به گزارش «شیعه نیوز»، بچهها به آب و غذا نیاز دارند.بقای آنها به آن بستگی دارد، اما به شناخت ، پذیرش و عشق هم نیاز دارند.سلامت احساسی انها به این وابسته است.درست مثل گیاهان که اگر به اندازه کافی آبیاری نشوند یا میمیرند یا رشدشان متوقف می شود.بچههایی که به مهر و محبت کافی بزرگ نمیشوند هم زخم خورده می شوند.زخمهایی که بسیار دردناک است. تا زمانیکه یاد نگرفته اند چطور زخمهایشان را التیام بخشند به دنبال درمان های موقت خواهند بود.کودکان زخم خورده بزرگ میشوند و به بزرگسالی زخم خورده تبدیل میشوند.
حق به جانب بودن نشانه زخمهای دوران کودکی !
از آنجا که هیچکس به برخی از ما یاد نداده چطور زخم خود را التیام بخشیم، سعی می کنیم با حق به جانب نشان دادن خودمان،درمانی موقتی پیدا کنیم.بله، خیلی از ما دوست داریم همیشه حق با ما باشد. چون فکر میکنیم در این صورت با ارزش خواهیم بود.
تصور کنید من و شما گفتگویی با هم داریم و من شدیدا با هر چه که شما می گویید مخالفت می کنم، چه احساسی به شما دست خواهد داد؟
در این حالت خیلی از افراد احساس ناامنی و تهدید می کنند و چون یک نفر عقایدشان را به چالش میکشد یعنی خود آنها را به چالش کشیده است.اگر من عقاید شما را بیارزش بدانم آیا نمی تواند به این معنا باشد که خود شما هم بیارزش هستید؟چرا باید چنین کاری کنم؟
گروهی از ما آدمها به این دلیل از بقیه انتقاد میکنیم که احساس بهتری نسبت به خودمان پیدا کنیم.بنابراین برای جبران عشقی که در کودکی نداشتیم به دیگران ضربه میزنیم، دلیلش این نیست که بخواهیم دیگران را مجازات کنیم، نه ، فقط میخواهیم بگوییم که حق با ماست و آنها اشتباه می کنند چون با این کار آن پذیرش و شناختی که می خواهیم را به دست میآوریم.
حتی اگر من مجبورتان کنم که تایید کنید که حق با من است، فقط موفق شدهام که دردم را به شما منتقل کنم، آسودگی من به قیمت درد شما تمام خواهد شد.
تبدیل خود محوری با اصرار حق به جانب بودن!
بنابراین صرف نظر از اینکه چه کسی در آن گفتگو پیروز شده است، هر دو بازنده هستیم زیرا رابطه ما اسیب خواهد دید.
ما اندازه قدرت یا ضعف روابطمان قوی یا ضعیف هستیم به همین دلیل تخریب آنها چاره کار نیست.
در برخورد با همکاران، خانواده و دوستان باید از خودمان سوال کنیم آیا میخواهیم حق با ما باشد و ضعیف تر یا قویتر و دلپذیرتر باشیم؟ آیا میخواهیم به خود فکر کنم یا به خودمان؟
علاوه بر ضعیف کردن روابطمان ، اصرار ورزیدن روی حق به جانب بودن، ما را به فردی مبدل خواهد کرد که اصلا دوست نداریم باشیم و این عاقبتی بد است.
بنابراین به افرادی خودخواه و خود محور تبدیل میشویم.رویکرد کوته فکرانه و حق به جانب آدمها را از ما دور خواهد کرد. فقط آدمها نیستند که از خودمان دور می کنیم بلکه علم و دانش را هم از خود دور میکنیم. زیرا با نپذیرفتن عقاید و افکار دیگران، در را به روی ایدههای نو میبندیم.
دکتر هلاکویی روانشناس در این رابطه میگوید: نیاز به اینکه همیشه حق با ما باشد، بزرگترین مانع بر سر راه ایدههای نو است، اینکه ایده های نوی زیادی داشته باشیم که برخی از آنها اشتباه باشد خیلی بهتر از آن است که همیشه درست بگوییم و هیچ ایده نویی نداشته باشیم.
افراد کوته بین فقط تفاوتها را میبینند!
وقتی کسی ایدههایی مطرح میکند که با ایدههای شما تفاوت دارد باید بایستید و گوش کنید .ممکن است شما اشتباه میکرده اید
به گذشته فکر کنید: چه تعداد از نظراتی که 10 سال پیش داشتید امروز تغییر کردهاند؟
رشد کردن بدون تغییر مثبت غیر ممکن خواهد بود، افکار ، ایده ها، نظرات و اعتقادات ما هم باید تغییر کنند.گاهیاوقات باید جایگزین شوند.
گاهی اوقات هم فقط کافی است که با ترکیب شدن با ایده های دیگران گسترده تر شوند.وقتی با آغوش باز نظرات دیگران را پذیرا باشیم، با رشد و پیشرفت خود سهیم خواهیم بود. وقتی خود را در حال پیشرفت ببینیم، اعتماد به نفسمان بالا رفته و نیازمان به اینکه همیشه حق به جانب ما باشد کمتر خواهد شد.
آنهایی که احساس می کنند باید همیشه حق با آنها باشد برای اعتماد به نفس خود به دیگران وابسته هستند.نیاز دارند که دیگران آنها را تشخیص داده و ارتقا دهند.اما وقتی به جای اینکه درست بگوییم، درست عمل کنیم، اعتماد به نفسمان را تقویت کرده و برای خود کسب احترام میکنیم و دیگر برای شادی و خوشبختی خود به کسی وابسته نیستیم.
وقتی دیگران حرف میزنند به دنبال نکاتی برای مخالفت کردن با آنها نباشید به دنبال منطقی باشید که بتوانید به اطلاعات خودتان اضافه کنید.
افراد روشنفکر حقیقت را در چیزهای متفاوتی میبینند اما افراد کوته بین فقط تفاوتها را میبینند.
کشف حقیقت درون با ذهنیت پیروزمندانه!
یکیدیگر از دلایلی که باید از تفاوتهایمان استقبال کنیم این است که این تفاوتها فرصت هدیه دادن صبر و پذیرش را به دیگران در اختیار ما قرار میدهند.
باچشم پوشی از حقمان برای حق به جانب بودن و قدرت دادن به دیگران آن حق را میدهیم که حق با آنها باشد.
هیچ هدیهای با ارزشتر از این نیست، اگر با وجود میل شدیدمان برای حق به جانب بودن، سخاوتمندانه برخورد کنیم، این حقیقت را کشف خواهیم کرد که آنقدر قدرت درونی داریم که بر آسیبپذیری خود پیروز شویم.
وقتی ذهنیت ما از قربانی به پیروز تغییر یابد، تردیدهای درونیمان به تدریج از بین میروند.
کشف دیگر ما این خواهد بود که فقط با قبول کردن و شناختن دیگران است که پذیرفتن و شناختی که به دنبالش بودیم را به دست خواهیم آورد.
کشف دیگر می تواند این باشد که عادات بر ما معرف نیستند زیرا میتوانیم افکار و رفتارهای خود را هر زمان که بخواهیم تغییر دهیم.
آگاهی از افکار برای تغییر دادن خودمان
برای تغییر یافتن باید از افکار خودآگاه شویم و سوالات درست را از خود بپرسیم.
مثلا اگر مدام با همسرتان مشاجره دارید، باید از خود بپرسید که آیا میخواهم فردی باشم که همیشه درست میگوید و حق با اوست و دیگران را ناراحت می کند یا میخواهم دیگران را بپذیرم و به آنها محبت کنم؟
آیا می خواهم هر چه که میخواهم را از رابطه گرفته و آن را ضعیفتر کنم یا هر چه که دارم را به آن اضافه کرده و آن را تقویت کنم؟
یکی از دوستانم بخاطر سوالات همسرش که آنها را نابجا میداند، از دست او بسیار دلخور است.
سوالاتی که خودش جوابش را می داند میپرسد. این مسئله او را اذیت میکند چون سوال کردن در مورد چیزی که میدانیم "غیر منطقی است". اما این خود اوست که غیر منطقی رفتار میکند چون با عصبانیت خود، بین خود و همسرش فاصله ایجاد میکند چیزی که او درک نمیکند این است که همسرش از او سوال نمیپرسد، بلکه فقط میخواهد سر صحبت را با او باز کند . او با دعوت همسرش به حرف زدن می خواهد عشق خود را به او نشان دهد. او قصد ساختن رابطهشان را داشته است که کاری کاملا منطقی است.
دکتر ناصر قاسم زاده روانشناس در رابطه با افراد حق به جانب و ویژگیهای اخلاقی و تربیتی معتقد است: اینگونه افراد متاثر از شرایط تربیتی و رشد و نگاه خانواده در آینده جا پای پدرشان میگذارند و نقش والدین در اینجا بسیار اهمیت دارد و والدین به عنوان الگو برای فرزندان خود نقش بازی میکنند.اینگونه شخصیتها در خانوادههایی پرورش مییابند که والدین بر آنها سلطه گر باشند و فرزندان در دوران کودکی جرات اعتراض و سخن گفتن ندارند و زمان بزرگسالی میخواهند عقدههای خود را به طوری خالی کنند به همین علت افرادی با شخصیتهایی که میگویند فقط حرف خودشان درست است و فکر میکنند که همیشه حق را میگویند و اگر کسی اعتراض نمیکند، اینگونه افراد باید رفتارشان ریشهیابی شود و نیاز به درمان دارند.
شاید همه ما نمیتوانیم در درک تفاوتهای بین طرز فکر خانمها و آقایان استاد باشیم اما لازم هم نیست که اینطور باشیم. تنها کاری که باید انجام دهیم این است که به دیگران احترام بگذاریم و سعی نکنیم همیشه حق را به جانب خودمان ببینیم. مراقب آنچه در مورد دیگران فکر میکنید باشید چون به میزانی که به نظرات دیگران احترام میگذارید رشد میکنید.
انتهای پیام/654