به گزارش «شیعه نیوز»، جوان آنلاین نوشت: عالم مجاهد زندهیاد آیتالله سیدمحمدتقی خوانساری (متولد اردیبهشت ۱۲۶۷ ق و در ماه مبارک رمضان) از نمادهای معنویت، علم و جهاد در دوران معاصر به شمار میآید. در مکانت عبادی و عرفانی وی همان بس که نماز باران او در دوره خشکسالی شهر قم، تعجب همگان را از جمله متفقینی که در آن دوران در این شهر اردو زده بودند، برانگیخت. با این همه شخصیت ذوابعاد آن بزرگوار، تنها به علم و عرفان محدود نیست و وی در مواجهه با رویکرد استعماری دولت انگلستان در عراق و ایران نیز سابقهای طولانی و ارجمند داشت. مقالی که در پی میآید، بر آن است تا گزارشی از شرکت آیتالله خوانساری در انقلاب ۱۹۲۰ م عراق ارائه کند. امید آنکه تاریخپژوهان معاصر و عموم علاقهمندان را مفید و مقبول آید.
یکی از برجستهترین شخصیتهای عالم تشیع، مرجع والاقدر معاصر آیتالله سیدمحمدتقی خوانساری است که همه عمر خود را صرف تهذیب اخلاق و تقویت معنویت در مردم کرد. این عالم بزرگوار جز نجات مسلمین از چنگال متجاوزان استعمارگر و آگاهی امت اسلامی نسبت به مفاهیم توحیدی هدف و مقصودی نداشت. وی همواره اسطوره زهد و تقوا بود و زخارف و مقامات دنیوی هرگز نتوانست در روح و اراده یگانه او تأثیری بگذارد. ایشان همواره، چون سربازی شجاع و جنگجویی کارآزموده در میدان نبرد با ستمگران حضور داشت و با شهامت توصیفناپذیر خود به دیگران قوت قلب و روحیه میداد. ایشان با قلم و بیان خود، در کنار اسلحه همواره در دفاع از حقوق مسلمین و ستمدیدگان در خط مقدم جبهه بود. انسانهای شجاع و آزاد در همه فرهنگها قابل احترام و ارج و قرب والایی هستند و آیتاللهالعظمی سیدمحمدتقی خوانساری به تمامی به زیور فضائل والای انسانی، از جمله شجاعت و آزادی آراسته بود.
علمای حوزه نجف و جهاد علیه انگلیسیها در عراق
با شروع جنگ جهانی اول، انگلستان به بهانه جلوگیری از نفوذ آلمان، به عراق حمله کرد. عراق در آن دوران جزو قلمرو امپراتوری عثمانی بود و انگلستان توانست به دلیل ضعف قوای نظامی عراق، به سرعت قلعه فاو در دهانه خلیجفارس و بصره و نواحی اطراف آن را اشغال کند. آلمان و دولتهای عثمانی در جنگ جهانی اول متحد بودند و انگلستان و فرانسه توانستند با دادن وعده آزادی و استقلال به سرزمینهای تحت قلمرو عثمانیها، زمینه حضور خود را در سرزمینهای اسلامی فراهم کنند. مردم عراق که خطر سلطه نظامی انگلستان و استیلای آن بر معادن نفت و ثروتهای عراق را به خوبی درک میکردند، بارها از رهبران دینی خود درخواست صدور فتوای جهاد کردند. دولت عثمانی نیز با آگاهی از خطر انگلستان در سرزمینهای تحتسلطهاش از علما کمک میخواست. سرانجام شیخالاسلام اعلام جهاد کرد و دیگر علمای عراق نیز از وی تبعیت کردند. آنان تنها به صدور حکم جهاد اکتفا نکردند، بلکه خود با حضور در جبهههای مختلف، به بسیج نیرو علیه اشغالگران پرداختند و فصلی درخشان از حضور مسلحانه روحانیون را در تاریخ نبردهای اسلامی رقم زدند. یکی از این علمای مجاهد، مرحوم آیتالله شیخ مهدی خالصی بود که جبهههای بغداد و کاظمین را رهبری میکرد و علاوه بر صدور فتوای حکم جهاد، فرمان پرداخت اموال برای بسیج مردم را هم صادر کرد. در اسفند سال ۱۲۸۳ گروه بزرگی از مجاهدین به رهبری آیتالله حاج سیدمصطفی کاشانی و آیتالله شیخ فتحالله معروف به شیخالشریعه اصفهانی از مراجع تقلید و علمای بزرگ عراق، از نجف به سوی بغداد حرکت کردند. آیتالله سیدابوالقاسم کاشانی، آیتالله محمدتقی خوانساری و عده زیادی از طلاب و روحانیون جوان در این گروه شرکت داشتند. آیتالله حاج سیدمصطفی کاشانی از آیتالله سیدمحمدکاظم یزدی، از مراجع بزرگ تقلید آن دوره برای شرکت در جهاد علیه نیروهای متجاوز انگلستان به سرزمینهای اسلامی دعوت کرد. ایشان به دلیل بیماری و کهولت سن نتوانست این دعوت را استجابت کند، اما یکی از فرزندان خود به نام سیدمحمد طباطبایی را به جبهه فرستاد. مردم بغداد از مجاهدین نجف استقبال باشکوهی به عمل آوردند و مغازهها را بستند و به طرف دروازههای شهر هجوم بردند. مجاهدین نجف به علت طغیان رودخانه و زیرآب رفتن پل ورودی بغداد با قایق به شهر منتقل شدند.
فراز و فرودهای یک جنگ نابرابر
صدور احکام جهاد از سوی علما و مراجع بزرگ سبب گردید که مردم برای حضور در جبهههای جنگ تشویق شوند. نیروهای عثمانی نتوانستند در جبهه قرنه، محل اتصال دجله و فرات، در برابر نیروهای انگلستان مقاومت کنند و پراکنده شدند، اما اتحاد نیروهای مردمی و علما، پیشروی ارتش انگلستان را کند کرد و جبهه اصلی جنگ به ناحیه کوتالعماره کشیده شد. نبرد غیرمتمرکز و چریکی مجاهدین، نیروهای انگلیسی را فلج و زمینگیر کرد و علما و روحانیون با ایثار و از خودگذشتگی بسیار، مانع از پیشروی قوای انگلیس به سمت بصره شدند. متأسفانه ضعف دولت عثمانی و عدم حمایت نیروهای عثمانی از مجاهدین سبب گردید که سرانجام بصره به دست قوای انگلیس تصرف شود. جاوید پاشا، فرمانده نظامی عملیات ارتش عثمانی عزل و سلیمان عسگریبیگ به جای او منصوب شد. سیدمحمد حیدری و فرزندانش، آیتالله شیخ فتحالله اصفهانی، آیتالله حاج سیدمصطفی کاشانی، آیتالله سیدعلی داماد، آیتالله سیدابوالقاسم کاشانی که در بین رهبران مذهبی از همه جوانتر و پرشورتر بود و عدهای دیگر از علما، در کنار سلیمان عسگری بیگ در صف اول پیکار علیه انگلستان وارد شدند و مسئولیت رسیدگی به جبهههای مختلف را بهعهده گرفتند. جبهههای شعیبیه و هویزه در مناطق مرزی خوزستان تحتکنترل شیخ خزعل بودند و به دلیل وجود چاههای نفت، برای انگلستان اهمیت زیادی داشتند. علمای عراق از شیخ خزعل دعوت کردند به جهاد علیه نیروهای انگلستان بپیوندد. از جمله آیتالله شیخ فتحالله اصفهانی، آیتالله سیدمصطفی کاشانی، آیتالله میرزا مهدی خراسانی و سیدعلی تبریزی برای او نامه فرستادند و از او خواستند همگام با سایر مسلمانان در قیام علیه انگلیسیها شرکت کند. حتی آیتالله شیخ عبدالکریم جزائری هم که شیخ خزعل مقلد وی بود، برای او نامهای فرستاد و از او خواست که در برابر قوای انگلیس مقاومت کند، اما شیخ خزعل که با انگلستان روابط حسنه داشت، دعوت علما را نادیده گرفت، لکن سربازان مسلمان هندی تحت فرماندهی ارتش انگلستان با صدور اعلامیه جهاد علما از دستور فرماندهان انگلیسی خود سرپیچی کردند. سرانجام نبرد کوتالعماره به پیروزی نیروهای نظامی عثمانی و مجاهدین انجامید و قوای انگلیس با تحمل خسارتها و تلفات فراوان در کوتالعماره محاصره و تسلیم ارتش عثمانی شدند. این شکست مانع از پیشروی نیروهای انگلیسی و تغییر جبهه جنگ به ناحیه جبل حمرین شد تا انگلیسیها از طرف سوریه به بغداد حمله کنند. انگلیسیها نمیتوانستند از جنوب عراق به بغداد نفوذ کنند و در مناطق تکریت، رمادی، مناطق جنوبی کردستان و اطراف عراق وسطی با مقاومت جدی مردم و مجاهدین روبهرو و با مشکلات زیادی مواجه شدند. انگلیسیها تنها پس از شکست آلمان در جنگ جهانی اول بود که توانستند عراق را اشغال کنند. آیتالله حاج سیدمصطفی کاشانی که با وجود کهولت سن، دو سال تمام در کنار مجاهدین عراقی با نیروهای اشغالگر انگلستان جنگیده بود، در شب ۱۹ رمضان سال ۱۳۳۷ در کاظمین از دنیا رفت. شکست آلمان در جنگ جهانی اول، موجب فروپاشی دولت عثمانی شد و دولتهای انگلستان و فرانسه سرزمینهای عثمانی را تصرف کردند. لبنان توسط فرانسه تسخیر شد و عراق و فلسطین هم به چنگ انگلستان افتادند.
آیتالله سیدمحمدتقی خوانساری و جنگ در منطقه «چنار قلعه»
آیتالله سیدمحمدتقی خوانساری یکی از علمای بزرگی بود که در کنار سایر علما و مجاهدین با شجاعت تمام با قوای انگلیس به مقابله پرداخت. ایشان در جوانی جزو علمای صاحبنام شیعه بود و در عین حال مثل یک سپاهی زبده و شجاع، دلاورانه میجنگید. ایشان در دفاع از عراق با مرحوم آیتالله سیدابوالقاسم کاشانی و مرحوم آقا سیدمحمدرضا بختیاری همراه بود. آنها سه یار حوزوی بودند که اینک سه یار جهادی نیز شده بوده و در سنگرهای چنار قلعه به دفاع از مرزهای اسلامی مشغول بودند. انگلیسیها با توپ، چنارقلعه را هدف میگیرند و آیتالله خوانساری با توجه به مهارتی که در تیراندازی به دست آورده بود، همچون رزمندهای کارکشته با دشمن میجنگد. این مرد بزرگ در تأسی به امیرمؤمنان (ع) و حسینبن علی (ع) که در بحبوحه جنگ صفین و ظهر عاشورا، با یاران خود به نماز ایستادند، در زیر رگبار گلولهها و درحالیکه مجاهدان گرفتار سرگردانی شده بودند، آنان را به نماز دعوت میکرد! نیروهای انگلستان پس از تسلط بر عراق، مجاهدین و مخصوصاً سیدمحمدتقی جوان را شناسایی کرده و با استفاده از جاسوسهای محلی، در پی تعقیب و دستگیری مجاهدین برآمدند و اقدام به دستگیری وسیعی کردند. آیتالله خوانساری هم که از ناحیه پا مجروح شده بود، دستگیر شد. آیتاللهالعظمی حاجشیخ محمد علی اراکی درباره آیتالله خوانساری گفتهاند: «ایشان میگفت: بعد از آنکه به جبهه جنگ رفت و لباس آخوندی را کند و عمامه را کنار گذاشت و لباس سربازی پوشید و تفنگ را برداشت و مسلح شد و مثل یک سرباز به جبهه رفت. ایشان میگفت که گلوله توپ میآمد و نزدیک من میافتاد و چیزی نمیماند که به من بخورد، اما خدا نخواست. خیلی در جبهه جنگ بود تا اسیر شد. چهار سال اسیر انگلیس بود.»
آیتالله خوانساری در اسارت انگلیسیها
انگلیسیها به اسرای غیرعرب سختگیری بیشتری میکردند. آنها اغلب مجاهدان دستگیر شده عراقی و عرب را با سپردن تعهد آزاد کردند، اما در مورد اسرای غیرعرب سختگیری میکردند. از این روی آیتالله خوانساری را با عدهای از اسرای غیرعرب از بصره با کشتی به اردوگاهی در شرق آسیا بردند. نگهبانان هندی این کشتی، اسرا را با خشونت آزار میدادند. آیتالله خوانساری مدتی در زندان سنگاپور، بدترین شکنجههای جسمی و روحی را تحمل کرد و در طی چهار سال اسارت، قوای جسمی خود را از دست داد و به مرگ نزدیک شد. امام خمینی درباره رفتار قوای انگلیس با آیتالله خوانساری میفرمایند: «مرحوم آقای خوانساری، آقا سیدمحمدتقی خوانساری (رضوانالله علیه) به حبس رفت. یعنی گرفتند اسیرش کردند. یعنی با یک عده دیگر اسیر کردند و بردند به خارج و ایشان میفرمودند که انگلیسیها ما را میشمرند: یک، دو، سه، چهار، تحویل یکی کسی میدادند. آن وقت میگفتند که آنها آدمخورند. ما مأموران انگلیسی میشمریم که مبادا شما را بخورند!»
آیتالله العظمی اراکی از قول حاج حسین، معتمد آیتالله خوانساری میگویند: «حاج حسین از ایشان (آیتالله خوانساری) نقل کرد و گفت: یک روزی هم در آن محل من تنها بودم. همه بیرون رفته بودند. یک حیوان درندهخویی از آن دم ول کردند؛ کورس بست و به سرعت به طرف من آمد. آمد نزدیک من؛ به من کاری نداشت و برگشت. دم در که رسید، دومرتبه آمد و برگشت. چندین دفعه این ماجرا اتفاق افتاد ولی کاری به من نداشت.»
ایشان خاطرهای را هم از آیتالله خوانساری نقل میکند: «خودش برای من نقل کرد و گفت؛ در کشتی که نشسته بودم، روی یک سکویی اثاثیه من بود. سکوی مقابل اثاثیه هندیای بود که او هم جزو اسرا بود. بهطور اتفاقی چشمم به صورت او افتاد. دیدم دارد رنگبهرنگ میشود و گاهی سفید میشود. فهمیدم در فکر افتاده و قلبش قلب و انقلاب پیدا کرده است. آمدم راست شوم به او بگویم:ای برادر چرا فکر میکنی و در چه فکری و چرا خودت را اذیت میکنی؟ این چه فکری است که تو را قلب و منقلب کرده است. دیدم زبان من فارسی یا عربی است و زبان او هندی، نه من زبان او را میفهمم و نه او زبان مرا میفهمد. چه کار کنم؟ با خودم گفتم بروم به هر زبانی، به اشارهای، به چیزی تسکینش بدهم. تا خواستم بروم، خودش را انداخت در دریا! رفت که رفت...»
۴ سال زندان مخوف
چهار سال اسارت، آن هم به این شکل مخوف، در اراده ایشان کوچکترین تردید و خللی ایجاد نکرد. به گفته آیتالله اراکی، ایشان بواب و دربان قلبش بود، یعنی دلش خالی از اغیار بود. آیتالله حاج شیخ مجتبی عراقی درباره دوران اسارت آیتالله خوانساری مینویسد: «آیتالله خوانساری میفرمودند: مدت چهار ماه متوالی درون کشتی، در دریا زندانی بودیم. بهنحویکه نمیدانستیم کجای دنیا واقع شدهایم! تمام اطراف کشتی را آب فراگرفته بود. عدهای مزدور هندی را برای حفاظت از ما گمارده بودند، بهطوریکه نقل میکردند و معروف بود، مأموران هندی آدمخوار و از کسانی بودند که لذیذترین گوشتها را گوشت انسان میدانستند؛ به همین لحاظ، مأموران هنگام تحویل گرفتن ما از شیفت قبل، دقت زیادی میکردند و با قدرت ما را میشمردند که مبادا فردی از ما را مأموران قبلی خورده باشند. ایشان میفرمودند بعد ما را منتقل کردند به زندانی که وسط بیابانی قرار داشت و اطراف آن فقط سیم خاردار بود. آنجا ظاهراً ۴۰۰ نفر بودند. نقل میکردند یک جوان سیاهپوست از اهالی آنجا متوجه شد من اهل علم هستم؛ لذا روزها میآمد کنار سیمهای خاردار و من برایش منطق میخواندم. نهایتاً، آن جوان وسیله نجات و فرار مرا از آن زندان فراهم کرد.»
روایتهای شنیدنی درباره رهایی از زندان انگلستان
درباره رهایی آیتالله خوانساری از اسارت روایتهای زیادی را نقل کردهاند، اما در همه آنها چند چیز مشترک وجود دارد. یکی تقوا و دیگری سلوک محبتآمیز با دیگران، مقام علمی و صبر و بردباری. یکی از نزدیکان ایشان درباره نحوه آزادی آیتالله خوانساری میگوید: «یکی از اقربای نزدیک به ایشان نقل کرده که یکی از بزرگان عرب که جزو اسرا بود و در آنجا مدتی از محضر مرحوم خوانساری حکمت و فلسفه فراگرفته و متقابلاً ایشان از آن مرد، زبان انگلیسی میآموخته است و، چون آن شخص قبل از مرحوم خوانساری آزاد میشود، در جهت استخلاص مرحوم خوانساری تلاش مینماید و در نتیجه آیتالله فقید آزاد گردید و به وطن مألوف خود بازگشته و به زادگاهش مراجعت مینماید.»
آیتالله شیخ مجتبی عراقی دراینباره مینویسند: «عاقبتالامر به واسطه بعضی از راجهزادههای هند از مقام فضل و فلسفه تلمذ مینماید، وسیله استخلاص ایشان را فراهم و موجب نجاتشان را آماده مینماید. چیزی که کثرت علاقه و شدت احتیاط و مراعات دینی ایشان را میرساند و از بعضی بزرگان حوزه علمیه قم شنیده شده، آن است که در مدت حبس کتابی را به ایشان ارائه و از حضرتش تقاضای ترجمه مینمایند. البته این تقاضا صددرصد باعث آزادی از حبس و شکنجه و به اضافه استفادههای فراوان مادی میشده است. حضرت آیتالله پس از اطلاع از کتاب و اینکه ترجمهاش ممکن است موجب گمراهی و ضلالت جمعی از جوانان بیاطلاع و نابخردان شود، خودداری از آن فرموده و بدان اقدام نمیفرماید. هنگامی که خودداری ایشان را میبینند، خشونت و شکنجه را به درجه اعلا میرسانند و از انواع اذیت و آزار دریغ نمیکنند.»
روزنامه نبرد ملت ارگان وقت جمعیت فدائیان اسلام، نحوه آزادی آیتالله خوانساری را اینگونه روایت میکند: «در جنگ جهانی اول به پای ایشان تیر خورد. سپس ایشان دستگیر و به مدت چهار سال به هند تبعید و در آنجا دچار عارضه قلبی شد که تا آخر عمر با ایشان بود. در هند آخرین زندانبان ایشان یک افسر ارشد انگلیسی بود که بهعنوان جاسوس در حوزه هزار ساله شیعه فعالیت داشته و، چون منافقین امروز زیرعنوان طلبه حوزه در درس مرحوم آیتالله خوانساری شرکت نموده، آقا را شناخته و پس از چهار سال آزار و اذیت، اسباب آزادی ایشان را فراهم کرد.»
و کلام آخر
آیتالله العظمی سیدمحمدتقی خوانساری پس از آزادی از زندان انگلیسیها و در دوره سیاه دیکتاتوری رضاخانی، به تقویت حوزه در کنار آیتاللهالعظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی پرداخت تا ظرفیت مبارزه با استبداد و استعمار را بالا ببرد. در عین حال به مقابله با کشف حجاب و سیاست ضدفرهنگی پهلوی پرداخت. در سالهای اشغال ایران توسط متفقین و خشکسالی آن سالها نماز باران خالصانه آیتالله خوانساری که منجر به نزول باران رحمت الهی بر این سرزمین شد، قدرت نهایی معنویای بود که جایگاه مرجعیت شیعه را به رخ اشغالگران و عوامل داخلی آنها کشید. حضور مؤثر این عالم بزرگ شیعه در مبارزات ملی شدن نفت در ایران نشان داد که ذرهای از استعمارستیزی این عالم دینی بهرغم گذر زمان و چشیدن طعم اسارت در اردوگاه انگلیسیها کاسته نشده است. آیتالله خوانساری شخصیت جامعی داشت. شجاعت، دیانت، علم، صداقت، وفاداری، استقامت و پایداری، عبادت و تقوا از وجوه شخصیتی ایشان بود.