به گزارش «شیعه نیوز»، به طور کلی هدیه مردم به مسئولان و مشاهیر دارای چند وجه است: اول برای رشوه دادن، دوم واسطهگری او برای تسهیل امور و سوم ابراز محبت. هدیه در صورتى که براى عدم مخالفت و یا جلب موافقت مسئول نسبت به انجام بعضى از اموری باشد که بدون پرداخت آن، تصمیم آن کارگزار چیز دیگری خواهد بود، قبول آن اشکال دارد و بهطور کلّى اگر تقدیم هدیه به قصد دستیابى به هدفى خلاف شرع و قانون صورت گیرد، واجب است از قبول آن خوددارى شود و بر مسئولان هم واجب است از آن جلوگیرى کنند (أجوبة الاستفتاءات، چاپ اول، ص 411)
اما هدایا اگر برای ابراز وفاداری و ابراز محبت هم باشد، زمانی که از حد متعارف خارج میشود، باید نسبت به آن تشکیک کرد تا در دام نیتها و توطئههای شوم افراد نیفتاد. کم نیستند افرادی که به واسطه دریافت هدایایی که بسیار وسوسهبرانگیز است، در چنان گردابی فرو رفتند که خارج شدن از آن به سختی ممکن است.
سیرۀ امیرالمؤمنین علیه السلام گویاترین نوع برخورد در قبال هدیۀ افراد است. حضرت ضمن روایتی فرمود: (از سرگذشت عقیل عجیبتر برنامه) شخصى است (اشعث بن قیس) که به تاریکى شب با هدیهای در ظرف بسته و حلوایى که آن را خوش نداشتم و به آن بد بین بودم به طورى که تصور مىکردى آن را با آب دهان یا استفراغ مار ساختهاند نزد من آمد. به او گفتم: این صله است یا زکات یا صدقه؟ اینها که بر ما اهلبیت حرام است. گفت: نه این است و نه آن، بلکه هدیه است. گفتم: مادرت به عزایت بنشیند، آمدهاى از راه دین خدا فریبم دهى؟! یا دستگاه فکر و اندیشهات به هم خورده، یا دیوانهاى و یا بیهودهگویى؟! به خدا قسم اگر هفت اقلیم را با آنچه زیر آسمانهاى آنهاست به من بدهند تا خداوند را با ربودن پوست جویى از دهان مورچهاى معصیت کنم به چنین کارى دست نمىزنم و بى شک دنیاى شما نزد من از برگى که در دهان ملخى است و آن را مىجود خوارتر است. على را با نعمتى که از دست مىرود و لذّتى که باقى نمىماند چکار؟! از خواب عقل و زشتى لغزش به خدا پناه مىبریم، و از او یارى مىطلبیم.
وَ أَعْجَبُ مِنْ ذَلِکَ طَارِقٌ طَرَقَنَا بِمَلْفُوفَةٍ فِی وِعَائِهَا وَ مَعْجُونَةٍ شَنِئْتُهَا کَأَنَّمَا عُجِنَتْ بِرِیقِ حَیَّةٍ أَوْ قَیْئِهَا فَقُلْتُ أَ صِلَةٌ أَمْ زَکَاةٌ أَمْ صَدَقَةٌ فَذَلِکَ مُحَرَّمٌ عَلَیْنَا أَهْلَ الْبَیْتِ فَقَالَ لَا ذَا وَ لَا ذَاکَ وَ لَکِنَّهَا هَدِیَّةٌ فَقُلْتُ هَبِلَتْکَ الْهَبُولُ أَ عَنْ دِینِ اللَّهِ أَتَیْتَنِی لِتَخْدَعَنِی أَ مُخْتَبِطٌ أَنْتَ أَمْ ذُو جِنَّةٍ أَمْ تَهْجُرُ وَ اللَّهِ لَوْ أُعْطِیتُ الْأَقَالِیمَ السَّبْعَةَ بِمَا تَحْتَ أَفْلَاکِهَا عَلَى أَنْ أَعْصِیَ اللَّهَ فِی نَمْلَةٍ أَسْلُبُهَا جُلْبَ شَعِیرَةٍ مَا فَعَلْتُهُ وَ إِنَّ دُنْیَاکُمْ عِنْدِی لَأَهْوَنُ مِنْ وَرَقَةٍ فِی فَمِ جَرَادَةٍ تَقْضَمُهَا مَا لِعَلِیٍّ وَ لِنَعِیمٍ یَفْنَى وَ لَذَّةٍ لَا تَبْقَى نَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ سُبَاتِ الْعَقْلِ وَ قُبْحِ الزَّلَلِ وَ بِهِ نَسْتَعِین.
واژه «مَلْفُوفَة» گرچه از ریشه «لفّ» به معناى پیچیدن گرفته شده و در اینجا اشاره به ظرفى است که در پارچهاى پیچیده شده بود; اما چون امام مىفرماید این ملفوفه در ظرفى قرار داشت و سپس واژه معجونه را بر آن عطف مىکند، این احتمال وجود دارد که ملفوفه نامى براى نوعى از حلوا بوده که در کوفه حلواى مرغوب و مورد علاقه مردم شناخته مىشد. در واقع امام تا این حد هم هدیه را پس زد.
آیت الله مکارم شیرازی در توضیح این فراز در شرح نهج البلاغه خود مینویسد «بسیارند کسانى که مبالغ کوچک و متوسّط رشوه آنها را تکان نمىدهد، اما اگر امتیاز مهمى براى آنها قائل شوند که معادل تمام زندگى آنان یا بیشتر باشد، دست و پایشان مىلرزد و میلغزند. چه کسى مىتواند ادعا کند که در هیچ حدى از گرفتن امتیاز در برابر هیچ حدى از کمترین کار خلاف گرفتار لغزش نخواهد شد؟ امام مىفرماید من آن شخص هستم و حتى صریحاً سوگند بر آن یاد مىکند. دلیلى که امام براى این امر آورده بسیار قابل توجه است، زیرا امتیازات مادى براى کسانى اهمیت دارد که دنیا در نظرشان بزرگ و برجسته است، اما کسى که در اوج معرفت خدا قرار گرفته و ما سوى الله در نظر او کم ارزش و بى مقدار است و همه دنیا از دیدگاه او همچون برگ درخت نیم جویدهاى در دهان ملخى است، دلیلى ندارد که مرتکب عصیان پروردگار و ظلم و ستمى شود.»