شیعه نیوز: شمس الدین محمد شیرازی در حدود سال 713 ق در شهر شیراز متولد شد. تخلص شعری او «حافظ» است که بیش از نامش شهرت دارد. در کودکی حافظ قرآن گردید و سپس به فراگیری علومی؛ نظیر ادبیات و کلام پرداخت. او از شاگردان قاضی عضد ایجی بوده و محضر میر شریف جرجانی را درک نموده است. با وجود آنکه با غالب افراد صاحب اسم و رسم که در شیراز به مقام شاهی یا وزیری و امارت رسیده بودند آشنایی و ارتباط داشت، بیشتر عمر خویش را در فقر به سر برد و اواخر زندگی در گوشه عزلت مأمن گزید. شهرت او در زمان حیاتش به قدری بود که در ترکستان و هند و عراق و آذربایجان وی را میشناختند. وی در سال 791 ق از دنیا رفت و اشعارش پس از مرگ وی جمع آوری گردید.
پاسخ تفصیلی
«شمس الدین محمد حافظ شیرازی» ملقب به «لسان الغیب» و «ترجمان الاسرار»،[1] از شعرای پر آوازه ایران است. در علوم ظاهر و باطن مهارت داشته و در علم قرآن کمنظیر بود.[2] تخلص شعری او «حافظ» است و از کثرت شهرت، تخلصش جای اسم و لقب او را گرفته است.[3] درباره علت تخلّص وی گفتهاند: «ارباب خبر آوردهاند که یکی از اکابر به خواجه فرمود که چون از سعادتِ قرآندانی و فرقانخوانی مستفید و بهرهور شدهای، باید که تخلص خود "حافظ" نمایی. شمس الدین بنابر گفته آن بزرگوار تخلص خود حافظ نمود».[4]
همچنین بسیاری از محققان درباره تخلص شعری حافظ گفتهاند وجه انتخاب چنین تخلصی، حفظ قرآن با قرائتهای چهاردهگانه بوده و از این کمال معنوَن، تخلص شعری گرفته است.[5]
محل تولد
اجداد حافظ از مردم کوهپایه اصفهان بودهاند که احتمالاً در دوران اتابکان فارس به شیراز آمدند.[6] حافظ در شیراز به دنیا آمد و در این شهر زندگانی طولانی خود را گذراند و با غالب افراد صاحب اسم و رسم که در شیراز به مقام شاه، وزیر، امیر، عالم و قاضی، رسیده بودند، آشنایی و ارتباط داشت؛ و خود هم پیشوای ادبا و شعرا و ملکُ القرّاء شیراز بوده و مطلوب معاصرانش در ایران و ترکستان و هندوستان بوده است.[7] البته باید اشاره نمود که با وجود این همه ارتباطات اعیانی و اشرافی، سراسر زندگی حافظ در فقر و مسکنت سپری شده است.
تاریخ تولد
درباره تاریخ تولد وی اختلاف نظر وجود دارد؛ 726ق،[8] یا 729ق،[9] یا 713ق.[10]
در مورد تاریخ وفات وی نیز مختصر اختلافی وجود دارد؛ 791ق،[11] و یا 792ق.[12]
در مورد مدت عمر او برخی بر این باورند که وی هفتاد و هشت سال در این جهان به سر برده و پنجاه سال متوالی سخن سروده است.[13] و برخی طول عمر حافظ را شصت و پنج سال ضبط کردهاند.[14]
دوران کودکی و جوانی
وی اندک زمانی به کار در یک نانوایی مشغول شد و سپس به مکتبخانه روی نهاد و آموزشهای اصلی خود را که حفظ قرآن و فراگیری علوم ادبی و دینی بود به سامان رسانید. در این میان، بیش از همه به دانش تفسیر قرآن علاقهمند بود و در عین حال از تحصیلِ دانش کلام نیز غفلت نکرد. وی در میان تفاسیر مختلف قرآنی، به تفسیر کَشّاف که از بهترین تفاسیر ادبی قرآن و بر مذاق معتزله بود، علاقه داشت. استقبال و پاسخگویی وی به بسیاری از شاه بیتهای شاعران بزرگ ایران - مثل مولوی، سعدی، اوحدی و خواجوی کرمانی- نشانگر مأنوس بودن این شاعر با آثار آنان است.[15]
شهرت حافظ
شهرت حافظ در زمان حیات وی نیز بسیار فراگیر بود؛ نوشتهاند: «حافظ شیرازی در هر باب سخنی مناسب حال گفته و برای هرکسی معناهایی غریب و لطیف انگیخته، معانی بسیار در الفاظ اندک خرج کرده ...، غزلهای جهانگیرش در ادنی مدتی به حدود اقالیم ترکستان و هندوستان رسیده و سخنان دلپذیرش در اقل زمان به اطراف و اکناف عراقین و آذربایجان کشیده، سماع صوفیان، بی غزلِ شور انگیزِ او گرم نشدی و بزم پادشاهان بینقل سخن ذوق او زیب و زینت نداشتی...».[16] خود حافظ نیز در شعری بدین مضمون اعتراف نموده و میگوید:
عراق و فارس گرفتی به شعر خوش حافظ
بیا که نوبت بغداد و وقت تبریز است[17]
مقام و فضیلت و مرتبه معرفت او به درجهای بالا رفت که عارف معروف هند و پادشاه جهانگیر سمرقند یعنی «مخدوم جهان» و «تیمور گورگان» چون به شیراز میرسیدند آرزوی ملاقات او را میکردند و به حرمت جانب او میکوشیدند و بدو حق میدادند که به گفتار خود بنازد و بگوید:
به شعر حافظ شیراز میگویند و میرقصند
سه چشمان کشمیری و ترکان سمرقندی
سلطان محمود بهمنی -پادشاه دَکَن- که آوازه شیرین مقالی حافظ را شنیده بود به وزیر خود -میر فضل الله اینجو- امر کرد که این شاعر نامدار را به دیار دکن دعوت کند. حافظ این دعوت را قبول نمود و به بندر هرمز –کنار خلیج فارس- رفت. اما وقتی وارد کشتی شد طوفان وزیدن گرفت و در دل او تردید ایجاد شد. وی در بیتی به این مسئله اشاره نموده و میگوید:
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین حائل
کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها
به همین جهت چشم از سود سفر پوشید و این غزل معروف را به وسیله فرستادگان برای شاه و وزیر دکن فرستاد:
دمی با غم به سر بردن جهان یکسر نمیارزد
به می بفروش دلق ما کزاین خوشتر نمیارزد
بس آسان مینمود اول غم دریا ببوی سود
غلط گفتم که موجش به صد گوهر نمیارزد
داستان این حادثه - یعنی آنچه بین حافظ و سلطان غیاث الدین محمود دکنی رخ داد- به گوش یکی از پادشاهان هند موسوم به غیاث الدین اعظم بن اسکند - شاه بنگال- رسید. او مصراعی ناتمام که خودش سروده بود را به شیراز فرستاد و از حافظ خواست آنرا تکمیل نماید. علت سرودن مصراع این بوده است که سلطان غیاث الدین به بیماری صعبی دچار گشت، به گونهای که از زندگی مأیوس شد. در این هنگام سه نفر از ندیمان خود - به نامهای «سرو»، «گل» و «لاله»- را مسئول کارهای غسل و کفن نمود. پس از مدتی که بیماری وی بر طرف شد، اطرافیان شاه نسبت به این سه ندیم ابراز حسادت نمودند. سلطان برای دفع این خصومت شعری گفت که یک مصرع آن چنین است:
«ساقی حدیث سرو و گل و لاله میرود»
اما هرچه تلاش نمود نتوانست مصرعی متناسب با آن بسراید. از شعرای آن دیار نیز کسی از عهده آن بر نیامد. به همین جهت شاه بنگال مصراع را برای حافظ فرستاد تا آنرا تکمیل کند. وی بداهتاً با دیدن مصرع چنین سرود:
«این بحث بر ثلاثه غساله میرود».
خود حافظ نیز در اشاره به این موضوع غزلی سرود که در آن آمده است:
شکّر شکن شوند همه طوطیان هند
زین قند پارسی که به بنگاله می رود
حافظ ز شوق مجلس سلطان غیاث دین
فارغ نشین که کار تو از ناله می رود[18]
البته شهرت جهانی حافظ به زمانه او ختم نمیشود و پس از او نیز شهرتش فراگیر بوده است. در خصوص تأثر حافظ بر ادیبان غربی کتابهای مستقلی نیز به چاپ رسیده است.[19]
معیشت حافظ
حافظ بیشتر عمر خویش را در فقر و بینوایی به سر میبرده است. در زمانی که شاه شجاع [از سلاطین شیراز] خوان نعمت گسترده و عالمی را به آوازه بخشش خویش به فارس جلب کرده بود، حافظ از تنگدستی و بی سرپرستی جان به لبش رسیده و میگفت:
از بس که دست میگزم و آه میکشم
آتش زدم چو گل به تن لخت لخت خویش
و چون جز شکیبایی چارهای نمیدید، برای فرار از یأس دل را بدین اندیشه خرسند میداشت:
خرد در گوش هوشم دوش میگفت
برو صبری بکن در بینوائی
وی از اینکه حتی از اموال وقفی هم به او نصیبی نمیرسد چنین مینالد:
بیا که خرقه من گرچه وقف میکده است
زمال وقف نبینی به نام من درمی
اما با وجود فقر ظاهری، حافظ به سان فرزانگان و آزادگان زندگی نموده و میگفت:
گدای میکدهام لیک وقت مستی بین
که ناز بر فلک و حکم بر ستاره کنم[20]
«حافظ» در دربار پادشاهان نیز دارای مقام و سمتی بوده است. لیکن روش زندگی او به گونهای بوده است که تا آخر عمر زندگی را در فقر به سر میبرده است. به عنوان مثال؛ در تاریخ آمده است هنگامی که تیمور [در اواخر زندگی حافظ] وارد شیراز شد، در باغ تخت توقف اختیار کرد. بزرگان و اعیان شهر به خدمت او شتافتند و فرمان او را گردن نهادند. اما خواجه حافظ که از فقیران و گوشهنشینان شهر بود به آنجا نرفت. تیمور برای اینکه مردم شیراز مورد قتل و غارت سپاهیان واقع نشوند، یک هزار دینار را به عنوان مال امانی بر مردم تحمیل کرد. حافظ سالخورده نیز مجبور به پرداخت آن وجه سرانه شد و او از فقر و بینوائی به تیمور پناه برده، مورد بخشش قرار گرفت.[21] خود وی نیز در بیتی حال معیشتی خویش را چنین توصیف میکند:
حافظا در کنج فقر و خلوت شبهای تاریک
تا بود درسَت دعا و درس قرآن غم مخور
[1]. جامی، عبدالرحمن بن احمد، نفحات الانس، ص 715، چاپ مطبعه لیسی، کلکته هند، چاپ اول، بیتا.
[2]. لودى، شیرعلیخان بن على امجدخان، تذکرة مرآة الخیال، ج 1، ص 41، تهران، روزنه، چاپ اول، 1377ش.
[3]. طباطبایی، محیط، آنچه درباره حافظ باید دانست، ص 31، بعثت، چاپ اول، 1367ش.
[4]. همان، ص 36.
[5]. بامداد، محمد علی، حافظشناسی یا الهامات حافظ، ص 19، تهران، فاروس، چاپ سوم، 1348ش.
[6]. جعفریان، رسول، تاریخ ایران اسلامی، دفتر سوم، ج 1، ص 14، تهران، مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، بیتا.
[7]. آنچه درباره حافظ باید دانست، ص 25. در نسخه دیوان چهار پنج هزار بیتی حافظ که مشتمل بر چند صد غزل و پنج قصیده و یک ساقینامه و چندین قطعه کوتاه میباشد کمتر شاه و وزیر و امیر و کارگزار و قاضی و فقیه و شاعر مشهوری در ایران قرن حافظ میتوان سراغ یافت که به نحوی از آن یادی نشده باشد. گویا حافظ به یاد عهد سلف و ارشاد نسل خلف چندان توجهی معطوف نمیکرده که به عصر حاضر و معاصران خود داشته است.
[8]. فروخ، عمر، تاریخ الأدب العربی، ج 3، ص 815، بیروت، دار العلم للملایین، چاپ هشتم، 2006م؛ تاریخ ایران اسلامی، دفتر سوم، ج 1، ص 14؛
[9]. آقابزرگ تهرانى، محمدمحسن، طبقات أعلام الشیعة، ج 5، ص 182، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ اول، 1430ق.
[10]. حافظشناسی یا الهامات حافظ، ص 19.
[11]. بغدادى، اسماعیل، هدیة العارفین، اسماء المؤلفین و آثار المصنفین، ج 2، ص 173، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ اول، 1951ق؛ امین، محسن، أعیان الشیعة، ج 9، ص 365، بیروت، دار التعارف للمطبوعات، 1403ق؛ آنچه درباره حافظ باید دانست، ص 25.
[12]. نفحات الأنس، ص 715 - 716؛ طبقات أعلام الشیعة، ج 5، ص 182؛ تذکرة مرآة الخیال، ج 1، ص 41.
[13]. آنچه درباره حافظ باید دانست، ص 25.
[14]. همان، ص 17.
[15]. تاریخ ایران اسلامی، دفتر سوم، ج 1، ص 14.
[16]. آنچه درباره حافظ باید دانست، ص 40.
[17]. دیوان حافظ، غزلیات، غزل شماره 41 (غزل شماره 60 به چاپ قدسی).
[18]. آنچه درباره حافظ باید دانست، ص 65.
[19]. کتاب «از حافظ به گوته»، نوشته عبد العلی دستغیب، از جمله این کتابها میباشد.
[20]. آنچه درباره حافظ باید دانست، ص 49 - 50.
[21]. همان، ص 57.