به گزارش «شیعه نیوز»، حتماً درباره زندگی سیاسی و اجتماعی شهید آیتا... سیدحسن مدرس روایتها و حکایتهای فراوانی را شنیده یا خواندهاید؛ مجتهدی مبارز و سیاستمداری هوشیار که موقعیتها را بهخوبی میشناخت و میتوانست با باریکبینی خاص خودش، نقشههای دشمنان این مرز و بوم را، نقش بر آب کند و با سخنان نغز و مطایبههای شیرینش، کلام حق را به گوش همه برساند.
امروز، سالروز شهادت مظلومانه اوست؛ سید را در غربت و تنهایی و با زبان روزه به شهادت رساندند؛ چون نتوانسته بودند او را به مال دنیا بفریبند یا با تهدید، وادار به سکوتش کنند. او ۹ سال پایانی عمر خود را در تبعید و زندان گذراند و در این مدت، جز دو سه بار، موفق به دیدن اعضای خانواده خود نشد. با این حال، دوست و دشمن از استقامت و پایداری شهید مدرس، حتی در شرایط دهشتناک تبعید سخن میگویند؛ به راستی شناخت دقیق شخصیت آن عالم ربانی و فهم چهره سیاسی خاص و هوش و قریحه کمنظیرش، به سادگی ممکن نیست. در این نوشتار، برآنیم تا به فرازهای ناشنیدهای از زندگی او بپردازیم؛ فرازهایی که شاید نقل آنها، زوایای دیدهنشدهای از حیات پربرکت وی را بر اهل فضل و دانش، نمایان کند.
علاقهمند همیشگی به تاریخ
شهید مدرس بسان یک مورخ کارکشته و پژوهشگر متون تاریخی، از احوالات امتهای پیشین آگاه بود. او برای مطالعه شواهد، در متون رایج متوقف نمیماند و میکوشید اطلاعات را از منبع آن دریافت کند. یکبار در جمعی نقل کرده بود که هنگام توقف در عتبات و ضمن مطالعه درسهای مرسوم حوزه، به فکر مطالعه تاریخ «پلوتارک»، مورخ یونان باستان افتاده و چون نسخهای از ترجمه عربی یا فارسی آن را نیافته، به سراغ فردی هندی که به زبان انگلیسی تسلط داشتهاست، میرود و از او میخواهد که هر روز بخشی از کتاب را برایش بخواند و ترجمه کند و با این شیوه، از محتوای تاریخ «پلوتارک» آگاه میشود. تسلط شهید مدرس بر تاریخ، بعدها ضمن نطقهای غرای او در مجلس شورای ملی آشکار شد. تاریخ، در عرصه سیاست هم مددکار آن شهید مظلوم بود.
معتمد ملت ایران
شهید مدرس، مورد اعتماد همه مردم بود؛ عالم و مجتهد سیاستمداری چون او، با درک کاملی که از نیاز زمانش داشت و با زبان صریحی که طنین فریاد و خواستههای جامعه را به گوش صاحبان قدرت میرساند، باید هم معتمد مردم زمانهاش بوده باشد. ممکن است برخی عالمبودن شهیدمدرس را یکی از دلایل اصلی اعتماد عمومی به وی بدانند؛ البته این سخن بیپایه نیست، اما اگر بدانیم که شهیدمدرس نه فقط محل اعتماد مسلمانان، بلکه موردقبول و اعتماد پیروان دیگر ادیان نیز بود، باید بر دلایل این اعتماد، موارد دیگری را هم بیفزاییم.
پسرش، سیدعبدالباقی که در رشته پزشکی تحصیل کرد و طبیب نامداری شد، در خاطراتش میگوید: «روزی مستوفیالممالک برای پارهای از مذاکرات به خانه ما آمد. مدرس برای او احترام زیادی قائل بود و تنها کسی بود که به او آقا میگفت و از او استقبال میکرد. وقتی مستوفی وارد حیاط شد، مدرس به پیشواز او رفت. صحن حیاط بسیار شلوغ بود و در هر گوشهای چندین نفر روی فرش، حصیر و یا کنار دیوار نشسته و غوغایی بهپا نموده بودند. مستوفی پرسید: آقا اینجا چه خبر است؟ اینان کیستند و چه میخواهند؟ مدرس گفت: اینها دوستان یهودی ما هستند. اعتراض دارند و نمایندهای را که از میان خودشان انتخاب شدهاست، قبول ندارند و آمدهاند اینجا متحصن شدهاند تا نماینده واقعی خود را انتخاب کنند و به مجلس بفرستند.»
مدرس؛ منادی تقریب
یکی از زوایای بسیار مهم زندگی شهید مدرس که به دلیل تعدد فرازهای پژوهشی، کمتر موردتوجه قرار گرفته، تلاشهای او برای تقریب میان مذاهب اسلامی است. در بحبوحه جنگ جهانی اول و هنگامی که شهید مدرس به همراه کابینه نظامالسلطنه مافی و از سر اجبار، راهی عثمانی بود، در بین راه با دو طایفه کُرد برخورد کرد؛ یکی شیعه و دیگری اهلسنت که به دلیل اختلافات مذهبی، مدتها بود با هم میجنگیدند. شهید مدرس، با سخنانی سنجیده و تکیه بر مشترکات، چنان وفاقی میان آنها برقرار کرد که پس از آن، دیگر جدال و جنگی میانشان به وقوع نپیوست و سالها بعد، وقتی فرزند او، سفری به آن منطقه داشت، به یاد اقدام مصلحانه پدر، مقدمش را گرامی داشتند.
حامی فرهنگ و میراث فرهنگی
شاید اگر تنها درباره علاقه شهید مدرس به مطالعات تاریخی سخن میگفتیم، برای اثبات علاقه او به فرهنگ و میراث فرهنگی سرزمین ایران کافی بود؛ اما فرهنگدوستی شهید مدرس، به این مورد خلاصه نمیشود. او از ایام جوانی و هنگامی که در برابر رفتارهای عنانگسیخته ظلالسلطان(حاکم اصفهان که قصد تخریب عمارتهای دوره صفویه و استفاده از مصالح آن برای ساخت عمارت خود را داشت) ایستاد، نشان داد که نسبت به هویت و تاریخ سرزمینش حساس است. با این حال، دایره پاسداری از فرهنگ در زندگی شهید مدرس، بسیار فراتر از اینهاست.
هنگامی که در مجلس بود، بیمحابا سخن وزرا را قطع میکرد تا آنها را وادار به کاربرد واژههای فارسی، به جای اصطلاحات فرنگی کند. فرزندش سیدعبدالباقی به یاد میآورد که در سال سوم تبعید شهید مدرس به خواف، وقتی با زحمت و سختی زیاد، برای ملاقات با وی از مسئولان وقت گرفت، پدر را دید که باصلابت دوران تبعید را میگذراند و «هر صبح برای رئیس زندان و جمعی از زندانبانانش درس و تفسیر مثنوی میگفت.»
منبع: روزنامه خراسان