۰

آیا عاشقانه بودن کارهای امام حسین ( علیه السلام ) در روز عاشورا به معنای عاقلانه نبودن آن است؟

عقل به معناى فهم، معرفت، علم، تدبّر، قوّه و نیروى پذیرش علم، نیروى تشخیص حق از باطل و خیر از شر، و عشق به معناى دوستى شدید است.عشق گاهی حقیقی و گاهی مجازی است، عقل هم گاهی حسابگر، متعارف و قدسی است. براین اساس سه گونه شخصیت­ برای افراد فرض می شود.
کد خبر: ۲۰۹۲۰۴
۱۱:۵۶ - ۰۲ دی ۱۳۹۸

شیعه نیوز:
پرسش
همه کارهای امام حسین در عاشورا عاشقانه بود نه عاقلانه، آیا این بدان معناست که کارهای آن حضرت مخالف عقل بود؟
پاسخ اجمالی

عقل به معناى فهم، معرفت، علم، تدبّر، قوّه و نیروى پذیرش علم، نیروى تشخیص حق از باطل و خیر از شر، و عشق به معناى دوستى شدید است.

عشق گاهی حقیقی و گاهی مجازی است، عقل هم گاهی حسابگر، متعارف و قدسی است. براین اساس سه گونه شخصیت­ برای افراد فرض می شود که عبارت اند از: شخصیت زیستی و حیوانی، شخصیت عقلانی و شخصیت ربانی.

امام حسین ( علیه السلام ) با توجه به این که وصال به معشوق حقیقی را در سر داشت، و از عقل برین و قدسی؛ بهره می برد در حادثه عاشورا فداکاری کرده و خود را قربانی نمود، بله از نظر عقل حسابگر و حتی عقل متعارف ایمانی حضرت می بایست از این فاجعه جلوگیری کرده و خود را نجات می داد و زن و بچه اش را از اسارت می رهاند، اما امام حسین ( علیه السلام ) از آن رو که عاشق بود و برخوردار از عقل برین و این که از بهترین عقول بنی آدم هم بهره می برد، تشخیص داد که تنها راه ممکن برای نجات اسلام، از خود گذشتگی و ایثار جان است. در قیام عاشورا عقل در قلمرو عشق به محاسبه و برنامه ریزی پرداخت و راه را از چاه نشان داد؛ و این است معنای هماهنگی عقل و عشق در قیام حسینی. پس اگر گفتیم نهضت امام حسین ‏( علیه السلام ) تجلی عشق است‏ به معنای آن نیست که غیر معقول است. هرگز چنین نیست که کار امام حسین ‏( علیه السلام ) غیر معقول یا ضد عقل باشد، بلکه کار و نهضت ایشان تجلی عشق و فراتر از حد عقل متعارف است. از این رو اگر امام ‏( علیه السلام ) به عنوان یک فیلسوف مورد سؤال قرار بگیرد، می‏تواند از کار خودش دفاع عقلانی هم ارائه دهد.

پاسخ تفصیلی

عقل به معناى فهم، معرفت، علم، تدبّر، قوّه و نیروى پذیرش علم، نیروى تشخیص حق از باطل و خیر از شر، و عشق به معناى دوستى شدید است.

عشق گاهی حقیقی و گاهی مجازی است ، عقل هم گاهی حسابگر، متعارف و قدسی است. بر این اساس سه گونه شخصیت­ برای افراد فرض می شود که عبارت اند از: شخصیت زیستی و حیوانی، شخصیت عقلانی و شخصیت ربانی.

امام حسین ( علیه السلام ) با توجه به این که وصال به معشوق حقیقی را در سر داشت، و از عقل برین و قدسی؛ بهره می برد در حادثه عاشورا فداکاری کرده و خود را قربانی نمود، بله از نظر عقل حسابگر و حتی عقل متعارف ایمانی حضرت می بایست از این فاجعه جلوگیری کرده و خود را نجات می داد و زن و بچه اش را از اسارت می رهاند، اما امام حسین ( علیه السلام ) از آن رو که عاشق بود و برخوردار از عقل برین و این که از بهترین عقول بنی آدم هم بهره می برد، تشخیص داد که تنها راه ممکن برای نجات اسلام، از خود گذشتگی و ایثار جان است. در قیام عاشورا عقل در قلمرو عشق به محاسبه و برنامه ریزی پرداخت و راه را از چاه نشان داد؛ و این است معنای هماهنگی عقل و عشق در قیام حسینی. پس اگر گفتیم نهضت امام حسین ‏( علیه السلام ) تجلی عشق است‏ به معنای آن نیست که غیر معقول است. هرگز چنین نیست که کار امام حسین ‏( علیه السلام ) غیر معقول یا ضد عقل باشد، بلکه کار و نهضت ایشان تجلی عشق و فراتر از حد عقل متعارف است. از این رو اگر امام ‏( علیه السلام ) به عنوان یک فیلسوف مورد سؤال قرار بگیرد، می‏تواند از کار خودش دفاع عقلانی هم ارائه دهد.

پاسخ تفصیلی:

از آن جا که پاسخ­گویی به سؤال فوق بدون ذکر مقدماتی امکان­پذیر نیست، پیش از هر چیز شناخت دقیقی از معنای عقل و عشق و شخصیت­هایی که از این دو شکل می­گیرند و رابطه عشق و عقل، ضروری به نظر می­رسد:

  1. مفهوم شناسی عقل و عشق

مفهوم شناسی عقل

واژه عقل، در لغت به معناى امساک و منع است و به معانى فهم، معرفت، علم، قوّه و نیروى پذیرش علم، تدبّر، نیروى تشخیص حق از باطل و خیر از شر، آمده است [1] ، و در علوم مختلف، داراى معانى اصطلاحى متفاوت و کاربردهای مختلفی است. [2]

از نظر متفکران اسلامی، «عقل» نیرویى است که در نفس انسانى به ودیعه نهاده شده است و از سنخ کشش و گرایش نیست، «عقل» چراغى است که روشنگرى مى‏کند و حسابگرى است که کارها را مورد سنجش قرار مى‏دهد و دو گونه محصول دارد: گاهى در حوزه هست و نیست و گاهى در حوزه باید و نباید، به قضاوت مى‏پردازد. از اولى به «عقل نظرى» و از دومى به «عقل عملى» تعبیر مى‏شود. عقل عملی دو مرتبه دارد:

الف. آنچه فقط به تدبیر امور زندگی دنیوی می‏پردازد و عقل مصلحت‏اندیش (فردی یا جمعی) است. این همان عقل بدلی است که از آن به «عقل حسابگر» و «عقل جزئى» نیز تعبیر آورده می­شود که در آن ارضای تمایلات شهوانی مورد توجه است.

ب. عقل ایمانی که شهوات و تمایلات باطل را در بند می‏کشد و سعادت دنیوی و اخروی انسان را حاصل می‏کند. عقل ایمانی خود ممکن است به عقل متعارف و برین (قدسی) تقسیم شود. در عقل متعارف عاقبت اندیشی و عبرت آموزی و پیروی از اصول عقلانی مورد نظر است، اما همه اینها بر محور خود شخص یا مصلحت فردی و جمعی دور می­زند؛ یعنی اگرچه در این جا عقل فراتر از جلب مصلحت و لذت­های دنیوی می­اندیشد، اما باز در حصار منافع خود است و فداکاری در راه معشوق برای او مفهوم و معنایی ندارد. این در حالی است که عقل قدسی به معنای ذوب شدن در توحید است، این عقل اگرچه عاقبت اندیشی و عبرت آموزی و... را به نحو برتر و بالاتر دارا است، اما مصحلت اندیشی برای خود و خود محوری که از ویژگی­های عقل متعارف است در او یافت نمی­شود.

مفهوم شناسی عشق

«عشق» از «عَشَقه» مشتق شده است و «عشقه» همان گیاه پیچک است که درخت را احاطه کرده و در نهایت راه تنفس را بر آن مى‏بندد و به مرور باعث زردی آن مى‏گردد. [3]

عشق از سنخ گرایش و کشش و به معناى «دوستى شدید» است. این کشش گاهی حقیقی است و گاهی مجازی.

عشق حقیقی در مبدأ و معاد و قوس نزول و صعود، جایگاهى بس بلند دارد؛ [4] یعنى از سویی علت ایجاد عالم است؛ زیرا ذات حضرت حق، آن شاهد حجله غیب که پیش از آفرینش جهان، خود، هم معشوق بود و هم عاشق، خواست تا جمال خویش آشکار سازد، آفرینش را آیینه جمالش گردانید. از سویی دیگر؛ هر موجودى طالب کمال خویش است و کمال وجودى هر معلولى همان مرتبه وجودى علت او است، پس هر معلولى عاشق علت خویش است و چون بالاترین مرتبه هستى ذات حضرت حق است، پس معشوق حقیقى سلسله هستى، ذات مقدس حضرت حق است [5] و عشق به غیر آن مجازی تلقی می­گردد.

از آنچه بیان شد معلوم گردید که، اولاً: بر اساس سه گونه عقلی که بیان شد (عقل حسابگر، متعارف و برین) سه نوع شخصیت در انسان ها شکل می­گیرد. این شخصیت­ها عبارت اند از: شخصیت زیستی و حیوانی، شخصیت عقلانی و شخصیت ربانی.

تفاوت شخصیت­ها

انسانی که به دنیا چسبیده است و به فراتر از امور مادی نمی­اندیشد، و تمام همتش خوردن و ارضای تمایلات شهوانی و مادی است و در این راه از عقل حسابگر بهره می­برد، هنوز خام است و از شخصیت زیستی بهره می­برد، اما انسانی که در زندگی خود از اصول عقلانی پیروی می­کند و رفتار خود را با عقل متعارف می­سنجد و عاقبت اندیشی [6] و عبرت آموزی دارد و رفتاری ناپخته از او مشاهده نمی­شود، از شخصیت عقلانی بهره­مند است، اما شخصیت ربانی از آنِ انسان عاشقی است که رفتارش را همسو با عقل برین و قدسی تنظیم کرده است. چنین انسانی اگرچه برخی از معیارهای عقل متعارف را به نحو برتر و بالاتر دارا است، اما خود محور نیست و به آنچه مصلحت شخص او است نمی­اندیشد و از این جهت ممکن است رفتارهایی از انسان ربانی مورد تأیید عقل متعارف یا عقل حسابگر قرار نگیرد. علاوه این که در بحث مصاف عشق و عقل، چهار حالت قابل تصور است:

 

رابطه عقل و عشق

الف. اگر منظور از عقل، عقل بدلی (حسابگر)، و منظور از عشق، عشق حقیقی باشد، بدیهی است که این عقل را با عشق حقیقی کاری نیست.

ب. اگر مراد از عشق، عشق مجازی؛ یعنی دلبستگی به شهوات و نفسانیت و غرائز، و منظور از عقل، عقل خدابین و ایمانی باشد، یقیناً این عقل چنین عشقی را محکوم می‏کند؛ زیرا عقلی که رو به سوی خدا دارد، تسلط شهوت بر انسان را نمی‏پسندد؛ مخصوصاً اگر شهوت به حد افراط برسد.

ج. اگر منظور از عقل، عقل متعارف ایمانی و مراد از عشق، عشقی حقیقی و فنای فی الله باشد، این دو در مراحلی درگیری دارند؛ زیرا کار عقل مصحلت‏اندیشی و مصلحت‏طلبی است و کار عشق از خود بی­خود شدن، ایثار و از خودگذشتگی و فداکاری در راه معشوق.

د. اگر مراد از عشق، حقیقی و مراد از عقل، عقل برین و قدسی، باشد یقیناً بین این دو هیچ منافاتی وجود ندارد و در سیر و سلوک روحانی همواره همراه هم هستند؛ زیرا عشق به معنای فنای فی الله و عقل قدسی به معنای ذوب شدن در توحیداست. انسان آن گاه که به مرحله عشق می‏رسد تازه می‏فهمد که عقل حقیقی همان «عقل برین‏ و قدسی» است که او دارد و دیگران گرفتار عقال و وهمند و آن را عقل می‏پندارند.

 

تحلیل شخصیت و قیام امام حسین ( علیه السلام )

می­دانیم که دو قیام مهم علیه یزید صورت پذیرفته است: یکى قیام امام حسین ( علیه السلام ) و دیگرى قیام عبداللَّه بن زبیر، که بین آن دو تفاوت­هاى بنیادینى در ابزار و روش­ها، آرمان ها و اهداف و آثار و نتایج وجود داشته است. [7]

هدف ابن زبیر از قیامش آن بود که خود به قدرت برسد و حکومت کند. با این هدف بدیهی است که عقل در خدمت شهوات قرار می­گیرد و عقل حسابگر به منظور دست یابی به این هدف نقشه می­کشد و از هر وسیله­ای نیز استفاده می­کند، حتی اگر به قیمت بی­حرمتی به خانه خدا تمام شود، امّا از آن سو، امام حسین ‏( علیه السلام ) هدف خدایی داشت و به دنبال ارضای تمنیات نفسانی نبوده است. در شخصیت و قیام او عقل جزئی و حسابگر جایی نداشته است. از سویی دیگر؛ امام حسین ‏( علیه السلام ) می‏دانست که هیچ شانسی برای زنده ماندن ندارد، می‏داند که آنها می‏خواهند او را شهید کنند و نیز از سابقه مردم کوفه در سست عهدی نسبت به پدر و برادر، با خبر بود، براین اساس نباید به عهد و پیمان مردم کوفه اعتماد می­کرد و همانند بسیاری از مؤمنان و علما و عقلای زمانش می­اندیشید [8] . همان­هایی که عاقل بودند و به فضائل اخلاقی ایمان داشتند، ولی همه امور را بر اساس عقل مصلحت اندیش می‏سنجیدند و مرگ و آوارگی و اسارت را که ره­آورد این سفر بود، خوش نداشتند و از این رو آن حضرت را از حضور در صحنه کربلا باز می‏داشتند، یا به او توصیه می‏کردند خاندان خود را در این سفر بدون بازگشت همراه نبرد. اتفاقاً تنها فرق اینان با امام ( علیه السلام ) نیز در همین نکته بود؛ یعنی آن حضرت نیز مرگ و آوارگی و اسارت را می‏دید، اما او عاشق بود و به وسوسه‏های عقل دوراندیش متعارف توجهی نداشت. انحراف در جامعه اسلامی زیاد شده بود، و در آن موقعیت برای جلوگیری از انحراف ایجاد شده، هیچ عاقلی نمی‏توانست راه دیگری را انتخاب کند، از این رو امام حسین ( علیه السلام ) که در مرحله عشق حقیقی در حق تعالی مستغرق بود، دفاع از حق را تنها در مرگ و آوارگی و اسارت خود و خاندانش می‏دید؛ و چنین هم کرد. این همان جهاد اکبر است که نبرد عقل متعارف و عشق حقیقی نیز خوانده می‏شود. در این موقعیت، کسانی که در حصار عقل متعارف گرفتار بودند و با برهان و استدلال قدم بر می‏داشتند، می‏گفتند: در شرایطی که یار و یاور نیست و دشمن در اوج اقتدار است، باید تقیه کرد و سکوت؛ اما در نظر امام حسین ( علیه السلام ) که از این حصار بیرون رفته و به مرحله عقل برین و قدسی رسیده بود، عقل و عشق یک فتوا می‏دادند: در حریم دفاع از محبوب باید از جان و فرزند و خاندان گذشت. آری، در قیام حسینی عقل متعارف متحیر است و فتوا به سکوت می‏دهد، اما عقل برین و قدسی که به قله عشق و شهود رسیده، با محاسبه دقیق و ارزیابی کامل، راه درست را از نادرست ‏به بهترین وجه تشخیص می‏دهد و هرگز در بند عقل متعارف که در حقیقت همان وهم است، محدود و محصور نمی‏شود. امروزه بر همگان روشن است که اگر امام حسین ( علیه السلام ) نصیحت عاقلان آن روز را می‏پذیرفت، از اسلام تنها اسمی باقی مانده بود. واقعیت و حقیقت آن در بند بنی امیه اسیر می‏شد و به دست ما نمی‏رسید. فداکاری حسینی که آمیختگی عشق و عقل برین بود، اسلام را از خطر نابودی و سقوط به دست اراذل بنی­امیه محفوظ داشت؛ زیرا عقل در قلمرو عشق به محاسبه و برنامه ریزی پرداخت و راه را از چاه نشان داد و این است معنای هماهنگی عقل و عشق در قیام حسینی. پس اگر گفتیم نهضت امام حسین‏ ( علیه السلام ) تجلی عشق است‏ به معنای آن نیست که غیر معقول است. هرگز چنین نیست که کار امام حسین ‏( علیه السلام ) غیر معقول یا ضد عقل باشد، بلکه کار ایشان و نهضت ایشان تجلی عشق و فراتر از حد عقل متعارف است. و از این رو اگر امام ‏( علیه السلام ) به عنوان یک فیلسوف مورد سؤال قرار بگیرد، می‏تواند از کار خودش دفاع عقلانی هم ارائه دهد.

سخن پایانی این که، در کربلا صاحبان عقل جزئی و عقل برین در مقابل هم قرار گرفتند؛ یعنی گروهی که فروتر از عقل متعارف و فراتر از آن بودند در مقابل هم صف آرایی کردند. و گروهی هم که صاحبان عقل متعارف بودند، از آن رو که عاشق نبودند پای رفتن و توان همراهی با امام را نداشتند.

[1] . نک: فراهیدی، خلیل بن احمد، «کتاب العین»، ماده عقل؛ ابن فارس، احمد، «معجم مقاییس اللغة»، ماده عقل، ج 4، ص 69147.

[2] . نک: ابن‏سینا، حسین، «رسائل»، ج 1، ص 89 ـ 87؛ ملاصدرا شیرازی، صدر الدین، «شرح صول کافى»، ج 1، ذیل شرح حدیث سوم، ص 228 ـ 222.

[3] . العشق افراط الحب و یکون فى عفاف... و فى الاساس «اشتقاق العشق من العشقة...»، اقرب الموارد، ج 2، ص 786؛ همچنین نک: لسان العرب، ج‏10، ص 251؛ سجادی، سید جعفر، فرهنگ اصطلاحات و تعبیرات عرفانی، واژه عشق؛ همو، فرهنگ علوم عقلی، واژه عشق.

[4] . از این رو عرفا با استناد به آیه 54 سوره مائده «یُحِبّهم و یُحبّونه» ؛ «خدا ایشان را دوست مى‏دارد و ایشان خداوند را دوست مى‏دارند»، عشق را دو سره می­دانند.

[5] . ملاصدرا، اسفار، ج 7، ص158.

[6] . «یَا أَبَا ذَرٍّ لَا عَقْلَ کَالتَّدْبِیر»؛ اى ابوذر! هیچ عقلى همچون عاقبت اندیشى نیست‏. إرشاد القلوب إلى الصواب، ج‏1، ص 141؛ «العاقل من سلّم الى القضاء و عمل بالحزم»؛ تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص54.

[7] . برای آگاهی بیشتر از این تفاوت­ها، نک: هادوی تهرانی، مهدی، سیاست عزت حسینى، سیاست حیلت زبیرى، مقاله ارائه شده در کنگره عزت و افتخار حسینی، سال 1382.

[8] . حضرت باقر ( علیه السلام ) فرمود: وقتى امام حسین( علیه السلام ) آماده شد به کوفه حرکت کند، ابن عباس خدمت آن جناب رسید و او را به خدا و خویشاوندى قسم داد که مبادا به کربلا برود و کشته ‏شود. بحارالأنوار، ج ‏75، ص 273. برای آگاهی از نصایح دیگران، نک: اللهوف، ص 62؛ الکامل،ج ‏4، ص 38.

 

 

T

ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر: