به گزارش «شیعه نیوز»، مرکز مطالعات دینی و ژئوپلیتیک انگلیس پژوهش گستردهای را انجام داده که طی آن ۱۰۰ شخصیت برجسته جهادی در سراسر جهان از لحاظ گرایشهای مشترک در نحوه شکلگیری و همچنین زندگیشان مورد بررسی و ارزیابی قرار گرفتهاند. در این بررسیها مسائلی نظیر میزان تحصیلات، محیط شکلگیری، محل اقامت، وضعیت اقتصادی، پناهندگی و… در میان ۱۰۰ شخصیت جهادی مورد توجه قرار گرفته است. ما در این پژوهش تلاش میکنیم تا زندگی ۵ شخصیت تاریخی از تئوریسینهای فکری جنبش سلفی جهادی معاصر را مورد ارزیابی قرار دهیم. این شخصیتها عبارتند از عبدالله عزام، ابومصعب السوری، ابومحمد المقدسی، ابوقتاده فلسطینی و عطیه الله اللیبی.
سلفیت جهادی تحت عناوین و ایدئولوژیهای مختلف همواره شاهد فراز و نشیبهای متعددی بوده است. به عنوان نمونه، جهادیهای افغانستان در دهه ۸۰ قرن گذشته علیه اتحاد جماهیر شوروی خیز برداشتند و سلفیهای عراق نیز در دهه اول هزاره سوم علیه نیروهای آمریکایی و همپیمانان آنها برخاستند. اوج فعالیتهای جهادی هم (پس از رویدادهای بهار عربی) با تأسیس گروههای بزرگ در سوریه و تشکیل دولت اسلامی در عراق به رهبری تشکیلات «داعش» رقم خورد. در گیرودار تحولات دینامیک در مسیر تشکیل جنبشهای سلفی جهادی نام دهها تئوریسین و ایدئولوگ در سراسر جهان به چشم میخورد که جملگی آنها بر حمل سلاح به عنوان وسیلهای برای مبارزه با دشمنانشان و تحقق اهدافشان اتفاق نظر داشتهاند. اما سؤال اینجاست که آیا ابزارهای شکلگیری و همچنین ویژگیهای زندگی شخصیِ افراد مذکور که موجب شده تا آنها پرچمداران ایدئولوژیِ جهادی باشند نیز با یکدیگر مشترک هستند؟
با توجه به انگیزههای ذاتی و درونی که هر شخصی را به سمت انجام فعالیتهای مسلحانه (جهادی) سوق میدهد و همچنین با در نظر گرفتن عوامل تأثیرگذار خارجیِ پیرامون فرد نظیر زندگی اجتماعیِ خانوادگی، مسائل آموزشی، فرهنگی، عرفی و اقتصادی، برای ما مشخص شد که بسیاری از تئوریسینهای حامی انجام فعالیتهای مسلحانه ویژگیهای مشترکی با یکدیگر دارند.
دایره المعارف انگلیسی «بریتانکا» (Encyclopedia Britannica) به برخی دلایل و عوامل روانی و درونی که موجب سوق دادن اشخاص به سمت گزینه جنگ و درگیری برای تحقق اهداف خود میشود، اشاره کرده است. ازجمله این عوامل آن است که محیط سنتیِ پیرامونی (خانواده، گروه، جامعه) به قدر کافی امکان پُر کردن خلأهای هویتی فرد را فراهم نکرده و اجازه تحقق ماهیت فکری را که فرد همواره در جستجوی آن بوده، نداده است. بنابراین در چنین شرایطی، فرد به جستجوی گروهها و فضاهای دیگری میپردازد تا بتواند از رهگذر آنها، آنچه را که در محیط سنتی از دست داده است، به دست آورد.
مرکز مطالعات دینی و ژئوپلیتیک انگلیس پژوهش گستردهای را انجام داده که طی آن ۱۰۰ شخصیت برجسته جهادی در سراسر جهان از لحاظ گرایشهای مشترک در نحوه شکلگیری و همچنین زندگیشان مورد بررسی و ارزیابی قرار گرفتهاند. در این بررسیها مسائلی نظیر میزان تحصیلات، محیط شکلگیری، محل اقامت، وضعیت اقتصادی، پناهندگی و… در میان ۱۰۰ شخصیت جهادی مورد توجه قرار گرفته است. ما در این پژوهش تلاش میکنیم تا زندگی ۵ شخصیت تاریخی از تئوریسینهای فکری جنبش سلفی جهادی معاصر را مورد ارزیابی قرار دهیم. این شخصیتها عبارتند از عبدالله عزام، ابومصعب السوری، ابومحمد المقدسی، ابوقتاده فلسطینی و عطیه الله اللیبی.
در پژوهشِ پیشروی، ما به مقایسه زندگی شخصی افراد مذکور از لحاظ پرورش و تربیت، پیشینه اجتماعی و اقتصادی، تحصیلات، روابط خانوادگی، برجستهترین رویدادهای زندگیشان و همچنین مراودات و روابط شخصی میان آنها، میپردازیم. ما در این زمینه از خاطراتِ به جایمانده از این شخصیتها و همچنین اظهارات کسانی که با آنها کار کردند و به صورت مستقیم در زندگی شخصیشان حضور نزدیکی داشتند، بهرهبرداری میکنیم. همچنین به تحقیقات و پژوهشهایی که در آنها به شرح و تفسیر مهمترین ویژگیهای شخصیتیِ برجستهترین تئوریسینهای جهادی اشاره شده است، استناد میکنیم تا بدینترتیب، بتوانیم مهمترین صفات اجتماعی و روحی مشترک و غیر مشترک میان شخصیتهای جهادی ذکرشده را دریابیم.
اول؛ عبدالله عزام
«عبدالله عزام» عمدتا بر پایه و اساس آداب و رسوم سنتیِ دینی پرورش یافت و تربیت شد. او در سال ۱۹۴۱ میلادی به در روستای «سیله الحارثیه» واقع در شهر «جنین» در کرانه باختری به دنیا آمد. از آنجایی که پدر و مادرش به اصول دینی پایبند بودند، تلاش کردند تا از فطرت دینی فرزندشان یعنی عبدالله نیز حفاظت کنند. آنها حتی قرائت قرآن کریم و حفظ آن را به عبدالله آموختند و او را برای فراگیری علوم دینی به مراکز ویژه این علوم فرستادند. او دورههای آغازین تحصیل خود از جمله راهنمایی و دبیرستان را در روستایش سپری کرد و سپس در دانشکده زراعت و کشاورزی در شهر «جنین» مشغول به تحصیل شد و پس از فارغالتحصیلی، مدرکش را از آنجا کسب کرد. پس از آن، وی به عنوان مدرّس در یکی از مدارس منطقه «کرک» در جنوب اردن به فعالیت خود ادامه داد. عزام در واقع فردی برخوردار از جاه و مکنت نبود و خانوادهاش نیز از لحاظ تحصیلی، اقتصادی، رفاهی و معیشتی جزو طبقه متوسط بودند.
عبدالله عزام به تحصیل در دانشکده زراعت و کشاورزی اکتفاء نکرد و تحصیلاتش را در دانشکده «شریعت» در دانشگاه دمشق سوریه ادامه داد تا اینکه به مدرک لیسانس در این دانشکده دست پیدا کرد. وی سپس وارد دانشگاه «الازهر الشریف» قاهره شد و در سال ۱۹۷۳ میلادی موفق به کسب مدارک تحصیلی فوق لیسانس و دکترا در رشته «اصول فقه» شد. برهمین اساس، عزام فعالیت دینیِ آکادمیک خود را در کنار آموزههایی که از کودکی توسط شیوخ و معلمان دینیاش کسب کرده بود، تکمیل کرد. اغلب مراکز و معلمانی که عزام از کودکی نزد آنها آموزش دیده بود، از ایدئولوژی «اخوانالمسلمین» تبعیت میکردند. ازجمله این معلمان میتوان به استاد «فریز جرار» اشاره کرد. عزام همچنین در طول دوران تحصیلیاش در دانشگاه دمشق با علماء و اساتیدِ اندیشه نظیر «محمد ادیب صالح» و «ابی الفتح البیابونی» آشنا شد. او در این زمان همچنین با مؤسس جنبش «الطلیعه» سوریه یعنی «مروان حدید» دیدار کرد؛ کسی که آوازه فعالیتهای جهادیاش در سوریه و منطقه پیچیده بود. عزام عبدالله در سال ۱۹۶۵ میلادی با زنی از زنان روستایش ازدواج کرد؛ زنی که از لحاظ دینی عضو خانواده محافظهکاری بود. عزام در نتیجه این ازدواج صاحب چند فرزند شد.
عزام در نهایت به درجه علمی، دینی و فکری عمیقی رسید. او مواضع متعددی را علیه نظامیان اشغالگر صهیونیست در اراضی فلسطین اتخاذ کرد و بارها نیز در برخی از نقاط ایست و بازرسی با سربازان صهیونیست درگیری لفظی پیدا کرد. او خود در برخی از عملیاتهای جهادی مشارکت کرد و با صهیونیستها در اراضی مرزی میان فلسطین و اردن درگیر شد. در واقع، اردن پناهگاه امنی برای رشد افکار جهادی علیه دشمن صهیونیستی و همچنین مکان امنی برای تربیت و پرورش مجاهدان بود؛ مجاهدانی که برای انجام عملیاتهای جهادیِ ضدصهیونیستی به فلسطین بازمیگشتند و حتی به صورت داوطلبانه به عضویت گردانهای «القسام» فلسطین درمیآمدند. در آن زمان، پیوند فکری و تشکیلاتی مستحکمی میان گردانهای «القسام» فلسطین و شیخ عبدالله عزام وجود داشت.
برهمین اساس، عزام در زمان عهدهداری مسئولیتهای مختلف در اردن، نقش مهمی را در شکل دادن به عقلها و قلبهای دانشجویان اردن و فلسطین به منظور آمادهسازی آنها برای جهاد علیه صهیونیستها، ایفا کرد. ازجمله مسئولیتهای او میتوان به مدیریت وی در بخش رسانهای وزارت اوقاف اردن و همچنین تدریسش در دانشکده «شریعت» دانشگاه اردن به مدت ۷ سال اشاره کرد. با تمامی اینها، عزام به دلیل رویکردها، گرایشها و افکارش، با یک حکم نظامی از مسئولیتهایش کنار گذاشته شد. افکار و ایدئولوژی او روند تحرکات جهادیِ ضد جنبش صهیونیستی را نهتنها در اردن و فلسطین که در تمام منطقه تقویت میکرد؛ منطقهای که در آن برهه از زمان شاهد درگیری نظامی ویرانگری میان مصر و سوریه با اشغالگران اسرائیلی در «صحرای سیناء» و «بلندیهای جولان» بود.اردن پناهگاه امنی برای رشد افکار جهادی علیه دشمن صهیونیستی و همچنین مکان امنی برای تربیت و پرورش مجاهدان بود؛ مجاهدانی که برای انجام عملیاتهای جهادیِ ضدصهیونیستی به فلسطین بازمیگشتند و حتی به صورت داوطلبانه به عضویت گردانهای «القسام» فلسطین درمیآمدند. در آن زمان، پیوند فکری و تشکیلاتی مستحکمی میان گردانهای «القسام» فلسطین و شیخ عبدالله عزام وجود داشت.این درگیریهای خونین و ویرانگر موجب شد تا آتش افکار ضدصهیونیستیِ عزام نزد ملتهای عربیِ منطقه زبانه بکشد، زیرا این ملتها خود را زیر یوغ پروژههای استعماری قدرتهای بیگانه غربی و صهیونیستی میدیدند. با تمامی اینها، با پایان یافتن تقریبی جنگ در منطقه، کشورهای چهارگانه یعنی مصر، سوریه، اردن و فلسطین از دشمنی با اسرائیل عقب نشستند و راه صلح و به رسمیت شناختن واقعیتِ صهیونیسم را در پیش گرفتند و مسأله آزادسازی اراضی اشغالشده توسط صهیونیستها را رها کردند.
زمانی که عرصه در اردن بر «عبدالله عزام» تنگ آمد، وی به سرزمین وهابیت معاصر رفت و به تدریس علوم شریعت و فقه در دانشگاه «ملک عبدالعزیز» در شهر «جده» پرداخت. او سپس عربستان را به مقصد پاکستان ترک کرد و در آنجا به عنوان مدرّس در دانشگاه اسلامیِ شهر «اسلامآباد» مشغول به کار شد. عزام در آنجا به جنبش جهادی افغانستان ملحق شد؛ جنبشی که هزاران نفر از مبارزان افغان و عرب عضو آن بودند و علیه اتحاد جماهیر شوروی فعالیت میکردند. اینجا بود که افکار و ایدئولوژی «عبدالله عزام» در حوزه شریعت در اندیشه دهها هزار نفر از مجاهدان نفوذ کرد. او همچنین ریاست دفتر ارائه خدمات به مجاهدان عرب را برعهده گرفت.
مسئولیت دفتر مذکور در واقع استقبال از مجاهدانی بود که از نقاط مختلف به پشتیبانی از برادران افغان در نبردشان علیه شوروی میشتافتند. ازهمینروی، «عبدالله عزام» به «پدر معنوی» نیروهای جهادی در افغانستان لقب گرفت. دهها نفر از فرماندهان افغان و غیرافغان زیر نظر «عبدالله عزام» تحت آموزش قرار گرفتند و «شیخ اسامه بن لادن» نیز یکی از این افراد بود. بن لادن در دانشگاه «ملک عبدالعزیز» در شهر جده با «عبدالله عزام» آشنا شده بود. وی پس از ترور عزام در شهر پیشاور پاکستان در سال ۱۹۸۹ میلادی در خصوص او گفت: «هیچ مجاهدی همچون عبدالله عزام در افغانستان مجاهدت نکرد».
عزام کتابهای زیادی را به رشته تحریر درآورد که مهمترین آنها کتابهای «دفاع از اراضی فلسطین از مهمترین واجبات شرعی» و «آداب و احکام جهاد» هستند. او همچنین از خود دهها مقاله و فایل صوتی به جای گذاشت که همچنان نیز پیروانش آنها را مطالعه کرده و یا گوش میدهند. در این مقالات و فایلهای صوتی، عزام در خصوص احکام و اصول دینی جهاد علیه دشمنِ غاصب سخن گفته است.۵۱ درصد از شخصیتهای جهادیِ مورد بررسی با سازمانها و تشکیلات اسلامیِ صاحب پیشینه در ارتباط بودهاند و در ۵۰ درصد از موارد، این ارتباط با تشکیلات «اخوانالمسلمین» برقرار شده است. در این پژوهش همچنین مشخص شد که «عبدالله عزام» از دوران کودکی در نزد اساتیدی تلمذ کرده که وابسته به «اخوانالمسلمین» بودهاند. از جمله این اساتید میتوان به استاد «شفیق أسعد» اشاره کرد.عزام به عنوان صاحب یک اندیشه و ایدئولوژی جدید شناخته شد. ۳ تَن از پژوهشگران به نامهای «مبارز احمد»، «میلو کمرفورد» و «ایمان بدوی» در مرکز مطالعات دینی و ژئوپلیتیک انگلیس پژوهشی را منتشر کردند که در آن به زندگینامه ۱۰۰ نفر از نیروهای جهادی از جمله عبدالله عزام پرداخته شده است. در این پژوهش به زندگینامههای رهبران جهادی ـ چه صاحبان ایدئولوژی و اندیشه و چه رهبران عادی ـ اشاره شده است. در پژوهش مذکور مشخص شد که ۵۱ درصد از شخصیتهای جهادیِ مورد بررسی با سازمانها و تشکیلات اسلامیِ صاحب پیشینه در ارتباط بودهاند و در ۵۰ درصد از موارد، این ارتباط با تشکیلات «اخوانالمسلمین» برقرار شده است. در این پژوهش همچنین مشخص شد که «عبدالله عزام» از دوران کودکی در نزد اساتیدی تلمذ کرده که وابسته به «اخوانالمسلمین» بودهاند. از جمله این اساتید میتوان به استاد «شفیق أسعد» اشاره کرد.
دوم؛ ابومصعب السوری
«ابو مصعب السوری» در رشته مهندسی تحصیل کرد و علوم شریعت را نیز فراگرفت. او همچنین در عرصه علم تاریخ هم دستی بر آتش داشت و به عنوان سخنگوی سیاستها و استراتژیهای گروههای جهادی در سراسر جهان نیز فعالیت کرد. نام اصلی «ابومصعب السوری»، «مصطفی بن عبدالقادر» است و با کنیه «ست مریم» نیز شناخته میشود. او در مقایسه با دیگر رهبران و تئوریسینهای سلفی جهادی در سراسر جهان از مهارتهایی برخوردار بود که او را از دیگران متمایز میساخت. او در طول زندگی جهادی خود از سوریه به افغانستان رفت و از آنجا رهسپار انگلیس شد. السوری سپس به پاکستان سفر کرد و در نهایت نیز به جایی که متولد شده بود، بازگشت.
«ابو مصعب السوری» در سال ۱۹۵۸میلادی در استان «حلب» واقع در شمال غرب سوریه در یک خانواده اصیل و ریشهدار از لحاظ دینی و عُرفی، به دنیا آمد. ازجمله اجداد پدریِ او میتوان به «شیخ احمد الرفاعی» اشاره کرد؛ کسی که نامش با طریقتهای صوفیه درهم آمیخته بود. همچنین «شیخ احمد المزیک» از دیگر اجداد «ابومصعب السوری» به شمار میرود که در واقع او [المزیک] همسر مادربزرگِ السوری بوده است. السوری در حد فاصل میان سالهای ۱۹۷۶ تا ۱۹۸۰ در رشته مهندسی مکانیک در دانشگاه حلب تحصیل کرد و در طول این برهه زمانی به گروه «الطلیعه المقاتله» سوریه ملحق شد. او پس از آشنایی با «مروان حدید» فرمانده این گروه، به همراه شماری از رهبران سوری از سوریه به اردن فرار کرد تا تحت آموزشهای نظامی قرار گیرد.
«ابو مصعب السوری» پس از بازگشت به سوریه به دلیل شایستگیهایی که داشت به عنوان یک فرمانده نظامی انتخاب شد. او با نظام «حافظ اسد» وارد درگیری شد؛ کسی که کشتار بزرگی را تحت عنوان «کشتار حماه» علیه اخوانالمسلمین مرتکب شد. علیرغم این مسأله، ابومصعب خیلی همراه با اخوانالمسلمین باقی نماند و به بهانه ائتلاف این جنبش با احزاب سکولار و کمونیست از آن جدا شده و برای تکمیل تحصیلات خود در رشته مهندسی عازم فرانسه شد. او سپس به اسپانیا رفت و بر مرکز جهاد جهانی در آن زمان ـ سال ۱۹۸۷ میلادی ـ یعنی افغانستان، متمرکز شد.
«ابو مصعب السوری» هنوز به بلوغ ایدئولوژیک نرسیده بود که به افغانستان رفت. او در افغانستان با مشهوترین تئوریسینهای جنبش جهادی ازجمله «شیخ عبدالله عزام» و «شیخ عبدالقادر بن عبدالعزیز» (سید امام) که تئویسینِ دینی جنبش جهادی مصر بود، دیدار کرد. بنابراین، او تحت تأثیر افکار ۲ شخصیت مذکور قرار گرفت و بر اساس افکار و ایدئولوژی آنها مهارت خود در عرصه علوم فکری و دینی را کامل کرد. او به شدت تحت تأثیر کتاب «عبدالقادر بن عبدالعزیز» تحت عنوان «العمده فی اعداد العده» قرار گرفت. ابومصعب همچنین با رهبر جنبش جهادی مصر یعنی «شیخ ایمن الظواهری» نیز آشنا شد و پس از آن نیز با «شیخ اسامه بن لادن» مؤسس شبکه القاعده آشنایی پیدا کرد.
«ابو مصعب السوری» پستهای فرماندهی نظامی متعددی را در ساختار نیروهای جهادی افغانستان علیه اتحاد جماهیر شوروی برعهده گرفت. علت این مسأله هم آن بود که وی در مهندسی مواد منفجره ید طولایی داشت و از تجربه نظامی بالایی نیز برخوردار بود. وی این تجارب را در جریان مبارزاتش با نظام حافظ اسد کسب کرده بود. از همینروی، او علاقه فراوانی به جنگهای چریکی داشت. وی در گیرودار فعالیتهای جهادیاش، در سال ۱۹۹۱ میلادی موفق به دریافت مدرک لیسانس در رشته تاریخ از دانشگاه بیروت شد. در همین سال، ابومصعب به اسپانیا و سپس به صورت مستقیم به انگلیس رفت. او در آنجا عضو فعالی از تشکیلات رسانهای اسلامگرایان الجزایر «GIA» شد تا از جنبش اسلامی مسلحانه الجزایر علیه ارتش این کشور حمایت و پشتیبانی کند.او در مهندسیِ بسیاری از عملیاتهای نظامی طالبان مشارکت کرد و از تجربه رسانهای، روزنامهنگاری و فکریاش در نگارش مقالات و ساخت برنامههای رادیویی بهرهبرداری کرد و محتوای این مقالات و برنامهها را به نقاط مختلف جهان ارائه داد. او مرکز پژوهشهای فکری و رسانهای «الغرباء» را تأسیس کرد تا فعالیتهای این مرکز با هدف تجدید رویکرد جنبش جهادی در سراسر جهان، مورد توجه قرار گیرد.وی با انتشار نشریات دورهای در میان مردم تلاش کرد تا افکار عمومی را با جنبشهای گروههای اسلامی در الجزایر آشنا سازد. او همچنین مصاحبههایی را با برجستهترین شخصیتهای جهادی در عرصه جهانی ترتیب داد. هریک از شبکههای «بی بی سی انگلیسی» و شبکه آمریکایی «سی ان ان» ۲ مصاحبه ابومصعب با «اسامه بن لادن» را پخش کردند.
با تمامی اینها، پس از فروپاشی جنبش اسلامی الجزایر و نابودی آن و همچنین با آغاز موج خلافت اسلامی که طالبان در افغانستان از آن سخن به عمل آورد، «ابو مصعب السوری» محوریت فعالیتهای خود را بر این کشور متمرکز ساخت و با رهبرانی نظیر «ملا عمر» بیعت کرد. بدینترتیب او در مهندسیِ بسیاری از عملیاتهای نظامی طالبان مشارکت کرد و از تجربه رسانهای، روزنامهنگاری و فکریاش در نگارش مقالات و ساخت برنامههای رادیویی بهرهبرداری کرد و محتوای این مقالات و برنامهها را به نقاط مختلف جهان ارائه داد. او مرکز پژوهشهای فکری و رسانهای «الغرباء» را تأسیس کرد تا فعالیتهای این مرکز با هدف تجدید رویکرد جنبش جهادی در سراسر جهان، مورد توجه قرار گیرد.
السوری پس از آنکه توسط دستگاه اطلاعات ایالات متحده آمریکا به عنوان عنصر تروریستی تحت تعقیب قرار گرفت، در سال ۲۰۰۵ میلادی توسط این کشور در پاکستان بازداشت شد. او پس از بازجوییهای مفصل به دولت سوریه تحویل داده شد. در آن زمان، خبرهایی مبنی بر آزادی السوری پس از انقلاب مسلحانه علیه نظام اسد در سال ۲۰۱۲ منتشر شد اما تا این لحظه هیچ خبرِ موثقی در خصوص سرنوشت وی در دست نیست.
«ابومصعب السوری» ۱۴ کتاب به رشته تحریر درآورده و در آنها از افکار و تجارب جهادی خود سخن گفته است. او در این نگاشتهها به تجارب خود در جریان فعالیتش در گروه «الطلیعه المقاتله» علیه نظام حافظ اسد اشاره کرده است. در این نگاشتهها همچنین تجارب السوری در زمینه همکاریاش با گروههای اسلامی علیه ارتش الجزایر به چشم میخورد. مهمترین کتاب او تحت عنوان «دعوت مقاومت اسلامی جهانی» است که در ۶ بخش پیرامون تجارب زندگی، جهادی، فکری و دینی السوری نگاشته شده است.
سوم؛ ابومحمد المقدسی
«ابو محمد المقدسی» در سال ۱۹۵۹ میلادی در روستای «برقه» واقع در نابلس فلسطین متولد شد. او مدت زیادی در زادگاه خود باقی نماند و همراه خانوادهاش به کویت رفت تا پیش از ورود به دانشگاه، تحصیلات خود را در این کشور دنبال کند. پس از این مرحله، وی بدون میل و اراده خود برای تکمیل تحصیلاتش در زمینه علوم شریعت به دانشگاه عراق رفت اما بدون به پایان رساندن مراحل تحصیلی به عربستان سفر کرد. این سفر موجب شد تا ایدئولوژی المقدسی بر مبنای تفکر وهابیت شکل گیرد. برهمیناساس، او به خواندن نگاشتههای «محمد بن عبدالوهاب» و دیگر مشایخ سعودی روی آورد تا ایدئولوژی اسلام رادیکالی در ذهنش تثبیت شود. با اینحال، المقدسی علیرغم میل باطنیاش نتوانست برای تحصیل به دانشگاه اسلامی شهر مدینه منوره برود و به همین دلیل به مرکز سلفیت جهادی در آن زمان یعنی افغانستان سفر کرد.
در آن زمان، جوانان اسلامگرا با حمایت لجستیکی عربستان سعودی به منظور مبارزه با اتحاد جماهیر شوروی به صورت دستهجمعی به افغانستان مهاجرت میکردند و المقدسی نیز یکی از این مهاجران بود. او در طول دوران اقامت خود در عربستان سعودی از افکار و ایدئولوژی افراطی برخوردار شده و از کتابهای شخصیتهایی نظیر «ابن تیمیه» و «محمد بن عبدالوهاب» و… تأثیر پذیرفت. المقدسی همچنین با تئوریسینهای سلفیت جهادی معاصر نظیر «شیخ عبدالقادر بن عبدالعزیز» آشنا شد و فتواهای مربوط به مسائل شرعیِ جهاد را از او دریافت کرد. او با «ابومصعب السوری» و «ایمن الظواهری» هم آشنا شد و با آنها دیدار کرد. اولین کتاب المقدسی تحت عنوان «مله ابراهیم» به چاپ رسید. او در این کتاب به مسائل مربوط به تقویت و تجدید و نوسازی خطِ مشی سلفیت جهادی پرداخت.
پس از پایان جهاد در افغانستان، بسیاری از تئوریسینها و متفکران سلفیت به کشورهای خود بازگشتند تا یک جبهه فکری سلفی را ایجاد کنند. ازجمله این افراد میتوان به «ابومحمد المقدسی» اشاره کرد که در سال ۱۹۹۲ میلادی به اردن بازگشت تا عموم مردم را به سمت افکار سلفی جهادی فرابخواند. با اینحال، فعالیتهای تبلیغی وی دوام زیادی نیاورد، زیرا مقامات اردن او را در سال ۱۹۹۴ میلادی بازداشت کرده و به زندان انداختند. المقدسی فعالیتهای تبلیغی خود را حتی در زندان نیز ادامه داد و در همین راستا دهها کتاب تألیف کرد؛ کتابهایی که در جملگی آنها دعوت به جهاد علیه کافران و دشمنان اسلام موج میزد. المقدسی در طول دوران حبس خود با «ابومصعب الزرقاوی» مؤسس شبکه القاعده در عراق دیدار کرد. الزرقاوی به شدت تحت تأثیر افکار و ایدئولوژی المقدسی قرار گرفت و درسهای زیادی در نزد او آموخت.
با اینحال، دو طرف پس از مدتی بر سَر خط مشیِ مبارزه با دشمن و همچنین مسأله حرام بودن ریختن خون مردم عادی (غیرنظامیان) و … با یکدیگر به اختلاف برخوردند. المقدسی در اوایل سال ۲۰۰۰ میلادی از زندان آزاد شد و پس از آزادی هم در همان مسیر سابق خود حرکت کرد. او در طول چند سال پس از آزادی بارها بازداشت شد و آخرین مورد بازداشتش در ژوئن سال ۲۰۱۰ میلادی اتفاق افتاد. او در ژوئن سال ۲۰۱۴ میلادی نیز آزاد شد. المقدسی در طول زندگی فکری و دینی خود دهها کتاب و مقاله و رساله فکری و دینی را به رشته تحریر درآورد. ازجمله مهمترین کتاب او میتوان به کتاب «دموکراسی یک دین است» اشاره کرد. او در این کتاب به حکومتهای نظام دموکراتیک در کشورهای عربی هجوم بُرد تا جایی که مسائل مطرحشده در کتابش مورد خشم و غضب دولت اردن به رهبری «عبدالله دوم» واقع شد.
او همچنین کتابی را تحت عنوان «التناصح و المناصحه» به رشته تحریر درآورد و در این کتاب افکار و ایدئولوژی «ابومصعب الزرقاوی» در خصوص تکفیر مسلمانانِ مخالف خود و همچنین مباح دانستن خون مردم عادی را مبالغهآمیز توصیف کرد.المقدسی در طول دوران حبس خود با «ابومصعب الزرقاوی» مؤسس شبکه القاعده در عراق دیدار کرد. الزرقاوی به شدت تحت تأثیر افکار و ایدئولوژی المقدسی قرار گرفت و درسهای زیادی در نزد او آموخت. با اینحال، دو طرف پس از مدتی بر سَر خط مشیِ مبارزه با دشمن و همچنین مسأله حرام بودن ریختن خون مردم عادی (غیرنظامیان) و … با یکدیگر به اختلاف برخوردند.اینگونه که به نظر میرسد، صحنه جهاد در افغانستان در واقع میدانی وسیع برای ارتباط میان مشهورترین تئوریسینهای جنبش سلفی از سراسر جهان بوده است؛ هرچند که این تئورسینها بعدها پس از پایان جهاد در افغانستان بر سَر مسائلی نظیر ارتقاء ایدئولوژی جهادی و فلسفه مبارزه با دشمن با یکدیگر به اختلاف برخوردند.
چهارم؛ ابوقتاده فلسطینی
«ابو قتاده الفلسطینی» برخلاف پیشینیان خود، با «عبدالله عزام» در افغانستان دیدار نکرد. عزام، استاد ابوقتاده در دانشکده شریعت در دانشگاه «امان» اردن در رشته علوم قرآن بود. ابوقتاده هیچگاه در هیچیک از جبهههای نبردِ جنبشهای جهادی در جهان مشارکت نکرد اما همواره به نظریه جنبش جهادی اعتقاد داشت. همین افکار و اعتقادات موجب شد تا او ۱۳ سال از عمر خود را در زندان سپری کند و نامش همواره در ذهن پیروانِ سلفیتِ جهادی باقی بماند.
نام اصلی ابو قتاده «عمر محمود عثمان» است. او در سپتامبر سال ۱۹۶۰ میلادی در «بیت ساحور» واقع در کرانه باختری در یک خانواده معمولی به دنیا آمد. ابو قتاده همچون صدها خانواده ساکن کرانه باختری با هدف برخورداری از یک زندگی مرفه و کاری مناسب به اردن مهاجرت کرد. پدرش نیز برای یافتن کار همواره به کویت سفر میکرد تا اینکه در سال ۱۹۶۵ به اردن رفت و در آنجا مستقر شد. ابوقتاده در طول دوران تحصیلش یعنی در دوران نوجوانی به خواندن بسیار علاقهمند بود و ادبیات عرب و ادبیات غرب را دوست میداشت. برخلاف دیگر رهبران سلفی جهادی، ابو قتاده ادبیات عرب را دنبال میکرد و ادباء را تکفیر نمیکرد. او «مصطفی صادق الرافعی» را استاد خود خواند. وی در شناخت اسلام اهمال نمیکرد و از تشکیلات اسلامی جدا نبود و در دوران دبیرستان به جماعت «دعوت و تبلیغ» پیوست. ابو قتاده به دلیل برخورداری از علم و تقوا، از دیگر اعضای جماعت مذکور متمایز گشت.ابوقتاده هیچگاه در هیچیک از جبهههای نبردِ جنبشهای جهادی در جهان مشارکت نکرد اما همواره به نظریه جنبش جهادی اعتقاد داشت.ابو قتاده به دانشکده شریعت در دانشگاه امان رفت و در سال ۱۹۸۳ میلادی از آن فارغالتحصیل شد. تحصیل او در رشته شریعت در دانشگاه در واقع گذرگاهی به سمت گرایش به سلفیتِ جهادی بود و موجب شد تا کتابهای ابن تیمیه را به دقت مطالعه کند. او در دانشگاه تحت تأثیر افکار و ایدئولوژی «عبدالله عزام» استاد علومِ قرآن خود قرار گرفت و همین تأثیرپذیری موجب شد تا جبههای را با هدف حمایت از افکار سلفی جهادی تشکیل دهد. به همین منظور، ابو قتاده نشریه «المنار» را تأسیس کرد تا پناهگاه امنی برای انتشار مقالات فکری و دینی او و یارانش باشد.
در زمان حمله عراق به کویت در سال ۱۹۹۰ میلادی عرصه بر ابوقتاده در اردن تنگ آمد. علت این مسأله هم آن بود که افکار عمومی در اردن از جنگ عراق علیه کویت حمایت میکردند و این درحالی بود که ابو قتاده اقدام صدام در حمله به کویت را اشتباه میدانست. او همچنین معتقد بود که عربستان سعودی با صدور مجوز ورود نیروهای آمریکایی به خاک خود مرتکب اشتباه شده است. این افکار و اعتقاداتِ ابوقتاده موجب شد تا او در میان جامعه اردن خود را غریب ببیند؛ جامعهای که به تدریج تحریم خطبهها، مقالات و پیروی از افکار او را کلید زده بود. ازهمینروی، ابوقتاده به مالزی رفت و ۳ ماه در آنجا ماند و به فراگیری علوم دینی پرداخت. پس از مالزی، ابوقتاده به افغانستان رفت و در آنجا با برجستهترین رهبران جنبش افغانها مانند «شیخ اسامه بن لادن» دیدار کرد. با تمامی اینها، او ترجیح داد به فراگیری بیشترِ علوم دینی و فکری بپردازد و به همین دلیل وارد هیچیک از مبارزات در صحنه افغانستان نشد.
پس از افغانستان، ابو قتاده به انگلیس رفت و موفق شد در آنجا پناهندگی سیاسی کسب کند. این درست همان کاری است که «ابومصعب السوری» نیز موفق به تحقق آن شده بود اما برخلاف السوری، ابوقتاده توانست از طریق انتشار فایلهای صوتی و انجام سخنرانیهای دینی، دامنه فعالیتهای تبلیغی خود را گسترش دهد. او همچنین نقش بسزایی در پشتیبانی از جنبش مسلحانه گروههای جهادی در الجزایر ایفا کرد و در نهایت نیز در سال ۱۹۹۷ میلادی از این جنبش اعلام برائت کرد. دستگاه اطلاعات انگلیس در سال ۲۰۰۱ میلادی ابوقتاده را به اتهام ارتباط با القاعده، اسامه بن لادن و دیگر شخصیتهایی که نامشان در لیست تروریسم بینالمللی بود، بازداشت کرد. ابوقتاده ۱۲ سال از عمر خود را در زندان سپری کرد تا اینکه انگلیس او را به اردن تحویل داد. دولت اردن نیز اتهامات زیادی را در پروندههای تروریستی به ابوقتاده وارد کرد اما با تمامی اینها، وی از این اتهامات تبرئه و در سال ۲۰۱۴ از زندان آزاد شد.
تاکنون هیچکس اطلاعات قطعی درخصوص وضعیت اقتصادی ابوقتاده ارائه نکرده است، زیرا وی در هیچیک از سخنان خود اشاره دقیقی به میزان ثروتش نداشته است. ابو قتاده تنها در یکی از گفتگوهای خود با روزنامه «الحیاه» تصریح کرد که ۱۸۰ هزار جنیه استرلینی دارد. دولت انگلیس در زمان بازداشت وی، این مبلغ را در منزلش کشف و مصادره کرد. این اموال در واقع کمکهای مردمیِ مسلمانان بود. در هر صورت، وزارت خزانهداری انگلیس در نهایت تمامی اموال ابو قتاده به ارزش ۵۰۰ هزار جنیه استرلینی را بلوکه کرد.
ابو قتاده دهها کتاب، رساله علمی و مقاله از خود برجای گذاشت و در آنها به تشریح خطِ مشی سلفیت جهادی و همچنین خطِ مشی دیگر جنبشهای اسلامی پرداخت. او در نگاشتههای خود اشکالات فقهی و عقیدتی فرقهها و گروههای مختلف را مورد بررسی و ارزیابی قرار داد و از برخی گروههای قدیمی نظیر گروههای الجزایری در اواخر دهه ۹۰ و همچنین تشکیلات داعش و… انتقاد کرد.
پنجم؛ عطیه الله اللیبی
«عطیه الله اللیبی» با نام حقیقی «جمال بن حمد بن ابراهیم المصراتی» در سال ۱۹۶۹ میلادی در روستای «الزوابی» از توابع استان «مصراته» به دنیا آمد و در آغوش یک خانواده پایبند به اصول دینی پرورش یافت. او در فضایی که در آن پایبندی به آداب و رسوم شرعی و عرفی رواج داشت، بزرگ شد. اللیبی از همان کودکی همنشین شیوخ روستای خود بود و از دوران نوجوانی فراگیری دروسِ ساده علم فقه را کلید زد. او از دیگر همسنوسالهای خود متمایز بود و به همین دلیل تا پیش از ورود به دانشگاه، در عرصه تحصیلیِ پیش از مرحله دانشگاهی توانست به درجات علمی بالایی دست پیدا کند.
عطیه الله برخلاف دیگر تئوریسینهای سلفی جهادی وارد دانشگاه نشد، بلکه در مؤسسات و نهادهای علوم دینیِ وابسته به شبکه القاعده به صورت فشرده به تحصیل این علوم پرداخت. وی پس از بیعت با القاعده به مؤسسات مذکور ملحق شد. عطیه الله و دیگر پیشگامان اندیشه «مبارزه با نظام قذافی در لیبی» از جمله «شیخ یوسف المصراتی» و «محمد الفقیه» با تشکیل سازمانی تلاش کردند تا آنچه را که فرا گرفته بودند در عرصه عمل محقق سازند. با اینحال، قدرت نظام قذافی از مجموع قدرتِ جملگی آنها بیشتر بود. بنابراین، آنها برای پُر کردن شکاف تشکیلاتی خود تصمیم گرفتند به قبله مقاومت یعنی افغانستان بروند.
سفر کردن از لیبی به افغانستان آسان نبود و به همین دلیل عطیه الله به همراه «ابو محمد الفقیه» و شماری دیگر به مصر سفر کردند. در آنجا اعضای وابسته به جنبش جهادی مصر از آنها استقبال کردند؛ کسانی که ارتباط گستردهای با جماعت «دعوت و تبلیغ» داشتند و سفر عطیه الله و همراهانش به پاکستان را تسهیل کردند. بنابراین، عطیه الله و همراهانش در نهایت به اسلامآباد پاکستان رسیدند و در آنجا در اردوگاه مهاجران لیبیایی که از نیروهای جهادی علیه اتحاد جماهیر شوروی بودند، اسکان داده شدند. خیلی زود عطیهالله و همراهانش با شبکه القاعده بیعت کردند.
عطیه الله در حوزههای دینی و مبارزاتی پیشرفت کرد. او تحت پرچم القاعده در یکی از نبردها علیه اتحاد جماهیر شوروی مشارکت کرد و در مؤسسات و نهادهای وابسته به این شبکه نیز به فراگیری علوم دینی پرداخت. پس از مدتی القاعده، عطیه الله را به همراهی برخی دیگر از جوانان برای فراگیری علم به «موریتانی» اعزام کرد؛ اتفاقی که یک نقطه عطف در زندگی عطیه الله محسوب شد، زیرا وی در این مرحله توانست با «آل شنقیط» آشنا شده و از علوم دینی و فکری آنها بهرهبرداری کند. او با آداب و رسوم و خط مشیِ کریمانه و زاهدانه آل شنقیط زندگی کرد و سپس به الجزایر رفت و در آنجا به یکی از رهبران جنبش اسلامی مسلحانه الجزایر علیه دولت این کشور تبدیل شد.
عطیه الله مجددا به افغانستان بازگشت و پستهای مهمی را در ساختار القاعده برعهده گرفت تا جایی که به عنوان یکی از مَردان صاحبنام در این شبکه به رهبری اسامه بن لادن، مبدل گردید. بنلادن پیشتر عطیه الله را به عنوان مسئول جذب جوانان به شبکه القاعده در ایران، تعیین کرده بود. عطیه الله علومی را که فراگرفته بود در تعدادی از کتابها، مقالهها و رسالهها به رشته تحریر درآورد تا مجموعه آثارش یکی از مهمترین نگاشتههای مربوط به افکار سلفی جهادیِ معاصر باشد. وی مُدام در حال رفت و آمد به افغانستان و پاکستان بود که در نهایت در جریان بمباران منزلش در نزدیکی منطقه مرزی میان ۲ کشور توسط یک پهپاد آمریکاییِ وابسته به ناتو در اواخر سال ۲۰۱۰ میلادی، به قتل رسید.
ویژگیهای مشترک ۵ شخصیت تئوریسین
سیره و زندگینامه ۵ تَن از شخصیتهای جهادی که در حوزههای اندیشه، صدور فتوا، نظریهپردازی و تجدید و نوسازی ایدئولوژی سلفی جهادی در تاریخ معاصر تخصص داشتند، شرح داده شد. ازهمینروی، تلاش میکنیم به مهمترین ویژگیهای مشترک میان آنها براساس خط مشیِ پژوهش پیشروی و همچنین مطابق با پژوهش مرکز مطالعات دینی و ژئوپلیتیک، بپردازیم.
۱ـ پرورش و روابط اسلامی
از لحاظ تربیت و پرورش، مشاهده کردیم که شخصیتهای مذکور در یک فضای خانوادگیِ دینی رشد پیدا کردند؛ فضایی که در آن حفظ و قرائت قرآن و همچنین فراگیری علوم دینی اهمیت زیادی داشت. همچنین مشاهده کردیم که این شخصیتها اهتمام زیادی به پیگیری قضایا و مسائل امت داشتند و همواره همنشین اساتیدی بودند که میان آنها و تشکیلات اسلامی نظیر جمعیت «اخوانالمسلمین» و جماعت «دعوت و تبلیغ» ارتباط مستقیمی وجود داشت. بر اساس پژوهشی که مرکز مطالعات دینی و ژئوپلیتیک بر روی ۱۰۰ شخصیت برجسته جهادی انجام داده است، ۵۰ درصد از این شخصیتها با جمعیت «اخوانالمسلمین» در ارتباط بودهاند. در پژوهشی که انجام دادیم مشخص شد که عبدالله عزام و ابو مصعب السوری ازجمله شخصیتهایی بودند که با «اخوانالمسلمین» ارتباط داشتند؛ هرچند که السوری پس از ائتلاف اخوان با احزاب غیر اسلامی در سوریه، از این جمعیت جدا شد. افزون براین، دیدیم که ابو قتاده فلسطینی به جماعت «دعوت و تبلیغ» ملحق شد اما پس از مدتی بر سَر خطِ مشی این جنبش با رهبران آن اختلافنظر پیدا کرد.
۲ـ روی آوردن به تحصیلات و فراگیری علوم
پژوهش درباره شخصیتهای پنجگانه نشان داد که آنها سراغ سلسله علوم متعددی رفتهاند که از جمله آنها میتوان به علوم تکنولوژی، دینی، انسانی و … اشاره کرد. با اینحال، جملگی آنها بر فراگیری علوم دینی و تاریخ تمرکز داشتهاند. براساس پژوهش صورتگرفته مشخص شد که صاحبان و سازندگان ایدئولوژیها بیش از دیگران به مطالعات اسلامی روی آوردند. لذا دیدیم که عبدالله عزام با تکمیل کردن تحصیلات آکادمیک خود موفق شد به مدارک لیسانس و دکترا در رشته شریعت و اصول فقه دست پیدا کند. همچنین ابومصعب السوری به مدرک لیسانس در رشته تاریخ از دانشگاه بیروت دست پیدا کرد. این درحالی است که تمامی شخصیتهای اشارهشده در نهادها و مؤسسات دینی در افغانستان به فراگیری علوم اسلامی در نزد «شیخ سید امام» و عبدالله عزام، پرداختند. در این میان، ابومصعب السوری و ابومحمد المقدسی در کنار فراگیری علوم اسلامی، در رشته مهندسی مکانیک نیز تحصیل کردند. کمااینکه ابومصعب السوری و ابوقتاده فلسطینی به مطالعات در حوزه رسانه پرداخته و اهتمام ویژهای به روزنامهنگاری، نویسندگی، تأسیس نشریات و مراکز تحقیق و پژوهش به منظور تقویت افکار سلفیِ جهادی، داشتند.در پژوهش انجامشده مشخص شد که ارتباطی میان شکل دادن به ایدئولوژی سلفی جهادی و به دنیا آمدن در روستاهای حاشیهای وجود ندارد، زیرا نتایج تحقیقات بر روی ۸۶ شخصیت جهادی برجسته نشان داد که ۴۵ نفر از آنها در محیط روستاهای حاشیهای و ۴۱ نفر از آنها در محیط شهری پرورش یافتند. بنابراین، واضح است که نوعی توازن میان نسبتهای فوق وجود دارد
۳ـ پیوند شهری و روستایی
۴ تَن از ۵ شخصیت مذکور در روستاهای حاشیهای به دنیا آمدند و ابو مصعب السوری نیز در شهر «حلب» متولد شد. اما با اینحال، هیچ ارتباطی میان ساختن ایدئولوژی سلفی جهادی و پرورش یافتن در روستا یا شهر، وجود ندارد؛ به ویژه اینکه برخی شخصیتهای متولد شده در روستاهای حاشیهای به اردن و کویت مهاجرت کردند تا زندگی و کار مناسبی داشته باشند. در پژوهش انجامشده مشخص شد که ارتباطی میان شکل دادن به ایدئولوژی سلفی جهادی و به دنیا آمدن در روستاهای حاشیهای وجود ندارد، زیرا نتایج تحقیقات بر روی ۸۶ شخصیت جهادی برجسته نشان داد که ۴۵ نفر از آنها در محیط روستاهای حاشیهای و ۴۱ نفر از آنها در محیط شهری پرورش یافتند. بنابراین، واضح است که نوعی توازن میان نسبتهای فوق وجود دارد و برهمین اساس میتوان گفت که پرورش یافتن در شهر یا روستا نمیتواند مؤلفه مناسبی برای مقایسه عملکرد افراد در شکل دادن به ایدئولوژی سلفی جهادی و ملحق شدن به تشکیلات وابسته به آن، باشد.
در همین حال، پژوهش انجامشده بر روی ۲۵ درصد از شخصیتهایی که پیش از پیوستن به تشکیلات سلفی جهادی زندانی شدند، نشان میدهد که زندان عامل روی آوردن اشخاص به سازندگی یک ایدئولوژی جهادی نبوده است؛ هرچند که آن [زندان] در پیوستن افراد به تشکیلات جهادی به عنوان مبارز یا ایدئولوگ مؤثر بوده است.
۴ـ نسل استعمار و مقاومت
شخصیتهای پنجگانه مذکور در دهههای ۵۰ و ۶۰ متولد شدند و ۳ تَن از این شخصیتها یعنی عبدالله عزام، ابومحمد المقدسی و ابوقتاده فلسطینی در زمان اشغالگری اسرائیل در اراضیشان یعنی فلسطین به دنیا آمدند. بنابراین، آنها مجبور شدند وطن خود را ترک کرده و برای ادامه زندگی به اردن مهاجرت کنند. ازهمینروی، از همان کودکی روحیه مقاومت بر اساس خطِ مشی اسلام (قرآن و سنت) در آنها شکل گرفت؛ کمااینکه آنها از افکار و ایدئولوژی ابن تیمیه نیز تأثیر پذیرفتند. درهمینحال، ابومصعب السوری در زمان حکمرانی یک حکومتِ نظامیِ دستنشانده استعمارگران فرانسوی به دنیا آمد؛ حکومتی به رهبری حافظ اسد که با افکار و ایدئولوژی بعثی، ملت خود را سرکوب میکرد. این حکومت هیچ اعتقادی به ارزشهای دینی که ابومصعب السوری بر پایه و اساس آنها پرورش یافت، نداشت.
عطیه الله اللیبی هم در زمان حکمرانی یک حکومتِ نظامی به رهبری دیکتاتور قذافی به دنیا آمد. بنابراین، شخصیتهای پنجگانه مورد اشاره در فضاهای مشابهی از لحاظ وضعیت جوامعشان، متولد شدند. در واقع، شخصیتهای مذکور در گیرودار سقوط خلافت اسلامی و به قدرت رسیدن جریانهای ملیگرایِ سکولار که افکارشان هیچ سنخیتی با اصول و ارزشهای این شخصیتها نداشت، به دنیا آمدند. همین امر سبب شد تا به عنوان نمونه شخصیتهای پیروِ اسلام سیاسی در مصر که در جمعیت «اخوانالمسلمین» نمود پیدا کردند، از دهه ۵۰ تا ۷۰ چیزی جز زندانهای عبدالناصر و انورسادات را تجربه نکنند و کوچکترین مشارکتی در ساختار حکومتیِ کشورشان نداشته باشند.
۵ـ عربستان ـ افغانستان؛ دو ایستگاه اصلی
اردن برای امثال عبدالله عزام، ابو محمد المقدسی و ابو قتاده فلسطینی پناهگاه امنی بود، زیرا آنها در این کشور توانستند افکار خود را رشد داده و این افکار را ـ ولو به صورت اندک ـ ابراز کنند. با اینحال، عربستان سعودی به ویژه در دهه ۸۰ اصلیترین سرزمین برای فراگیری علوم دینی با گرایش سلفی جهادی بود. مقامات سعودی به صورت کاملا صریح و آشکار از اعزام مجاهدان به افغانستان با هدف مبارزه با اتحاد جماهیر شوروی حمایت کردند. در واقع، عربستان از لحاظ دینی، فکری و لجستیکی از رفتن مجاهدان عرب به افغانستان حمایت به عمل آورد. عبدالله عزام از اردن به عربستان سعودی رفت و از آنجا رهسپار افغانستان شد؛ کما اینکه ابومحمد المقدسی نیز از عربستان سعودی به افغانستان رفت.افغاستان در واقع به کارخانه تولید و تجدید افکار و خط مشیِ سلفی جهادی تبدیل شده بود. لذا میتوانیم اینگونه نتیجه بگیریم که عربستان سعودی و افغانستان ازجمله عواملِ ژئوپلیتیک مؤثر در رشد صاحبان ایدئولوژیِ سلفیتِ جهادی بودند.افغانستان به مثابه عرصهای برای فعالیتهای جنبشهای فکری و مبارزاتی بود. شخصیتهای پنجگانه مذکور جملگی به این کشور مهاجرت کردند. برخی از آنها نظیر عبدالله عزام صدها نفر را در آنجا تحت آموزشها و تعالیم دینی قرار دادند. ابومصعب السوری، ابومحمد المقدسی، ابوقتاده فلسطینی و عطیه الله اللیبی ازجمله کسانی بودند که توسط عبدالله عزام تحت آموزش قرار گرفتند؛ افرادی که البته خود بعدها سرمنشأ ارائه آموزشها و تعالیم دینی به دیگران شدند. بنابراین، افغاستان در واقع به کارخانه تولید و تجدید افکار و خط مشیِ سلفی جهادی تبدیل شده بود. لذا میتوانیم اینگونه نتیجه بگیریم که عربستان سعودی و افغانستان ازجمله عواملِ ژئوپلیتیک مؤثر در رشد صاحبان ایدئولوژیِ سلفیتِ جهادی بودند.
۶ـ روابط شخصی مؤثر؛ ایدئولوژی چگونه به ارث بُرده میشود؟
بر اساس آنچه که گفته شد، به خوبی دیدیم که شخصیتهای مختلف سلفی جهادی چگونه با یکدیگر دیدار و ارتباط برقرار کردند. آنها نهتنها با یکدیگر بلکه با اشخاصی نیز که از ایدئولوژی و افکار مشابهی برخوردار بودند، دیدار داشتند. به عنوان نمونه، عبدالله عزام با «مروان حدید» مؤسس جنبش «الطلیعه السوریه» که با نظام سوری مبارزه میکرد، دیدار کرد. از سوی دیگر، ابومصعب السوری نیز پیش از سفر به افغانستان با همین شخص یعنی «مروان حدید» دیدار داشت. کما اینکه ابومصعب السوری و ابومحمد المقدسی با عبدالله عزام در افغانستان دیدار کردند و ابوقتاده فلسطینی نیز در دانشگاه شهر امان در اردن شاگرد عبدالله عزام بود. هرچند که عطیه الله اللیبی با عبدالله عزام در افغانستان دیدار نکرد اما با شخصیتهای دیگری نظیر «شیخ عبدالقادر بن عبدالعزیز» (سید امام) دیدار داشت. بنابراین، در اینجا به ارث بُردن فکر و ایدئولوژی در جریان روابط و مناسبات میان شخصیتهای مختلف آشکار میشود؛ شخصیتهایی که در جریان برگزاری جلسات علوم دینی، در میادین و جبهههای مبارزاتی و یا در عرصههای دانشگاهی با یکدیگر آشنا شدند.
در اینجا باید از ۲ پژوهشگر به نامهای «سلتمان» و «ملینا اسمیت» یاد کنیم که در کتاب خود تحت عنوان «حتی در شهادت نیز ما را شریک گردانید؛ سربازی در رکاب تشکیلات دولت اسلامی» که در ماه مِی سال ۲۰۱۵ میلادی به چاپ رسید، انگیزههای زنانِ اروپاییِ مهاجر برای پیوستن به تشکیلات دولت اسلامی در سوریه و عراق را مورد بررسی قرار گرفت. آنها در کتاب خود اشاره کردند که از جمله انگیزه زنانِ مهاجر برای پیوستن به تشکیلات دولت اسلامی، روابط معرفتی در این تشکیلات و ایدئولوژی آن بوده است. به عنوان نمونه، میان دانشجویان دختر سودانی در رشته پزشکی که همراه با یکدیگر به سوریه مهاجرت کردند یک رابطه معرفتی برقرار بوده که حاصل همنشینیشان در دانشگاه بوده است. آنها همچنین تحت تأثیر فرایند ایدئولوژیسازی قرار گرفتند که جوانی به نام «محمد فخری الخباص» آن را هدایت میکرد. این جوان با هدایت روند ایدئولوژیسازی کاری کرد تا دختران سودانی تحت تأثیر افکار و ایدئولوژی او قرار گرفته و همراه با او برای پیوستن به تشکیلات دولت اسلامی عازم سوریه بشوند. برهمیناساس، پُر واضح است که روابط شخصی از طریق دوستان، خانواده و دانشگاه نیز نقش مهمی در به ارث بُردن فکر، اندیشه و ایدئولوژی داشته و هر گروه و جنبشی از این فضاها برای جذب اعضای بیشتر تلاش کرده است.
در سایه درگیریها و منازعات میان قدرتهای بینالمللی و در رأس آنها ایالات متحده آمریکا با جنبشهای مقاومت، این جنبشها تکیه بر اسلام سلفی جهادی و خطِ مشیِ مبارزه مسلحانه برای تحقق اهداف خود را در پیش گرفتند تا از این رهگذر موفق به تشکیل خلافت و یک دولت شریعت اسلامیِ مستقل بشوند. از همینروی، شکل و ظاهر این جنبشها متناسب با ماهیت درگیریها و منازعات تجدید و نوسازی میشود؛ فارغ از اینکه این درگیریها چه جزئیاتی دارند و چه بازیگرانی در آن به نقشآفرینی میپردازند.
ایدئولوژیهای جنبش سلفی و همچنین مجاهدان آن در عرصه اندیشه و نظریهپردازی و صدور فتوا به گونهای است که میتواند متناسب با زمانها و مکانهای مختلف تغییر شکل بدهد اما با اینحال، سازندگان و صاحبان این ایدئولوژیها ویژگیهای شخصیتی، درونی، خانوادگی و اجتماعی مشترکی با یکدیگر داشتهاند و همین مسأله موجب شد تا آنها به عنوان سازندگان اندیشه مطرح شوند.