کند؛ گویی که این عدالت ماده ای بود که ساختار وجودی اش از آن برآمده بود و چون خونی در رگ ها و روحی در وجودش بود.
آیا فرمانروایی را می شناسی که از حرمت دشمن و دعوت به نیکی بگوید ....
آیا بین مردم فرمانروایی را می شناسی که همه ابزار ثروت و پادشاهی نزد او به گونه ای مهیا شده باشد که برای دیگران مهیا نمی شود، اما او همواره از همه آن ابزار و عوامل دوری کند و آنها را رها سازد؟ همه آرایه های شرافت نسب در او جمع باشد، اما او بگوید: «هیچ شرافتی چون فروتنی نیست» و دوستداران او، او را دوست بدارند و او بگوید: «هر کس مرا دوست می دارد برای خود از فقر لباسی بدوزد» و عده ای در دوستی او غلو کنند و او بگوید: «در مورد من دوستدار غالی، هلاک است» و آنگاه خویشتن را مورد خطاب قرار داده و بگوید: «پروردگارا، آن چه نمی دانیم بر ما ببخش» عده ای او را در جایگاه خدایی نشاندند، ولی او آنان را به سخت ترین شکل مجازات کرد. و عده ای او را ناخوش داشتند و او با آنان چون برادری خیرخواه برخورد کرد. آنان به وی بد گفتند و یاران او در برابر آنان به بدگویی پرداختند. اما او به یاران خود گفت: «دوست ندارم که بدگو باشید» با او به دشمنی برخاستند، بر او بد کردند و حرمت چیزی را در حق او پاس نداشتند و علیه او دست به پیکار زدند. امام او می گفت: «برادرت را با احسان و نیکویی سرزنش کن و با انعام به او، او را بازگردان» و «هرگز برادر تو در قطع پیوند قوی تر از تو در برقراری پیوند نباشد و در بدی کردن به تو، از تو بر نیکی کردن به او تواناتر نباشد» به او سفارش همراهی هرچند کوتاه مدت با پاره ای از گناهکاران به خاطر حفظ حاکمیت کردند. اما او گفت: «دوست تو کسی است که تو را نهی کند و دشمن تو کسی است که تو را گول بزند» و افزود: «راستگویی اگر چه بر تو زیان رساند، بر دروغگویی گرچه به تو سود دهد پیش دار»
تاریخ و حقیقت بر این صدای عدالت انسانی شهادت می دهند
کسانی که خوبی های او شامل حالشان شده بود با او جنگیدند. اما او خطاب به خویش می گفت: «تشکر نکردن کسی تو را از نیکی کردن باز ندارد.»
نزد او از نعمت های دنیایی سخن به میان آوردند. او به گوینده آن نگاهی کرد و گفت: «پسندیده ترین نعمت، خوش اخلاقی است.»
باردیگر نزد او آمدند و به او پیروزی به روش حاکمان را پیشنهاد کردند، اما او گفت:«آن کس که به وسیله گناه پیروز شده، پیروز نیست و چیره به وسیله شر، شکست خورده است.»
او از بدی های دشمنانش آن قدر که دیگران نمی دانستند آگاه بود، اما از آنها چشم می پوشید و خاطرش را از آنها تهی می کرد و با خود زمزمه می کرد که: «شریف ترین رفتارهای شخص کریم، غفلت از چیزهایی است که از آنها خبر دارد». دشمنان و دوستان نادانش روزگار را چنان علیه او تجهیز کردند که در دل هر کسی می توانست موجب بد بینی به مردم شود، اما او همواره می گفت:« سخنی که از زبان کسی بیرون می آید، تا جایی که راهی برای حمل آن به نیکی پیدا می کنی، هرگز آن را به بدی حمل نکن.»
در نگاه تاریخ و حقیقت، تفاوتی ندارد، که تو این مرد بزرگ را بشناسی یا نشناسی، چون حقیقت و تاریخ گواهی می دهند که وجدان شرف پدر شهیدان، علی بن ابی طالب، فریاد عدالت، انسانیت و شخصیت جاودان شرق است.
ای دنیا! چه می شد که همه توان خود را گرد می آوردی و در هر روزگاری «علی» ای با آن قلب و زبان و امتیازاتش عنایت می کردی! ».

نظر برخی از دانشمندان :

جرج جرداق مسیحی
جرج جرداق مسیحی در مورد علی(ع) می فرماید: " آیا از فرمانروایی خبر داری که خود نان سیر نخورد، زیرا که در کشور او کسانی یافت می شدند که با شکم سیر نمی خوابیدند و جامه نرم نمی پوشیدند؟زیرا در میان ملت کسانی بودند که لباس خشن و درشت می پوشیدند و درهمی را اندوخته خود نساخت؟ و به فرزندان و یاران خود هم وصیت کرد که غیر از این راه و روش نپیمایند. برادر خود را به خاطر یک دینار - که بدون حق از بیت المال طلب می کرد - مورد بازخواست قرار داد. پیروان و فرمانداران خود را به خاطر یک گرده نان که به عنوان رشوه از ثروتمندی گرفته و خورده بودند، تهدید کرد و به محاکمه و دادگاه کشانید.
نزد حقیقت و تاریخ یکسان است او را بشناسی یا نشناسی. تاریخ و حقیقت گواهی می دهند که او وجدان بیدار و قهار، شهید نامی، پدر و بزرگ شهیدان، علی بن ابی طالب، صوت عدالت انسانی، شخصیت جاویدان شرق است. چه می شد بر تو ای دنیا، اگر نیروهای خود را جمع می کردی و در هر زمانی یک علی می آوردی با عقلش و قلبش و با زبان و ذوالفقارش! ".

امین نخله دانشمند مسیحی
استاد امین نخله از دانشمندان مسیحی در مورد حضرت علی(ع) می فرماید:
" هر گاه کسی بخواهد بیماری روح وروان خود را درمان کند، باید به گفتار امام علی(ع) در نهج البلاغه روی آورد و راه و روش زندگی را در پرتو این کتاب ارزشمند بیاموزد."

میخائیل نعیمه، نویسنده مسیحی
میخائیل نعیمه ، نویسنده صاحب نظر و متفکر انسانی مسیحی عرب:
"هیچ مورخ و نویسنده ای هر اندازه هم که از نبوغ و رادمردی ممتاز برخوردار باشد، نمی تواند قیافه کاملی از انسان بزرگی مانند علی(ع) در مجموعه ای که حتی دارای هزار صفحه باشد، ترسیم نماید و دورانی پر از رویدادهای بزرگ مانند دوران او را توضیح بدهد. تفکرات و اندیشه های آن مرد عرب و گفتار و کرداری را که میان خود و پروردگارش انجام داده، نه گوشی شنیده و نه چشمی دیده است. تفکرات، ایده ها و گفتار و کردار او خیلی بیش از آن بوده که با دست و زبان و قلم وی بروز کرده و در تاریخ ثبت شده است."

عبدالفتاح عبدالمقصود دانشمند مصری
عبدالفتاح عبدالمقصود ، نویسنده و دانشمند مشهور مصری ، می نویسد:
" پس از محمد (ص) کسی را ندیده ام که شایسته باشد پس از او قرار گیرد، یا بتواند در ردیفش بیاید، جز پدر فرزندان پاک و برگزیده پیغمبر( علی بن ابی طالب). در این سخن به طرفداری تشیع وارد نشده ام، بلکه این رایی است که حقایق تاریخ به آن گویاست. او، برترین مردی است که مادر روزگار تا پایان عمر خود چون او نزاید. اوست که هرگاه هدایت طلبان به جستجوی اخبار و گفتارش برآیند، از هر خبری برای آنان شعاعی می درخشد، آری او مجسمه ای از کمال است که در قالب بشریت ریخته شده است."

جبران خلیل جبران، نویسنده معروف مسیحی
جبران خلیل جبران ، نویسنده معروف مسیحی می نویسد:
"علی از جهان درگذشت، در حالی که شهید عظمت خود شد. در حالی که نماز میان دو لبش بود و دلش از شوق پروردگار لبریز بود. عرب حقیقت مقام و قدر علی را نشناخت، تا از میان همسایگان پارسی آنان، مردمی به پا خاستند و بین گوهر و سنگ ریزه را فرق گذاشتند."

بارون کاردایفو،دانشمند فرانسوی
بارون کاردایفو ، دانشمند فرانسوی در مورد ویژگی علی می نویسد:
"علی مولود حوادث نبود، بلکه حوادث را او به وجود آورده بود، اعمال او مخلوق فکر و عاطفه و مخیله خود اوست. پهلوانی بود که درعین دلیری، دلسوز و رقیق القلب. شهسواری بود که هنگام رزم آرایی، زاهد از دنیا گذشته بود. به مال و منصب دنیا اعتنایی نداشت. در حقیقت، جان خود را فدا نمود. روحی بسیار عمیق داشت که ریشه آن ناپیدا بود. در هر جا خوف الهی آن را فرا گرفته بود."

شبلی شمیل، از پیشتازان مکتب مادیگری
شبلی شمیل ، از پیشتازان مکتب مادیگری ، در فضایل امیرالمؤمنین (ع) می گوید:
" پیشوا علی بن ابیطالب(ع) ، بزرگ بزرگان، یگانه نسخه ای است که نه شرق و نه غرب، نه در گذشته و نه در امروز صورتی مطابق این نسخه ندیده است..."

برخی از ویژگیهای حکومت امام علی علیه السلام :

انتقاد پذیری :
والی هر چه هم از صمیم دل و از طریق اخلاص به حل و فصل امور بپردازد، با لاخره از آنجا که بشر، محدود است دچار اشتباه خواهد بود، اگر عظمت و موقعیت والی مانع از انتقاد و بیان اشتباهات او گردد مسلما؛ چرخ اصلاحات به کندی پیش می رود و چه بسا آگاهی مردم از اشتباهات و ناتوانی از بیان، عقدهای روحی پدید می آورد، از این جهت امام در یکی از سخنان خود یادآور میشود که نباید زمامدار مسلمانان را فوق انتقاد انگاشت بلکه باید در مواردی او را به خطایش آگاه ساخت، او در ضمن یکی از خطبه های خود چنین می گوید: «فَلا تَکفوا عَنّی عَن مَقاله بحق او مَشوره بِعدل فَانی لَست فی نفسی بفوق ان اخطی، و لا آمنوا ذلک فعلی الا ان یکفی الله من نفسی ما هو املک به منی؛از گفتن حق یا رای زدن در عدالت باز نایستید که من نه برتر از آنم که خطا کنم و نه در کار خویش از خطا ایمنم، مگر اینکه خدا مرا در کار نفس کفایت کند که از من بر آن تواناتر است».
مسلماً امام به حکم آیه تطهیر از هر لغزشی مصون و معصوم است ولی در عین حال در اینجا به خطاپذیری حاکم اشاره می کند .

- شایسته محوری :
در سیاست امام (ع) مناصب در گرو شایستگی ها بود و هیچ نوع رابطه ای بر ضابطه حکومت نمی کرد، او پیوسته می کوشید افراد نالایق را از کارهای کلیدی بردارد، و افراد امین و مخلص را روی کار بیاورد. و یکی از کارهای نخستین امام آنگاه که به زمامداری رسید، عزل تمام استانداران و کارگزاران بزرگ عثمان بود و همه را با نامه عزل کرد و جای آنان افراد صالح گمارد و فقط ابوموسی اشعری را در مقام خود تثبیت کرد. یک چنین شیوه بر سیاستمداران آن روز هر چند هم به علی اخلاص می ورزیدند سنگین بود، آنان می گفتند همه این افراد را بر مقامهای خود تثبیت کن، آنگاه که بر امور مسلط شدی، و کشور پهناور اسلامی در قبضه قدرتت قرار گرفت، همگان را برکنار کن. مسلماً آنان در این پیشنهاد مخلص بودند ولی پیشنهاد آنان با شیوه و سیاستهای الهی سازگار نبود، امام فرمود: این پیشنهاد شما نوعی مکر و حیله و خدعه است من از این راه وارد نمی شوم. پس از زمامداری علی معاویه از بیعت با امام خودداری کرد و به امام پیام فرستاد، که اگر امام موقعیت او را نسبت به شام و اطراف آن تثبت کند من با تو بیعت کنم. مغیره بن شعبه از این پیام آگاه شد و تثبیت معاویه را پیشنهاد کرد، و گفت: ای امیر مؤمنان تو معاویه را می شناسی، خلفای پیشین، حکومت شام را از آن وی قرار دادند، تو هم چنین کن، از همین راه وارد شو آنگاه که به قدرت رسیدی او را عزل کن. امام (ع) به اصول سیاسی مردان الهی اشاره کرد و گفت: مغیره ! آیا تو ضمانت می کنی که من از لحظه تثبیت تا روزی که او را خلع کنم زنده بمانم، گفت: نه، امام این آیه را تلاوت کرد: «و ما کنت مُتَخذ المُضلین عَضداً؛ (کهف/ 51 ). من هرگز گمراهان را همکار خود نمی گیرم». امام در عزل ولاة از فرمان الهی الهام می گیرد، و قرآن اجازه نمی دهد که ظالمان و ستمگران یک لحظه بر مردم حکومت کنند.

-مردم سالاری :
حکومت اسلامی حکومت مکتبی است، یعنی ترکیبی است از حکومت قانون الهی و خواسته های مردمی. در حکومت اسلامی خطوط کلی از جانب وحی معین می شود و مردم باید پیرو این خطوط کلی باشند و هرگز با تاسیس مجالسی نمی توان خراشی در این خطوط پدید آورد. آری لباس این خطوط و کیفیت پیاده کردن آن در اختیار مردم است، اینجا است که حکومت اسلامی هر دو عنصر خود را دارا می باشد، خطوط کلی از جانب خدا است، و شیوه پیاده کردن از جانب مردم است. یکی از اصول سیاسی امام این است که به رضایت توده ها و نوع مردم عنایت بیشتری مبذول می نمود و هرگاه حاکم میان جلب دو رضایت قرار بگیرد (رضایت توده ها و به اصطلاح، مردم سالاری، و رضایت طبقه معینی) حاکم باید در صدد جلب رضایت همگان باشد نه یک طبقه خاص. در عزل کارگزاران عثمان توده مردم خواهان چنین عزلی بوده اند و اصولاً آنان امام را برای این کار برگزیده بودند و اگر امام به خواسته آنان جامه عمل نمی پوشانید اصل حکومت امام متزلزل می گشت.

انسان محوری :
انسان محوری یکی از اصول سیاسی امام است، در حالیکه شرافت و فضیلت و نجات اخروی از آن انسانی است که از آخرین شریعت پیروی کند ولی در عین حال به جان و مال دیگر انسانها تحت شرایطی احترام قائل شده است، و هرگز انسانهایی را به جرم مسلمان نبودن فاقد احترام نمی شمرد، در این مورد داستانی است که شیخ حر عاملی آن را از امام امیرمؤمنان چنین نقل می کند: پیرمرد نصرانی که عمری کار کرده و زحمت کشیده بود اما در آخر عمر از طریق گدایی زندگی می کرد، روزی امیرمؤمنان در عبور خود با این وضع رقت بار، روبرو شد و از احوال پیرمرد جستجو نمود، سرانجام روشن شد که این مرد فاقد هر نوع امکانات زندگی است و جز گدایی راه دیگری برای زندگی ندارد، کسانی که پیرمرد را می شناختند آمدند و شهادت دادند که این پیرمرد نصرانی است و تا جوان بود و چشم داشت کار می کرد، اکنون که هم جوانی را از دست داده و هم چشم را نمی تواند کار بکند، ذخیره ای هم ندارد، طبعاً گدایی می کند. علی (ع) فرمود: عجب ! تا وقتی که توانایی داشت از او کار کشیدید و اکنون او را به حال خود گذاشته اید؟ سوابق این مرد حکایت می کند که در مدتی که توانایی داشته کار کرده و خدمت انجام داده است، بنابراین بر عهده حکومت و اجتماعی است که تا زنده است او را تکفل کند بروید از بیت المال به او مستمری بدهید.

- تعهد به اصول اخلاقی در اوج قدرت:
یکی از اصول سیاستهای امام این بود که در اوج قدرت ارزش های اخلاقی را فراموش نمی کرد. در جنگ صفین، سپاه معاویه زودتر از سپاه امام به سرزمین صفین رسید، و با گماردن هنگی عظیم از سپاه خویش مانع از بهره گیری سربازان امام از آب فرات گشت. امام یکی از خردمندترین یاران خود با نام «صعصعه» را به عنوان سفیر خویش به خیمه معاویه که در قلب لشکر قرار داشت اعزام نمود، و پیام امام را در رابطه با بازگذاردن راه فرات به او رساند، شگفت آنجاست که عمروعاص عقل منفصل معاویه و دیگر حاشیه نشینان وی بستن آب را به روی سربازان امام کار قبیح و زشت شمردند ولی فرزند ابی سفیان آن را به نوعی برگ برنده برای پیروزی تلقی می کرد. شکایت های فراوان از فرماندهان و سربازان به امام رسید. فشار عطش از یک طرف و خطبه مهیج امام(ع) برای تسخیر شریعه فرات از طرف دیگر سبب شد که دو هنگ از سواره نظام با یک خیزش و حمله برق آسا دشمن را از سر راه بردارند و بر مسیر آب تسلط یابند. در این موقع گروهی از فرماندهان به حضور امام رسیدند و پیشنهاد کردند او نیز مقابله به مثل کند ولی وی پس از تسلط بر شریعه، دست دشمن را در بهره برداری از آب فرات باز گذاشت و از این طریق ثابت کرد در حال نبرد با بدترین دشمن، باید به اصول اخلاقی ملتزم شد و بر خلاف معاویه هدف را توجیه گر وسیله ندانست.


احترام به آزادی های معقول:
سیاست «قرآن بر سر نیزه» معاویه و همفکرش عمرو عاص، شکاف عجیب در میان سپاه امام پدید آورد، و یاران او را به صورت انسانهای معترض و احیاناً برانداز در آورد، این گروه که در تاریخ از آنان به نام خوارج نام می برند، خود از طرفداران مساله حکمیت بودند و اصرار می ورزیدند که نبرد متوقف شود تا از طرفین دو نفر انتخاب گردد و درباره امام و معاویه با توجه به اصول اسلام و قرآن قضاوت کنند. امام به ناچار بر این حکمیت تن داد و می دانست که این حکمیت نتایج زیان باری خواهد داشت ولی اصرار سپاه و رو در رویی آنان با امام او را تسلیم این اندیشه کرد و صلح نامه تنظیم شد و طرفین امضا نمودند. هنوز مرکب حکمیت بر روی کاغذ خشک نشده بود، همان گروه از کار خود نادم و پشیمان گشتند، این بار اصرار ورزیدند امام تعهد خود را نادیده بگیرد و بار دیگر نبرد را آغاز کند. امام به آنان فرمود: شما حکمیت را به من تحمیل کردید، اکنون ما میان خود و آنان پیمانی امضاء کردیم و شروطی را پذیرفتیم و مواثیق به آنان دادیم خدا می فرماید: «وَ اوفوا بعهد الله اذا عاهدتم و لا تنقضوا الاَیمان بعد تَوکیدها و قد جعلتم الله علیکم کَفیلا ان الله یعلم ما تفعلون و چون با خدا پیمان بستید، به پیمان خود وفا کنید و سوگندهای خود را پس از استوار کردن آنها مشکنید، با اینکه خدا را بر خود ضامن و گواه قرار دادید، زیرا خدا آنچه را انجام می دهید می داند». خوارج با حضور در مسجد و عدم شرکت در نماز، مخالفت خود را اظهار می داشتند و به هنگام اقامه نماز به دادن شعارهای تند می پرداختند. امام به این نوع آزادی ها تن می داد و تا روزی که خوارج دست به جنایت و ناامنی نزده و به فکر براندازی نبودند حتی حقوق آنان را از بیت المال قطع نکرد، ولی از لحظه ای که نا امنی در کوفه و اطراف آن پدید آوردند و خون بی گناهان را ریختند، امام نبرد با آنان را فریضه دانست و سرزمین را از لوث وجود آنان پاک ساخت. البته آزادی در حکومت امام علی علیه السلام آزادی شبیه غربی یا شرقی امروزی نبود که فساد های گوناگون اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی و...را آزادی بخوانند بلکه آزادی عقیده و نظر و عمل شایسته به نفع مردم بود.
( آیة الله جعفر سبحانی،سیمای فرزانگان ج 2).
نتیجه :
شما خواننده محترم ! تمام تاریخ را ورق بزن ببین آیا شخص برتری از او در حکمرانی کوتاه و اخلاق متعالی و صفات کریمانه حتی با دشمنان سراغ داری ؟ . بیشتر حکومت ها حتی آنان که ادعای اسلامی و عدالت میکنند تاریخشان را بنگر آیا مظلوم تر از امام علی علیه السلام پیدا میکنی ؟. با اینکه پیرو برحق اوامر الهی و پیامبر اسلام بود اما گاه اگر اغلب مردم نمیخواستند به اجماع مردم عمل میکرد حتی بر ضد حق خود باشد و بالاخره هم شهید راه حق و عدالت شد . بهترین حکومت های در طول تاریخ زمانیکه منافع گروهی یا قبیله ای خودرا در خطر می بینند حتی در مقابل مردم می ایستند و سرکوب میکنند تا چند صباح بیشتر در قدرت و ثروت و منصب باشند.

 

 

منبع: SHIA NEWS
ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر: