«شیعه نیوز»: حجرالاسود فرشتهای از فرشتگان الهی بود که نزد خداوند منزلتی ویژه داشت؛ هنگامی که خداوند از ملائکه عهد و پیمان میگرفت؛ آن فرشته نخستین فرشتهای بود که پیمان بست و اقرار به وحدانیت الهی کرد؛ به همین خاطر خداوند او را به همه خلایق خود امین گرفت تا خلائق هر سال در نزد آن سنگ اقرار و به پیمان خود اعتراف کرده و آن سنگ روز قیامت شاهد پیمان آنها باشد.
حجر الاسود به معنای «سنگ سیاه» معروف ترین سنگ نزد مسلمانان است. برای اطلاق صفت "أسود" به این سنگ دو دلیل بیان کرده اند:
1. به علت رنگ سیاه آن.
2. به دلیل ارزش والای آن (به نوشته ابنظهیره، اگر «أسود» از ریشه «سَوْدَد» به معنای سروری و سیادت باشد، «حجرالأسود» به معنای سنگی خواهد بود که منزلت آن از همه سنگها برتر و بالاتر است).
به مناسبت ایام حج و با تبریک عید سعید قربان، متن کوتاه زیر درباره این سنگ مقدس آسمانی به خوانندگان ابنا تقدیم می شود:
* سنگی که از بهشت به زمین فرود آمد
"حجر الأسود" یک سنگ معمولی نیست. طبق روایات اسلامی، این سنگ توسط فرشتگان از بهشت به حضرت آدم (ع) داده شد؛ به همین خاطر، آن را سنگ بهشتی میدانند.
از امام صادق (ع) روایت شده است که میفرماید: "همانا حجر الاسود فرشتهای از فرشتگان الهی بود که نزد خداوند منزلتی ویژه داشت؛ هنگامی که خداوند از ملائکه عهد و پیمان میگرفت؛ آن فرشته نخستین فرشتهای بود که پیمان بست و اقرار به وحدانیت الهی کرد؛ به همین خاطر خداوند او را به همه خلایق خود امین گرفت تا خلائق هر سال در نزد آن سنگ اقرار و به پیمان خود اعتراف کرده و آن سنگ روز قیامت شاهد پیمان آنها باشد."(۱)
در روایتی از پیامبر(ص) حجرالاسود به منزله دست راست خداوند خوانده شده که در روی زمین قرار گرفته است و مؤمنان با آن بیعت می کنند.
* حضرت آدم(ع)، اولین کسی که کعبه را ساخت
حجر الاسود در گوشه شرقی خانه کعبه تعبیه شده است؛ محلی که طواف از مقابل آن آغاز و پس از دور هفتم در همانجا ختم میشود.
درباره اینکه کعبه چقدر قدمت دارد اختلاف نظر وجود دارد. برخی می گویند که این بنای مقدس، مربوط به زمان حضرت ابراهیم(ع) است و حدود چهار هزار سال قدمت تاریخی دارد؛ اما بسیاری از مفسّران معتقدند که کعبه پیش از حضرت ابراهیم(ع) نیز وجود داشته و معتقدند که بنیانگذار کعبه حضرت آدم(ع) بوده است.
آیات قرآن کریم اشاره به "بازسازی و مرمّت کعبه" به دست حضرت ابراهیم (ع) دارند؛ چنانچه خداوند در آیه ۱۲۷ سوره بقره میفرماید: " وَ إِذْ یَرْفَعُ إِبْرَاهِیمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَیْتِ وَإِسْمَاعِیلُ رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّکَ أَنتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ؛ هنگامی که ابراهیم و اسماعیل پایههای خانه کعبه را بالا میبردند؛ میگفتند پروردگارا از ما بپذیر که تویی شنوا و دانا." از این رو، تفاسیر زیادی کلمه "یرفع" را نه به معنی ساخت تمام بنا، بلکه به تعمیراتی که حضرت ابراهیم(ع) بعدها انجام داد مربوط میدانند.
* رخدادهایی برای حجر الأسود
نقل است که در زمان طوفان نوح، کعبه از بین رفت و جبرئیل این سنگ را درون کوه ابوقبیس قرار داد تا از آسیب محفوظ بماند.(۲) بعد از طوفان نوح (ع)، حضرت ابراهیم (ع) خانه کعبه را از نو ساخت و سنگ حجرالأسود را که در کوه ابوقبیس قرار داشت؛ در جای خود و متصل به کعبه قرار داد.
بر اساس نقلهای تاریخی، پس از آنکه حضرت ابراهیم(ع) به فرمان خداوند حجر الأسود را بر دیوار کعبه نصب کرد؛ این سنگ شاهد حوادث ناگواری بوده که هر یک باعث خرابی بخشی از آن شده اند؛ از جمله:
1. سی و پنج سال پس از تولد پیامبر(ص) در اثر باران، مکه را سیل فراگرفت؛ به گونهای که پایههای کعبه را برانداخت. پس از این حادثه قریشیان کعبه را از نو ساختند و حضرت محمد (ص) در ساختن آن به آنها کمک میکرد اما در نصب حجرالأسود بین قریشیان اختلاف پیش آمد چون هر قبیلهای علاقه داشت این افتخار نصیب خودش شود. در نهایت با تدبیر حضرت محمد (ص) حجرالأسود روی پارچهایی قرار گرفت؛ هر کدام از بزرگان قبایل گوشه پارچه را گرفتند و آن را کنار خانه کعبه بردند و خود حضرت محمد حجرالأسود را نصب کرد.
2. حمله به مکه در سال ۷۳ هـ. ق. یکی دیگر از حوادثی بود که منجر به تخریب خانه کعبه شد. در آن زمان «حجاج بن یوسف ثقفی» فرمانده جنایتکار سپاه اموی از سوی «عبدالملک مروان» برای سرکوب «عبدالله بن زبیر» به مکه حمله کرد و بعد از محاصره مکه، دستور داد تا شهر را با منجنیق گلوله باران کنند که در پی این امر، خانه کعبه تخریب شد. پس از این حادثه، به دستور عبدالملک مروان کعبه از نو ساخته شد اما هر یک از دانشمندان یا زهاد آمدند تا حجرالأسود را نصب کنند، سنگ در جایش قرار نمیگرفت؛ تا اینکه حضرت امام زین العابدین(ع) را آوردند. حضرت حجر الأسود را از دست آنها گرفت و با نام خدا این سنگ بهشتی را در جای خود نصب کرد و سنگ قرار گرفت. در آن هنگام مردم تکبیر گفتند. (۳)
3. در سال ۳۱۷ه. ق نیز یکی از فرقههای منسوب به اسماعیلی مذهبان که به "قرامطه" شهرت داشتند، حجر الأسود را ربودند و به احساء بردند. بعد از ۲۲ سال در عید قربان سال ۳۳۹ ه. ق، حجرالأسود به مکه برگردانده شد.
4. طی سالهای گوناگون از آن زمان تاکنون، حجر الأسود مکرر از جایش کنده شد و هر بار اجزایی از آن خرد شد و باز بهم چسبانیده شد. این سنگ اکنون در اثر آسیبهایی که به آن وارده شده به چند قطعه تقسیم شده که با ملاطی از چسب، به هم پیوسته است و تنها هشت قطعه کوچک از آن دیده می شود. این قطعات، در قابی از نقره روی دیوار کعبه نصب است و حجاج و معتمرین، آن را زیارتذذ می کنند.
* راز سیاه شدن حجر الأسود
حجر الأسود در ابتدا یک یاقوت سفید و نورانی از یاقوتهای بهشتی بود که خداوند متعال آن را از بهشت برای حضرت آدم(ع) فرستاد. این سنگ به مرور زمان براثر تماس کفّار و مشرکین با آن و معصیت گناهکاران، تغییر رنگ داد و سیاه شد.
از امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) نقل شده است که آن حضرت فرمود: "حجرالاسود در ابتدا سنگی بود که سفیدی آن مانند سفیدی مروارید و درخشش آن مانند یاقوت بود؛ سپس دستهای کفّار آن را سیاه کرد.". (۴)
* اهمیت استلام حجر الأسود
استلام (دست کشیدن) حجر الاسود، یکی از اعمال مستحبی است که پیامبر اکرم(ص) و ائمه اطهار(ع) به انجام آن بسیار سفارش کردهاند.
حضرت رسول(ص) میفرمایند: "خداوند در روز قیامت، حجر الأسود را زنده میکند؛ در حالی که دو چشم بینا و زبانی گویا دارد و شهادت میدهد که چه کسی آن را استلام کرده است." (۵)
در روایت دیگری از امام صادق(ع) نقل شده که آن حضرت فرمودند: "چون به حجرالأسود نزدیک شدی دستت را بلند نموده؛ حمد خدا به جای آر! سپس حجر الأسود را دست بکش و ببوس! پس اگر نتوانستی ببوسی، دست بکش! پس اگر نتوانستی دست بکشی با اشاره استلام کن!"
با توجه به این کلام امام صادق(ع)، حجاج نباید به بهانه استلام حجرالأسود حقوق دیگران را ضایع نمایند. بوسیدن حجرالاسود سنت است و هل دادن و صدمه زدن به مردم حرام است. در روایتی نقل شده است که از امام صادق (ع) پرسیدند: "چرا حجرالاسود را استلام نمیکنید؟" آن حضرت فرمود: "اکرهُ أن اُوذیَ ضعیفاً او اتأذّی؛ نمیخواهم انسان ضعیفی را اذیت کرده باشم یا خود، اذیت شوم." (۶)
پی نوشت ها:
۱-کلینی؛ فروع کافی، ج ۴، ص ۱۸۵.
۲- ملاحویش آل غازی؛ بیان المعانی، ج ۵، ص ۹۱.
۳- مجلسی؛ بحار الانوار، ج ۱۱، ص ۲۶.
۴. صدوق؛ علل الشرائع، ج ۲، ص ۴۲۷.
۵- احسائی؛ عوالي اللئالي، ج ۱، ص ۱۸۵.
۶- کلینی؛ فروع کافی، ج ۴، ص ۴۰۹.