یکی از مسائل چالش برانگیز بعد از رسول گرامی اسلامی که سبب جدایی بین خطوط مسلمین شد، خلافت و جانشینی آن حضرت است. غیر از بحث الهی بودن منسب امامت و خلافت، سایر ادله هم به راحتی و آشکاری بر این امر دلالت دارند که یکی از این ادله دلیل عقلی است. با توجه به حساس بودن فرق مختلف اسلامی نسبت به مساله، اهمیت مطرح کردن دلیل عقلی به آشکاری روشن خواهد شد. ضمن اینکه بحث عقلی مقوله خشک و بدون انعطاف است ولی در این بحث بدون هیچ تعصبی شخص را با عقل خویش تنها می گذاریم که این امر سبب میشود وی بدون در نظر گرفتن غرض ورزی های قومی و فرقه ای به حقیقت امر پی برده و با تکیه بر عقل خود آن را بپذیرد.
مطلب اول:
طبق نظر تمامی فرقه های اسلامی، پیامبر گرامی اسلام آخرین پیامبر و دین وی ختم رسالت بوده است. علاوه بر اینکه این دین وظیفه ای جهان شمول بر عهده داشته است یعنی این دین مختص به فرقه، گروه، فرد یا قومیت خاصی نبوده و تمامی افراد بشر را مورد خطاب خویش قرار می دهد. از این مطالب می توان به بحث اهمیت ادامه پیدا کردن راه پیامبر اسلام در مسیر حقیقی و واقعی خود پی برد. در ضمن این امر را هم باید در نظر داشت که پیامبر اعظم همانند سایر نوع بشر بوده[1] و بالاخره انتهایی برای عمر شریفشان وجود داشته است پس وجود خلیفه ای بعد از ایشان امری قهری و اجتناب ناپذیر است چرا که اگر قرار باشد فردی پایه گذار یک مکتب باشد که آن مکتب عنوان خاتمیت را هم به دوش می کشد، پس نمی شود که بعد از وی کسی نیاید و آن راه را ادامه ندهد و به قولی کار شروع شدن ابتر بماند.
مطلب دوم:
در یک نگاه کلی به مساله جانشینی می توان سه تصور کرد: الف- پیامبر گرامی اسلام طرحی برای بعد از خودشان نداشته و این امر بخاطر دو دلیل می تواند باشد 1- احساس مسئولیت نداشته 2- احساس خطر نمی کرده ب- می توان گفت که ایشان طرحی داشته ولی به عهده شخص خاصی نبوده و مثلا به صحابه واگذار شده است ج- آخرین گزینه این است که ایشان طرحی داشته و آن را به عهده شخص خاصی نیز گذاشته است.
جمع بندی که میتوان در پایان این مطلب انجام داد آن است که به صورت کلی برای امر جانشینی حضرت رسول سه صورت یا به تعبیری دیگر چهار صورت متصور است.
مطلب سوم:
در مورد گزینه اول که خود شامل دو گزینه بود باید گفت که این مطلب به آشکاری باطل است به چند دلیل. در مورد اینکه ایشان احساس مسئولیت نمی کردند باید گفت اولا معقول نیست هیچ صاحب مکتبی آن هم مکتبی جهانی به فکر پس از خود نباشد و امری را که شروع شده بدون ادامه رها کند چنانچه می بینیم سایر مکاتب و حرکت ها نیز چنین هستند فرد شروع کننده به صورت مستقیم یا غیر مستقیم نسبت به نصب جانشین برای خود اقدام می کند. ثانیا همانطور که در آیات قرآن کریم هم به آن اشاره شده است[2] چطور می شود پیامبر با آن همه دغدغه ای که نسبت به هدایت مردم داشتند، نسبت به این امر مهم غفلت کرده و احساس مسئولیت نداشته باشند. تبلور این امر تا آخرین لحظات عمر شریف ایشان با مهیا کردن جیش اسامه برای نبرد با رومیان است.
در مورد اینکه ایشان احساس خطر نمی کردند نیز باید گفت خطرات متعدد و مهمی وجود داشته است. اولا اینکه نفس خلاء رهبری در جامعه اسلامی نو پا کاملا مشهود بوده است چرا که هر مکتب و هر حرکتی نو پا نیاز به یک رهبری فعال و پویا دارد تا بتواند به راه خود ادامه دهد و اگر این رهبر وجود نداشته باشد همانند برگ درختان در پاییز به این سو و آن سو خواهد رفت. ثانیا خطر بعدی مربوط به جامعه زمان پیامبر گرامی اسلام بود چون به تازگی مکه فتح شده بود و کار یهودیان نیز در شبه جزیر عربستان یکسره شده بود و عده تازه مسلمان، منافق، مسلمان زوری در هم آمیخته شده بودند که این امر سبب می شد با فقدان یک رهبر کاردان، افراد سودجو به دنبال مطامع خود رفته و کار را بر جامعه اسلامی دشوار کنند. ثالثا خطر جدی بعدی فقدان شخص پیامبر مکرم بود که ایشان استوانه و پایه حرکات مادی ومعنوی در بین مسلمین بودند و به تصریح همگان فاصله ای بسیار زیاد بین ایشان و سایر افراد حتی صحابه وجود داشت. اگر این امر بعد از ایشان به عهده فردی کاردان و متعهد سپرده نمی شد، امور مادی و معنوی بدون سرپرست باقی می ماند و افراد سردرگم می شدند. این امر وقتی پررنگتر می شد که پیامبر عظیم الشان اسلام خبرهایی غیبی در مورد فتح ایران و سایر بلاد به مسلمین داده بودند و فقدان ایشان سبب می شد که این امور بلاتکلیف باقی بماند.
مطلب چهارم
در مورد اینکه پیامبر گرامی اسلام هم نقشه ای برای آینده داشته ولی آنرا برای مثال به صحابه واگذار کرده یا اصلا فردی مشخص را برای این امر در نظر نداشته نیز باید گفت که اولا اگر قرار بود انتخاب خلیفه به دست مردم باشد، باید راهکاری توسط ایشان به مردم ارائه می شد که مثلا افراد شورا چه کسی باشد یا اینکه افراد انتخاب شده برای تصدی سمت خلافت چه خصوصیات باید داشته باشند. این در حالی است که در هیچ یک کلمات ایشان این قضیه وجود ندارد و هیچ معیاری برای مساله ای نظیر شورا توسط ایشان ذکر نشده است. ثانیا وجود چنین حکومتی در میان اعراب سابقه نداشته و در این رشد تمدنی افراد آگاهی چندانی نسبت به مسائل و جزئیات نداشتند پس صحیح نیست بگوییم که پیامبر مکرم اسلام امر را به عهده صحابه گذاشته اند. ثالثا اگر گفتیم ایشان برنامه ای داشته اند ولی فردی را مشخص نکرده اند هم به فرض ابتدایی ما باز می گردد که عقلا ثابت شد این امر از ایشان بعید است.
مطلب پنجم
آخرین احتمال این است که پیامبر گرامی اسلام برای خلافت نقشه ای داشته اند و برای تحقق آن زمینه چینی هم کرده باشند. با توجه به مطالبی که عرض شد این احتمال تثبیت خواهد شد و چه کسی بهتر از انسانی که از کودکی در دامان پیامبر بزرگ شده باشد. چه کسی بهتر از فردی که افضل صحابه از لحاظ علمی و عملی است چنانچه ابواب علم را از پیامبر مکرم اسلام فرا گرفت و در میدان عمل هم چون شیر غران بر دشمنان اسلام تاخت. چه کسی بهتر از اولین مسلمان و اولین مرد اقتدا کننده به رسول گرامی اسلام و چه کسی بهتر از زاده ی کعبه همان که در طول تاریخ تنها کعبه برای او شکافت و وی در کعبه متولد شد...
مطلب آخر
در اینجا جا دارد چند سوال به صورت اجمالی مطرح شود. در جواب کسی که بگوید امر خلافت بحثی بود که به مصلحتی توسط حضرت محمد مصطفی نقل نشده و این امر تعبدی است و نباید دنبال آن گشت و جزئیات نیز به خاطر وجود امری تبیین نیاز نداشته است باید گفت چنانچه مسلم است مریضی که منجر به فوت ایشان شد چند ماه طول کشید و هر روز حال ایشان بدتر می شد به طوریکه در روزهای آخر ایشان قادر به خواندن نماز جماعت نبودند. حالا طبق حرف شما درست است پیامبر طبق مصحلتی نیاز ندیدند امر خلافت را مطرح کنند آیا بر مردم واجب نبود که از ایشان سوال کنند که حالا که این مکتب به اینجا رسید بعد نوبت به چیزی می رسد و باید چه کرد؟ بعد از شما چه کسی سرپرستی ما را به عهده خواهد داشت؟
باز در جواب کسی که بگوید مردم آن زمان در این قید و بندها نبودند و اصلا به این مسائل کاری نداشتند و یا به تعبیر ساده اصلا سواد و درک این قبیل مسائل را نداشتند باید گفت چطور تا لحظاتی قبل از رحلت پیامبر گرامی اسلام در این قید و بند نبودند ولی پس از فوت ایشان شروع به پیدا کردن خلیفه کردند تا جایی که جسد مبارک ایشان سه روز روی زمین ماند؟