شیعه نیوز:
پرسش
ماجرای ورود پیامبر اسلام( صلی الله علیه و آله و سلم ) به شهر مدینه را شرح داده و بیان کنید چرا ایشان دعوت بسیاری از انصار را در مورد سکونت در منزلشان نپذیرفتند؟
پاسخ اجمالی
پیامبر اسلام( صلی الله علیه و آله و سلم ) در هجرت به مدینه، چندین روز در منزل شخصی به نام کلثوم بن هدم، در روستای قُبا که در نزدیکی مدینه بود، مستقر شد. پس از ورود به مدینه و تا ساخت مسجد و حجرههای اطراف آن، در منزل شخصی به نام ابو ایوب انصاری که ایشان را دعوت کرده بود، ساکن گردید. اما پیامبر در همین سفر به دعوت افراد گوناگونی از قبائل مختلف، جواب منفی داد و محل استقرار دائمی و ساخت مسجد را وابسته به جایی دانست که شتر ایشان به امر خدا در آنجا زانو بزند.
نظر به اینکه نوع برخورد پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) در ابتدای ورودشان به مدینه، نیز انتخاب مکانی برای بنای مسجد و سکونت دائمی موضوع بسیار حساس و ظریفی بوده و میتوانسته در همان ابتدای حضور در مدینه، بنای اتحاد میان انصار را از بین برده و موجب فتنه گردد؛ به همین جهت پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) بارها دعوت قبیلههای مختلف انصار را با احترام رد میکرد و سپس میفرمود که شتر ایشان به دستور الهی عمل خواهد کرد و هر کجا که زانو زند، نشان از انتخابی الهی بوده و اینگونه رضایت همگان را به دست آورد.
پاسخ تفصیلی
هجرت پیامبر اسلام( صلی الله علیه و آله و سلم ) از مکه به مدینه، نقطه عطفی در تاریخ اسلام بود که تحول بسیاری را به وجود آورده است. این واقعه را میتوان به سه بخش اساسی تقسیم کرد: بخش اول حرکت از مکه به غار ثور و اقامت سه روزه در آن غار میباشد که این حرکت موجب شکلگیری واقعه لیلة المبیت شده است.[1] بخش دوم حرکت از غار ثور به منطقه قبا است که در نزدیکی مدینه قرار داشت. بخش سوم نیز حرکت به مدینه و داستان انتخاب مکانی برای بنای مسجد است.
بخش دوم و سوم هجرت از جمله بخشهای تاریخی است که در بسیاری از منابع به صورت مفصل به آن پرداخته شده است. البته برخی تفاوتها میان نقلهای مختلف وجود دارد.[2] در این نوشتار، مختصری از داستان هجرت پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) از غار ثور تا شهر مدینه را بیان میکنیم:
پیامبر اسلام( صلی الله علیه و آله و سلم ) پس از خروج از غار ثور، با راهنمایی شخصی به نام ابن اریقط، از بیراهه به سمت مدینه پیش رفتند تا اینکه در منطقه «قدید» به راه اصلی رسیدند. آنها در چند کیلومتری مدینه و در منطقهای به نام قبا که محل اسکان طایفه بنو عمرو بن عوف بود، مستقر شده و مورد استقبال آنها قرار گرفتند. پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) تصمیم به توقف در قبا گرفته تا علی( علیه السلام ) و همراهانش به ایشان ملحق شوند؛ به همین جهت به منزل کلثوم بن هدم که یکى از مشایخ بنى عمرو و مرد صالحى بود، رفتند.[3] هنگامى که شب فرا رسید ابوبکر از پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) جدا شد و به طرف مدینه آمد و در خانه یکى از انصار مستقر گردید، اما حضرت رسول( صلی الله علیه و آله و سلم ) همچنان در قبا و در منزل کلثوم، توقف نمودند.[4] چند روز بعد ابوبکر خدمت پیامبر آمد و گفت: یا رسول اللَّه! مردم مدینه اشتیاق دیدار شما را دارند، اینک لازم است به مدینه داخل شوید. حضرت فرمود: من حرکت نخواهم کرد تا اینکه برادرم علی بن ابى طالب به اینجا برسد.[5] ایشان تا زمان رسیدن امام علی( علیه السلام )، فاطمه(س) و تعداد دیگری از بانوان قبا را ترک نکرده،[6] و پس از ورود آنان نیز دو روز دیگر در قبا توقف نمود، پس از آن براى عزیمت به مدینه حرکت کردند. در این هنگام طایفه بنوعمرو پیرامون آنجناب اجتماع کردند و گفتند: یا رسول اللَّه! نزد ما توقف کنید؛ زیرا ما اهل جنگ و جهاد و عهد و پیمان هستیم و شما را از دشمنان و مخالفان نگهدارى خواهیم کرد. پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) فرمود: این مرکب مأموریت دارد مرا به محل معینى ببرد. خبر حرکت پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) به اوس و خزرج رسید، آنان مسلح شدند و به استقبال آنحضرت شتافتند. رسول خدا( صلی الله علیه و آله و سلم ) صبح روز جمعه از قبا حرکت کردند و ظهر همان روز به محله طایفه بنى سالم رسیدند. نقل است که در این روز به همراه اصحاب خود و دیگر مسلمانان، نماز جمعه خواندند و این اولین نماز جمعه در تاریخ اسلام بوده است.[7]
پس از نماز، وقتی پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) تصمیم به حرکت گرفتند، افراد بنی سالم مانع شده و گفتند: یا رسول الله، اکنون در اینجا فرود آیید؛ زیرا اهل این محل از مجاهدان و فداکاران هستند و شما را از گزند بدخواهان و دشمنان حفظ خواهند کرد. پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) به شتر خود اشاره کرد و فرمود: «خَلُّوا سبیلها فإنها مأمورة» اینرا رها کنید که مأموریتی دارد! سپس به محله بنى بیاضة رسید. آنان نیز همان کلام را گفتند و همان جواب را نیز از پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) شنیدند. این گفتوگو با چند طایفه دیگر از انصار نیز تکرار شد.[8] انصار افسار شتر پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) را رها کرده تا اینکه در محله بنى مالک بن نجار و در زمینی که برای دو یتیم از همین طایفه بود، شتر زانو زد. این دو یتیم بنابر نقل برخی منابع[9] تحت سرپرستی معاذ بن عفراء بودند.[10] وقتی پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) به آنجا رسید، پرسید، اینجا برای چه کسی است؟ پاسخ شنیدید که ملک دو یتیم است! معاذ بن عفراء گفت من آندو را راضی میکنم. بنابر این آنجا را به عنوان مسجد انتخاب کردند.[11] و نقل کردهاند که معاذ آنجا را از آن دو یتیم خریداری کرد.[12] سپس به پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) عرضه شد که اکنون کجا منزل میکنید؟ ابو ایوب خطاب به پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) گفت: منزل من نزدیکترین منزل به اینجا است، اجازه فرمایید که وسایل شما را ببرم. پیامبر اجازه دادند و ابو ایوب وسایل ایشان را به منزل خود برد و پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) در آنجا ساکن گردید.[13] پیامبر تا زمانی که مسجد و حجرههای کنار آن، که محل سکونت پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) بود، ساخته شد؛ در منزل ابو ایوب بودند و بعد از بنای آنجا از خانه او رفتند.[14]
حال با توجه به جزئیات این واقعه توجه به این نکات ضروری است:
1. پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) چندین روز در روستای قبا، منزل شخصی به نام کلثوم، ساکن بود. علاوه بر آن پس از هجرت به مدینه و تا ساخت مسجد و حجرههای اطراف آن، در منزل ابو ایوب انصاری زندگی میکرد. اما همین پیامبر در همین سفر به دعوت افراد گوناگونی از قبائل مختلف که طبیعتاً بسیاری از آنان به پیامبر علاقهمند بودند، پاسخ منفی داده و فرمودند هر کجا که شتر ایشان بر زمین نشست، همانجا خواهند ماند.
علت این دو رویکرد مختلف آن است که سکونت در قبا موقتی بود، اما پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) از پذیرفتن مکانی برای سکونت دائمی و همچنین بنای مسجدی که اهمیت بسیاری داشت خودداری میفرمود.
2. نوع برخورد پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) در ابتدای ورودشان به مدینه و با تازه مسلمانان علاقهمند، نیز انتخاب مکانی برای بنای مسجد و سکونت دائمی موضوع بسیار حساس و ظریفی بوده و میتوانسته در همان ابتدای حضور در مدینه، بنای اتحاد میان انصار را از بین برده و موجب فتنه گردد؛ به همین جهت پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) بارها دعوت قبیلههای مختلف انصار را با احترام رد میکرد و سپس میفرمود که شتر ایشان به دستور الهی عمل خواهد کرد و هر کجا که زانو زند، نشان از انتخابی الهی بوده و اینگونه رضایت همگان را به دست آورد.
[1]. ر.ک: 1778؛ در خطر قرار گرفتن جان علی ( علیه السلام ) و جانشینی او
[2]. ر.ک: طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 9، ص 294، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ پنجم، 1417ق.
[3]. قطب الدین راوندی، سعید بن هبة الله، قصص الأنبیاء علیهم السلام، محقق، مصحح، عرفانیان یزدی، غلامرضا، ص 337، مرکز پژوهش های اسلامی، مشهد، چاپ اول، 1409ق.
[4]. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 19، ص 106، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، چاپ دوم، 1403ق.
[5]. همان، ج 19، ص 106.
[6]. ابن خلدون، عبد الرحمن بن محمد، دیوان المبتدأ و الخبر فی تاریخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوی الشأن الأکبر(تاریخ ابن خلدون)، تحقیق، خلیل شحادة، ج 2، ص 422، بیروت، دار الفکر، چاپ دوم، 1408ق.
[7]. ابن اثیر جزری، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 109، دار صادر، بیروت، 1385ق؛ مقریزی، تقی الدین، امتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع، تحقیق، نمیسی، محمد عبد الحمید، ج 10، ص 85، دار الکتب العلمیة، بیروت، چاپ اول، 1420ق.
[8]. ابن اثیر جزری، علی بن محمد، اسد الغابة فی معرفة الصحابة،ج 1، ص 574، دار الفکر، بیروت، 1409ق؛ ابن کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج 3، ص 198، دار الفکر، بیروت، 1407ق.
[9]. إمتاع الأسماع، ج 10، ص 85.
[10]. برخی منابع نام دیگری را ذکر کردهاند؛ برای نمونه ر.ک: طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری بأعلام الهدی، ص 67، دار الکتب الاسلامیة، تهران، چاپ سوم، 1390ق
[11]. ابن هشام،عبد الملک، السیرة النبویة، تحقیق، السقا، مصطفی، الأبیاری، ابراهیم، شلبی، عبد الحفیظ، ج 1، ص 496، دار المعرفة، بیروت، چاپ اول، بیتا؛ أبو الفتح محمد بن سید الناس، عیون الأثر فى فنون المغازى و الشمائل و السیر، تعلیق، ابراهیم محمد رمضان، ج 1، ص 224، دار القلم، بیروت، چاپ اول، 1414 ق.
[12]. بیهقی، ابو بکر احمد بن حسین، دلائل النبوة و معرفة أحوال صاحب الشریعة، تحقیق، قلعجی، عبد المعطی، ج 2، ص 505، دار الکتب العلمیة، بیروت، چاپ اول، 1405ق.
[13]. صالحی دمشقی، محمد بن یوسف، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج 3، ص 273- 274، دار الکتب العلمیة، بیروت، چاپ اول، 1414ق.
[14]. یعقوبی، احمد بن أبی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 41، دار صادر، بیروت، چاپ اول، بیتا.
T