به گزارش «شیعه نیوز»، مقصود از «قلب» در «قرآن» و «اصطلاح عرفانی»، آن عضو گوشتى که در سمت چپ بدن واقع شده و همچون یک تلمبه خون را در رگها جارى مىسازد نیست. روشن است که منظور از دل و قلب، حقیقتى متعالى و ممتاز است که بهکلى با این عضو بدن تفاوت دارد. به گفته شهید مطهری(ره) «منِ» انسانى عبارت است از مجموعه بسیارى اندیشهها، آرزوها، ترسها، امیدها، عشقها و ... . اینها در حکم رودها و نهرهایى هستند که همه در یک مرکز به هم مىپیوندند؛ خود این مرکز دریایى عمیق و ژرف است. فلاسفه و عرفا و روانشناسان، هریک به سهم خود به غور در این دریا پرداختهاند و هریک تا حدودى به کشف رازهاى آن موفق شدهاند؛ اما شاید عرفا در این زمینه موفقتر از دیگران بودهاند. آنچه که قرآن «دل» مىنامد عبارت است از واقعیت خود آن دریا. حتى خود عقل نیز یکى از رودهایى است که به این دریا متصل مىشود. قرآن، آنجا که از «وحى» سخن مىگوید، هیچ سخنى از عقل به میان نمىآورد؛ بلکه تنها سر و کارش با «قلب پیامبر» است. معناى این سخن این است که قرآن به نیروى عقل و با استدلال عقلانى براى پیامبر حاصل نشده، بلکه این قلب پیغمبر بود که به حالتى رسیده غیرقابل تصور براى ما و در آن حالت استعداد درک و «شهود» آن حقایق متعالى را بهوسیله «قلب» پیدا کرده است. عارفان نیز با قلب خود حقایق عالم وجود را ادراک میکنند.
حضرت أمیر المؤمنین(ع) در پاسخ به این سؤال که «آیا پروردگار خود را دیدهاى؟ فرمود: «چگونه عبادت میکنم خدایى را که ندیده باشم؟!»
در حدیث مشهور، حضرت أمیرالمؤمنین(ع) در پاسخ به سؤال ذعلب که «آیا پروردگار خود را دیدهاى؟» فرمود: «پس چگونه عبادت میکنم خدایى را که ندیده باشم؟!» و پس از آنکه سؤال از کیفیت رؤیت میکند، در پاسخ میفرماید: «بهچشم دیده نمیشود، لکن به «قلب» و بهحقیقت ایمان، ادراک میشود.» در روایت دیگرى صدوق(ره) در کتاب «توحید» چنین روایت میکند: ابى بصیر از صادق آل محمد(ع) سؤال میکند: «آیا مؤمنین خدا را در قیامت میبینند؟» اما صادق(ع) در پاسخ فرمود: «آرى، و البته قبل از قیامت نیز او را دیدهاند.» ابى بصیر میگوید: «در چه وقت؟» ایشان فرمود: «آن وقتى که گفت: «أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلى». پس از آن حضرت ساعتى سکوت نمود و بعد فرمود: «بلکه مؤمنین در دنیا قبل از قیامت نیز او را مى بینند. آیا تو در این وقت او را نمیبینى؟» ابى بصیر گوید: «فداى تو شوم! این مطلب را به مردم بگویم؟» حضرت فرمود: «نه! زیرا وقتى بگویى، آدم جاهل نادان رؤیت را به آن معنى که تو مىگویى نمیفهمد و منکر مىگردد؛ زیرا که دیدن به قلب مثل دیدن به چشم نیست.»
این دو حدیث و امثال آن تأیید مىکند همان حکم عقل را که دیدن خدا را به چشم سر، محال است؛ لکن به حقیقت ایمان و بهچشم دل که مدرکات آن بسیار جلىتر و واضحتر مینماید، توان خدا را بهوجهٍ دید؛ نه بهکنه و حقیقت. خلاصه فقط بهقدر دلالت موجودات، خدا را توان بهچشم دل دید؛ لکن هر دلى تاب دیدار او را ندارد. (امین (بانوی اصفهانی)، سیده نصرت، مخزن العرفان در تفسیر قرآن، ج1، صص 330-331 با اندکی تلخیص و تصرف)
مشاهده خداى تعالى با «قلب»، فقط به مشاهده آیات او از جهت آنکه آیات او هستند، متحقّق مىگردد؛ چون آیه از جهت آیتیّتِ خود، حکایت نمىکند مگر صاحب آیه را!
مراد از إبصار، دیدار و زیارت رسول اکرم(ص) است؛ خداوند را با قلبش نه با جوارح و اعضاء و چشمش. بهجهت آنکه مراد از این إبصار همانست که خداوند در کلامش: «وَ لَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرى» قصد کرده است که اشاره دارد به مماثلت این رؤیت و دیدار با رؤیت و دیدار مرتبه اوّل که به آن اشاره فرمود در کلامش: «ما کَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأى أَ فَتُمارُونَهُ عَلى ما یَرى»؛ این امر مهمّ را درست بفهم و غفلت مکن!
و در ذیل «لَقَدْ رَأى مِنْ آیاتِ رَبِّهِ الْکُبْرى» معنى اینچنین مىگردد: «من سوگند مىخورم که پیغمبر، بعضى از بزرگترین آیات پروردگارش را دیده است.» و با این دیدار، مشاهده پروردگارش را با قلبش به اتمام رسانده است؛ زیرا مشاهده خداى تعالى با قلب، فقط به مشاهده آیات او از جهت آنکه آیات او هستند تحقّق مىگردد؛ چون آیه از جهت آیتیّتِ خود حکایت نمىکند مگر صاحب آیه را و به هیچ وجه منالوجوه از خودش چیزى را نشان نمىدهد و حکایت نمىنماید، وگرنه از آن جهت آیه نمىباشد. و امّا مشاهده ذات متعالى خداوند بدون توسّط آیه و تخلّل حجاب، از امور مستحیله است.(علامه تهرانی، سید محمد حسین، الله شناسی، 1426ق، ج1، ص 104 با اندکی تلخیص).
بیشتر بخوانید: اثبات وجود خدا از دیدگاه امیرالمؤمنین علی علیه السلام
«معرفت قلب» بر «سه قسم» است: قسمى «عام»، قسمى «خاص» و قسمى «خاص الخاص» است.
معرفت قلب بر سه قسم است: قسمى عام است، قسمى خاص، و قسمى خاص الخاص است. اما معرفت عام بر اخلاق قلب است و معرفت خاص به اشکال مکاشفه در قلب است. اما معرفت، خاص الخاص به انوار مشاهده است در قلب قلب که آن حجله انس حق است که اللّه - سبحانه- آنجا خود را به روح مقدس نماید. آنکه اخلاق دل بداند، افعال حق بشناسد و آنکه اشکال مکاشفه ببیند، صفات حق بشناسد. آنکه انوار وجودش دریابد، ذات قدیمش بشناسد. خلق دل، تصرف الطاف است؛ مکاشفه دل، نزول صفات است و نور دل، بروز (پرتو) ذات است. هر که به خلق او عارف شود مؤمن است؛ هر که به کشف آن عارف شود موقن است و هر که به نور آن عارف شود موحد است. (بقلی شیرازی، روزبهان، رسالة القدس، 1381ش، ص 78)
«معرفت مطمئن» و «وصول به مقامات»، تنها از راه «پاک گردانیدن قلب» از شوائب و آلودگیها و بیرون کردن اغیار از آن حاصل میآید.
ابن عربى در رساله «تحفة السّفرة الى حضرة البررة»، پس از اینکه «قلب» را جاى شناسایى امور و آگاهى از علوم عموما، و معرفت معارف ربّانى و علوم الهى خصوصا مىشناساند، مانند سایر عرفا تأکید مىکند که معرفت مطمئن و دانش راستین و وصول به مقامات، تنها از راه پاک گردانیدن قلب از شوائب و آلودگیها و بیرون کردن اغیار از آن حاصل آید. گفتنى است، قلب گاهى هم به نفس، روح و عقل اطلاق شده است. به علاوه همچنانکه مىدانیم تکّه گوشت صنوبرى نیز که محلّ روح حیوانى است و در طرف چپ بدن قرار دارد، قلب نامیده مىشود. ولى مراد عرفا از قلب که این همه اوصاف معنوى و عناوین عالى و قواى غیرعادى برایش قائل شدهاند، نه نفس، روح و عقل به معناى متداول است و نه آن اندام بدنى و به اصطلاح قلب جسمانى که گفته شد در سمت چپ بدن قرار دارد، بلکه همچنانکه این جماعت خود تصریح کردهاند، منظور از آن جوهر نورانى غیرمادّى و به تعبیرى دیگر، لطیفه ربّانى روحانى است که به این قلب جسمانى تعلّق دارد، مانند تعلّق اعراض به اجسام و اوصاف به موصوفات و آن حقیقت انسان است. به عقیده آنها مراد از قلب که در کتاب و سنّت آمده است، همین معنى است. (جهانگیری، محسن، محی الدین ابن عربی چهره برجسته عرفان اسلامی، 1375ش، ص 226).
«ملاقات با خدا» بر ایمان به خدا و تبعیّت از پیغمبر مترتّب است؛ چون در این صورت دل پاک شده و قابلیّت انعطاف انوار عالم ملکوت را پیدا کرده است.
دیدن خدا، دیدار او به چشم سر نیست؛ بلکه با چشم باطن است. لقاى او با دل و وجدان و ضمیر است. با عمل به قرآن کریم و دستور پیامبر، رفته رفته زنگ کدورت از دل زدوده میشود و به مقصد انسانیّت رهسپار میشود؛ ملکات رذیله از بین میرود و جاى خود را به ملکات حسنه، که از ایمان و مجاهده و عبودیّت پیدا میشود خواهد داد. لقاء خدا بر ایمان به خدا و تبعیّت از پیغمبر مترتّب است؛ چون در این صورت دل پاک شده و قابلیّت انعطاف انوار عالم مجرّده ملکوتیّه را پیدا کرده و ممکن است ملائکه را هم ببینید، امّا بعد از ایمان و عمل صالح نه قبل از آن والّا لازم مىآید ترتّب علّت بر معلول، و این محال است. عقل شما حکم میکند، فطرت شما نیز حکم میکند بر اینکه در این امر باید به پیغمبر مراجعه کنید و تسلیم اوامر او باشید؛ رجوع جاهل به عالم از احکام فطریّه و عقلیّه است. (علامه تهرانی، سید محمد حسین، معاد شناسی، 1423ق، ج3، ص 7)
منابع:
1 - امین (بانوی اصفهانی)، سیده نصرت، مخزن العرفان در تفسیر قرآن، ایران، تهران، نهضت زنان مسلمان، 1361ش، چاپ اول.
2 - علامه تهرانی، سید محمد حسین، الله شناسی، ایران، مشهد، انتشارات علامه طباطبائی، 1426ق، چاپ چهارم.
3 - بقلی شیرازی، روزبهان، رسالة القدس، ایران، تهران، انتشارات یلدا قلم، 1381ش، چاپ دوم.
4 - جهانگیری، محسن، محی الدین ابن عربی چهره برجسته عرفان اسلامی، ایران، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1375ش، چاپ چهارم.
5 - علامه تهرانی، سید محمد حسین، معاد شناسی، ایران، مشهد، انتشارات ملکوت نور قرآن، 1423ق، چاپ یازدهم.