۰

چرا در روایات دلیل استحباب هفت تکبیر اول نماز، تنافی وجود دارد؟

شاید در نگاه اول، چنین به نظر آید که بین این دو روایت همخوانی وجود ندارد، ولی باید گفت این دو روایت با هم قابل جمع هستند؛ زیرا آن روایتی را که می‌گوید امام حسین( علیه السلام )، تکبیر پیامبر( صلی الله علیه و آله وسلم ) را جواب نداد تا این‌که ایشان به تکبیر هفتم رسید، می‌توان حمل بر این کرد که امام حسین( علیه السلام ) تکبیر را به صورت صحیح تلفظ نکرد تا این‌که در مرتبه هفتم توانست آن‌را به صورت کامل ادا کند.
کد خبر: ۲۲۱۳۶۷
۰۸:۱۰ - ۱۰ فروردين ۱۳۹۹

شیعه نیوز:
پرسش
با سلام؛ راجع به هفت تکبیر مستحب در ابتدای نماز، در کتاب «علل الشّرائع» دو حدیث متناقض نقل شده است: در حدیث اوّل آمده است پیامبر تکبیر گفتند و امام حسین تکبیر نگفتند، تا مرتبه هفتم که امام حسین تکبیر گفتند. امّا در حدیث دوم آمده است از همان اوّل امام حسین تکبیر گفتند، و تا هفت بار تکرار شد. چگونه می‌توان بین این دو حدیث جمع کرد، خصوصاً با توجّه به این‌که هر دو صحیح‌اند و توسّط شیخ صدوق نقل شده‌اند؟
پاسخ اجمالی
شاید در نگاه اول، چنین به نظر آید که بین این دو روایت همخوانی وجود ندارد، ولی باید گفت این دو روایت با هم قابل جمع هستند؛ زیرا آن روایتی را که می‌گوید امام حسین( علیه السلام )، تکبیر پیامبر( صلی الله علیه و آله وسلم ) را جواب نداد تا این‌که ایشان به تکبیر هفتم رسید، می‌توان حمل بر این کرد که امام حسین( علیه السلام ) تکبیر را به صورت صحیح تلفظ نکرد تا این‌که در مرتبه هفتم توانست آن‌را به صورت کامل ادا کند. شاهد بر این مدعا، قسمتی از روایت است که می‌گوید: «و یعالج الحسین التکبیر»؛ یعنی امام حسین( علیه السلام ) همچنان در صدد اصلاح تکبیر برمی‌آمد... . این قسمت از روایت بیان می‌کند که در هر مرتبه از تکبیر پیامبر( صلی الله علیه و آله وسلم )، امام حسین( علیه السلام ) با تمرین کردن در بیان تکبیر، تلاش می‌کردند که آن‌را معالجه و اصلاح کنند.

پاسخ تفصیلی
یکی از واجبات نماز که یکی از ارکان آن هم محسوب می‌شود، «تکبیرةالاحرام» است و به آن «تکبیر افتتاح» هم گفته می‌شود. مستحب است که شش تکبیر دیگر نیز به آن اضافه شود تا تعداد تکبیرها به هفت تکبیر برسد.[1]
در احادیث؛ برای تعداد این تکبیرها، حکمت‌های مختلفی بیان شده است. در روایتی که هشام بن حکم از امام کاظم( علیه السلام ) نقل کرده، آن‌را مرتبط با تعداد آسمان‌ها و زمین‌ها و نیز تعداد حجاب‌های میان بنده و خدا[2] دانسته است؛ امام( علیه السلام ) می‌فرماید: «خدا آسمان را به صورت هفت آسمان و زمین را هم هفت‌گانه و حجاب‌ها را نیز به شکل هفت حجاب آفرید. و هنگامی که پیامبر به معراج رفته بود، هر وقت که یکی از آن حجاب‌ها برای ایشان کنار زده می‌شد، یک تکبیر می‌گفتند؛ لذا گفتن هفت تکبیر در اول نماز سنّت شد».[3]
اما درباره دو روایتی که از آن پرسش شده، متن عربی با ترجمه فارسی آنها را می‌آوریم تا مشخص شود که این دو روایت با هم قابل جمع هستند و تنافی میانشان نیست.
روایت اول، از امام باقر( علیه السلام ) نقل شده است: «خَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ( صلی الله علیه و آله وسلم ) إِلَى الصَّلَاةِ وَ قَدْ کَانَ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ( علیه السلام ) أَبْطَأَ عَنِ الْکَلَامِ حَتَّى تَخَوَّفُوا أَنْ لَا یَتَکَلَّمَ وَ أَنْ یَکُونَ بِهِ خَرَسٌ فَخَرَجَ بِهِ رَسُولُ اللَّهِ حَامِلَهُ عَلَى عَاتِقِهِ وَ صَفَّ النَّاسُ خَلْفَهُ فَأَقَامَهُ رَسُولُ اللَّهِ عَلَى یَمِینِهِ فَافْتَتَحَ رَسُولُ اللَّهِ الصَّلَاةَ فَکَبَّرَ الْحُسَیْنُ حَتَّى کَبَّرَ رَسُولُ اللَّهِ سَبْعَ تَکْبِیرَاتٍ وَ کَبَّرَ الْحُسَیْنُ فَجَرَتِ السُّنَّةُ بِذَلِکَ قَالَ زُرَارَةُ فَقُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ فَکَیْفَ نَصْنَعُ قَالَ تُکَبِّرُ سَبْعاً وَ تَحْمَدُهُ سَبْعاً وَ تُسَبِّحُ سَبْعاً وَ تَحْمَدُ اللَّهَ وَ تُثْنِی عَلَیْهِ ثُمَّ تَقْرَأ»؛[4] امام حسین( علیه السلام ) دیر زبان به سخن گفتن گشودند تا جایی که مردم ترسیدند که لال باشد و اصلاً نتواند صحبت کند. یک مرتبه که پیامبر به نماز جماعت رفت، امام حسین( علیه السلام ) را بر شانه خود نشاند و او را همراه خود به نماز برد. هنگام خواندن نماز، او را در سمت راست خود قرار داد. وقتی پیامبر با گفتن تکبیرةالإحرام نماز را شروع کرد، امام حسین( علیه السلام ) هم تکبیر گفت. پیامبر هفت تکبیر گفت و امام حسین( علیه السلام ) هم همراه او تکرار کرد. از این‌جا این کار مستحب شد».
در روایت دوم، این جریان با کمی تفاوت از امام صادق( علیه السلام ) نقل شده: «إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ( صلی الله علیه و آله وسلم ) کَانَ فِی الصَّلَاةِ إِلَى جَانِبِهِ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ( علیه السلام ) فَکَبَّرَ رَسُولُ اللَّهِ فَلَمْ یُحِرِ الْحُسَیْنُ( علیه السلام ) التَّکْبِیرَ فَلَمْ یَزَلْ رَسُولُ اللَّهِ یُکَبِّرُ وَ یُعَالِجُ الْحُسَیْنُ التَّکْبِیرَ فَلَمْ یُحِرْهُ حَتَّى أَکْمَلَ سَبْعَ‏ تَکْبِیرَاتٍ فَأَحَارَ الْحُسَیْنُ التَّکْبِیرَ فِی السَّابِعَةِ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ وَ صَارَتْ سُنَّة»؛[5] هنگام نماز، حضرت حسین بن علی در کنار پیامبر گرامی اسلام( صلی الله علیه و آله وسلم ) بود. پیامبر( صلی الله علیه و آله وسلم ) تکبیر گفت ولی امام حسین( علیه السلام ) نتوانست آن‌را به صورت فصیح ادا کند؛ لذا پیامبر تکبیر خود را تکرار کرد تا این‌که هفت تکبیر گفت و امام حسین( علیه السلام ) در تکبیر هفتم توانست آن‌را به صورت فصیح ادا کند؛ از این‌رو گفتن هفت تکبیر مستحب شد.
در ظاهر این روایت چنین نمایان می‌شود که با روایت اول هم‌خوانی ندارد، چرا که با آوردن عبارت «لَمْ یُحِرِ» چنین القا می‌شود که امام حسین( علیه السلام ) در شش تکبیر اول، چیزی نگفت و سکوت کرد. در حالی‌که در روایت اول، آمده است در هر مرتبه تکبیر، امام حسین( علیه السلام ) تکبیرها را با پیامبر( صلی الله علیه و آله وسلم ) تکرار می‌کرد. به عبارتی با آن‌که یکی از معانی «لم یُحِر جواباً» سکوت کردن دانسته‌ شده است،[6] اما از شواهد و قرائن چنین بر می‌آید که منظور، مطلق جواب ندادن نیست بلکه مقصود، جواب ندادن به صورت صحیح است.
فیض کاشانی نیز همین احتمال را مطرح کرده و عبارت «لم یُحر» را به عدم فصاحت تعبیر کرده و از این طریق بین این دو روایت جمع کرده است.[7] مجلسی اول نیز این عبارت را به خوب جواب ندادن ترجمه کرده‌است.[8] این معنا را می‌توان از عبارت دیگری از روایت هم فهمید. آن‌جا که می‌گوید: «وَ یُعَالِجُ الْحُسَیْنُ التَّکْبِیرَ»؛ یعنی تکبیر خود را اصلاح می‌کرد. این بخش روایت هم بیانگر این است که امام حسین( علیه السلام )، تکبیر را می‌گفته ولی فصیح نبوده؛ لذا در صدد اصلاح آن بر می‌آمده است.
با توجه به مطالب ذکر شده؛ هیچ تنافی میان دو روایت نیست؛ زیرا روایت اول به اصل گفتن هفت تکبیر نظر دارد، و روایت دوم علاوه بر اصل گفتن هفت تکبیر، به طریقه گفتن امام حسین( علیه السلام ) نیز اشاره دارد که امام حسین( علیه السلام ) ابتدا نتوانست آن‌را به صورت فصیح ادا کند؛ لذا پیامبر تکبیر خود را تکرار کرد تا این‌که هفت تکبیر گفت و امام حسین( علیه السلام ) در تکبیر هفتم توانست آن‌را به صورت فصیح ادا کند.
[1]. امام خمینی، تحریر الوسیلة، ج 1، ص 161، مؤسسه مطبوعات دارالعلم، قم، چاپ اول.
[2]. ر.ک: «حجاب های نورانی»، سؤال 4767.
[3]. شیخ صدوق، محمد بن علی، علل الشرائع، ج 2، ص 332، کتاب فروشی داوری، قم، چاپ اول، 1385ش.
[4]. همان.
[5]. همان، ص 332.
[6]. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، محقق و مصحح:‌ میردامادی، جمال الدین، ج ‏4، ص 218، دار الفکر، بیروت، چاپ سوم، 1414ق.
[7]. فیض کاشانی، محمد محسن، الوافی، ج 8، ص 852، کتابخانه امام امیرالمؤمنین علی( علیه السلام )، اصفهان، چاپ اول، 1406ق.
[8]. مجلسی، محمد تقی، لوامع صاحبقرانی، ج 4، ص 32، مؤسسه اسماعیلیان، قم، چاپ دوم، 1414ق.

 

 

 

 

 

T

ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر: