شیعه نیوز:
۹ – پیشنهاد دوباره ی فرماندار کوفه
سپاه توابین صبحگاه، از کربلا به سوی شام حرکت کرد و از «حصاصه » گذشت و به «قیاره »رسید در قیاره، نامه ای از فرماندار کوفه رسیدکه خواستار بازگشت توابین به کوفه بود.عبدالله بن یزید بار دیگر از توابین خواسته بود که قیام را به تاخیر بیاندازند تا با فراهم آوردن نیروها و امکانات بیشتر، در کناریکدیگر به نبرد با قاتلان امام حسین علیه السلام بپردازند. سلیمان پیشنهاد فرماندار کوفه رابار دیگر نپذیرفت و خطاب به یارانش گفت:
«… وقتی در شهرمان… بودیم، این پیشنهادرا نپذیرفتیم. اینک که… دل برجنگ نهاده ایم و به سرزمین دشمن نزدیک شده ایم، تصمیم درست، بازگشت نیست…. نظر من این است که هیچ گاه مانند امروز به یکی از این دونیکویی پیروزی؛ یا شهادت، نزدیک نشده ایم.
این ها(فرماندارکوفه) اگر پیروز شوند، ما رادعوت می کند که همراه ابن زبیر جهاد کنیم وجهاد همراه ابن زبیر را گمراهی می دانم. اگر ماپیروز شدیم، کار را به اهلش می سپاریم و اگرکشته شدیم، به وظیفه ی خود عمل کرده ایم واز گناهان توبه کرده ایم. ما را راهی است و ابن زبیر را راهی دیگر…» (۱)
سلیمان بن صرد همکاری با ابن زبیر راضلالت نامید و راه خود را از راه او جدا دانست.بنابراین او حاضر نبود به هیچ قیمتی، بازبیری ها همکاری کند. او شکست و شهادت را سزاوارتر می دانست تا همکاری با ابن زبیر،پیروزی و کشتن قاتلان امام حسین علیه السلام را.
سلیمان بن صرد براین باور بود که تنها بایدبه وظیفه اندیشید و فرجام عمل هرچه خواهد باشد.
در قرقیسیاء
سپاه توابین به شهر «قرقیسیاء» نزدیک شدو در بیرون شهر اردو زد. فرماندار شهردستورداده بود دروازه های شهر را ببندند.همه ی مردم از ترس به داخل قلعه پناه برده بودند. مردم شهر قرقیسیاء گمان کردند که سپاهی که از دور نمایان بود، قصد حمله به شهر آن ها را دارد. زفربن حارث کلابی فرماندار شهر بود. وی به همه ی سربازان خوددستور آماده باش داده بود. سربازان بالای دیوار قلعه ها نگاهبانی می دادند.
توابین که پشت دروازه های شهر اردو زده بودند به استراحت پرداختند. سلیمان بن صرد دستور داد تا مسیب بن نجبه با فرماندارقرقیسیاء ملاقات کند و به او بگوید که به هیچ وجه قصد حمله به شهر را ندارند. مسیب بن نجبه به دیدار فرماندار رفت و به او گفت که آن ها برای جنگ با شام بسیج شده اند.فرماندار قیسیاء وقتی از قصد توابین آگاه شد،دستور داد تا بازار شهر گشوده شود. توابین آذوقه ی خود را از بازار شهر خریداری کردند وخود را آماده ی ادامه ی حرکت کردند.
فرماندار قرقیسیاء استقبال گرمی از توابین نمود و به آن ها کمک مالی کرد. زفربن حارث به سلیمان بن صرد گفت: لشگر عبیدالله بن زیاد در «رقه » هستند و پیشاهنگان لشگر او درپنج دسته به سوی عراق در حرکتند. فرمانداربه سلیمان بن صرد پیشنهاد کرد که از ادامه ی سفر منصرف شوند و در شهر بمانند تا پس ازتهیه ی نیرو و امکانات بیشتر، با کمک سربازان او و مردم شهر، با یکدیگر، به جنگ باعبیدالله بن زیاد بروند. سلیمان بن صردخزاعی پیشنهاد او را نپذیرفت و به سپاه دستور حرکت داد.
فرماندار قرقیسیاء جزو فرماندهان لشگرمعاویه در جنگ صفین بود، یعنی در این جنگ رو به روی سلیمان بن صرد خزاعی بود.سلیمان بن صرد در آن جنگ جزء فرماندهان سپاه امام علی علیه السلام بود. زفربن حارث در زمان حکومت یزید، فرماندار «قنسرین » و «عوام » بودو با عبدالله بن زبیر بیعت کرده بود. وی درزمان حکومت مروان، در جنگ مروان باضحاک، فرماندار دمشق که او نیز با عبدالله بن زبیر بیعت کرده بود، جزو فرماندهان لشگرضحاک بود و پس از شکست ضحاک، به قرقیسیاء گریخت.
فرماندار که سالیان دراز در جنگ های فراوان شرکت کرده بود و تجربه ی نظامی زیادی داشت و از همه مهمتر با منطقه به خوبی آشنا بود، به سلیمان بن صرد پیشنهادکرد:
۱ – پیش از لشگر عبیدالله بن زیاد، خود رابه «عین الورده » برسانند.
۲ – موقعیت خود در عین الورده را طوری قرار دهد که شهر قرقیسیاء پشت سر آن هاباشد تا بتوانند از عقبه، تدارکات لازم را تهیه کنند.
۳ – جنگ را در دشت قرارندهند، زیرانیروی دشمن آن ها بیشتر است و امکانات محاصره ی آن ها وجود دارد.
۴ – جنگ را به میان خرابه های عین الورده بکشانند تا بتوانند در پناه دیوارها قرار داشته باشند.
۵ – تاکتیک نظامی را به صورت جنگ وگریز قرار دهد، چون تعداد نیروهای آن هابسیار کمتر از لشگر عبیدالله بن زیاد است.
توابین با بدرقه ی فرماندار قرقیسیاء به سوی عین الورده حرکت کردند. سلیمان بن صرد از میهمان نوازی فرماندار تشکر کرد و به توابین دستور داد تا با سرعت به سوی محل نبرد حرکت کنند. سپاه توابین از «سانح »گذشت و به عین الورده رسید. (۲)
جنگ در عین الورده
سپاه توابین پیش از لشگر شام به عین الورده رسید و در غرب آن جا اردو زد. سلیمان بن صرد که دارای تجربه ی فرماندهی نظامی بود، موقعیت سوق الجیشی منطقه را بررسی کرد و محل اردو را طوری قرار داد که تنها ازیک طرف می توانست مورد حمله ی دشمن قرار بگیرد و از سه طرف دیگر، موانع طبیعی مانع نفوذ دشمن به اردوی آن ها می شد.
پنج روز گذشت و توابین به استراحت پرداختند. تمرینات نظامی توابین هر روز ادامه داشت. سرانجام طلیعه ی نیروهای لشگر شام به عین الورده رسید. سلیمان بن صرد نیروهارا جمع کرد و برای آن ها سخنرانی کرد. در بخشی از سخنان او آمده است:
خداوند دشمن را که روزها و شبها،سوی او رهسپار بودید، سوی شماآورده است… در جنگ با آن ها با تمام توان بجنگید و صابر باشید که خداوندبا صابران است. به دشمن پشت نکنیدمگر این که این کار یک تاکتیک نظامی باشد. فراری ها و مجروحان را نکشید.اسیر مسلمان رانکشید، مگر این که پس از اسارات، بخواهد به شما حمله کند و یا اگر جزو قاتلان برادران شمادر کربلا باشد که رحمت خداوند برشهیدان کربلا باد. روش امیرمؤمنان علی بن ابی طالب علیه السلام در جنگ این بود.
اگر من کشته شدم، فرمانده ی سپاه مسیب بن نجبه است و اگر او کشته شد، عبدالله بن سعدبن نفیل و اگر اوکشته شد، عبدالله بن وال و اگر او هم کشته شد، رفاعه بن شدادفرمانده ی سپاه خواهد بود. خداوند رحمت کند کسی را که به پیمان خود وفا کند.
چهارصد نفر از توابین به فرماندهی مسیب بن نجبه مامور شدند تا در یورشی برق آسا،نخستین ضربه را به دشمن وارد سازند.سلیمان به جانشین اول خود گفت: به دشمن حمله کنید، اگر پیروز شدید که ما به شماملحق خواهیم شد و اگر شکست خوردید،سریع عقب نشینی کنید. در هر صورت، هیچ یک از نیروها را تنها مگذار. بکوش که همه نیروها برگردند.
گردان خط شکن توابین یک شبانه روز درراه بودند تا به دشمن برسند. مسیب بن نجبه دو گروه شناسایی را پیشاپیش نیروها به سمت دشمن فرستاده بود. نیروهای گشتی توابین در بین راه، از یک صحرا نشین درباره ی لشگر عبیدالله بن زیاد سؤال کردند.صحرانشین به آن ها گفت: نزدیک ترین اردوی آن ها، نیروهای ابن ذوالکلاع است که بین او وحصین بن نمیر بر سر فرماندهی اختلاف است. نیروهای ابن ذوالکلاع یک میل با شمافاصله دارند.
نیروهای خط شکن توابین در یک حمله ی غافلگیرانه بر طلایه داران لشگر شام یورش بردند و آن ها را تارومار کردند. بسیاری ازنیروهای دشمن کشته، زخمی و اسیر شدند وبقیه آن ها عقب نشینی کردند. توابین نیز به عقب برگشتند و به استراحت پرداختند.
در روز دوم نبرد، لشگر شام با دوازده هزارنیروی تازه نفس که به کمک نیروهای حصین بن نمیر آمده بودند، در برابر سپاه چهارهزارنفری توابین صف کشیدند. سلیمان بن صرد به نیروها آرایش نظامی داد و خود درقلب سپاه ایستاد و فرماندهی جناح میانی رابه دست گرفت. عبدالله بن سعد فرمانده ی جناح راست و مسیب بن نجبه فرمانده ی جناح چپ توابین بود.
لشگر شام قبل از نبرد، به توابین پیشنهادصلح و بیعت با عبدالملک بن مروان (×) را دادند.توابین هم به آن ها پیشنهاد کردند که عبدالملک را از خلافت عزل و عبیدالله بن زیاد را به آن ها تسلیم کنند و در مقابل، توابین هم کارگزاران عبدالله بن زبیر در عراق را ازحکومت عزل می کنند و حکومت را به خاندان پیامبر واگذار می کنند.
در ۲۲ جمادی الاول ۶۵ ه . نبرد سهمگین بین توابین و لشگرشام آغاز شد. نیروهای توابین چون کمتر از لشگر شام بودند به صورت جنگهای چریکی (جنگ و گریز) بادشمن می جنگیدند. ضربه به دشمن و عقب نشینی، تاکتیک نظامی توابین بود.دسته های کوچک توابین در حملات برق آسابه صفوف فشرده ی دشمن حمله می کردند وپس از وارد ساختن تلفات به دشمن عقب می نشستند و سپس دسته ای دیگر از توابین به قسمتی دیگر از لشگر دشمن حمله می کردند. عملیات سپاه توابین باعث ایجادترس، دلهره و شکاف در صفوف به هم پیوسته ی لشگر شام شد. پیروزی ابتدایی جنگ با توابین بود. تاریکی شب اعلان پایان نبرد و آغاز ستراحت بود.
توابین و لشگر شام روزها را به نبرد و شبهارا به استراحت و مداوای مجروحان مشغول بودند. روزهای نخست، پیروزی با توابین بود.در روز سوم نبرد، هشت هزار نیروی کمکی دشمن وارد عین الورده شد. جنگی بسیارسخت درگرفت. تنها هنگام نماز، دست ازجنگ می شستند. رفاعه بن شداد و دو نفردیگر از توابین، در طول نبرد و در هنگام استراحت در شب، با سخنرانی های حماسی خویش، نیروها را به مقاومت فرا می خواندند.
گرچه شمار نیروهای دشمن بسیار بیشتراز توابین بود ولی ایمان و شجاعت توابین توانست باعث برتری آن ها در روزهای نخست جنگ شود. ساز و برگ نظامی دشمن هم بسیار بهتر و بیشتر از توابین بود. نیروهای سواره نظام لشگر شام، شمار تیراندازان وشمار اسلحه ی دشمن به مراتب بیشتر ازتوابین بود.
سرانجام ورق جنگ برگشت و پیروزی های لشگر شام آغاز شد. ده هزار نیروی تازه نفس به فرماندهی «ابن نمیر» و «ادهم بن محرزباهلی » در برابر نیروهای خسته و مجروح توابین قرار گرفتند. سواره نظام توابین به سه نفر رسیده بود. بسیاری از توابین شهید وزخمی شده بودند. تیراندازان دشمن درپیروزی آن ها نقش مؤثر داشتند.
بالاخره توابین در محاصره ی لشگر شام قرار گرفتند. بیشتر توابین در چهار روز نبردسهمگین به شهادت رسیده بودند. شمارمجروحان نیز فراوان بود. سلیمان بن صردبرای شکستن حلقه ی محاصره از اسب پایین آمد و بانگ برآورد:
ای بندگان خدا! هرکه می خواهد زودتر به پیشگاه خداوند برود، از گناه خود توبه کند و به پیمان خود وفا نماید؛ نزد من بیاید. ای شیعیان اهل بیت محمدصلی الله علیه وآله! ای افرادی که خواهان خونخواهی فرزند شهید فاطمه علیها السلام هستید، مژده باد برشما به کرامت خداوند!سوگند به خدا! بین شما و شهادت و بهشت وآسودگی از این دنیا، فاصله ای نیست مگرجدایی جان ها، توبه و وفاکردن به پیمان.
توابین شمشیرها را از نیام کشیدند وشمشیرهای لخت را به دست گرفته دورتا دورسلیمان بن صرد حلقه زدند و به دشمن یورش بردند. شماری از لشگر دشمن را کشته و زخمی کردند و شجاعانه پیش رفتند.تیراندازان دشمن، توابین را تیرباران کردند.حلقه ی محاصره تنگ ترشد. یزید بن حصین نیزه ای به سوی سلیمان بن صرد پرتاب کرد وسلیمان بن صرد را نقش برزمین کرد.سلیمان بن صرد در حالی که غرق به خون بود، آرام گفت: «فزت و رب الکعبه »؛ به خدای کعبه سوگند که رستگار شدم.
سلیمان بن صرد خزاعی از شیعیان مخلص امام علی علیه السلام بود. در آخرین لحظات عمر به یادآورد که امام علی علیه السلام در جنگ صفین به او فرموده بود: سلیمان! تو از افرادی هستی که به انتظار شهادت به سر می برند وهرگز تغییری در عهد و پیمان خود نمی دهی.
سلیمان بن صرد چنان شیفته مولای خویش بود که هنگام وصال به آرزوی خویش،همان جمله ای را بر زبان آورد که مولایش درلحظه ی وصال گفته بود.
مسیب بن نجبه پس از شهادت سلیمان بن صرد، فرماندهی توابین را برعهده گرفت و به جنگ ادامه داد. پس از شهادت او، عبدالله بن سعد فرماندهی توابین را عهده دار شد. در این زمان، سه نفر اسب سوار از سوی قرقیسیاء به کمک توابین آمدند. آن ها پیک شیعیان بصره و مدائن بودند که برای کمک به توابین در بین راه بودند. پیک شیعیان بصره و مدائن به توابین خبر دادند که شیعیان بصره و مدائن در نزدیکی قرقیسیاء هستند و به زودی به کمک آن ها خواهند آمد.
عبدالله بن وال، پس از شهادت عبدالله بن سعد فرماندهی توابین را به عهده گرفت و پس از شهادت او، رفاعه بن شداد فرمانده ی توابین شد. آخرین روز نبرد نیز به پایان رسید. ازچهارهزار نفر، تنها چند نفر بیشتر زنده نمانده بودند. رفاعه بن شداد ادامه ی نبرد رابی فاید دانست و شبانه دستور عقب نشینی راء؛ءداد. توابین شبانه عقب نشینی کردند و به قرقیسیاء برگشتند. فرماندار قرقیسیاء به گرمی از آن ها پذیرایی کرد و دستور داد تاپزشکان به مداوای مجروحان بپردازند.
توابین پس از استراحت در قرقیسیاء، به سوی کوفه حرکت کردند و به روستای «صندوداء» که نزدیک «هیت » واقع شده بود،رسیدند و در آنجا با شیعیان بصره و مداین که به کمک آن ها آمده بودند، مواجه شدند.شیعیان بصره و مداین وقتی از شهادت توابین آگاه شدند، به همراه بازماندگان قیام در صندوداء به عزاداری برای شهیدان قیام پرداختند. روز بعد، توابین به کوفه برگشتند.هنگامی که توابین به کوفه رسیدند، مختارثقفی در زندان بود. مختار ثقفی از زندان برای توابین پیغام داد و به تعریف از سلیمان بن صرد و شهدای قیام پرداخت و به آن ها نویدداد که پس از آزادی، به خونخواهی امام حسین علیه السلام قیام خواهد کرد.
شاعر معاصر نهضت توابین، «اعشی همدان » قصیده ای در باره ی قیام توابین سرود که تا مدتها، مردم پنهانی آن رامی خواندند. در قسمتی از سرودهای او آمده است:
هرچند من روزگار عشق و جوانی رافراموش نمی کنم، ولی بیشتر ازآن به یادمصیبت آن بزرگوار هستم.
او به تقوا و پرهیزگاری، از روی صدق نزدخداوند توسل و تقرب جست. خداپرستی وپرهیزگاری بهترین کالای کاسب است.
او دنیا را ترک کرد. به دنیا اعتنا نکرد. نزدخداوند بلند مرتبه توبه کرد.
او از بار دنیا سبک شد و گفت: من این دنیارا ترک کرده ام و تا زنده هستم به دنیا دل نخواهم بست و از عقیده ی خود بر نمی گردم.
من مانند مردمی که بر فقدان دنیا افسوس می خورند و برای به دست آوردن آن می کوشند، نخواهم بود و غبت به آن وبرگشت به سوی آن نخواهم داشت.
او با مردمی پرهیزگار، خردمند، برگزیده ونجیب روانه شد…
آن ها روانه شدند در حالی که بعضی از آن هاتقوا را طالب و برخی از گناه گذشته، توبه کردند.
آن ها در عین الورده، با لشگر جنگجو رو به رو شدند که آن ها را با شمشیرهای برنده دروکردند…
… کسی از آن ها نجات نیافت جز جماعتی.
رئیس آن ها که خزاعی بود کشته و به خون آغشته شد…
همچنین رئیس بنی شمخ (مسیب بن نجبه) و پهلوان قوم شنواء (عبدالله بن سعد)و فرمانده ی دیگر که تیمی بود (عبدالله بن وال)…
از هرقومی رئیس و پیشوای بزرگی کشته شد…
آن ها ابا داشتند که چیزی جز جنگ که سرها را می شکافد، قبول کنند…
ای بهترین لشگرهای عراق! ای پرهیزگارترین و پاک ترین مردم عراق! ابرهای رحمت شما را سیراب کند…
آن ها کشته نشدند مگر زمانی که جمعی ازتبهکاران و روادارندگان حرام را کشتند و خودمانند شیران شرژه، پس از دلیری جان دادند. (۳)
پی نوشتها:
۱ – تاریخ طبری، ج ۷، ص ۳۲۷ – ۳۲۲۹ ؛ تاریخ الاسلام،ج ۵، ص ۴۷٫
۲ – همان، ص ۳۲۳۱ – ۳۲۳۴؛ کامل تاریخ اسلام و ایران، ج ۶، ص ۲۲ و ۲۳؛ مروج الذهب، ج ۳، ص ۱۰۸؛ تاریخ الاسلام، ج ۵، ص ۴۷؛ الفتوح، ج ۶، ص ۷۸؛ تذکره الخواص، ص ۲۸۳٫
× در هنگام جنگ خبر رسید که مروان مرد و پسرش،عبدالملک به خلافت رسید.
۳ – تاریخ طبری، ج ۷، ص ۳۲۳۴ – ۳۲۴۸؛ کامل تاریخ برزگ اسلام و ایران، ج ۶، ص ۲۳ – ۳۳۱؛ تاریخ الاسلام، ج ۵،ص ۴۸؛ تذکره الخواص، ص ۲۸۳ و ۲۸۴؛ ذوب النضار فی شرح الثار، ص ۸۷ و ۸۹؛ انساب الاشراف، ج ۵، ص ۲۱۰؛ تجارب الامم، ج ۲، ص ۱۰۹ – ۱۱۲؛ الفتوح، ج ۶، ص ۸۲؛ مروج الذهب،ج ۳، ص ۱۰۸ – ۱۱۰؛ طبقات الکبری، ج ۴، ص ۲۹۲؛ تاریخ مختصرالدول، ص ۱۱۱ و ۱۱۲؛ التنبیه و الاشراف، ص ۲۶۹؛شذرات الذهب، ج ۱، ص ۷۳٫
منبع : فرهنگ کوثر – مرداد ۱۳۷۹، شماره ۴۱ –