به گزارش «شیعه نیوز»، شناسایی و جذب افراد مستعد و تربیت آنان براساس آموزههای اسلامی و مجهز ساختن آنان به انواع علوم مورد نیاز جامعه، از رسالتهای مهم ائمهاطهار(ع) بود، محدودیتهای اعمال شده از سوی حکومتهای مستبد و ظالم در زمان اهل بیت(ع)، هرچند انجام این رسالت را در حد مطلوب با مشکلاتی مواجه میساخت و بسیاری از افراد را از دستیابی به این سرچشمههای زلال دانش و معرفت و بهرهگیری از آن محروم میکرد، موجب تعطیل شدن آن نشد، چراکه تشنگان حقیقت و شیفتگان امامت تحت پوششهای مختلف به محضر امامان میرسیدند و در حد ظرفیت و معرفت خود از اقیانوس بیکران دانش الهی آن بزرگواران جرعهای مینوشیدند.
حضرت عبدالعظیم حسنی(ع)، معروف به «سیدالکریم»، از جمله کسانی بود که راه الهی شدن را در پیش گرفت و از محضر امامان معصوم(ع) کسب فیض کرد. حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) از جمله اصحاب و افراد مورد رضای امامان دوره خود بود، به طوری که در روایات مختلف از ایشان به عنوان فردی عابد و صاحب تقوا نام بردهاند و در روایتی از امام هادی(ع) نقل شده است که «امام(ع) در سفری که عبدالعظیم به سامرا داشته، او را تصدیق میکند. امام هادی(ع) وی را این گونه خطاب میکند: «یا اباالقاسم! تو به حق، ولی ما هستی... تو همان دینی را که پسندیده خداست، از ما گرفتهای... خداوند تو را با گفتار ثابت در دنیا و آخرت تثبیت کند».
حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) در دانش و تقوا به منزلتی رسید که همواره مورد احترام و اعتماد امام معصوم زمان خویش بود. نقل شده است که شخصی به نام «اَبا حَمّاد رازی» با تحمل زحمتهای فراوان خود را به سامرا میرساند تا از امام علی النقی(ع) مسائلی را بپرسد، امام پس از پاسخ گفتن به پرسشهای حماد فرمودند: «ای اباحماد، هرگاه با مشکلی از مشکلات دینی یا پرسشی از مسائل اسلامی روبرو شدی، آن مشکل و سؤال خود را با عبدالعظیم حسنی در میان بگذار و از او بخواه تا پاسخ سؤالات تو را بیان کند و ضمناً سلام مرا هم به او برسان».
مرحوم شیخ صدوق در ثواب العمال آورده که «مردی از اهل ری به خدمت حضرت علی بن محمد النقی امام هادی(ع) رفت. «حضرت پرسید: کجا بودی؟ او گفت: به زیارت امام حسین(ع) رفته بودم. امام فرمود: اگر قبر عبدالعظیم را که نزد شماست زیارت میکردی، مانند کسی بودی که امام حسین(ع) را زیارت کرده باشد».
مرحوم شیخ صدوق در ثواب العمال آورده که «مردی از اهل ری به خدمت حضرت علی بن محمد النقی امام هادی(ع) رفت. «حضرت پرسید: کجا بودی؟ او گفت: به زیارت امام حسین(ع) رفته بودم. امام فرمود: اگر قبر عبدالعظیم را که نزد شماست زیارت میکردی، مانند کسی بودی که امام حسین(ع) را زیارت کرده باشد».
روایات بسیاری وجود دارد که سیدالکریم از اصحاب امام رضا(ع) است، اما در کنارش این قطعیت وجود دارد که از اصحاب امام هادی(ع) و امام حسن عسکری(ع) هستند و دوره امامت آنها را هم درک کردهاند. امام رضا(ع) در دیداری به ایشان، میفرمایند: «ای عبدالعظیم! از طرف من به دوستانم سلام من را برسان و به آنها بگو کاری نکنند که شیطان به نفس آنها راه پیدا کند، جدال نکنند به زیارت یکدیگر بروند، که این کار شما را به من نزدیک میکند».
در ماجرایی، دیدار حضرت عبدالعظیم(ع) در سامرا با حضرت امام هادی(ع) به خلیفه گزارش داده و دستور تعقیب و دستگیری وی صادر شد، او نیز برای مصون ماندن از خطر، خود را از چشم مأموران پنهان داشت و در شهرهای مختلف به صورت ناشناس رفت و آمد میکرد و شهر به شهر میگشت تا به شهرستان «ری» رسید. بعد از اینکه حضرت عبدالعظیم(ع) به صورت یک مسافر ناشناس، وارد ری شد، در محله ساربانان در کوی سکه الموالی به منزل یکی از شیعیان رفت و مدتی به همین منوال گذشت. او در زیرزمین آن خانه به سر میبرد و کمتر خارج میشد؛ در آن ایام تعداد کمی از شیعیان او را میشناختند و از حضورش در ری خبر داشتند و مخفیانه به زیارتش میشتافتند، اما میکوشیدند که این خبر فاش نشود و خطری جان حضرت را تهدید نکند.
پس از مدتی، افراد بیشتری حضرت عبدالعظیم(ع) را شناختند و خانهاش محل رفت و آمد شیعیان شد. آنها نزد او میآمدند و از علوم و روایاتش بهره میگرفتند و عطر خاندان عصمت(ع) را از او میبوئیدند و او را یادگاری از امامان خویش میدانستند و پروانهوار گرد شمع وجودش طواف میکردند. حضرت عبدالعظیم(ع) میان شیعیان شهرری بسیار ارجمند بود و پاسخگویی به مسایل شرعی و حل مشکلات مذهبی آنان را برعهده داشت.
روزهای پایانی عمر پربرکت حضرت عبدالعظیم(ع) با بیماری او همراه بود، آن قامت بلند ایمان و تلاش، به بستر افتاده بود و پیروان اهلبیت(ع) در آستانه محرومیت از وجود پربرکت این سید کریم قرارگرفته بودند، اندوه مصیبتهای پیاپی مردم و روزگار تلخ شیعیان در عصر حاکمیت عباسیان برایش دردی جانکاه و مضاعف بود؛ در همان روزها یک رویای صادقانه حوادث آینده را ترسیم کرد: «یکی از شیعیان پاکدل ری، شبی درخواب حضرت رسول(ص) را در خواب دید. پیامبر اکرم(ص) به او فرمودند: فردا یکی از فرزندانم در محله سکه المولی چشم از جهان فرومیبندد، شیعیان او را بردوش گرفته به باغ عبدالجبار میبرند و نزدیک درخت سیب به خاک میسپارند».
سحرگاه به باغ رفت تا آن باغ را از صاحبش بخرد و افتخار دفن شدن یکی از فرزندان پیامبر(ص) را نصیب خویش سازد، عبدالجبار که خود نیز خوابی همانند خواب او را دیده بود، به رمز و راز غیبی این دو خواب پیبرد و برای اینکه در این افتخار، بهرهای داشته باشد، محل آن درخت سیب و مجموعه باغ را وقف کرد تا بزرگان و شیعیان در آنجا دفن شوند.
همان روز حضرت چشم از جهان فروبست. خبر درگذشت این نواده رسول اکرم(ص) دهان به دهان گشت و مردم باخبر شدند و جامههای سیاه پوشیدند و گریان و مویهکنان بر در خانه حضرت عبدالعظیم الحسنی(ع) گرد آمدند. پیکر مطهر او را غسل دادند و به نقل برخی مورخان در هنگام غسل، در جیب پیراهن او کاغذی یافتند که نام و نسب خود را در آن نوشته بود؛ بر پیکر او نماز خواندند، تابوت او را بردوش گرفتند و با جمعیت انبوه عزادار به سوی باغ عبدالجبار تشییع کردند و پیکر مطهرش را در کنار همان درخت سیب که رسول خدا(ص) به آن شخص اشاره کرده بود، دفن کردند تا پارهای از عترت مصطفی(ص) در این وادی به امانت بماند و نورافشانی کند. مرقد ایشان همواره در طول تاریخ محل زیارت شیعیان و محبان اهلبیت(ع) و نیز برترین علمای اسلام بوده است.