۰

تاثیرات حاکمان دروغگو و ظالم بر مردم و افزایش بلایا در احادیث

یاری رساندن به ظالم چه بسا از خود ظلم بدتر باشد. زیرا ظالم با یاری دیگران ستم روا می دارد و اگر یاران دست از یاری ظالم بردارند، بساط ستم برچیده می شود. اخبار و احادیث نیز همانند آیات قرآن کریم به طور گسترده به این مهم پرداخته اند که گزیده ای از آنها در این مقوله آورده شده است.
کد خبر: ۲۷۱۷۹۲
۱۰:۱۹ - ۰۶ مرداد ۱۴۰۱

«شیعه نیوز»: امام رضا علیه السلام می فرمایند:

اِذا کَذِبَ الْوُلاةُ حُبِسَ الْمَطَرُ وَ اِذا جارَ السُّلْطانُ هانَتِ الدَّوْلَةُ وَ اِذا حُبِسَتِ الزَّکاةُ ماتَتِ الْمَواشی.

هرگاه حاکمان دروغ بگویند، باران بند می آید و هرگاه سلطان ستم کند، دولت سست و بی اعتبار می شود و هرگاه زکات داده نشود، چارپایان بمیرند.

امالی مفید، ص ۳۱۰

یاری رساندن به ظالم چه بسا از خود ظلم بدتر باشد. زیرا ظالم با یاری دیگران ستم روا می دارد و اگر یاران دست از یاری ظالم بردارند، بساط ستم برچیده می شود. اخبار و احادیث نیز همانند آیات قرآن کریم به طور گسترده به این مهم پرداخته اند که گزیده ای از آنها در این مقوله آورده شده است.

1- پرهیز از یاری

عن زین العباد علیه السلام:

«ایاکمْ وَصُحْبَةَ الْعاصینَ وَمَعُونَةَ الظّالِمینَ»[1]

بپرهیزید از مصاحبت گنهکاران و یاری ستمکاران.

گویند:

فتحعلی شاه، ارادت زیادی به مرجع عالیقدر تقلید میرزای قمی، متوفی 1231 که قبر او در قبرستان شیخان قم محل توسل حاجتمندان است، داشت. شاه هر وقت به قم می آمد، خدمت میرزا می رسید. روزی میرزا بر ریش بلند شاه دستی کشید و گفت: کاری نکن که این ریش در قیامت با آتش جهنم بسوزد، روزی دیگر به وی فرمود: عدالت را رعایت نما. می ترسم که تماس من با تو موجب شود مشمول آیه «ولا ترکنوا» شوم. شاه گفت: روایتی شنیده ام که اگر کسی در دنیا سنگی را دوست داشته باشد با آن محشور می شود از این رو با تو دوستی دارم تا در آخرت با تو در بهشت باشم.

روزی شاه در خدمت میرزا بود، جوانی چای آورد و پذیرائی کرد، شاه گفت: چه نسبتی با شما دارد؟ میرزا گفت: پسر من است. شاه گفت: دختری دارم، دوست دارم همسر فرزند تو شود. میرزا هرچه ابا کرد فایده نداشت و در نهایت شبی مهلت خواست. میرزا در نماز شب به درگاه خدا استغاثه نمود و عرضه داشت: اگر این وصلت موجب کاسته شدن محبّت من به تو می شود، مرگ جوانم را برسان. در اثناء نماز خبر آوردند که: پسر دل درد گرفته است، و میرزا در نماز وتر بود که گفتند از دنیا رفته است. میرزا به سجده افتاد و خدای را برای خروجش از بن بست شکر گفت.

2- تحریم ولایت ظالم

پذیرش امور ستمگران مانند قضاوت، امور اجرائی، و نیز امور نظامی و هر منسب دیگر مشروع نیست و از مصادیق بارز کمک در گناه محسوب می شود.

قال رسول اللَّه صلی الله علیه و آله:

«مَنْ تَوَلّی عِرافَةَ قَوْمٍ اتِی بِهِ یوْمَ الْقِیمَةِ ویداهُ مَغْلُولَتانَ الی عُنُقِهِ فانْ قامَ فِیهِمْ بِامْرِ اللَّهِ عَزّوجلّ اطْلَقَهُ اللَّهُ، وِانَ کانَ ظالِماً هُوِی بِهِ فی نار جَهَنَّمَ وَبِئْسَ الْمَصیرُ»[2]

کسی که ولایت ظالمین را بر عهده گیرد، روز قیامت در حالیکه دو دستش به گردنش بسته شده، آورده می شود، حال اگر مطابق حکم خدا اقدام کرده باشد خداوند او را آزاد می کند ولی اگر ستم روا داشته، او را در آتش جهنم خواهد انداخت، و آن بد جایگاهی است.

و نیز از همان حضرت مقدار عذاب چنین معاونتی در جهنم نقل شده است:

«وَمَنْ تَوَلّی عرافَةَ قَوْمٍ وَلَمْ یحْسِنْ فیهِمْ حُبِسَ عَلی شَفیر جَهَنَّمَ بِکلِّ یوْمٍ الْفَ سَنَةٍ»[3]

کسی که متولی فرمانداری بر مردمی شود وبه آنها احسان نکند به قدر هر روز از ریاستش، هزار سال در لب پرتگاه جهنم حبس می شود.

امام صادق علیه السلام می فرماید: اگر بنی امیه یارانی نمی یافتند، حقّ ما را غصب نمی کردند.

«لَوْ لا انَّ بَنی امَیةَ وَجَدُوا مَنْ یکتُبُ لَهُمْ وَیجْبِی لَهُمُ الْفَی ءَ وَیقاتِلُ عَنْهُمْ وَیشْهَدُ جماعَتَهُمْ لَمّا سَلَبونا حَقَّنا»[4]

اگر بنی امیه نمی یافتند کسانی که کاتبشان باشند و خراج برای آنها آورند و برای آنها قتال کنند و در اجتماعاتشان حاضر باشند، حقّ ما را سلب نمیکردند.

«مسعدة بن صدقه» می گوید: شخصی از امام صادق علیه السلام پرسید: عده ای از شیعیان در امور حاکمین وارد شده اند، برای آنها کار می کنند و... امام علیه السلام فرمودند:

«لَیسَ هُمْ مِنَ الشّیعَةِ وَلکنِّهُمْ مِنْ اولئِک»[5]

آنان شیعه نیستند، از خود آنها هستند.

البته اگر کارمندانی که برای ستمگر کار می کنند، بتوانند حقّ مظلوم را اداء کنند، به دوستان ایمانی خود یاری رسانند، و هیچگاه به ظلم و ستم آلوده نگرند و دست به بیت المال نیازند، ولایت آنان مشروع است.

«نجاشی» دهقان بود و حاکم اهواز و فارس گشت، یکی از کارگزاران او که ظاهرا با امام صادق علیه السلام رفت وآمد داشته است، نزد امام آمدند و عرض کردند: نجاشی بر من خراجی دارد او خود را پیرو شما می داند، اگر صلاح می دانید نامه ای به او بنویسید. امام برای او نوشتند: «بسم اللَّه الرحمن الرحیم سِرّ اخاک یسَرَّک اللَّه» یعنی به نام خداوند بسیار بخشنده و بخشایشگر، برادرت را شاد کن خدا تو را شاد گرداند. وی نامه را به حضور نجاشی آورد. وقتی مجلس خلوت شد. نامه را به وی داد و گفت: نامه امام صادق علیه السلام است. نجاشی نامه را بوسید و بر چشم گذاشت.

سپس گفت: چه می خواهی؟ گفت: خراجی بر عهده من است. پرسید: چقدر است؟ گفت: ده هزار درهم، سپس نجاشی کاتب خویش را خواند و دستور داد از مال خودش پرداخت کنند و برای سال آتی نیز بپردازند. سپس گفت: آیا تو را مسرور کردم؟ گفت: بلی. سپس ده هزار درهم دیگر، یک مرکب، کنیز و غلام، تخت، لباس، فرشی که نامه امام بر آن فرش به دست نجاشی رسید، همه را به وی عطا کرد و در پی هر کدام می گفت: آیا تو را راضی کردم؟ وی اموال خویش را آورد و بعد از مدتها به حضور امام علیه السلام رسید، و ماجرا را به تفصیل شرح داد. امام با شنیدن آن خوشحال شد، آن شخص گفت: ای فرزند رسول خدا، مثل اینکه بخاطر رفتاری که با من شد، شادمان شدی. حضرت فرمودند:

«ای واللَّهِ، لَقَدْ سَرَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ»[6]

آری به خدا سوگند، خدا و پیامبرش را خوشحال کرد.

امام صادق علیه السلام به نجاشی نامه ای نوشته و به او چنین فرموده بود: از اینکه حاکم اهواز شدی خوشحال و ناراحت شدم. خوشحال شدم که شاید خداوند به وسیله تو به یکی از اولیاء آل محمد صلی الله علیه و آله کمک رساند، وامّا آنچه که موجب ناراحتی من شد این بود که کمترین چیزی که بخاطر آن بر تو می ترسم این است که بر یکی از دوستان ما سخت بگیری و به این سبب وارد بهشت نشوی.[7]

امام کاظم علیه السلام به «علی بن یقطین» که در دستگاه هارون مسئول خزانه داری بود فرمودند:

«انَّ للَّهِ تَعالی اوْلیاءٌ مَعَ اوْلِیاءِ الظَّلَمَةِ لِیدْفَعَ بِهِمْ عَنْ اولیائِهِ وَانْتَ مِنْهُمْ یاعَلی»[8]

خدای متعال با اولیاء ظلمه، اولیائی دارد تا به وسیله آنها بلیات را از دوستانش بردارد و تو ای علی، از آنها هستی.

آن حضرت برای «علی» تضمین کرده بود که اگر اولیاء خدا را اکرام کند، گرمی آتش، حبس و تنگدستی به وی نرسد.[9]

و البته حفظ این رویه و تداوم آن بسی سخت و کاری دشوار است.

یکی از غلامان امام سجاد علیه السلام می گوید: به حضور امام صادق علیه السلام رسیدم و عرض نمودم: کاری کن که حکومت مرا به ولایت جائی بگمارد، امام قبول نفرمود، برگشتم و در بین راه با خود گفتم: شاید امام تصور کرده من ظلم می کنم، برمی گردم و با امام پیمان می بندم، برگشتم و به امام عرضه داشتم: زنهایم مطلقه، کنیزهایم آزاد اگر به کسی ظلم و ستم کنم. حضرت فرمود: چه گفتی؟ دوباره تکرار کردم، امام سر به آسمان برداشت و فرمود: کرات آسمانی را در کف بگیری ساده تر است که چنین پیمانی ببندی.

زیاد بن ابی سلمه می گوید:

بر امام کاظم علیه السلام وارد شدم. به من فرمود: در دستگاه کار می کنی؟ گفتم: بله، فرمود: چرا؟ گفتم: من مردی صاحب مروّتم، عیالمندم، چیزی هم پشت سر ندارم، امام فرمود:

«لَانْ اسْقِطَ مِنْ حالِقٍ فَاتَقَطَّعَ قِطْعَةً قِطْعَةً احَبُّ الَی مِنْ انْ اتَولّی لِاحَدٍ منْهُمْ عملًا اوْ اطَأَ بَساطَ رَجُلٍ مِنْهُمْ الّا لِماذا»

اگر مرا از قله کوهی بلند بیندازند که قطعه قطعه شوم، دوست تر دارم از اینکه برای این ستمکاران به کاری مشغول باشم یا متولی امری از امورشان گردم یا بر فرش آنها پا نهم. مگر..

عرض کردم: نمی دانم (استثناء را نفهمیدم)، حضرت فرمودند:

«الّا لِتَفْریجِ کرْبَةٍ عَنْ مُؤمِنٍ اوفَک اسْرِهِ اوْ قَضاءِ دَینِهِ»[10]

مگر برای برطرف کردن گرفتاری واندوهی از مؤمنی یا آزاد ساختن او یا پرداخت بدهی وی.

3- حرمت مدح

ستایش ظالم طبعاً با چاپلوسی همراه است، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله از مدح ظالم نهی می کرد و می فرمود:

«احْثُوا فی وُجوُهِ الْمَدَّاحینَ التُّرابَ»[11]

خاک به صورت مدح کنندگان ظالمین بپاشید.

و نیز از همان حضرت است:

«اذا مُدِحَ الْفاجِرُ اهْتَزَّ الْعَرْشَ وَغَضَبَ الرَّبَ»[12]

وقتی ستمکاری مدح می شود عرش الهی به لرزه در می آید و پروردگار خشم می گیرد.

در این روایت حضرت قبح شدید مداحی و ستایش ظالمان را تبیین فرموده اند.

4- محبت بقاء

بقاء ظالم موجب ظلم است و آنکه بقاء آنان را دوست داشته باشد، ظلم را دوست دارد.

قال الصادق علیه السلام:

«وَمَنْ احَبَّ بَقاءَ الظّالِمینَ فَقَدْ احَبَّ انْ یعْصَی اللَّهَ»[13]

کسی که حیات ظالمین را بخواهد، دوست دارد عصیان خدا شود.

«صفوان بن مهران» می گوید، به خدمت امام کاظم علیه السلام رسیدم، امام به من فرمود:

ای صفوان همه کارهایت نیک است مگر یکی، عرض کردم: قربانت گردم کدام کار؟

فرمود: شترهایت را به این مرد کرایه دادی؟ و منظورش هارون بود. گفتم: به خدا سوگند بخاطر ستم و خوشگذرانی و شکار و بازی او کرایه نداده ام، برای حجّ کرایه داده ام، خود هم نمی روم، و فقط غلامانم را می فرستم. امام به من فرمود: توقع داری کرایه ات را بدهد؟ عرض کردم: آری. فرمود: می خواهی زنده باشد تا کرایه ات را بدهد؟ گفتم: بلی، امام علیه السلام فرمود:

«مَنْ احَبَّ بَقائُهُمْ فَهُوَ مِنْهُمْ وَمَنْ کانَ مِنْهُمْ کانَ وَرَدَ النّارَ»

کسی که بقاء آنها را بخواهد از آنانست و هرکه از آنها باشد داخل آتش می شود.

من خارج شدم و همه شترانم را فروختم، خبر به هارون رسید، مرا خواست و گفت: شنیده ام شترانت را فروخته ای، گفتم: بله، گفت: چرا؟ گفتم: پیر شده ام و غلامان هم درست کار نمیکنند، هارون گفت: هرگز! من می دانم چه کسی تو را به این کار راهنمائی کرده است، موسی بن جعفر تو را به این کار خوانده، گفتم من کجا و او کجا، گفت این حرفها را بگذار کنار، به خدا سوگند اگر برای رفاقتمان نبود تو را می کشتم.[14]

پی نوشت ها

[1] وسايل الشيعه- جلد 12- صفحه 128.

[2] وسايل الشيعه- جلد 12- صفحه 136.

[3] وسايل الشيعه- جلد 12- صفحه 137.

[4] بحارالانوار- جلد 76- صفحه 375.

[5] وسايل الشيعه- جلد 12- صفحه 138 و بحار الانوار- جلد- 70- صفحه 366.

[6] وسايل الشيعه- جلد 12- صفحه 142.

[7] بحارالانوار- جلد 75- صفحه 361.

[8] بحارالانوار- جلد 75- صفحه 349.

[9] بحارالانوار- جلد 75- صفحه 350.

[10] وسايل الشيعه- جلد 12- صفحه 140.

[11] وسايل الشيعه- جلد 12- صفحه 132.

[12] سفينة البحار- جلد 1- صفحه 177.

[13] وسايل الشيعه- جلد 12- صفحه 134.

[14] وسايل الشيعه- جلد 12- صفحه 131.

انتهای پیام

 

منبع: حوزه نت

ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر: