۰

حاج احمد کافي؛ رهرو راستين امام زمان(عجه الله تعالی فرجهم الشریف)

سال‌ها از درگذشت واعظ شهير و خدمتگزار با اخلاص امام زمان (عجه الله تعالی فرجهم الشریف) مرحوم شيخ احمد کافي مي‌گذرد اما مردم حق‌شناس و وفادار به اسلام، خاطره‌هاي شيرين و به يادماندني او را در ذهن به يادگار دارند.
کد خبر: ۵۷۲
۰۰:۰۰ - ۳۰ تير ۱۳۸۶

به گزارش «شیعه نیوز»، سال‌ها از درگذشت واعظ شهير و خدمتگزار با اخلاص امام زمان ( عجه الله تعالی فرجهم الشریف ) مرحوم شيخ احمد کافي مي‌گذرد اما مردم حق‌شناس و وفادار به اسلام، خاطره‌هاي شيرين و به يادماندني او را در ذهن به يادگار دارند.

مجاهد ‌نستوه، خطيب‌‌توانا، مبلغ ‌شهير، واعظ ‌شيرين‌ سخن،‌ حضرت‌‌ حجت‌الاسلام ‌والمسلمين حاج شيخ احمد کافي، مؤسس و بنيان‌گذار مهديه‌ تهران، يکي از پرفروغ‌ترين چهره‌هاي وعظ و خطابه و از نادرترين ستارگان درخشان آسمان ارشاد و تبليغ و در زمره‌ زبده‌ترين و برجسته‌ترين مروجين مکتب قرآني و از جمله‌ مبلغين و گويندگان مذهبي‌چيره‌دست و نامي اين شريعت پاک سرمدي و اين آئين جاويد محمدي بود.

او که از ارادتمندان با اخلاص خاندان عصمت و طهارت و از پاسداران حق و حقيقت و از رادمردان شجاع معاصر بود، در سنگر روحانيت، در ترويج دين و ديانت و ارشاد و هدايت مردم و امت مسلمان اين مرز و بوم، نقش‌آفريني کرد. کافي با نفوذ کلام و بيان شيرين و سخنان گيرا و پرجاذبه‌ي خويش، به روشن‌گري و بيداري مردم مي‌پرداخت و با رژيم جبار و ستمگر پهلوي هميشه در جنگ و ستيز بود. وي از مبارزه با دستگاه ظلم و جور و رژيم فاسد شاه دست نکشيد و در اين راه، شکنجه و زندان و تبعيد را تحمل نمود تا اين که حتي جان عزيز و شيرين خود را در اين جهاد مقدس تقديم نمود و در راه خدا به فيض عظيم شهادت نايل گشت و روح تابناکش به افلاک پر کشيد و به لقاءالله پيوست.

سخنراني‌هاي سازنده و خطابه‌هاي کوبنده و فريادها و ناله‌هاي پرسوزوگداز خالصانه‌ي او، که با بياني گرم و شيرين و دلنشين همراه بود، از دلي پرشور و لبريز از عشق و محبت به خاندان ولايت و امامت و ائمه‌ي معصومين، عليهم السلام، حکايت داشت که اثري عميق و سحرانگيز در دل‌ها و شور و انقلابي عجيب در قلب‌ها و تحولي ژرف در جان‌ها پديد مي‌آورد.

مرگ نابه‌هنگام اين عاشق واقعي امام زمان ( عجه الله تعالی فرجهم الشریف )، اين سرباز رشيد اسلام و اين مدافع نستوه و يار ديرين باوفاي مکتب قرآن و اسلام و فقدان اين چهره‌ي درخشان تبليغ و مبلغ روشن ضمير دلسوخته و دلباخته‌ي خاندان رسالت و اهل بيت عصمت و طهارت ( علیه السلام )، قاطبه‌ي ملت مسلمان و همه‌ي مردم کوچه و بازار و تمامي عاشقان امام زمان ( عجه الله تعالی فرجهم الشریف ) را در غم و اندوهي عميق و ژرف و در مصيبتي جان سوز فرو برد و همگي را به سوگ و عزاي اين مبلغ پاک سرشت و اين رادمرد شجاع شيرين سخن و اين بلبل نغمه‌سراي گلستان محمدي نشاند.

اکنون که سال‌ها از درگذشت اين واعظ شهير و اين خدمتگزار با اخلاص امام زمان ( عجه الله تعالی فرجهم الشریف ) مي‌گذرد، مردم حق‌شناس و وفادار به اسلام و انقلاب خاطره‌هاي شيرين و به يادماندني از او در ذهن دارند و بازگو مي‌کنند و دعاي خير و رحمت حق به روح پاک و روان پرفتوحش نثار مي‌نمايند و دوستان و علاقه‌مندان او هميشه مشتاقانه به زيارت مزار و قبر منورش در خواجه ربيع در شهر مقدس مشهد مي‌شتابند.

تولد کافي
حضرت حجت الاسلام والمسلمين حاج شيخ احمد کافي، در اول خرداد سال 1315 هـ .ش جمعه، اول ربيع‌الاول سال 1350 هـ .ق در مشهد مقدس، در جوار حرم هشتمين اختر فروزان امامت و ولايت، حضرت ثامن الحجج علي ابن موسي الرضا ( علیه السلام )، در خانواده‌ي اصيل و روحاني ديده به جهان گشود. ايشان در مهد دين و ديانت و در کانون علم و ادب و اخلاق، تربيت يافت و در آن خانواده‌ي باتقوا و فضيلت، نشو‌ونما نمود.

پدر گرامي وي، حاج ميرزا محمد کافي، از جمله تربيت يافتگان و شيفتگان مکتب حسيني و از خادمين با اخلاص شريعت احمدي و از مربيان بنام امور تربيتي دوران خود بود که به امرتعليم و تربيت و پرورش فرزانگاني همانند فرزندش کافي اشتغال داشت.

جد بزرگوارش، حضرت آيت الله حاج ميرزا احمد کافي، از علماي طراز اول مشهد و از زمره‌ي بزرگان و فضلاي مشهور استان يزد و خراسان به‌شمارمي‌رفت که در حوزه‌ي علميه‌ي يزد و مشهد به تدريس و تعليم و تعلم و تربيت اشتغال داشت و بزرگاني همچون آيت الله صدوقي يزدي، آيت‌الله حاج ميرزا جواد آقاي تهراني و آيت الله حاج شيخ حسينعلي مرواريد، در مقطعي از جمله‌ي شاگردان آن مرحوم بوده، افتخار شاگردي او را داشتند.

او درتعليم و تربيت فرزندزاده‌اش کافي، توجهي خاص و عنايتي ويژه داشت و همواره از اوان کودکي و خردسالي، در آشنايي با خاندان نبوت و ولايت و اهل بيت عصمت و طهارت ( علیه السلام ) براي وي، راهنمايي بي‌مانند بود. همچنين، در کسب فيض و بهره‌گيري از درياي بي‌کران معارف اسلامي و فراگيري علوم قرآني، براي نوه‌ي خود، مشوقي بي‌نظير و دلسوز بود. اين توجه خاص و اين انتخاب دقيق روش و روند تربيت اصيل و صحيح اسلامي و نظارت مستمر، همراه با استعداد ذاتي و توفيق خدادادي او بود که کافي را فردي شايسته و با اخلاص و علاقه‌مند و شيفته‌ي خاندان نبوت ولايت ( علیه السلام ) نمود.

مروري هرچند گذرا بر زندگي کوتاه اما پرافتخار و سراسر پرثمر و پرخير و برکت او مي‌تواند شاهد گوياي اين واقعيت‌ها باشد.

دوران کودکي
کافي در دوران کودکي، نزد پيري خردمند و معلمي فرزانه براي فراگيري قرآن مجيد سپرده شد. اين مربي روشن ضمير، به او قرآن آموخت، او را با قرآن آشنا ساخت و ضميرش را با روح و نور قرآني و آيات الهي روشن و منور گردانيد.

کافي پس از اتمام فراگيري قرآن، با شور و شوق زيادي در نزد استاد خود به آموختن کتب متداول آن زمان، مانند ديوان حافظ، بوستان و گلستان سعدي، مثنوي معنوي، اشعار جودي و نصاب الصبيان و غيره پرداخت. او در اين راه کوشش و همت قابل تحسين و پيش‌رفت چشمگير و بي‌نظيري داشت. وي خواندن و نوشتن را در مکتبخانه تا حد کمال به پايان برد. از آن پس، در نزد پدر و جد بزرگوار و گرانقدر خويش به فراگيري مقدمات و علوم پايه‌ي ادبيات فارسي و عربي مشغول گرديد و از آنها بهره‌هاي فراواني برد.

کافي به موازات تحصيل علوم قديمه و حوزوي، به فراگيري علوم جديد نيز اشتغال ورزيد و به يک مدرسه‌ي غيردولتي به نام «ايماني» که سرپرستي آن را در آن دوران مرحوم حجت الاسلام حاج سيد حسن مؤمن‌زاده به عهده داشت، روي آورد. نبوغ و فراست او زبانزد همگان بود و به وضوح از هم‌درسان ديگرش ممتاز و داراي شايستگي و برتري آشکاري بود. بنا به گفته‌ي استادش، مرحوم مؤمن زاده، کافي تمايل چنداني به بازي کردن و هم‌بازي شدن با شاگردان ديگر مدرسه و هم کلاسي‌هاي خود نداشت.

او با تفکرات و علايق خاصي که داشت، معمولاً در مدرسه و در اوقات فراغت در دفتر کار مدير مدرسه حاضر مي‌شد و با همان قلب پاک کودکانه و چهره‌ي بشاش معصومانه و با تبسم مليح و زبان شيرين، ملتمسانه از استادش درخواست خواندن روضه‌ي حضرت اباعبدالله الحسين ( علیه السلام ) را مي‌نمود؛ آنگاه با روحي کنجکاو و حضوري پرشور، به روضه‌ي استاد خود گوش مي‌داد و محو گفتار او مي‌شد.

کافي، در آن سن و سال، با شنيدن داستان واقعه‌ي کربلا، بر مظلوميت سالار شهيدان و ياران وفادارش مي‌گريست و قطرات مرواريد‌گونه‌ي اشک از چشمان معصومش بر گونه‌هاي خرد و کوچکش سرازير مي‌شد. او سپس با قلبي شکسته و دلي سوزان و چشماني گريان و اشک آلود، به کلاس درس خود بازمي‌گشت.

کافي بارها از خاطرات دوران کودکي خود ياد مي‌کرد و مي‌گفت: «من خيلي بچه‌سال و کوچک بودم. با يک قبا و عرقچين که بر سر داشتم، وارد مدرسه‌ي نواب مشهد شدم. يکي از آقايان روحاني متنفذ آن روز، دستي بروي سر من کشيد و گفت: آقا پسر، طلبه‌اي؟
گفتم: بلي آقا.
او چندين مرتبه به من گفت: احسنت، آفرين، درس بخوان تا يکي از خدمت‌گزاران دين شوي و همين تشويق و ترغيب و نظاير آن برخوردها بود که مرا در نوکري به دين علاقه‌مند و راسخ و ثابت قدم نگاه داشت».

دوران نوجواني
کافي در دوران جواني، با هوش و ذکاوت سرشارش، ضمن فراگيري دروس قديم و جديد، علاقه‌ي شديدي به خطابه و منبر داشت. او حتي در کودکي، اعضاي فاميل خود را به گرد خود در مکاني جمع مي‌‌نمود و به منبر مي‌رفت و براي آنان به وعظ و خطابه مي‌پرداخت.

او در دوران نوجواني، با ذوق و شوق خاصي در مجالس هفتگي منزل جد بزرگوارش، حضرت آيت‌الله حاج ميرزا احمد کافي، که محفل ديدار و انس بزرگان و علما و دانشمندان و علاقمندان به آن بزرگوار در مشهد مقدس بود، با تهور و شجاعت و با شور و اشتياق خاصي منبر رفته، به ايراد سخنراني و موعظه مي‌پرداخت و حاضران را با بيان گرم و جذاب و سخنان شيرين و شيوا و با گفتار مليح خود، مجذوب و دل باخته نموده، مورد تشويق و ترغيب همگان قرار مي‌گرفت.

وي در سن پانزده سالگي هر هفته شب‌هاي جمعه در صحن مطهر حضرت علي ابن موسي الرضا ( علیه السلام ) و در جوار بارگاه قدس رضوي با اشتياقي وصف‌ناپذير و با اخلاصي بي‌نظير حضور يافته، زوار و تشرف‌يافتگان بارگاه آن حضرت را به گرد خود جمع مي‌نمود و با قلبي سرشار از عشق به مکتب قرآن و ائمه‌ي هدي‌( علیه السلام ) با سوزدلي بي‌مانند، دلي پرسوزوگداز و با نوايي دل‌انگيز براي آنان روضه و دعاي‌کميل مي‌خواند.

سخنان او آنچنان شور و شوق و انقلابي در مردم به وجودمي‌آورد که هر يک از حضار که، با روحيه‌اي ملکوتي و حال و احوالي سراپا عرفاني و معنوي گرداگرد او حلقه زده بودند، حتي ساعت‌ها پس از ختم مجلس حاضر به ترک آن نبودند و از اين مجالس روحاني و عرفاني، کوله‌باري از خاطره‌هاي به يادماندني و فراموش نشدني، توشه‌ي معنوي با خود به هم راه مي‌بردند.

استقبال پرشور مردم از کافي در برپايي چنين مجالسي، حتي به شهرستان‌هاي اطراف شهر مشهد هم کشيده شده بود؛ به گونه‌اي که او را با تشريفات خاصي به شهرهاي خود دعوت مي‌کردند و با برپايي مجالس و محافل متعدد، از وجود و حضور او، به منظور تبليغ و ارشاد مردم و سخنراني و منبر، بهره‌ها گرفته و غنچه‌ي معرفت بر مي‌چيدند.

دوران طلبگي
کافي پس از آشنايي نسبي با ادبيات و علوم قديم و جديد و کسب فيض از محضر مدرسين حوزه‌ي علميه‌ي مشهد، براي ادامه‌ي تحصيل و تکميل مباني علمي خود، در سال 1333هـ .‌ش 1369هـ‌ .ق در سن 19 سالگي به همراه جد بزرگوارش، حضرت آيت الله حاج ميرزا احمد کافي، به نجف اشرف عزيمت نمود. و در مدرسه‌ي مرحوم سيد که از مدارس مشهور حوزه‌ي علميه‌ي نجف است، اقامت گزيد و هم حجره‌اي آيت‌الله‌زاده فيروزآبادي گرديد.

هر چه از مدت اقامت ايشان در نجف اشرف مي‌گذشت، او با محيط جديد آشناتر و با مردم مأنوس‌تر مي‌گرديد و دوستان فراواني مي‌يافت. شور‌و‌اشتياق و اخلاص و ارادت و صفاي باطن او نظر شهيد محراب، آيت‌الله حاج سيد اسدالله مدني را، که از مدرسين و علماي معروف و به‌نام نجف بود، به خود جلب نمود. الفت و دوستي او با اين عالم و سيد جليل القدر، آنچنان مستحکم و پايدار شد که تا آخر عمر آنان ادامه داشت.

از محضر اساتيد و آيات عظام و مدرسين بزرگ حوزه‌ي نجف، همانند آيت‌الله مدني، آيت‌الله راستي، آيت‌الله فيروز آبادي، آيت‌الله حکيم، آيت‌الله خويي، آيت‌الله شيرازي و ... به فراگيري علوم اسلامي و تحصيل مباني علمي و فقهي پرداخت و از فيوضات معنوي و درياي بي‌کران علمي آنان استفاده‌هاي شايان و بهره‌هاي فراوان و سود بي‌پايان برد. بدين‌سان، او دوران زندگي طلبگي و غربت خود را در آن ديار مقدس گذراند که پختگي، خودسازي و سازندگي معنوي بسيار ارزشمندي را برايش به ارمغان آورد.

در بين طلاب و فضلاي آن روز نجف مرسوم بود که روزهاي پنج‌گانه‌ي زيارتي سال، از راه جاده‌ي مخصوص نخلستان در کنار شط فرات، با پاي پياده، از نجف اشرف عازم کربلا شوند. در آن دوران، کافي هم براي تجديد عهد و ميثاق با سالار شهيدان و سرور آزادگان، حضرت اباعبدالله الحسين( علیه السلام )، به همراه دوستان و هم‌درسان و هم‌سنگران ديگر خود، اين مسافت را با پاي پياده مي‌پيمود و خود را به کنار مرقد منور سيد مظلومان و سرور شهيدان و اميد آزادگان مي‌رساند و به پابوسي آن حضرت مشرف مي‌شد.

وي در آن جا نيز براي زائران و شيفتگان حسيني، در جوار قبر نوراني آن سرور آزادگان، فخر دو جهان، ذريه‌ي زهرا (س)، حضرت حسين ابن علي ( علیه السلام ) براي مردم و زوار حسيني، روضه‌ي سالار شهيدان مي‌خواند؛ چرا که او معتقد بود که براي تمامي مسلمانان و آزادگان دنيا الگويي بهتر از حسين نيست، که با ايثار خون پاک خود و ياران باوفايش، اداي تکليف کرد و در اوج قدرت شيطاني يزيديان، براي نجات اسلام و عزت مسلمين تاريخ، با دستگاه جبار زمان خود، جهاد و مقابله کرد؛ آنان را رسواي خاص و عام نمود و درس شرف و آزادي و آزادگي به انسان‌ها و نسل‌ها در همه‌ي اعصار و قرون داد.

کافي در اوايل ورود به عراق، ضمن تشرف به آستان قدس حسيني، در کربلاي معلي با خود عهد و پيمان بست که چنانچه موفق به اقامت و سکونت در نجف اشرف گردد و توفيق ادامه‌ي تحصيل و تکميل مباني علمي نصيبش شود، به مدت يک سال، با پاي پياده از نجف به کربلا سفر کند و در کنار مرقد پاک سبط نبي، شب‌هاي جمعه، با آواي دل‌انگيز خود، براي زائران حسيني روضه و دعاي کميل بخواند. البته او به عهد خود وفا نمود و نه تنها يک سال، بلکه سال‌ها اين راه طولاني بين کربلا و نجف را جهت تشرف به بارگاه سالار شهيدان با پاي پياده پيمود و نشان داد که به اعتقاد و پيمان خود پاي بند و استوار است.

در يکي از سفرها که کافي با همراهان خود وارد کربلا شده بود، درب‌هاي حرم حسيني را بسته ديد؛ پس از پرس‌و‌جو، علت آن را غبارروبي و شست و شوي بخش داخلي حرم يافت. از اين رو، از خادمين حرم درخواست نمود که در اين غبارروبي او را نيز شرکت دهند تا توفيق اين خدمت نصيب او و همراهانش گردد. وي در نهايت، با اصرار زياد، موفق به جلب نظر و موافقت متوليان حرم شد؛ چه افتخار و توفيقي از اين بالاتر که او اين رخصت را يافت که قبر منور و ضريح مطهر حضرت اباعبدالله‌الحسين( علیه السلام ) را با گلاب ناب شست‌و‌شو و معطر گرداند.

پس از فراغت از اين کار، در گوشه‌اي از آن مکان و حرم شريف، به زيارت و اقامه‌ي نماز پرداخته، به راز و نياز مشغول گرديد، در آنجا، با توسل به سالار شهيدان، با توجه به کسالت و بيماري خاصي که داشت، از آن حضرت، شفاي همه‌ي دردمندان و برآورده‌شدن حوائج خود و ديگران را خواستار گرديد؛ سپس از فرط خستگي در آنجا به خواب فرو رفت. پس از بيداري متوجه شد که آن حضرت به او عنايت داشته و اثري از بيماري او وجود ندارد و او شفا يافته است.

کافي مدت‌ها در نجف اشرف و در جوار قبر امير‌مؤمنان، علي‌( علیه السلام )، رحل اقامت گزيده، به تحصيل علم و ادب و کسب فيض و کمال مشغول بود تا اينکه به او خبر رسيد که پدر گرامي‌اش در ايران مريض و بستري و مادر عزيزش از دوري فرزند ارشد خود بي‌طاقت و ناتوان گرديده است و هر دو خواهان بازگشت او به مشهد مقدس هستند. او پس از تأمل و مشورت با دوستان؛ براي رضاي پدر و مادر خود به سوي ايران عزيمت نمود.

وي پس از ورود به ايران، مدتي در حوزه‌ي علميه‌ي مشهد به ادامه‌ي تحصيل مشغول شد و هم زمان به انجام امور تبليغي و ارشادي نيز همت مي‌گماشت. او در مشهد، از سر تقدير، با صبيه‌ي ارشد حضرت آيت‌الله حاج آقا حسين موسوي شاهرودي، که از علماي طراز اول و از زهاد معروف خراسان و از دوستان پدربزرگ او بود، ازدواج نمود؛ البته وي قبل از آن نيز با فرزند ارشد ايشان، حجت الاسلام والمسلمين حاج سيد محمد موسوي شاهرودي، که از فضلاي نيک نام نجف بود، مراودت و دوستي ديرينه‌ا‌ي داشت.

وي پس از اين ازدواج، مدت کمي در مشهد اقامت داشت تا اينکه با خانواده‌اش عازم شهر قم شد، آنجا در يکي از مدارس قم حجره‌اي در اختيار او قرار دادند. در شهر قم نيز با علاقه‌ي بيشتري به فراگيري دروس فقه و اصول و معارف جعفري و کسب فيض از محضر اساتيد و مدرسين بزرگ والامقام آن ديار پرداخت و به زودي مورد توجه و عنايت و علاقه‌ي خاص بزرگان و فضلاي آن حوزه قرار گرفت.

کافي هميشه از اين توفيق عظيم برخوردار بود که در هيچ زمان و مکاني، شب‌هاي جمعه، خواندن دعاي کميل و روضه‌ي اباعبدالله الحسين ( علیه السلام ) و توجه دادن مردم به خاندان نبوت و ائمه‌ي هدي ( علیه السلام ) را ترک ننموده، از وظيفه‌ي ارشادي و تبليغي خود روي نگرداند.

کافي همچنين عقيده داشت که بايد مردم و به ويژه جوانان را با تشويق و ترغيب به مساجد و به پاي منابر و مجالس ديني کشاند. او يکي از وظايف روحانيون را ارشاد و تبليغ و هدايت و راهنمايي مردم از راه وعظ و خطابت و منبر و يا دعا، توسل و روضه مي‌دانست و بر اين اعتقاد بود که مکتب اسلام، يک مکتب الهي و پرمحتوا و غني و يک آئين نجات‌بخش است که مردم از طرق مختلف بايد به اين باور و يقين برسند که تنها راه نجات آنان و کسب عزت و شرف و مجد عظمت مسلمين، آشنا شدن با اسلام اصيل و عمل کردن به دستورات آن و متوسل شدن و تأسي جستن به خاندان نبوت و ولايت و ائمه‌ي معصومين عليهم السلام مي‌باشد.

او همواره تأکيد مي‌کرد که نياز مبرم مردم درس‌گرفتن، الگو‌برداري و پيروي نمودن از اين اسوه‌هاي صالح الهي و اين مصاديق بارز انسان‌هاي خدايي و مشعل‌داران راستين هدايت انساني جهان اسلام است که متابعت و پيروي از آنان، موجب رستگاري و کاميابي و سعادت در دو جهان خواهد بود.

مجالس پرشور کافي
کافي، بي‌ترديد به اقرار و اذعان اهل فن، تنها گوينده‌اي بود که به لطف الهي با استعدادي خارق‌العاده و خدادادي در سخنوري و خطابت، از قدرت کلام و زبان فصيح و بيان گويا و بليغ و سخن جذاب و مليح و کلام روان و سليس بي‌مانندي برخوردار بود و گوي سبقت را در اين زمينه از همگان ربوده بود. جمع کثيري از اقشار مختلف مردم، با اعلام زمان و مکان مجالس او، از اقصي نقاط شهر و ديار جمع مي‌شدند. او استعداد و قدرت عجيبي در بيان و تشريح و تصوير حوادث و رويدادهاي تاريخي و مذهبي داشت؛ به‌طوري که هر شنونده‌اي احساس مي‌کرد در صحنه‌ي حادثه و در جريان واقعه و در بين آن جمعيت حضور داشته و خود را در جريان حادثه احساس و مجسم مي‌کرد.

کافي با قدرت بيان فوق‌العاده‌اي که در تشريح و تبيين اصول و معارف و احکام ديني و اسلامي داشت و بانفوذ کلام خود، به زبان ساده و فهم عامه، در هدايت و ارشاد اقشار مختلف مردم، سهم بسزايي داشت. هنگامي که او بر فراز منبر لب به سخن مي‌گشود، سکوت سراسر مجلس را فرا مي‌گرفت و همه محو گفتار دلنشين و جذاب او مي‌شدند. به اين دليل که سخنانش از دل بر‌مي‌خاست، لاجرم بر دل‌ها مي‌نشست.

او با يک جلسه سخنراني و منبر مي‌توانست در وجود هر شنونده، يک انقلاب دروني به وجود آورده، براي وي حضوري جدي و توجهي عميق به مسائل معنوي و اخلاقي و ديني پديدار سازد و او را با دلي سرشار از شادي و شعف و قلبي آکنده از مهر و محبت و علاقه به خاندان نبوت و ولايت( علیه السلام ) دمساز گرداند.

کافي چه پيش از تأسيس مهديه‌ي تهران و چه پس از آن، به مجالس و محافل مهمي در تهران و اغلب شهرستان‌ها دعوت مي‌شد. مردم براي دعوت وي، از يکديگر سبقت مي‌جستند. استقبال مردم از او بي‌نظير و کم‌سابقه بود؛ به حدي که بلافاصله پس از اتمام سخنراني او در يک مجلس، مردم به مجلس و منبر بعدي وي هجوم مي‌آوردند و فردي براي استماع سخنران بعدي در آن مجلس، حضور نداشت، از اين‌جهت در آن مجالس اگر سخنران ديگري وجود داشت، آن مجلس تقريباً خالي از شنونده و مستمع مي‌شد. از اين رو، در جلسات وعظ و سخنراني کافي، ميزبانان، سخنران ديگري را دعوت نمي‌کردند و يا اگر واعظي راضي به حضور و ايراد سخنراني مي‌شد، تمايل شديدي داشت که پيش از منبر کافي به سخنراني بپردازد و از اين بابت همکاران کافي از او گله‌مند بودند.

در مجالس وعظ کافي، اداره‌کنندگان جلسات، گاه‌گاهي مجبور مي‌شدند بر اثر ازدحام و هجوم و فشار مردم و کثرت جمعيت شرکت‌کننده‌، درب ورودي محل برگزاري مجلس سخنراني او را ببندند و از تراکم و ازدياد و ازدحام بي‌حد مردم به داخل مجلس جلوگيري به عمل آورند. تعداد منابر و مجالس کافي در بعضي از ايام و مناسبت‌ها، به ويژه ماه مبارک رمضان و محرم، به ده منبر هم در روز مي‌رسيد که از ابتداي روز شروع و تا پاسي از شب طول مي‌کشيد. او زمان و مکان مجالس خود را بر سر منابر خويش اعلام مي‌داشت و مردم از برنامه‌ي منابر او آگاه مي‌شدند؛ زيرا روزنامه‌هاي رسمي آن روز از ابلاغ و چاپ اعلاميه‌هاي ميزبانان او امتناع مي‌ورزيدند.

مجالس پر شور و حال و پر جمعيت کافي نه تنها در تهران از استقبال گرم مردم برخوردار بود، بلکه در شهرستان‌هاي ديگر نيز به همين روال و صورت بود. گاهي تعداد افراد شرکت‌کننده در مجالس پرازدحام او، به يکصد هزار نفر هم مي‌رسيد. منبر کافي در مسجد جامع اصفهان از اين جمله محافل بود که در تاريخ برگزاري اين نوع مجالس بي‌سابقه بود و وحشت و هراس همراه با ترس و خطر براي دستگاه‌هاي اجرايي، امنيتي و نيروهاي پليس رژيم به وجود آورده بود و امکان جلوگيري از برگزاري آن نيز براي آنان وجود نداشت.

رژيم ضد مردمي هميشه به بهانه‌هاي مختلف تلاش خود را به منظور تعطيل کردن چنين مجالسي به کار مي‌بست، ولي اغلب بي‌حاصل بود و نتيجه‌ي معکوس داشت. برپايي مجالس وعظ و سخنراني کافي، حاصلي جز روشنگري مردم و گسترش دامنه‌ي رسوايي رژيم و سلطه‌جويان ظالم دوران نداشت.

کافي در مردم ايجاد همسويي و همدلي و اتحاد و هم فکري به‌وجود مي‌آورد. او در بسترسازي فکري مردم براي انقلاب و آزادي و استقلال، از رهگذر بيان مستقيم حقايق امور با زبان راز و نياز و نيايش و دعا و توسل و از طريق آه و ناله و فريادهاي به آسمان کشيده و گريه‌ها و اشک‌هاي غلطان هنگام قرائت دل‌سوزانه‌ي دعاهاي ندبه و کميل بسيار تأثيرگذار بوده و به راستي بسيار چيره دست و عميقاً مؤثر و موفق بود و سهم بزرگي در آماده سازي و تحقق و پيروزي انقلاب اسلامي داشت.

سبک نوين منبر کافي و روش خاص و مؤثر و دلنشين او در انتقال و بيان مشکلات مردم و معضلات جامعه و رسوا کردن حاکمان بي‌دين کشور، بسيار نمونه و منحصر به فرد بود و در ايران سابقه و نظير نداشت.
گاه‌شمار زندگي کافي:
1315- کافي در روز جمعه اول خرداد ماه 1315 ش برابر با اول ربيع‌الاول 1355 ق در شهر مقدس مشهد متولد شد.
1320ـ 1315 - دوران کودکي و رشد و نمو در دامان پدر و پدربزرگ.
1323 ـ 1320- دوران رفتن به مکتب‌خانه و فراگيري قرآن، و آشنايي با اصول عقايد و مباني اعتقادات و احکام ديني، قرائت و حفظ کتاب نصاب الصبيان، آشنايي با ديوان شعرا و حفظ ابيات قابل توجهي از اشعار حافظ و مولوي و کليات سعدي و جودي.
1328 ـ 1323- گذراندن دوره‌ي ابتدايي در مدرسه‌ي ايماني مشهد، هم‌زمان فراگيري صرف و نحو و کتاب جامع‌المقدمات نزد پدر و پدر بزرگ، اشتغال به تحصيل در مدرسه‌‌ي ديني نواب مشهد.
1332ـ 1328- ادامه‌ي اشتغال به تحصيل علوم ديني در مدارس نواب ، ميرزاجعفر، حسينقلي خان و در نزد پدر و پدربزرگ؛ شرکت در مجالس مذهبي و روضه و عزاداري ، دعوت از سوي هيئت‌هاي مذهبي و گروه‌هاي فعال ديني محلي براي مرثيه‌خواني و مديحه‌‌سرايي، و قرائت دعاي کميل در صحن مطهر رضوي به‌علت گرمي بيان و خوش صوتي او.
1332- سفر به عتبات عاليات در معيت پدر و پدربزرگ خود در سن 18 سالگي و تصميم به اقامت در نجف‌اشرف به توصيه و تشويق آيات: سيد اسدالله مدني، حاج حسين راستي، حاج سيد محمد فيروزآبادي و حاج سيدمحمد شاهرودي، اشتغال جدي به تحصيل در نجف و تلمذ نزد آيات فوق. اجراي مراسم قرائت دعاي کميل و دعاي ندبه در جوار قبر منور حضرت اباعبدالله‌الحسين در کربلا در بعضي از شب‌ها و صبح‌هاي جمعه به توصيه و تأکيد اساتيد خود. بازگشت به مشهد پس از 5 سال اقامت در نجف به اصرار والدين خود و ادامه تحصيل در مشهد.
1339- ازدواج با صبيه‌ي آيت‌الله حاج سيدحسين موسوي شاهرودي در مشهد. عزيمت به شهر قم براي ادامه‌ي تحصيل به تشويق و امر مراجع و آيات حوزه‌ي قم به منبر ‌رفتن وسخنراني کردن ضمن ايام تحصيل و اقامت در قم.
1340- شروع به ايراد سخنراني‌هاي معني‌دار سياسي و اجتماعي و استقبال مردم از منابر افشاگرانه و برنامه‌هاي ضدديني و ضدمردمي رژيم در شهرهاي قم و تهران و مشهد.
1341- اولين گزارش ساواک در اسفندماه 41 از منبر سياسي و انتقادي وي در منزل آيت‌الله قمي در مشهد.
1342- ايراد سخنراني انتقادي و سياسي در منزل آيت‌الله ميلاني در مشهد در دوم فروردين ماه 42 که منجر به دست‌گيري و بازجويي و تهديد وي شد. تأسيس تشکيلاتي به‌عنوان درمانگاه خاتم‌الانبياء در مشهد به منظور ارائه‌ي خدمات درماني، پزشکي و داروئي و همچنين برپايي مراسم مذهبي و انجام فعاليت‌هاي تبليغي و ديني. کافي در اواخر سال 42 از قم به تهران عزيمت و در آنجا اقامت گزيد.
1343- استقبال مردم از منابر و مجالس کافي در تهران که در محافل و منازل و مساجد مختلف برپا مي‌شد. اجراي مراسم قرائت دعاهاي کميل و ندبه در شب و صبح جمعه‌ي هر هفته به‌صورت سيار. به‌علت سخنراني‌هاي تند و مؤثر وي در تهران در 4 اسفند ماه 43 دستگير ، بازجويي و به دو ماه حبس تأديبي محکوم گرديد.
1344- سفر به شهرستان‌ها جهت ايراد سخنراني و تبليغات ديني و روشنگري مردم از اوضاع و احوال و مسائل اجتماعي و حکومتي. برپايي مجالس و منابر مختلف در تهران و ايراد سخنراني و همسوئي با بزرگان حوزه و آيات عظام. وي در اواخر سال 44 بازداشت و محکوم و مدتي زنداني شد.
1345- به عنوان يک روحاني و منبري ناراحت و مخالف جدي رژيم براي ساواک شناخته و معرفي شد.
1346- در روز 21 خرداد 46 در منزل حضرت آيت‌الله خميني (ره) در قم منبر رفت و از اوضاع روز سخن گفته و از امام تجليل نمود؛ ساواک او را به عنوان يک واعظ ناراحت و ماجراجو و افراطي و ضددولتي معرفي کرد.
1347- تکثير و توزيع نوارهاي سخنراني و نوارهاي دعاي کميل و ندبه‌ي او در شهرهاي مختلف ايران و کشورهاي اطراف توسط مردم. در تاريخ 19 بهمن ماه 47 مهديه‌ي تهران را در خيابان وليعصر جنوبي رسماً تأسيس نمود. اسکان دادن معاودين رانده شده‌ي عراقي در مهديه در زمستان 47.
1348- در پي سخنراني‌ها و منابر تند و پرطرفدار او درباره‌ي فلسطين و مردم مظلوم آن و همچنين موضع‌گيري عليه صهيونيست‌ها
و افشاي کمک اقتصادي و مالي و امنيتي دولت‌مردان به اسرائيل ممنوع‌المنبر شد و ساواک مانع ادامه‌ي سخنراني وي در شهر همدان شد.
1349- به دليل سخنراني در مخالفت با چاپ قرآن توسط فرح همسر شاه در منابر خود علناً مخالفت و انتقاد مي‌کرد. در تيرماه 49 پس از اذيت و آزار مراجع در تهران و قتل وشهادت آيت‌الله سعيدي در زندان، به شهر مشهد مسافرت نمود و خبر آن‌را منتشر ساخته و به کمک عده‌اي از روحانيون مبارز آن شهر درس‌هاي حوزه‌ي علميه‌ي آيات عظام ميلاني و ميرزا جواد آقاي تهراني را در مشهد به عنوان اعتراض عليه رژيم به تعطيلي کشاند و موج دستگيري طلاب و مبارزان در مشهد توسط رژيم آغاز شد؛ وي به شاهرود فرار نموده ولي مدتي بعد در تهران بازداشت، بازجوئي و ممنوع‌المنبر گرديد.
1350-در شهريور ماه 1350 به علت منبر رفتن‌هاي مختلف و ايراد سخنراني‌هاي پرجوش و خروش و احساس برانگيز و جذاب و پراستقبال مردمي بازداشت ، بازجوئي، تهديد و ممنوع‌المنبر شد.
1351- در ايام سفر و مراسم اعمال حج در مکه و مدينه به سخنراني براي ثنا و دعاگويي به شاه دعوت شد ولي او شرکت نکرده و خود را به بيماري و تمارض زد، پس از مراجعت از سفر، وي به علت شرکت نکردن در محفل ثناگويي و مراسم رژيم در عربستان ، در تهران دستگير و بازداشت و مدت‌ها بازجويي و مورد آزار قرار گرفته و نهايت تهديد به تبعيد و ممنوع‌المنبر شد.
1352- تصميم به سفر حج و زيارت خانه‌ي خدا، جلوگيري رژيم از سفر حج او و همچنين رد تقاضا و درخواست مجدد او براي رفتن به سفر حج براي چندمين مرتبه. ممنوع‌المنبر شدن کافي.
1353- جلوگيري از سفر حج او توسط ساواک. سفر کافي به عتبات عاليات و ملاقات وي با حضرت امام خميني(ره) در نجف اشرف؛ روحيه گرفتن او از اين سفر و ملاقات با امام. تداوم همکاري و همسوئي با روحانيون مبارز و ارائه‌ي کمک و خدمات به مبارزان و پيش سنگربانان خطوط اول جهاد و مبارزه. جلوگيري رژيم و رد درخواست تشرف او به حج و عتبات عاليات.
1354- در آذرماه 54، به عنوان واعظي افراطي و اخلال‌گر معرفي، سپس بازداشت، بازجوئي و محکوم به سه سال تبعيد در شهر ايلام شد. در دوران تبعيد، فعاليت‌هاي فراوان و خدمات ارزنده و به‌يادماندني در زمينه‌هاي ديني، فرهنگي و اجتماعي نسبت به مردم محروم آن استان نمود.
1355- در آذر ماه 1355 با وساطت آيت‌الله خوانساري، تهراني و فلسفي و ديگران، پس از يک سال تبعيد، در ايلام به تهران بازگشت و به فعاليت‌هاي خود در مهديه و ديگر امور مردمي پرداخت.
1356- به علت يورش عمال رژيم به مردم و واقعه‌ي 19 دي‌ماه 56 در آن شهر، وي سلسله سخنراني‌هاي خود را در آنجا به‌عنوان اعتراض قطع و از ادامه‌ي آنها خودداري کرد. مراسم چهلم آيت‌الله حاج آقا مصطفي خميني را بطور مفصل و مجلل در مهديه‌ي تهران برگزار نمود که موجب خشم و کينه‌ي شديد رژيم نسبت به وي شده بود.
1357- در 28 ارديبهشت ماه 57 مردم سيرجان پس از سخنراني کافي در آن شهر تظاهرات خيابان ضدحکومتي شديدي برپا کردند و با نيروهاي امنيتي و پليس درگير شدند.
در تيرماه 57-در معيت حاج عموي خود به حج عمره مشرف و نيز به زيارت قبر منور حضرت زينب(سلام الله علیها) در سوريه نائل آمد. در اين سفر همچنين با امام موسي صدر در شهر صور لبنان ملاقات داشت.
1357- پس از اتمام سفر حج و سوريه و ورود به تهران، به دستور و امر حضرت امام از مراسم جشن سالانه‌ي نيمه‌ي شعبان در مهديه‌ي تهران خودداري نمود؛ در 29 تير ماه 57 با فشار و تهديد ساواک مجبور به مسافرت به مشهد شد.
در 30 تير ماه 57- رژيم يک تصادف و سانحه‌ي ساختگي براي قتل وي که از قبل برنامه‌ريزي کرده بود به اجرا گذارد. در روز جمعه 30 تير ماه 1357 مطابق با روز نيمه شعبان، کافي اين واعظ مخلص بي‌نظير بر اثر اين تصادف ساختگي نزديک پاسگاه ژاندارمري چناران بين راه قوچان و مشهد در سن 42 سالگي به شهادت رسيد.

 

T

منبع: SHIA NEWS
ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر: