شیعه نیوز:
پرسش
حضرت علی چه برتری نسبت به سایر اشخاص دارد آنچه که ما از گفته های خود شما از علی می دانیم علی مردی است خشن و تنها هنر او شمشیر زدن و کشتن آدم ها است حال چرا خدا یک قاتل هزاران نفر را جانشین پیغمبر محبوب خود می کند اگر چنین است پس چرا خدا را عادل می نامید. من هرچه در قرآن خواندم چیزی در رابطه با علی نیافتم و این حرف های شما کاملا غلط است اگر خداوند علی را به جانشینی تعیین کرده پس منظور از پیامبر آخر زمان چیست؟
پاسخ اجمالی
با توجه به اینکه در این سؤال مطالب و ادعاهایی مطرح شده است که هریک نیاز به پاسخ جداگانه ای دارد لذا در سه بخش ذیل بطور جداگانه مورد بررسی قرار گرفت :
خواهشمند است برای دریافت جواب، به پاسخ تفصیلی مراجعه شود.
پاسخ تفصیلی
شمشیر به خودی خود نشانه هیچ ارزش یا ضد ارزشی نیست، اما آن گاه که هنگامه نبردی نابرابر فراهم شود و دست ظلم و کفر و تعدی به سوی انسانیت و حقیقت دراز گردد و نَفَس ها در سینه حبس شود و پاسخی برای تجاوزگرانی که "َل مِن مُبارِز" سر می دهند وجود نداشته باشد، در این هنگام است که جانباز طریق حق و حقیقت، شمشیر را در آغوش می کشد و در این جا است که بنا به قول پیامبر ( صلی الله علیه و آله و سلم ): ضربت شمشیر علی در روز خندق ارزشی بالاتر از عبادت انس و جن می یابد. [1]
بنابراین، شمشیر زدن اگر نشانه اخلاص در راه خداوند باشد، البته بهترین محک برای شناختن انسان است و به قول قرآن: "فَإِذا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ مُحْکَمَةٌ وَ ذُکِرَ فیهَا الْقِتالُ رَأَیْتَ الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ یَنْظُرُونَ إِلَیْکَ نَظَرَ الْمَغْشِیِّ عَلَیْهِ مِنَ الْمَوْتِ فَأَوْلى لَهُمْ"؛ [2] هنگامی که سوره واضح و روشنی نازل می شود که در آن سخنی از جنگ است منافقان بیمار دل را می بینی که همچون کسی که در آستانه مرگ قرار گرفته به تو نگاه می کنند پس مرگ و نابودی برای آنان سزاوارتر است.
تقدس شمشیر علی ( علیه السلام ) علاوه بر حمایتی که از اسلام داشت به این دلیل عمده است که خالی از هوای نفس و تابع اراده خداوند بوده و ذره ای منیت در آن راه نداشت ولی آیا فضیلت علی ( علیه السلام ) تنها محدود به شمشیر و شجاعت و جانبازی در راه حق بوده است؟
چنین قضاوتی بسیار ظالمانه خواهد بود اگر سلطان معرفت و عشق و عرفان را، تنها مرد شمشیر و جهاد بدانیم.
چهره تابناک علی ( علیه السلام ) بی نیاز از توصیف است و دوست و دشمن و موافق و مخالف را به تحسین واداشته است و گاهی افراد غیر شیعه در مورد آن حضرت سخنانی گفته اند که کمتر شیعه ای چنین اظهار نظری داشته است. از جمله محمد بن ادریس رئیس مذهب شافعی از مذاهب اربعه اهل تسنن، درباره علی ( علیه السلام ) سروده ای دارد که مضمون آن چنین است:
" هر گاه علی جایگاه و حقیقت خویش را برای مردم آشکار کند، هر آینه مردم در برابر او به سجده خواهند افتاد، شافعی از دنیا رفت و عاقبت ندانست که علی ( علیه السلام ) پروردگار اوست، یا الله:
فمات الشافعی ولیس یدری
علی ربه ام ربه الله [3]
که به مضمون این حدیث نبوی اشاره دارد:
" لَوْ لَا أَنْ تَقُولَ فِیکَ طَوَائِفُ مِنْ أُمَّتِی مَا قَالَتِ النَّصَارَى فِی عِیسَى ابْنِ مَرْیَمَ لَقُلْتُ فِیکَ قَوْلًا لَا تَمُرُّ بِمَلَإٍ مِنَ النَّاسِ إِلَّا أَخَذُوا التُّرَابَ مِنْ تَحْتِ قَدَمَیْکَ یَلْتَمِسُونَ بِذَلِکَ الْبَرَکَة"؛ [4] یا علی اگر نمی ترسیدم که گروه هایی از امت من در باره تو مطالبی بگویند که نصارا در مورد عیسی بن مریم می گفتند در شأن تو سخنانی می گفتم که هرگاه بر مردم بگذری خاک پای تو را توتیای چشم خود سازند.
علی ( علیه السلام ) شهید عظمت خود بود و قدر او در طول حیاتش شناخته نشد و فضائل بی مانند او باعث شده بود که کسی را یارای رسیدن به قله های دست نیافتنی عظمت او نباشد و همین امر باعث بسیاری از دشمنی ها بر علیه او شد. و به راستی که علی ( علیه السلام ) حقیقتی بر گونه اساطیر است.
کسی که اطلاع از مقام بی نظیر علی( علیه السلام ) در عشق و عبودیت پروردگار ندارد تنها کافیست به مناجاتهای عاشقانه آن حضرت نگاهی داشته باشد و اگر از مقامات عرفانی او بی اطلاع است، این کلام او را آویزه گوش نماید که فرمود: "اگر قیامت برپاشود بر یقین من افزوده نمی شود" و اگر نسبت به مقام علم علی( علیه السلام ) اظهار جهل می کند و او را فقط مرد شمشیر می داند چگونه این کلام باعظمت را نادیده می گیرد که بارها فرمودند: "از من بپرسید پیش از آنکه از میان شما بروم که من به راه های آسمان از راه های زمین آشنا ترم" [5] و می دانیم که هیچ عالمی در جهان اسلام جرأت چنین اظهاری نداشته است.
مقامات علی ( علیه السلام ) در ایثار و عشق و معرفت به حدی است که حتی دشمنانش را به تمجید وا می داشت اما با این حال دنیا در کامشان شیرین بود و او را مانع بزرگی بر سر راه خود می دیدند.
در اینجا به روایتی مشهور که در کتب روایی بسیاری نقل شده و از جمله ابن ابی الحدید - از علمای اهل سنت - نیز آن را در شرح نهج البلاغه آورده است اشاره می کنیم:
ابو نعیم از ابی صالح روایت کرده است که "ضرار بن ضمره کنانی" بر معاویه وارد شد. معاویه به او گفت : علی را برای من توصیف کن . ضرار گفت من را از این مطلب معذور بدار. گفت ممکن نیست . ضرار گفت اگر مجبورم پس توصیفش می کنم: به خداوند سوگند که او به منتها درجه از عزت و کرامت رسید، و بسیار قوی و نیرومند بود ، عادلانه سخن میگفت و حکم می کرد و حکمش قاطع بود. علم از وجود او می جوشید و حکمت از اطراف او پرتو افشان بود. از دنیا و زینت های آن گریزان و با دل شب مأنوس بود ، به خدا سوگند که چشمه های اشک او همواره جوشان بود و بسیار در خود فرو می رفت و خود را مخاطب می ساخت. لباسی ساده و طعامی ناچیز باعث اعجاب او بود. در میان ما درست مثل یکی از ما بود و با ما همراهی می کرد و اگر چیزی می پرسیدیم پاسخ می داد ولی با همه نزدیکی که نسبت به ما داشت از مهابت و عظمتی که داشت سخنی نمی گفتیم و آنگاه که لبخند می زد دندانهایش همچون لؤلؤ شاهوار بود. اهل دین را بزرگ می شمرد و دوست دار فقرا بود .انسان قدرتمند در کار باطل خود به او امیدی نداشت و فرد ضعیف هم از عدل او مایوس نبود. به خدا سوگند که من گاهی اوقات او را می دیدم که وقتی تاریکی شب همه جا را می گرفت در محرابش همچون مار گزیده به خود می پیچید و با آه و حزن گریه می کرد؛ گویا که همین حالا صدای او را را می شنوم که به درگاه پروردگارش تضرع می کند و خطاب به دنیا می گوید: آیا قصد فریب مرا داری یا می خواهی مرا به شوق آوری هیهات هیهات دیگری را فریب ده که من تو را سه طلاقه کرده ام ،روزگار تو بسیار کوتاه است و همنشینی با تو حقارت بار و ارزشت ناچیز است ؛ آه آه ! از کمی توشه و دوری راه .در این هنگام اشکهای معاویه بر ریشهای او جاری شد و با آستینش اشکها را پاک کرد و هرکس در آن مجلس بود گریه می کرد و معاویه گفت: ابالحسن رحمه الله همینگونه بود ؛ ای ضرار تو در فراق او در چه حالی؟ گفت حال من مثل کسی است که فرزندش را در دامنش سر بریده باشند که نه گریه اش قطع می شود و نه اندوهش پایانی دارد. [6]
در ابتدا باید این امر به روشنی برای ما آشکار شده باشد که بناى قرآن بر این است که مسائل را به صورت کلى و به شکل اصل و قاعده بیان کند نه این که جزئیات و ریز آنها را تشریح نماید، چنان که در مورد بسیارى از اصول و فروع، این گونه بوده است.
همچنانکه در مورد نماز که ستون دین اسلام محسوب می شود ، قرآن مسأله را به شکل کلى مطرح ساخته و نفرموده است که کیفیت و کمیت هر نمازى چگونه انجام شود ولى پیامبر ( صلی الله علیه و آله و سلم ) طریقه ی اقامه نماز و تعداد رکعت های هر نماز را براى مسلمانان بیان فرمودند. مسأله ی زکات نیز در قرآن فقط به صورت یک اصل مطرح شده ولى پیامبر ( صلی الله علیه و آله و سلم ) تعیین فرمود که به چه اقلامى زکات تعلق مىگیرد و نصاب هر یک چقدر باید باشد. همچنین در مورد حج در قرآن فقط وجوب حج آمده است، اما پیامبر ( صلی الله علیه و آله و سلم ) شخصاً راه و روش انجام آن را براى مسلمانان تشریح فرمودند. [7]
در مورد امر ولایت و امامت نیز همین گونه است و آیات متعددی در این مورد نازل شده و این امر مورد تأکید قرار گرفته است. به عنوان نمونه؛ عموم مفسران، چه شیعه و چه سنى، اذعان دارند که آیه ذیل در شان حضرت علی ( علیه السلام ) نازل شده است و جز او مصداقی ندارد [8] :
"انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا یقیمون الصلاة و یؤتون الزکاة و هم راکعون" [9] ؛ جز این نیست که ولى شما خدا و رسولش و مؤمنین که نماز را بپا مىدارند و در حال رکوع زکات مىدهند، مىباشند؛.
«سیوطی» از دانشمندان اهل سنت در تفسیر «الدر المنثور» در ذیل این آیه از «ابن عباس» نقل می کند که: «علی ( علیه السلام ) در حال رکوع ِ نماز بود که سائلی تقاضای کمک کرد و آن حضرت انگشترش را به او صدقه داد، پیامبر ( صلی الله علیه و آله و سلم ) از سائل پرسید: چه کسی این انگشتر را به تو صدقه داد؟ سائل به حضرت علی ( علیه السلام ) اشاره کرد و گفت: آن مرد که در حال رکوع است»، در این هنگام این آیه نازل شد. [10]
همچنین از دانشمندان اهل سنت «واحدی [11] » و «زمخشری [12] » این روایت را نقل کرده و تصریح کرده اند که آیه «انما و لیکم الله ...» درباره حضرت علی ( علیه السلام ) نازل شده است.
فخر رازی در تفسیر خود از عبدالله بن سلام نقل می کند، هنگامی که این آیه نازل شد، من به رسول خدا ( صلی الله علیه و آله و سلم ) عرض کردم که با چشم خود دیدم که علی( علیه السلام ) انگشترش را در حال رکوع به نیازمندی صدقه داد به همین دلیل ما ولایت او را می پذیریم! وی همچنین روایت دیگری نظیر همین روایت را از ابوذر در شأن نزول این آیه نقل می کند. [13]
آیات متعدد دیگری نیز در شان حضرت علی( علیه السلام ) نازل شده است بدون اینکه به نام صریح ایشان اشاره ای شده باشد و احادیثِ معتبر و متواتر این آیات را برای همگان روشن می سازد که اگر همه آیات و روایات را از منابع اهل سنت ذکر کنیم باعث طولانی شدن مطلب خواهد بود . به طور کلی سبک قرآن به گونه ای است که تأکید بر اصل و اساس امور داشته و ریز مسائل در روایات و شأن نزول و .... است که آشکار می شود.
گذشته از تمامی این مباحث این سؤال اساسی برای ما مطرح می شود که آیا گفته های خود پیامبر اسلام از اعتبار ساقط است و نباید به آنها اعتنایی داشت؟ تا چاره ای نباشد جز اینکه خداوند در قرآن نام صریح را ذکر کند؟ اگر اینگونه است باید بدانیم که حتی برای خود قرآن هم نباید حجیت و اعتباری قائل باشیم چرا که این خود قرآن است که در آیات متعددی مسلمین را امر به اطاعت از رسول الله( صلی الله علیه و آله و سلم ) کرده است آیا می توان از کسی که سخن خود او طبق ادعا هیچ اعتباری - حتی در بیان مفاهیم مجمل قرآن- ندارد اطاعت نمود؛ این چگونه اطاعتی خواهد بود؟ همه این فروض باطل است و هیچ مسلمانی نمی تواند قائل به چنین اموری باشد.
و اساساًبه نظر می رسد؛ اینکه کسی متوسل به این استدلال شود که اگر امامت علی( علیه السلام ) امر واجبی است پس چرا در قرآن نام صریح حضرت ذکر نشده است خود بطور غیر مستقیم دلالت بر این مطلب دارد که در روایات پیامبر این امر بسیار مورد تاکید قرار گرفته است و قابل انکار نیست و چون در روایات قابل انکار نیست فرد مدعی تنها چاره را این دانسته است که از اساس روایات را انکار نموده و متمسک به این ادعا شود که: در صورت حقانیت چنین امری باید این مطلب بطور صریح و با ذکر نام در قرآن آمده باشد و ما به سخنان پیامبر در این مسأله - اگر استدلال کنید- اعتنایی نخواهیم داشت. بنابراین خود همین ادعا نشان می دهد که چقدر این مطلب در روایات مسلم و آشکار است چرا که اگر مسلم و آشکار نبود منکر این مطلب بحث را متوجه روایات می نمود و ادعای خود را از سخنان پیامبر هم به اثبات می رسانید و اینقدر تاکید و اصرار بر ذکر اسامی و جزئیات در قرآن نمی نمود.
خداوند علی ( علیه السلام ) را، به عنوان ولی و امام مومنین معرفی کرده است نه به عنوان پیامبر، همچنان که پیامبر اسلام فرمودند یا علی مقام تو نسبت به من مثل مقام هارون است نسبت به موسی الا اینکه بعد از من پیامبری نخواهد بود [14] این روایت مورد اجماع علمای شیعه و سنی [15] بوده و یکی از روایات کلیدی در فهم معنای امام و نبی در دوره ختم نبوت می باشد. مطرح شدن چنین شبهاتی از طرف هرکسی که باشد ،یا ناشی از عدم اطلاع نسبت به معنای امام و امامت است یا بدلیل نپذیرفتن این حقیقت قرآنی و اسلامی.
امام در اصطلاح قرآنی عبارت است از مقام انسان کامل که البته مقامی فراتر از نبوت است که تنها برخی از انبیا به آن نائل شده اند و می دانیم که حضرت ابراهیم در عین دارا بودن مقام نبوت بعد از امتحانات الهی به مقام امامت رسید [16] .پیامبر اسلام نیز دارای این مقام بود و بعد از او هم ضرورت تحقق و حضور انسان کامل محدود به زمانی خاص نمی باشد و از نظر شیعه علی ( علیه السلام ) دارای چنین مقامی می باشد. بنا براین، امر امامت فقط مسأله خلافت نیست بلکه یک مقام ذاتی محسوب می شود که خلافت هم یکی از شئون آن است.
در بیان دقیقتر تفاوت بین نبوت و امامت باید گفت: نبوت از ریشه نبأ به معنای خبر بوده و نبی کسی است که پیام خداوند را برای بشریت ارائه می کند ولی امامت تجسم و تحقق یافتن آن پیام در وجود انسان کامل است. همچنین ثمرات بی شماری بر وجود امام مترتب بوده و چه در مقام حفاظت از محتوای اصلی رسالت و شریعت و چه درمقام هدایت فردی واجتماعی و .... ضرورتِ اقتدا به چنین انسانی انکارناپذیر است.
بنابر این ختم نبوت تنها به این معنا است که دوره پیامبری به کمال خود رسیده است ، ولی آیا محتوای این پیام که در نهایت، تحقق انسان کامل است، ممکن است که منتفی شده و راهش مسدود شده باشد؟یا بر عکس، ضرورت دارد که چنین انسانی آشکار شود ؟
بنا براین با ختم نبوت رسالت و پیامبری به اتمام رسیده است و هیچ پیامبری نخواهدبود تا شریعت او را تغییر دهد یا نسخ کند ولی بعد از رحلت پیامبراسلام ، امام به عنوان حضوری زنده محل نظر طالبان راه است تا در کمال وجودی او انسانِ محقق شده قرآن را نظاره کنند و در مسیر تحقق هدف غائی خود که همان رسیدن به خداوند است قدم بردارند.
اقتدا به چنین انسانی برای هر فرد و جامعه ای در هر جایگاه تکاملی ، چراغ راه هدایت خواهد بود و این مطالب را عقل سلیم بدون هیچ تعارض و شبهه ای می پذیرد و امامت هم چیزی جز این معنا نیست.
از این روی پیامبر اسلام برای استمرار رسالت خود در بین مسلمین این همه بر مقامات علی ( علیه السلام ) تاکید داشت و امر مؤکد قرآن نیز همین بود و به گفته قرآن بدون ابلاغ این امر رسالت به کمال خود نخواهد رسید همچنانکه به اتفاق علمای شیعه و سنی آیه ذیل در همین مقام نازل شده است:
" یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرینَ"؛ ای پیامبر! آنچه را از سوی پروردگارت نازل شده است به طور کامل (به مردم) برسان، و اگر انجام ندهی، رسالت او را انجام نداده ای، و خداوند تو را از (خطرهای احتمالی) مردم نگاه می دارد، و خداوند جمعیت کافران لجوج را هدایت نمی کند» [17] .
این آیه به اتفاق علماء شیعه و اهل سنت در واقعه غدیر خم نازل شده است که در سال آخر عمر پیامبر اکرم ( صلی الله علیه و آله و سلم ) در حجة الوداع اتفاق افتاد و آن حضرت، با بیان «... من کنت مولاه فهذا علی مولاه...» یعنی … هر کس من مولای او هستم علی مولای اوست، به امامت علی بن ابیطالب تصریح فرمود و رسالت خود را ابلاغ نمود و به اتمام رساند. عده ی زیادی(110 نفر) از صحابه [18] پیامبر اکرم( صلی الله علیه و آله و سلم ) و همچنین 84 نفر از تابعین این مطلب را نقل نموده اند که در منابع معروف اهل سنت و شیعه به ثبت رسیده است [19] .
قطعا اگر در شخص دیگری غیر از علی ( علیه السلام ) این کمال نهایی محقق شده بود مورد تاکید قرار می گرفت بلکه بسیاری از اظهارات دیگران خبر از بی اطلاعی و جهل آنان داشته و احدی در علم و عصمت سزاوار این مقام نبوده است.
آنجا که ورد زبان دیگران "لولا علی..."؛ [20] بود، علی ( علیه السلام ) این گونه از مقام خود خبر می داد که:"... ینحدر عنی السیل و لایرقی الی الطیر"؛ [21] سیل دانش و معرفت از من سرازیر است و پرندگان بلند پرواز به قله عظمت من دست نمی یابند.
بنابراین نه تنها ختم نبوت تعارضی با امامت در معنای حقیقی آن ندارد بلکه در هماهنگی با آن و ثمره عملی آن است چرا که لازمه نبوت محمدی ( صلی الله علیه و آله و سلم ) که نسخه تحقق انسان کامل را ارائه داده است ، آشکار شدن امر امامت است نه اینکه با آن تعارض داشته باشد. اما اینکه مردم بخواهند که به چنین انسانی اقتدا کنند یانه، مطلب دیگری است و این به اراده و اختیار و بلوغ معرفتی هر فردی بستگی خواهد داشت ولی در هر صورت امام، پیشوای همه مردم جهان است و از اساس هم اجبار در مقوله ولایت که همان عشق به انسان کامل است امکان پذیر نیست ولی بطور مسلم این مسأله ، در بیانات پیامبر اسلام و در قرآن، به عنوان کمال دین و اتمام نعمت مورد تاکید قرار گرفته است.
تصور منکرینی که مدعی هستند امامت با خاتمیت تعارض دارد، همین پیش فرض نادرست بوده است که گمان کرده اند امام همان نبی است و فقط اختلاف در نام گذاری است و گفته اند: در جایی که پیامبر اسلام خاتم پیامبران باشد دیگر نیازی به نبی یا امام که مترادف نبی تلقی شده است نخواهد بود حال آنکه این پیش فرض در شناخت معنای نبی و امام از اساس اشتباه بوده و همچنان که گذشت معنای نبوت ارائه طریق ِ وصول به کمال است ولی امامت همان کمال محقق شده نبوت و رسالت در عالم خارج است. بنابراین نبوت ارائه طریق و امامت ایصال به مطلوب است که ایندو نه تنها باهم منافات ندارند بلکه خود نبوت ضرورت آنرا به اثبات می رساند، همچنانکه در قرآن می فرماید:"انما انت منذر و لکل قوم هاد"؛ [22] همانا تو بیم دهنده ای و برای هرقومی هدایت کننده ای است.
و در روایات بسیاری عبارت "لکل قوم هاد" به امام تفسیر شده است از جمله:
"ابوبصیر گوید: خدمت حضرت صادق علیه السلام عرض کردم: تفسیر آیه "انَّمَا اَنتَ مُنذِرولکل قوم هاد" چیست؟ حضرت فرمود: مراد از منذر رسول خداست و مراد از هادى على است. حضرت فرمود: آیا امروز نیز راهنما و راهبرى هست؟ گفتم: فدایت شوم همیشه در میان شما خاندان، راهنما و راهبرى پس از راهنما بوده است تا این زمان که منصب رهبرى به شما محول شده است. حضرت فرمود: خدا تو را رحمت کند که راست گفتى، اگر آیه اى از قرآن در شأن فردی بخصوص فرود آید و سپس آن فرد بمیرد آیه قرآن مرده و کتاب خدا را مرگ فرا گرفته است و لیکن قرآن زنده است و در افراد آینده جارى و منطبق مى شود به همان قسمى که در افراد گذشته منطبق و جارى شده است". [23]
[1] "ضربة علی یوم الخندق افضل من عبادة الثقلین"، سید ابن طاووس، اقبال الاعمال، ص468، دار الکتب الاسلامیة، 1367هـ ق.
[2] محمد، 20
[3] نفحات الازهار فی خلاصة عبقات الانوار ج7 ص36 به نقل از : المحدث الشهیر المیر محمد صالح الکشفی الحنفی الترمذی (از علماء اهل سنت) فی کتابه المسمی بمناقب مرتضوی، ص15 ط منبئی المطبعه المحمدیة
[4] ثقة الاسلام کلینی، الکافی ، ج 8، ص 57، دار الکتب الاسلامیة، تهران، 1365هـ ش
[5] ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة ، ج7، ص 58، کتابخانه آیت الله مرعشی، 1404 هـ ق
[6] روى أبو نعیم فی (حلیته) عن أبی صالح قال: دخل ضرار بن ضمرة الکنانی على معاویة، فقال: صف لی علیّا. فقال: أو تعفینی قال: لا أعفیک.قال: أما إذ لا بدّ فإنّه کان و اللَّه بعید المدى، شدید القوى، یقول فصلا و یحکم عدلا، ینفجر العلم من جوانبه، و تنطق الحکمة من نواحیه، یستوحش من الدّنیا و زهرتها، و یستأنس باللیل و ظلمته، کان و اللَّه غزیر العبرة، طویل الفکرة، یقلّب کفّه، و یخاطب نفسه، یعجبه من اللباس ما قصر، و من الطّعام ما جشب، کان و اللَّه کأحدنا، یدنینا إذا أتیناه، و یجیبنا إذا سألناه، و کان مع تقرّبه إلینا و قربه منّا و تقریبه لنا لا نکلّمه هیبة له، فإن تبسّم فعن مثل اللؤلؤ المنظوم، یعظّم أهل الدّین و یحبّ المساکین، لا یطمع القوی فی باطله، و لا ییأس الضعیف من عدله، فأشهد باللَّه لقد رأیته فی بعض مواقفه، و قد أرخى اللیل سدوله و غارت نجومه، یمیل فی محرابه قابضا على لحیته یتململ تململ السلیم، و یبکی بکاء الحزین، فکأنّی أسمعه الآن و هو یقول: ربّنا ربّنا- یتضرّع إلیه- ثمّ یقول للدّنیا: إلیّ تغرّرت أم إلیّ تشوّقت هیهات هیهات غرّی غیری، قد بتتک ثلاثا، فعمرک قصیر، و مجلسک حقیر، و خطرک یسیر، آهآه من قلّة الزّاد و بعد السّفر و وحشة الطریق. قال: فوکفت دموع معاویة على لحیته ما یملکها، و جعل ینشفها بکمّه، و قد اختنق القوم بالبکاء، فقال: کذا کان أبو الحسن رحمه اللَّه کیف وجدک علیه یا ضرار قال: وجد من ذبح و احدها فی حجرها، لا ترقأ دمعتها و لا یسکن حزنها، سید رضی، خصائص الائمة،ص72چاپ مجمع البحوث آستان قدس رضوی 1406 و ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة، همان.
[7] عن ابى بصیر قال: سالت اباعبدالله ( علیه السلام ) عن قوله الله عزوجل "اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولى الامر منکم"، فقال ( علیه السلام ) نزلت فى على بن ابى طالب و الحسن و الحسین فقلت له: انّ الناس یقولون: فما له لم یسم علیا و اهل بیته فى کتاب الله عزوجل ؟ قال ( علیه السلام ) قولوا لهم: ان رسول الله نزلت علیه الصلاة و لم یسم الله لهم ثلاثاً و اربعا، حتى کان رسول الله هو الذى فسر لهم ذلک .و نزلت علیه الزکاة و لم یسم لهم من کل اربعین درهماً، حتى کان رسول الله هو الذى فسر لهم ذلک .و نزل الحج فلم یقل لهم طوفوا اسبوعاً حتى کان رسول الله هو الذى فسر لهم ذلک.؛ روایت شده است از ابی بصیر که از امام صادق( علیه السلام ) در مورد آیه اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم سؤال کردم فرمودند این آیه در مورد علی بن ابی طالب و حسن و حسین نازل شده است . گفتم: مردم می گویند چرا خداوند نام صریح علی و اهل بیتش را کتابش نیاورده است؟ فرموردند: به آنها بگویید نماز بر رسول الله( صلی الله علیه و آله و سلم ) نازل شد و خداوند نفرمود که سه رکعت یا چهار رکعت تا اینکه خود پیامبر این آیه را تفسیر نمود (همچنین در مورد زکات و حج)
[8] ر.ک: به کتب تفسیر، ذیل آیه ی مورد بحث، مانند فخرالدین رازى، التفسیر الکبیر، ج 12، ص 25؛ تفسیر نمونه، ج 4، ص 421 – 430؛ جلال الدین سیوطى، درالمنثور، ج 2، ص 393؛ همچنین کتب روایى اهل سنت این جریان را نقل کردهاند مانند: ذخایر العقبى، محّب الدین طبرى، ص 88؛ نیز جلال الدین سیوطى، لباب النقول، ص 90؛ علاء الدین على المتقى، کنزالعمال، ج 6، ص 391 و بسیارى کتب دیگر که به برخى از آنها در تفسیر نمونه، ج 4، ص 425 اشاره شده است.
[9] مائده ، 55
[10] . الدرالمنثور، ج 2، ص 293.
[11] . اسباب النزول، ص 148.
[12] . تفسیر کشاف، ج 1، ص 649.
[13] . تفسیر فخر رازی، ج 12، ص 26برگرفته از سوال 324 (سایت: 1817).
[14] "قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِیَّ بَعْدِی"
[15] صحیح ترمذی، 2/301؛ مسند، ابن حنبل، 1/179 و 3/338؛ مناقب، ابن حنبل، حلیة الاولیاء، حافظ ابو نعیم اصفهانی، 7/195؛ تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، 1/324، 4/204، 9/292؛ کنز العمال فی سنن الاقوال و الافعال، متقی هندی، 12/1155.
[16] وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتی قالَ لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمین" بقره، 124.
[17] مائده، 67. برای آگاهی بیشتر مراجعه شود به نمایه: اهل سنت و آیه تبلیغ.
[18] ابوسعید خدری، زیدین ارقم، جابر بن عبدالله انصاری، ابن عباس، براء بن عازب، حذیفه، ابوهریرة، ابن مسعود و عامر بن لیلی، از آن جمله اند.
[19] در اینجا تنها به بخشی از این اسناد اشاره می شود:
تفسیر ابن کثیر: در شأن نزول ایه )یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک...( میگوید: و قد روی ابن مردویه من طریق ابی هارون عن ابی سعید خدری انها نزلت علی رسول الله( صلی الله علیه و آله و سلم ) یوم غدیر خم حین قال لعلی: «من کنت مولاه فعلی مولاه» ثم رواه عن أبی هریره و فیه انه الیوم الثامن عشر من ذی الحجه یعنی مرجعه من حجة الوداع(تفسیر القرآن العظیم، ابن کثیر، محقق سامی بن محمد، ج3، ص28، دارطیبه للنشر، 1420)
تفسیر آلوسی: در شأن نزول همین ایه میگوید: عن ابن عباس (رضی الله تعالی عنه) قال: نزلت هذه الایة فی علی (کرم الله وجهه) حیث امر سبحانه ان یخبر الناس بولایته فتخوف رسول الله أن یطعنوا فی ذلک علیه فاوحی الله تعالی الیه هذه الایة فقام بولایته یوم غدیر خم و أخذ بیده. فقال (علیه الصلاة و السلام): «من کنت مولاه فعلی مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه؛[9] این ایه زمانی نازل شد که خداوند ابلاغ ولایت علی به مردم را به پیامبر امر فرمود و آن حضرت از طعن مردم بر این خائف بود. پس این ایه نازل شد و پیامبر در روز غدیر امر حق تعالی را به اجرا رساند و فرمود: «هر که من مولای اویم، علی مولای اوست...».
فتح القدیر: قال رسول الله( صلی الله علیه و آله و سلم ) إلی بریده: یا بریده ألست بالمؤمنین من أنفسهم؟ قلت: بلی یا رسول الله. قال: «من کنت مولاه فعلی مولاه».( فتح القدیر، آلوسی، ج6، ص20 )
تفسیر رازی: نزلت الایة فی فضل علی بن ابیطالب( علیه السلام ) و لما نزلت هذه الایة أخذ بیده و قال: «من کنت مولاه فعلی مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه». فلقیه عمر فقال: هنیئاً لک یا بن ابیطالب أصبحت مولای و مولی کل مؤمن و مؤمنة. و هو قول ابن عباس و البراء بن عازب و محمد بن علی.( مفاتیح الغیب، فخر رازی، ج6، ص113)
امالی، المحاملی: قال سعید بن جبیر عن ابن عباس: قال رسول الله( صلی الله علیه و آله و سلم ) : «من کنت مولاه فعلی مولاه» (امالی، المحاملی(235 ـ 330)، اسماعیل بن محمد، ج1، ص36، دار ابن القیم و المکتبه الاسلامیه، 1991م.
الکنی و الاسماء للدولابی: عن زید بن ارقم قال: کنا مع رسول الله( صلی الله علیه و آله و سلم ) بین مکة و المدینة إذا نزلنا منزلاً یقال له غدیر خم فنودی أن الصلاة جامعة فقام رسول الله( صلی الله علیه و آله و سلم ) فحمدالله و اثنی علیه ثم قال: «اَلستم تعلمون انی أولی بکلّ مؤمن من نفسه». قالوا: بلی نشهد انک أولی بکلّ مؤمن من نفسه. قال: «فانی من کنت مولاه فهذا مولاه» و اخذ بید علی. حاصل اینکه زید بن ارقم میگوید: با رسول خدا( صلی الله علیه و آله و سلم ) بین مکه و مدینه در غدیر خم بودیم که ندای نماز جماعت داده شد، پس از نماز رسول خدا برخاست و پس از حمد و ثنای الهی فرمود: ایا نمیدانید که من به جان هر مؤمن از خودش اولی هستم؟ همه گفتند: بله، یا رسول الله! تو از نفس هر مؤمن به او سزاوارتری. آن گاه فرمود: «هر که من مولای او هستم، پس این مولای اوست»، درحالی که دست علی را بالا گرفته بود. (الکنی و الاسماء، الدولابی(224 ـ 310)، احمد بن حمادبن سعید، ج5، ص38، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1420)
شرح مذاهب اهل السنه: عن زید بن ارقم و البراء قالا: کنّا مع رسول الله( صلی الله علیه و آله و سلم ) یوم غدیر خم و نحن نرفع غصن الشجرة عن رأسه فقال:«ألا ان الله ولیی و أنا ولی کلّ مؤمن، من کنت مولاه فعلی مولاه» و فی غیر هذه الروایة: «اللهم وال من والاه و عاد من عاداه»(شرح مذاهب اهل السنه، ابن شاهین (385.ق)، احمد بن عثمان، ج1، ص104، مصر، مؤسسه قرطبه، 1415)
[20] لولا علی لهلک عمر؛ اگر علی نبود عمر هلاک می شد:
قال أحمد ابن زهیر حدثنا عبید الله بن عمر القواریری حدثنا مؤمل بن إسماعیل حدثنا سفیان الثوری عن یحیى بن سعید عن سعید بن المسیب قال کان عمر یتعوذ بالله من معضلة لیس لها أبو الحسن وقال فی المجنونة التی أمر برجمها وفى التی وضعت لستة أشهر فأراد عمر رجمها فقال له على إن الله تعالى یقول وحملة وفصاله ثلاثون شهرا الحدیث وقال له إن الله رفع القلم عن المجنون الحدیث فکان عمر یقول لولا على لهلک عمر؛
از سعید بن مسیب نقل شده است که عمر به خدا پناه مبی برد از معضلی که به او روی آورد و علی ( علیه السلام ) در آن حضور نداشته باشدو در مسئله زن مجنونی که امر به رجم او کرده بود و علی ( علیه السلام ) فرمود خداوند حکم را از دیوانه برداشته است عمر می گغت اگر علی نبود عمر هلاک می شد(استیعاب ابن عبدالبر ج 3 ص 1103) همچنین "عبارت لولا علی لهلک عمر"، در منابع ذیل از اهل سنت نقل شده است:
تاویل مختلف الحدیث ، ابن قتیبه ، ص 152، مواقف ، ایجی ، ج 3 ، ص 627 و 636، شرح مقاصد ، تفتازانی ، ج 2 ، ص 294 ، التفسیر الکبیر ، فخررازی ، ج 21 ، ص 22،شرح نهج البلاغه ، ابن ابی الحدید ، ج 1 ، ص 18و ج 12 ، ص 179، تمهید الاوائل ، باقلانی ، ص 476 ، مناقب علی ابن ابیطالب ، ابن مردویه اصفهانی ، ص 88، ینابیع المودة ، قندوزی حنفی ، ج 1 ، ص 216و ج 2 ، ص 172و ج 3 ، ص 147 ، تاویل مختلف الحدیث ، ابن قتیبه، ج 1 ، ص 162، تمهید الاوائل فی تلخیص الدلائل ، باقلانی ، ج 1 ، ص 476 و 547 ، الحاوی الکبیر ، ماوردی شافعی ، ج 12 ، ص 115 و ج 13 ، ص 213 ، تفسیر سمعانی ، ج 5 ، ص 154 ، المفصل فی صنعه الاعراب ، زمخشری ، ج 1 ، ص 432 ، العواصم من القواصم ، ابوبکر بن عربی ، ج 1 ، ص 203 ، حاشیه الرملی ، رملی ، ج 4 ص 39 ، الجد الحثیث ، سعودی غزی عامری ، ج 1 ، ص 186، بریقه محمودیه ، محمد بن محمد خادمی ، ج 2 ص 108، منع الجلیل ، محمد علیش ، ج 9 ، ص 648، دستور العلماء ، قاضی عبدالنبی نکری، ج 1 ، ص 80.
[21] نهج البلاغة، ص48، انتشارات دار الهجرة.
[22] الرعد،7
[23] محمد بن یعقوب کلینى در 'کافى' با سند از ابوبصیر روایت مى کند قال: قلت لأبیعبد الله علیه السلام: 'انما انت منذر و لکل قوم هاد' فقال: رسول الله المنذر و على الهادى. یا با محمد هل من هاد الیوم؟ قلت: بلى جعلت فداک مازال منکم هاد بعد هاد حتى دفعت الیک. فقال: رحمک الله یا با محمد لو کانت اذا نزلت آیة على رجل ثم مات ذلک الرجل ماتت الآیة مات الکتاب، و لکنه حى یجرى فیمن بقى کما جرى فیمن مضى. [ 'اصول کافى' ج 1 ص 192، تفسیر برهان' ج 1 ص 518 ،'غایة المرام' ص 235 حدیث سوم،]
T