برای بسیاری این سوال مطرح است که چرا حضرات ائمه معصومین (علیهم السلام) در برابر حاکمان ستمکار زمانشان قیام نکرده اند. در این مسیر پاسخ های زیادی بیان شده است، اما یکی از مهمترین این جواب ها، مطلبی ست که در قالب یک روایت از حضرت امام صادق (علیه السلام) در منابع شیعه نقل شده است. وبلاگ حدیث شیدایی این روایت را با قلمی خواندنی گزارش کرده است.
تازه از راه رسيده بود
از خراسان آمده بود واز زماني که رسيده بود به دنبال خانه امام مي گشت
بالاخره به در خانه رسيد، درب خانه رو کوبيد
در رو باز کردند ،وارد شد، سلام کرد ودر گوشه اي نشست.
حضرت از او پرسيد :«از خراسان چه خبر؟»
مرد بلافاصله پاسخ داد:
«يابن رسول الله ياران شما در خراسان زيادند وهمه در انتظار امر شما تا به يک اشاره قيام نموده و عباسيان را سرنگون کنند
آخر از چه رو نشسته ايد و فرمان جهاد نمي دهيد.
در همين خراسان ما صدها تن حاضرند در راه شما جان خويش را فدا کنند...»
بعد دقايقي حضرت رو به او کرد وگفت:«بلند شو در تنور آتش بنشين»
مرد که خيلي خيلي تعجب کرده بود شروع به عذرخواهي و خواهش و تمنا کرد که حضرت اون رو از اين کار معاف کنه وگفت:
« آقاجان من قصد جسارت نداشتم من را ببخشيد اشتباه کردم.....»
بالاخره حضرت او را از اين کار معاف کرد.ديگه مرد ساکت شد وچيزي نگفت.
دقايقي بعد يکي از ياران حضرت وارد خانه شد وسلام نمود.
حضرت پس از دادن جواب سلام او بلافاصله به او گفت:
«هارون مکي کفشهايت را بردار و در تنور بنشين»
هارون بدون اندکي درنگ کفشهاشو برداشت و به سمت تنور رفت و داخل تنور شد.
مرد خراساني از تعجب زبانش بند آمده بود ودر دل باخودش مي گفت:
«بيچاره چه کرده بود که حضرت اينگونه او را عقاب کرد؟ مرد بيچاره حتما سوخت»
در همين افکار بود که صداي امام اون رو به خودش آورد که پرسيد:
«خوب مرد ،ديگر چه خبر؟از دوستان ما چه خبر؟»
مرد که ديگه از سخن بيجا گفتن ترسيده بود، گفت:
«همگي سلام وتهيت خويش را نثار شما کردندو خمس و زکات اموال خود را به من دادند تا به دست شما رسانم.»
دقايقي به گفتگو گذشت ،بعد حضرت رو به مرد کرد و گفت:
«حال برخيز و درون تنور را بنگر»
مرد بي تاب از اينکه بر سر هارون چه آمد از جاش بلند و شد وداخل تنور رو نگاه کرد.
وبا شگفتي تمام ديد هارون در سلامت کامل وبدون آنکه جايي از بدنش سوخته باشد
مشغول تلاوت قرآن است.
بعد حضرت به هارون امر کرد که از تنور بيرون بياوسپس رو به مرد خراساني کرد وگفت:
«در خراسان شما چند نفر همچو هارون اند؟»
مرد پاسخ داد:
«به خدا هيچ کس»
سپس امام به او گفت:
«بدان که ما به اين امر آگاه تر از شماييم. اگر به تعداد انگشتان دست، ياراني همچو هارون داشتيم همانا قيام مي کرديم»
اين درسي بود که رئيس مکتب جعفري ، امام صادق (علیه السلام) قرنها پيش به ما آموخت
ومثل ما در اين روزگار همچون آن مرد خراساني است ،
که در غيبت اماممان ادعاي سينه چاکي در رکابش را مي کنيم،
ولي از کجا معلوم که با آمدن حضرتش همچون آن مرد خراساني از اجراي امرش سرباز نزنيم؟؟!!!!
کداميک حرارت ايماني را که به آتش درکف دست تعبير گشته برجان خريده وتاب مي آوريم؟!!