به گزارش «شيعه نيوز»، سال گذشته ده روز قبل از مشرف شدن پياده روي امير علي ، فرزند اقاي تارين ، به كربلا ، در سطح دانشگاه ، كنفرانسي داشتند ، اثر گذار ، جذاب ، متنوع ، علمي ، فراخور مناسبت وقت، بانگاهي جديد وزاويه اي تكنيكي بوده است.
اين كنفرانس به سايت وخبرگزاري ابنا ارسال شد وتبعا در سايتهاي ديگر نيز انتشار يافت...
بدنيست مطالعه فرماييد وبراي سلامتي ايشان صلوات بفرستيد:
«آقای امیرعلی تارین» فارغ التحصیل دو رشته "برق مخابرات" و "الکترونیک" و دانشجوی رشته "مهندسی پزشکی"، مقاله ای تحت عنوان «معرفی امامت و ولایت از زاویه ای جدید ومتفاوت» را برای خبرگزاری ابنا ارسال نموده است. این نوشته که حاوی نکاتی جدید بوده و مورد تمجید استاد این دانشجو قرار گرفته است ــ با ویرایش ــ به بهانه ایام فرخنده عید غدیر خم به خوانندگان ابنا تقدیم می شود.
ـــ معرفی امامت و ولایت ، از زاویه ای جدید ومتفاوت ـــ
در این نوشته، قصد ندارم به بیش از سیصد آیه قرآن کریم که در مورد امامت و ولایت است بپردازم؛ بلکه میخواهم از زاویه سمبلیک، و شاید با نگاهی عارفانه، با استناد به فرموده امیزالمؤمنین علی علیه السلام در نهج البلاغه ، موضوعی جدید را طرح کنم.
همه ما این روایت که به امیرالمؤمنین علی علیه السلام منسوب است را شنیده ایم که فرمود: «اسرار کلام الله فی القرآن، و اسرار القرآن فی الفاتحة، و اسرار الفاتحة فی بسم الله الرحمن الرحیم و اسرار بسم الله الرحمن الرحیم فی باء بسم الله الرحمن الرحیم و اسرار الباء فی النقطة التی تحت الباء و انا النقطة التی تحت الباء.»
مطابق این نقل، تفسیر کل قران و تجلیات غیب و شهود آن در سوره حمد آمده است؛ و محتوای سوره حمد در "بسم الله الرحمن الرحیم" جمع است؛ و تمام آن در "بسم الله" وهمین معنا جمعاً در باء که مقام سببیت می باشد، و در نقطه زیر باء، که سر سببیت است وجود دارد.
علماء و عرفا و مفسران، در تفسیر و توضیح این کلام اسرارآمیز، سخن زیاد رانده اند. اینگ ما از زاویه ای متفاوت به آن می نگریم و در ابتدا لازم است ببینیم که "تعریف و نقش نقطه" در علوم و فنون مختلف چیست؟
* تعریف نقطه در هنرهای تجسمی:
واحد ارتباطات بصری ومبدا پیدایش فرم است، نقطه ،تجزیه ناپذیرترین عنصر در ارتباط بصری ومبین مکانی وجایگاهی در فضا است ، موجودی جاندارحقیقی وواقعی ودارنده روح پویا ، مفهوم ، جلوه با ارزش وانرژی خاص تصویری ، بامرکزیت ایستا است
* نقطه در تعریف هندسه:
شکلهای هندسی مثل خط ، سطح ، کره وغیره از چندین نقطه تشکیل شده ، نقاطی که این شکل هندسی را ایجاد کرده بالسویه همسان ، هم شآن وهمطراز هستند ودر بین آنها یک نقطه میتواند بارزباشد ، این یک نقطه اگر در هر جایی از خط قرار گیرد حاکم و تعیین کننده می شود ، لذا نقش نقطه در اشکال هندسی ، بسیار سرنوشت ساز است ، به عبارتی ، یک نقطه ، اساسی ترین معنی وموجودیت هندسه است ، نقطه در هندسه ، توپولوژی ، ودیگر شاخه های ریاضیات ، یک مفهوم است.
* نقش نقطه در کادر تصویر:
نقطه اگر در جایی از سطح قرار گیرد تبدیل به یک نقطه طلایی میشود، نقطه طلایی یک تصویرتلویزیونی ویا تابلوی نقاشی از نظر روانشناسی رسانه دیداری، بر مخاطب تاثیر میگذارد وجذبه دارد ...لذا هرگونه اطلاعات تصویری ومحتوایی ونیز هر شکل وسوژه ای که درجایگاه نقطه طلایی (یک سوم یا سه چهارم سطح کادر تلویزیونی ) قرار گیرد ، دریافت پیام ، توسط پیامگیر، سهل الوصول تر خواهد بود.
تآکید می کنم که سطح یک کادر حاوی میلیونها نقطه است، ولی حضور سوژه مورد نظر درموقعیتنقطه طلایی سطح کادر نسبت به میلیونها نقطهآن ، بارزتر واثرگذارتر خواهد بود.
شایان ذکر است ، هرگونه بار استتیکی ویا زبان تصویری ویا پیامی ، هنگامیبرفکر ودر ذهن جامعه مخاطب حک می شود که ازآن نقطه طلایی تبلور یافته است ، نقطه طلایی ، جایگاه هندسی رفیع تر، وشخصیت متمایزتری نسبت به میلیونها نقاط دیگر یک سطح دارد.
* تعریف نقطه در ادبیات عرفانی:
نقطه ، از همه حروف کوچکتر ، متواضع تر ، خدمتگذارتر، ودر عین حال بطور فوق العاده عجیبی قابل انعطاف ، ملایم پرقدرت ، سرنوشت ساز وتاثیر گذار می باشد.
نقطه رمزی از وحدت حقیقیه خداوند است وبازتاب این وحدت حقیقی در دل انسان نهاده شده است واز همین روی « انسان کامل » به عنوان مرکز وقطب عالم امکان معرفی شده چرا که خلیفه وحدت حقیقیه خداوند است ...
در عرفان از نقطه به : سایه ، نور ، قرآن آدم کبیر، مداد وقلم ، نون ، عقل ، روح ، عشق ، عنصر اعظم وسرهویت مطلقه تعبیر می کنند.
* موقعیت نقطه در فضا وجهان هستی:
نقطه به عنوان یک موقعیت بی نهایت کوچک ، اما ، در فضا ، تحکم دارد چون نقطه مرکز دایره ومحور فضاست .... همانند خورشید که نقطه ایست ، وتمامی سیارات این کهکشان ، حول آن می گردند ، لذا این نقطه (خورشید) قطب است ، محور است، مرکزیتی دارد ، جایگاهی مهم در نظم دادن و حرکت جهان مادارد ، موجودیتی دارد که اگر نبود ، کهکشان حادث نمی شد.
مفهوم نقطه از زوایای مختلف تعریف شده :
تمام جهان هستی ، حول یک نقطه که قطب است می گردد ، واین نقطه که مرکز وقطب امکان وجهان هستی است همان نقطه زیر « ب » بسم الله می باشد وصد البته ، آن بدین معناست که ، نقطه یعنی امامت وولایت است وامامت وولایت ، یعنی علی علیه السلام است ، ومولا علی « ع » همان نقطه زیر «ب» بسم الله است ...
نتیجه اینکه: تفسیر کل قران یا تجلیات غیب وشهود که قرآن مجید ترجمان آن می باشد ، در سوره حمد آمده است ومحتوای سوره حمد در بسم الله الرحمن الرحیم ، است . وتمام آن در بسم الله،که اسم اعظم است، وهمین معنا جمعا درباء، که مقام سببیت می باشد وبه ترتیب نقطه زیر ب ، که سر سببیت است ، ولایت وامامت امام علی است .
ان کل ما فی العالم فی القران وکل مافی القران باجمعه فی فاتحة الکتاب ، وکل مافی الفاتحة فی البسملة ، وکل مافی البسملة فی الباء ، وانا النقطة تحت الباء...
درنتیجه ، ترجمان تجلیات غیب وشهود وتمام قرآن مجید ، همان مولا علی است .
قطب امکان ومحور ومرکزیت جهان هستی وتجلیات غیب وشهود ، امام علی بن ابیطالب علیه السلام است .
ممکن است سوال شود که ، جایگاه خداوند پس کجاست؟
خداوند تبارک وتعالی محیط برآنست .
خداوند ، محیط بر کون وهستی وجهان امکانی است که ولایت امام علی ، قطب ومحور آن می باشد . مولا علی «ع» همان نقطه مرکز آفرینش وجهان هستی است .
برای اثبات این موضوع مهم وسرنوشت ساز، به سخن امام علی اشاره می کنم که فرموده اند :« انا النقطةتحت الباء » یعنی من نقطه زیر« ب» بسم الله هستم .....چرا؟ چون این نقطه مرکز کون وآفرینش است ..........نقطه ، مرکز دایره است . نقطه در فضای لایتناهی مرکزیت دارد ، .......تمام فضا وآفرینش دور این نقطه ولایت میگردد واین نقطه امامت ، محور ومرکزیت این عالم است این نقطه همان پیشوایی وامامت وولایت امام علی علیه السلام است ....
* معرفی امیرالمؤمنین علی(ع) از زبان خودش
امام علی(ع) خود در خطبه شقشقیه میفرماید من مرکز آسیاب هستم نتیجتا نقطه زیر باء که سر سببیت است ، علی سر ولایت وسببیت است ، پس نقطة تحت الباء ، ترجمان سر ولایت وامامت وپیشوایی است.
اکنون قصد دارم ویژگیهای پیشوایی را از زبان پیشوا ، وامامت را از زبان امام ، وولایت را از زبان مولا علی « ع » برایتان بیان کنم:
در فرازهایی از خطبه شقشقیه امام علی علیه السلام ، ویژگیهای امامت وولایت ، بزیبایی شخصیت پردازی شده است : .... من در گردش حکومت اسلامی ، قطب هستم
مولا امام علی علیه السلام میفرماید : من مانند محور سنگهای آسیابم ( که بدون آن ، آسیاب نمی چرخد ) .
.... علمای دوراندیش ، به بلندی فکر امام ( علی «ع» ) نمی رسند
( انا مدینة العلم وعلی بابها ، این ، فرموده پیامبر اکرم «ص » ، مصداق علم وفضائل لایتناهی مولا امام علی علیه السلام است ).
* امیرالمؤمنین علی(ع) ؛ سرچشمه علوم و فضایل
ابن ابی الحدید معتزلی می نویسد : تمام علوم عقائد اسلامی و فضائل اخلاقی ، ازعلی سرچشمهمىگیرد و دانشمندان وعلماء بزرگ اهل سنت نیز به این حقیقت معترفند .
صبر وبردباری که به عقل وخرد نزدیکتر است
امام علی شکیبایی ورزید درحالیکه خاشاک ، چشمش را پر کرده ، واستخوان راه گلویش را گرفته است.
رئیس خلافت ، تدبیر در امامت دارد
امام ، به شتر سواری سرکش می ماند، که اگر مهار را محکم کشد ، پرده های بینی شتر پاره شود ، واگر آزاد گذارد در پرتگاه سقوط می کند.
حفظ بیت المال وبی اعتنایی به دنیا وزرق وبرق آن
مولای متقیان ، مظاهردنیا را از آب بینی گوسفند ، بی ارزشتر می داند، وحکومت را پشیزی ارزش نمی گذارد ، امامت ، حافظ بیت المال است وهمانند شتر پرخور، به جمع آوری وخوردن بیت المال نمیپردازد ، وحتی با بستگانش همچون عقیل برخورد می کند ، زرق وبرق دنیا چشمشانش را خیره نکرده وفریب جواهراتش نمی شود .
قضاوت وعدالت اجتماعی در ولایت وامامت تجلی یافته است
ابوبکر خلیفه اول ، به جنبه های قضاوت علمی وفضائل علی «ع» توجه کرده است ، وبارها چنانچه عایشه ، ابن عباس ، وعمر شنیده اند ، اونیز شنیده است که پیغمبر فرمود : آقضا امتی علی ، « داناترین فرد امت من به قضاوت ، علی است » . ابن عباس می گفت: ما علمی وعلم اصحاب محمد فی علم علی الا کقطرة فی سبعة ابحر« علم من وعلم دیگر اصحاب پیغمبر در برابر علوم علی ، چون قطره ای است در برابر هفت دریا »
علوم فقهی وقرآنی وتفسیر وبلاغت وفصاحت ، از ولایت وامانت سرچشمه می گیرد. تمامی فقهاى اسلامى ریزه خوار خوان امام على(ع)هستند. مثلا «ابو حنیفه»از امام صادق(ع)كسب علم كرده،و علم او به على(ع) منتهى مى شود. «شافعى» شاگرد «محمد بن حسن» بود و او شاگردى ابو حنیفه كرده بود. «احمد بن حنبل» نیز از شافعى آموخته، «ابن عباس» استاد«عكرمه»، شاگرد وملازم امام على بوده است، لذاعلوم فقه اسلامی از آن حضرت سرچشمه می گیرد که درب مدینة العلم هستش ،و پیامبراکرم (ص) مدینة العلم است.
ضمنا مفسران اسلامی که غالبا از ابن عباس نقل می کنند، همانطوریکه عرض کردم او شاگرد وملازم دائمی مولا علی (ع) بوده است.
ائمه اطهارعلیهم السلام ، به بلاغت وفصاحت معروفند وهمه می دانند که اصول ادبیات را امام علی بن ابیطالب « ع » به « ابو الاسود دؤلی» آموخته است.
* نمونه ای از فصاحت حضرت علی(ع) در کلام امام سجاد(ع)
نمونه بارز این فصاحت وبلاغت و کلام نافذ وادبیات تاثیر گذار را ، در سخنرانی حضرت سجاد «ع» می توان یافت، هنگام ورود سبایای اهل بیت از کربلا به شام وحضور آنها در مجلس یزید، یزید به یکی از خطیبان درگاهش دستور داد منبر برود تا به مذمت علی علیه السلام واولادش سخن گوید ، بعد از بدگویی طولانی اهل بیت وستایش یزید... امام سجاد برآن خطیب فریاد زد واز یزید خواست اجازه دهد با مردم سخن بگوید ، اما یزید به دلیل ترسی که از نفوذ کلام ایشان داشت رضایت نداد.
دراین حال معاویه پسر یزید به پدرش گفت: "سخن این مرد چه تاثیری دارد ؟ بگذار هرچه میخواهد بگوید". یزید پاسخ داد: "شما قابلیت های این خاندان را نمی دانید، آنان علم وفصاحت را از هم به ارث برده اند".
مردم شام نیز با اصرار فراوان از یزید خواستند تا امام سجاد علیه السلام نیز به منبر برود. یزید گفت: اگر او به منبر رود، من و خاندان ابوسفیان را رسوا می کند. به یزید گفته شد: این نوجوان چه می تواند بکند؟ یزید گفت: او از خاندانی است که در کودکی کامشان را با علم برداشته اند.
بالاخره در اثر پافشاری شامیان، یزید موافقت کرد که امام علیه السلام به منبر برود.
خطبه امام زین العابدین در مجلس یزید، متضمن ویژگی ها وخصائص ولایت و امامت است؛ ولی قبل از برشمردن این ویژگی ها، مختصراً باید شرایط اجتماعی و فضای سیاسی شام را شرح دهم.
اهل بیت پیامبر(ص) در اول صفر سال 61 هجری قمری در شرایطی وارد شهر شام شدند که حدود چهل سال در این شهر و اطراف آن بر ضد امیرالمؤمنین علی علیه السلام تبلیغات مسموم صورت گرفته بود معاویه تعدادی خطیب پول پرست را مأمور ساخته بود که به مقام و منزلت شامخ حضرت علی علیه السلام توهین و جسارت کنند و آن حضرت را مورد فحّاشی و بدگویی قرار دهند. مردم شهر شام نیز ازهنگامی که این شهر به قلمرو مسلمانان در آمده بود، تا عصر امام سجاد(ع) تنها فرمانروایان وحاکمان طائفه بنی امیه را در خود دیده بودند، نه محضر پیامبر(ص) را درک کرده اند و نه روش اصحاب صالح آن حضرت را...
شامیان در این مدت اسلام را در چهره امویان دیده بودند و تنها آنان را بازماندگان و خاندان پیامبر می دانستند و بر خلاف کوفیان تنها همین را می دانستند که فردی خارجی به نام «حسین» بر امیرالمؤمنین یزید!!! شوریده و توسط سپاه خلیفه به قتل رسیده و خاندان وی به اسارت گرفته شدند. از این رو به شکرانه این پیروزی و ورود کاروان اسرا شهر را آراسته و جشن گرفته بودند.
این فضا، درک عمق فرهنگ سازی منفی امویان و تفکر اهل بیت ستیزی مردم شام را به ما نشان می دهد.
یکی از حساس ترین سخنان امام سجاد علیه السلام که تحولی عظیم در بینش مردم نسبت به امویان ایجاد کرد و معادلات یزید را بر هم زد و خط مشی او را نسبت به اهل بیت علیهم السلام کاملاً تغییر داد خطبه ای است که آن حضرت در جمع مردم و رجال سیاسی و دینی شام ایراد کردند. این خطبه که در مجلس یزید ایراد گردیده اوج موفقیت امام سجاد علیه السلام در ابلاغ رسالت و تبلیغ اهداف عاشورا و تداوم خط شهیدان کربلاست ، و بابیانی نافذ توانست جایگاه رفیع امامت وولایت را شخصیت پردازی کنند.
امام سجاد (ع) در فرازهای ابتدایی خطبه به معرفی اجمالی خود و اهل بیت پرداخته است. در این فرازها علاوه بر بیان علم، حلم و شجاعت این خاندان، نام برخی از بزرگان پر آوازۀ این خاندان مثل حمزهعموی پیامبر(ص) و جعفر طیار، ذکر شده است
......ادامه خصلتها وویژگیهای امامت وولایت امام :
أَیُّهَا النَّاسُ أُعْطِینَا سِتّاً وَ فُضِّلْنَا بِسَبْعٍ أُعْطِینَا الْعِلْمَ وَ الْحِلْمَ وَ السَّمَاحَةَ وَ الْفَصَاحَةَ وَ الشَّجَاعَةَ وَ الْمَحَبَّةَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ وَ فُضِّلْنَا بِأَنَّ مِنَّا النَّبِیَّ الْمُخْتَارَ مُحَمَّداً وَ مِنَّا الصِّدِّیقُ وَ مِنَّا الطَّیَّارُ وَ مِنَّا أَسَدُ اللَّهِ وَ أَسَدُ رَسُولِهِ وَ مِنَّا سِبْطَا هَذِهِ الْأُمَّةِ مَنْ عَرَفَنِی فَقَدْ عَرَفَنِی وَ مَنْ لَمْ یَعْرِفْنِی أَنْبَأْتُهُ بِحَسَبِی وَ نَسَبِی
ای مردم! خداوند به ما شش خصلت عطا فرموده و ما را به هفت ویژگی بر دیگران فضیلت بخشیده است، به ما علمارزانی داشت ، بردباری، سخاوت، فصاحت، شجاعت و محبت در قلوب مؤمنین را، و ما را بر دیگران برتری داد به اینکه پیامبر بزرگ اسلام، صدیق [امیر المؤمنین علی علیه السلام]، جعفر طیار، شیر خدا و شیر رسول خدا صلی الله علیه و آله [حمزه]، و امام حسن و امام حسین علیه السلام دو فرزند بزرگوار رسول اکرم صلی الله علیه و آله را از ما قرار داد. [با این معرفی کوتاه] هر کس مرا شناخت که شناخت، و برای آنان که مرا نشناختند با معرفی پدران و خاندانم خود را به آنان می شناسانم
سَمِحٌ سَخِیٌّ بَهِیٌّ بُهْلُولٌ زَکِیٌّ أَبْطَحِیٌّ رَضِیٌّ مِقْدَامٌ هُمَامٌ صَابِرٌ صَوَّامٌ مُهَذَّبٌ قَوَّامٌ قَاطِعُ الْأَصْلَابِ وَ مُفَرِّقُ الْأَحْزَابِ أَرْبَطُهُمْ عِنَاناً وَ أَثْبَتُهُمْ جَنَاناً وَ أَمْضَاهُمْ عَزِیمَةً وَ أَشَدُّهُمْ شَکِیمَةً أَسَدٌ بَاسِلٌ یَطْحَنُهُمْ فِی الْحُرُوبِ إِذَا ازْدَلَفَتِ الْأَسِنَّةُ وَ قَرُبَتِ الْأَعِنَّةُ طَحْنَ الرَّحَی وَ یَذْرُوهُمْ فِیهَا ذَرْوَ الرِّیحِ الْهَشِیمَ لَیْثُ الْحِجَازِ وَ کَبْشُ الْعِرَاقِ مَکِّیٌّ مَدَنِیٌّ خَیْفِیٌّ عَقَبِیٌّ بَدْرِیٌّ أُحُدِیٌّ شَجَرِیٌّ مُهَاجِرِیٌّ مِنَ الْعَرَبِ سَیِّدُهَا وَ مِنَ الْوَغَی لَیْثُهَا وَارِثُ الْمَشْعَرَیْنِ وَ أَبُو السِّبْطَیْنِ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ ذَاکَ جَدِّی عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ثُمَّ قَالَ أَنَا ابْنُ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ أَنَا ابْنُ سَیِّدَةِ النِّسَاءِ
او جوانمرد، سخاوتمند، نیکوچهره، جامع خیرها، سید، بزرگوار، ابطحی، راضی به خواست خدا، پیشگام در مشکلات، شکیبا، دائما روزه دار، پاکیزه از هر آلودگی و بسیار نمازگزار بود. او رشته اصلاب دشمنان خود را از هم گسیخت و شیرازه احزاب کفر را از هم پاشید. او دارای قلبی ثابت و قوی و اراده ای محکم و استوار و عزمی راسخ بود وهمانند شیری شجاع که وقتی نیزه ها در جنگ به هم در می آمیخت آنها را همانند آسیا خرد و نرم و بسان باد آنها را پراکنده می ساخت. او شیر حجاز و آقا و بزرگ عراق است که مکی و مدنی و خیفی و عقبی و بدری و احدی و شجری و مهاجری است، که در همه این صحنه ها حضور داشت.او سید عرب است و شیر میدان نبرد و وارث دو مشعر، و پدر دو فرزند: حسن و حسین. آری او، همان او [که این صفات و ویژگی های ارزنده مختص اوست] جدم علی بن ابی طالب است.
آنگاه گفت: من فرزند فاطمه زهرا بانوی بانوان جهانم
حضرت سجاد علیه السلام آنقدر به این حماسه مفاخره آمیز ادامه داد تا اینکه صدای مردم به ضجه و گریه بلند شد. چون یزید ترسید مبادا فتنه بپا شود لذا دستور داد تا مؤذن شروع به اذان کرد و سخن امام سجاد را قطع نمود
وقتی مؤذن گفت :
اللَّهُ أَکْبَرُ اللَّهُ أَکْبَرُ
حضرت سجاد فرمود: چیزی از خدا بزرگتر نیست
هنگامی که مؤذن گفت
أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ
علی بن الحسین فرمود: مو، پوست، گوشت و خون من به یگانگی خدا شهادت می دهند
موقعی که گفت
أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ
در این حال امام سجّاد علیه السلام عمامه خویش را از سر برداشت و خطاب به مؤذّن گفت: تو را به حقّ محمّد ساکت باش تا من سخنی بگویم. آنگاه از بالای منبر خطاب به یزید فرمودند
ای یزید! این پیغمبر، جد من است و یا جد تو؟ اگر گویی جد من است، همه می دانند که دروغ می گویی، و اگر جد من است پس چرا پدر مرا از روی ستم کشتی و مال او را تاراج کردی و اهل بیت او را به اسارت گرفتی؟! حضرت این جملات را گفت و دست برد و گریبان چاک زد و گریست و گفت :
به خدا سوگند اگر در جهان کسی باشد که جدش رسول خداست، آن منم، پس چرا این مرد، پدرم را کشت و ما را مانند رومیان اسیر کرد؟! آنگاه فرمود: ای یزید! این جنایت را مرتکب شدی و باز می گویی: محمد رسول خداست؟! و روی به قبله می ایستی؟! وای بر تو! در روز قیامت جد و پدر من در آن روز دشمن تو هستند
در این هنگام یزید فریاد زد که مؤذن اقامه بگوید! و آنگاه در میان مردم هیاهویی برخاست، بعضی نماز گزاردند و گروهی نماز نخوانده پراکنده شدند
بازتاب خطبه امام سجاد علیه السلام
هنگامی که امام سجاد علیه السلام آن خطبه رسا را ایراد فرمود، مردم حاضر در مسجد را سخت تحت تأثیر قرار داد و انگیزه بیداری را در آنان برانگیخت و به آنان جرأت و جسارت بخشید
روایت شده است که یکی از دانشمندان یهود که در آن مجلس حضور داشت به یزید گفت :
این جوان کیست؟
یزید گفت: او علی بن الحسین است
یهودی گفت: حسین کیست؟
یزید در جواب گفت: پسر علی بن ابی طالب می باشد
عالم یهودی گفت: مادر حسین کیست؟
یزید گفت: فاطمه دختر محمّد
یهودی گفت: سبحان اللَّه!! این حسین پسر دختر پیامبر شما است و مع ذلک او را با این سرعت کشتید. چه بد با ذرّیه پیامبر خدا رفتار کردید!! بخدا قسم اگر حضرت موسی یک نوه از صلب خود در میان ما یهودیان به یادگار می نهاد ما او را پرستش می کردیم، ولی شما که دیروز پیغمبر خود را از دست داده اید امروز برجستید و پسر او را شهید کردید؟ اف بر شما، چه بد امتی هستید
در این حال یزید عصبانی شد و فرمان داد تا او را بزنند
در این هنگام آن یهودی برخاست و گفت :
اگر می خواهید مرا بزنید بزنید، می خواهید بکشید بکشید، رها می کنید رها کنید؛ در هر صورت من در تورات می نگرم که می گوید: هر کسی ذریه پیامبری را بکشد تا زنده باشد همیشه ملعون خواهد بود و هنگامی که بمیرد دچار آتش جهنم خواهد شد .
انا لله وانا الیه راجعون ... ولاحول ولاقوة الا باالله العلی العظیم.