سایر زبان ها

شهروند خبرنگار

صفحه نخست

سرویس خانواده شیعه

سرویس شیعه شناسی

سرویس عکس

سرویس فیلم

صوت

سردبیر

صفحات داخلی

چرا شیعه به امامت و امامان به خصوصی اعتقاد دارد؟

امامت در اسلام از اهمیت خاصی برخوردار است و آخرین مرحلۀ سیر تکاملی انسان است.این مقام گاهی با مقام نبوت و رسالت، جمع شده است؛ مثل امامت حضرت ابراهیم( علیه السلام ) و پیامبر گرامی اسلام( صلی الله علیه و آله و سلم ) و گاهی جدای از مقام نبوت و رسالت بوده است؛ مثل امامت دوازده امام شیعه.
کد خبر: ۲۰۴۷۴۸
۰۹:۳۴ - ۰۵ آذر ۱۳۹۸

شیعه نیوز:
پرسش
از کجا ما باید امامان را باور داشته باشیم؟
پاسخ اجمالی

امامت در اسلام از اهمیت خاصی برخوردار است و آخرین مرحلۀ سیر تکاملی انسان است.

این مقام گاهی با مقام نبوت و رسالت، جمع شده است؛ مثل امامت حضرت ابراهیم( علیه السلام ) و پیامبر گرامی اسلام( صلی الله علیه و آله و سلم ) و گاهی جدای از مقام نبوت و رسالت بوده است؛ مثل امامت دوازده امام شیعه.

در بارۀ ضرورت وجود امام در جامعه باید گفت: همان‌‌گونه که وجود و بعثت انبیا برای رشد و تکامل بشر لازم و ضروری است، وجود امام نیز برای حفظ دین و ادامه برنامه پیامبر ضرورت دارد.

امامت عهد و مقامی است که تنها از جانب خداوند به امام داده خواهد شد و تنها او است که امام را نصب و تعیین می‌نماید.

شیعه برای اثبات امامت امامان معصوم هم به دلیل قطعی عقلی تمسک جسته است و هم به نص صریح.

آیه "و لکل قوم هاد"، آیه "کونوا مع الصادقین" و آیه "اولوا الامر" و حدیث ثقلین و سفینه و اثنی عشر خلیفه، از جمله آیات و روایاتی است که شیعه بدانها تمسک می‌جوید.

در این نصوص هم بیان شده است که چرا ما باید به امامان باور داشته باشیم، و هم امامانی که باید به آنها باور داشته باشیم و از آنها پیروی کنیم.
پاسخ تفصیلی

ظاهرا منظور پرسش‌گر این است که چگونه ما می‌توانیم اعتقاد پیدا کنیم و بفهمیم که شخصی امام است. اما قبلا باید به این پرسش پاسخ گوییم که چرا ما باید به امامت اعتقاد داشته باشیم؟

اهمیت امامت

امامت در اسلام از اهمیت خاصی برخوردار است و قرآن مجید آن‌را آخرین مرحله سیر تکاملی انسان می‌داند که تنها پیامبران اولوالعزم بدان رسیده‌اند و در باره حضرت ابراهیم( علیه السلام ) می‌فرماید: به یاد آور هنگامی که پروردگار ابراهیم او را با وسایل گوناگونی آزمود و او آزمایش خود را کامل کرد (و از عهده آنها برآمد) خدا به او فرمود: من تو را امام و رهبر مردم قرار دادم، ابراهیم( علیه السلام ) گفت: از دودمان من (نیز امامانی قرار ده)، خداوند فرمود: پیمان و عهد من (امامت) هرگز به ستم‌کاران نمی‌رسد،[1] (و تنها آن گروه از فرزندان تو که پاک و معصوم‌اند شایسته این مقام‌اند).

از این آیه استفاده می‌شود که این مقام، بسی والا است که حضرت ابراهیم( علیه السلام ) بعد از دارا بودن مقام نبوت و رسالت در آخر عمر و پس از پشت سر گذاشتن آزمایش‌های سخت بدان نائل و مفتخر شد.

مقام امامت در برخی از موارد با مقام نبوت جمع می‌شود و پیامبر اولوالعزمی، مانند ابراهیم خلیل( علیه السلام ) به مقام امامت نیز می‌رسد و از آن روشن‌تر جمع شدن مقام رسالت و نبوت و امامت در شخص پیامبر اکرم( صلی الله علیه و آله و سلم ) است.

نیز ممکن است در مواردی این مقام(امامت) از رسالت و نبوت جدا شود؛ مانند دوازده امام( علیه السلام ) که تنها وظیفۀ امامت را بر عهده داشتند، بدون آن‌که وحی بر آنان نازل شود.

ضرورت وجود امام

ضرورت وجود امام، همان ضرورت وجود و بعثت پیامبران است.

علامه حلی در توضیح کلام خواجه نصیرالدین طوسی به بعضی از این ضرورت‌ها اشاره کرده و می‌گوید:

وجود پیامبر ضروری است تا شناخت عقلی بشر، به واسطه بیان نقلی تقویت شود؛ زیرا اگر چه انسان با نیروی عقل بسیاری از حقایق از اصول و فروع دین را درک می‌کند، ولی گاهی در اعماق وجودش وسوسه‌ها و تزلزل‌هایی وجود دارد که مانع از اعتماد بر آن و انجام آنها می‌گردد، اما هنگامی که این احکام عقلی با بیان پیشوای الاهی تقویت گردد، هر گونه تزلزل و شک و دودلی زدوده خواهد شد و انسان با قوت قلب به سوی یافته‌های عقلی خود خواهد رفت.
بسیاری از امور است که عقل، حسن و قبح آن‌را درک نمی‌کند و باید دست به دامان پیشوایان الاهی گردد تا بتواند خوبی و بدی آنها را دریابد.
بسیاری از اشیا مفید و برخی دیگر زیان بارند و انسان تنها با فکر خود قادر به درک سود و زیان همه آنها نیست. این‌جا است که احساس نیاز می‌کند تا سود و زیان اشیا را برای او بیان نمایند و این کار تنها از عهدۀ پیشوایان الاهی مرتبط با منبع وحی بر می‌آید.
انسان یک موجود اجتماعی است و اجتماع بدون داشتن قوانینی که حقوق همه افراد را حفظ کند و آنها را در مسیر صحیح پیش ببرد؛ سامان نخواهد یافت و به کمال مطلوب نخواهد رسید، تشخیص این قوانین به طور صحیح و اجرای آنها جز به وسیله رهبران آگاه و پاک و معصوم الاهی صورت نخواهد گرفت.
انسان‌ها در درک کمالات و تحصیل علوم و معارف و کسب فضائل متفاوت‌اند، بعضی از آنها توانایی حرکت در این مسیر را دارند و برخی عاجز و ناتوانند. رهبران الاهی گروه اول را تقویت و گروه دوم را مدد می‌دهند تا هر دو گروه به کمال ممکن برسند.
با توجه به تفاوت مراتب اخلاق در انسان‌ها، تنها راه برای پرورش این فضایل، رهبران پاک و معصوم الاهی هستند.
پیشوایان الاهی از ثواب و عقاب و پاداش و کیفر الاهی در برابر طاعت و گناه آگاهی کامل دارند و هنگامی که دیگران را از این امور آگاه کنند، انگیزه نیرومندی برای انجام وظیفه در آنان پیدا می‌شود.[2]

با توجه به این‌که امامت چیزی جز استمرار خط نبوت نیست، غالب این فلسفه‌ها در مورد امامان معصوم نیز ثابت است. به بیان دیگر، خداوندی که نوع بشر را برای پیمودن راه کمال و سعادت آفریده است، همان‌گونه که باید برای هدایت او پیامبرانی را که متکی بر نیروی وحی و دارای مقام عصمت باشند مبعوث کند، لازم است برای تداوم این راه، بعد از رحلت پیامبران، جانشینان معصومی قرار دهد تا جامعۀ انسانی را در رسیدن به سر منزل مقصود کمک کند و بیقین بدون آن، این هدف ناتمام خواهد ماند؛ زیرا اولاً: عقول انسانی به تنهایی برای تشخیص تمام عوامل و اسباب پیشرفت و کمال، قطعاً کافی نیست و گاهی حتی یک دهم آن‌را نیز تشخیص نمی‌دهند.

ثانیاً: آئین انبیا بعد از رحلت آنان، ممکن است دست‌خوش انواع تحریفات قرار گیرد. برای جلوگیری از تحریف لازم است پاسدارانی معصوم و الاهی باشند تا از آن پاسداری کنند. درست است که خداوند در بارۀ قرآن مجید فرمود: «انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون»؛[3] (ما قرآن را فرستادیم و خود حافظ و نگهبان آن هستیم). لکن این حفظ دین باید از طریق علل و اسباب آن باشد که این اسباب، همانا امامان معصوم( علیه السلام ) هستند.

این همان چیزی است که در بیان نورانی امام صادق( علیه السلام ) آمده است: «در میان ما اهل‌بیت در هر نسلی افراد عادلی هستند که تحریف غلو کنندگان را از اسلام نفی می‌کنند، و دست بدعت‌گذاران و دین‌سازان و اهل باطل را کوتاه می‌کنند و تأویل‌های نادرست جاهلان را کنار می‌گذارند».[4]

نیز امام علی( علیه السلام ) فرمود: «هرگز روی زمین خالی نمی‌شود از کسی به حجت الاهی قیام کند، خواه ظاهر و آشکار باشد و یا ترسان و پنهان تا دلایل الهی و نشانه‌های او باطل نگردد».[5]

ثالثاً: تشکیل حکومت الاهی و برقراری عدل و قسط و رسانیدن انسان به اهدافی که برای آن آفریده شده است، جز از طریق معصومان( علیه السلام ) ممکن نیست؛ زیرا حکومت‌های انسانی بنابر شهادت تاریخ همیشه در مسیر منافع مادی افراد یا گروه‌های خاصی سیر کرده و تمام تلاش‌های آنها در همین راستا بوده است. همان‌گونه که بارها آزموده‌ایم، عناوینی مثل دموکراسی و حکومت مردم یا حقوق بشر و مانند آن پوششی است برای رسیدن به اهداف شیطانی قدرت‌ها و آنها با استفاده از همین ابزار مقاصدشان را به شکل مرموزی بر مردم تحمیل کرده‌اند.

امام علی( علیه السلام ) در جمله‌ای کوتاه روح امامت را این‌گونه توصیف می‌کند: «موقعیت امامی که عهده‌دار امور مسلمانان است، مانند موقعیت ریسمانی است که مهره‌ها را به نظم می‌کشد و آنها را جمع کرده و در کنار یکدیگر قرار می‌دهد، اگر ریسمان از هم بگسلد مهره‌ها پراکنده می‌شود و هر کدام به جایی خواهد افتاد که هرگر نمی‌توان آنها را جمع کرد و به آنها نظام بخشید».[6]

رابعاً: ادامه و استمرار دستورات دین در جوامع نیاز به وجود امامان خبیر و آگاه به تمام جزئیات و دقایق دین دارد، تا در هیچ لحظه‌ای کوچک‌ترین نقطه ابهامی برای کسی باقی نماند.

از آنچه گفتیم به خوبی ضرورت و فلسفه وجود امامان معصوم معلوم می‌گردد.

اینها دلایلی است که ضرورت اعتقاد ما را به امامت و امامان توجیه می‌کند و نتیجه آن این شد که اگر ما به خاتمیت اسلام معتقد باشیم، باید به امامت اعتقاد داشته باشیم .

اگر بعضی گفته‌اند که ضرورتی برای نصب امام وجود ندارد و امر رهبری مسلمانان بعد از رحلت پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) به انتخاب مردم واگذار شده است، در پاسخ به این پرسش فقط به این نکته بسنده می‌کنیم که اگر شخصی کارخانه مهمی بسازد که هدفش تولید گرانقیمت‌ترین جواهرات باشد و استمرار این تولید را مد نظر داشته باشد و در حضور و غیبت او و حتی بعد از مرگ او هم این کارخانه تعطیل نشود و در این کارخانه دستگاه‌های دقیق و پیچیده‌ای باشد که شناخت آنها برای کسی ممکن نیست، مگر این‌که خود مبتکر و مخترع کسی را بر ظرایف و خصایص کار آنها آگاه کرده باشد، آیا عقلانی و قابل قبول است که این مخترع اعلان کند که بزودی(همین امسال) خواهد مرد، ولی کسی را که عالم به تجهیزات و دستگاه‌ها و قادر در به کارگیری آنها باشد، برای اداره کارخانه‌اش تعیین نکند؟ هرگز!

آیا دقت‌ها و پیچیدگی‌های علوم قرآن و سنت و احکام الهی و آیات محکم و تشابه قرآن و ... که همگی برای اداره زندگی بشر در تمام زمینه‌ها آماده است از دستگاه‌های این کارخانه ساده‌تر است؟ هرگز!

و آیا ثمره و نتیجه دین که پرورش جواهر و کمال انسانیت است(رسیدن به معرفت ا... و عبادت او) و تبدیل شهوت انسان به عفت و غضب او به شجاعت و برپایی مدینه فاضله بر اساس هدایت الاهی، کمتر از ثمره و تولیدات آن کارخانه جواهر سازی است؟ هرگز!

پس چگونه می‌توان باور داشت، دینی که می‌خواهد برنامه‌اش تا آخرین روز حیات جهان(قیامت) بر پا باشد و هدایت‌گری کند، برای بعد از پیامبر خود افرادی را تربیت و تعیین نکرده باشد تا وظایف(غیر از نبوت) او را انجام دهند؟

دلیل امامت امامان معصوم( علیه السلام )

از آن‌جا که امامت و تعیین امام باید از جانب خداوند متعال باشد، برای معرفت امام به نص قطعی و ادله عقلی نیاز داریم که ثابت کند این اشخاص امام هستند. مثلا عقل انسانی وقتی ویژگی‌های امامت از قبیل علم، عدالت، شجاعت، عصمت را به صورت کامل در فردی می‌یابد و دیگران را در این صفات ضعیف‌تر یا فاقد این صفات می‌بیند، حکم می‌کند که چه کسی امام است. و یا به وسیله نص قرآن یا روایات قطعی الصدور و قطعی الدلاله، ثابت می‌شود که چه کسی امام است.

در ذیل به بعضی از آیات و روایاتی که در تفسیر آنها وارد شده است، اشاره می‌شود:

«انما انت منذر و لکل قوم هاد»؛[7] تو تنها بیم دهنده‌ای و برای هر گروهی هدایت کننده‌ای است.

مفسران شیعه و بعضی از مفسران اهل‌سنت می‌گویند: انذار کننده پیامبر و هدایت کننده علی( علیه السلام ) است؛ زیرا ابن عباس می‌گوید: پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) دست مبارکش را بر سینه خود گذاشت و فرمود «انا المنذر»؛ (من بیم دهنده هستم)، و سپس اشاره به شانه علی( علیه السلام ) کرد و فرمود: «و انت الهادی یا علی! بک یهتدی المهتدون من بعدی»؛[8] تو هدایت کننده‌ای، ای علی! و به وسیله تو بعد از من هدایت شوندگان هدایت می‌شوند.

تفسیر الدر المنثور که از معروف‌ترین تفاسیر اهل‌سنت است، روایات متعددی در تفسیر این آیه از پیامبر اکرم( صلی الله علیه و آله و سلم ) نقل می‌کند که: «پیامبر اکرم( صلی الله علیه و آله و سلم ) در موقعی که این آیه نازل شد دست خود را به سینه مبارکشان گذاشتند و فرمودند: من بیم دهنده هستم و آن‌گاه به شانه حضرت علی( علیه السلام ) اشاره کرده و فرمودند هادی تویی ای علی ....».[9]

روایات دیگری به همین مضمون را جمعی از دانشمندان معروف اهل‌سنت؛ از جمله حاکم نیشابوری در مستدرک، ذهبی در تلخیص، فخر رازی و ابن کثیر در تفسیر خود و ابن صباغ مالکی در الفصول المهمه و گنجی شافعی در کفایة الطالب و طبری در تفسیر خود، و ابن حیان اندلسی در بحر المحیط و نیشابوری در تفسیر خویش و حموینی در فرائد السمطین و... در کتاب‌های تفسیر خود آورده‌اند.[10]

«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقینَ»؛[11] ای کسانی که ایمان آورده‌اید از (مخالفت فرمان خدا) بپرهیزید و با صادقان باشید.

فخر رازی در تفسیر کلمه «الصادقین» می‌گوید مراد از صادقین معصومان هستند، ولی می‌گوید: مراد از معصومان، جمیع امت‌اند.[12] در حالی‌که هیچ عرب زبانی در هنگام نزول این آیه از کلمه «صادقین» مجموع امت را نمی‌فهمیده است، پس چگونه می‌توان آن‌را حمل بر این معنا کرد؟ لذا باید بپذیریم که در هر عصر و زمانی صادقی که هیچ اشتباه و خطایی در سخنان او نیست وجود دارد که ما باید پیرو آنها باشیم!

علاوه بر این بسیاری از مفسران و محدثان اهل‌سنت از ابن عباس نقل کرده‌اند که آیه فوق درباره علی بن ابی‌طالب( علیه السلام ) است.

ثعلبی در تفسیر خود، گنجی در کفایة الطالب، سبط الجوزی در تذکره از گروهی از علما چنین نقل می‌کند: «علمای سیره (تاریخ پیامبر) گفته‌اند معنای این آیه آن است که با علی( علیه السلام ) و خاندانش بوده باشید، ابن عباس می‌افزاید: علی( علیه السلام ) سید و سرور صادقان است.[13]

در روایات متعددی که از طریق اهل‌بیت( علیه السلام ) به ما رسیده است، بر این معنا تاکید شده است.[14]

«اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم»؛[15] اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید رسول خدا را و صاحبان امر را.

مفسران شیعه همگی اتفاق نظر دارند که منظور از «اولی الامر» در آیه مبارکه، امامان معصوم هستند.

علاوه بر آن شیخ سلیمان قندوزی حنفی در کتاب ینابیع المودة از تفسیر «مجاهد» نقل می‌کند که این آیه درباره علی( علیه السلام ) نازل شد، در آن هنگام که پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) او را در جنگ تبوک، جانشین خود در مدینه قرار داد.

و نیز از علی( علیه السلام ) نقل می‌کند؛ در گفت‌وگویی که با مهاجران و انصار داشت، به این آیه در برابر آنان استدلال کرد و مهاجر و انصار ایرادی بر او نگرفتند.[16]

در شواهد التنزیل حاکم حسکانی از علمای اهل‌سنت در ذیل همین آیه نقل می‌کند که حضرت علی( علیه السلام ) می‌گوید از پیامبر پرسیدم «اولی الامر» چه کسانی هستند؟ پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) فرمود: «تو نخستین آنها هستی».[17]

امامت در روایات

در روایات فراوانی از پیامبر اسلام( صلی الله علیه و آله و سلم ) مسئلۀ امامت مطرح شده است که ما به ذکر چند روایت اکتفا می‌کنیم:

یک. حدیث ثقلین: این حدیث فراوان از پیامبر اکرم( صلی الله علیه و آله و سلم ) در کتاب‌های معروف شیعه و اهل‌سنت(در منابع دست اول) نقل شده است، به طوری که هیچ تردیدی در صدور آن از پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) نیست. از مجموع احادیث معلوم می‌شود که پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) این حدیث را در موارد متعددی بیان فرمود که حاکی از اهمیت این حدیث است. در صحیح مسلم که از معروف‌ترین منابع دست اول اهل‌سنت است و از مهم‌ترین صحاح شش‌گانه اهل‌سنت محسوب می‌شود، از زیدین ارقم نقل می‌کند: «رسول خدا( صلی الله علیه و آله و سلم ) در میان ما برخاست و خطبه خواند در محلی که آبی بود و «خم» نامیده می‌شد(غدیر خم) و در میان مکه و مدینه قرار داشت. پس حمد خدا را به جا آورد و بر او ثنا گفت و سپس فرمود: «اما بعد، ای مردم من بشری هستم و نزدیک است فرستاده پروردگارم بیاید و دعوت او را اجابت کنم و من در میان شما دو چیز گرانبها می‌گذارم نخست کتاب خدا که در آن هدایت و نور است، پس کتاب خدا را بگیرید و به آن تمسک جوئید - پیامبر تشویق و ترغیب فراوانی درباره قرآن کرد - سپس فرمود: و اهل‌بیتم را به شما توصیه می‌کنم که خدا را در باره اهل‌بیتم فراموش نکنید، به شما توصیه می‌کنم خدا را درباره اهل‌بیتم فراموش نکنید، به شما توصیه می‌کنم خدا را درباره اهل‌بیتم فراموش نکنید. (3 بار تکرار کردند).[18] اشاره به این‌که مسئولیت الاهی خود را در مورد اهل‌بیت( علیه السلام ) فراموش نکنید.»

قرار دادن اهل‌بیت( علیه السلام ) در کنار قرآن، به عنوان دو چیز گرانمایه و سه بار تأکید بر آن، نشان می‌دهد که این امر با سرنوشت مسلمانان و هدایت آنان و حفظ اصول اسلام، پیوند و ارتباط داشته و دارد، و گرنه در کنار هم قرار نمی‌گرفت.

حدیث ثقلین در منابع معروف سنن ترمذی،[19] سنن دارمی،[20] مسند احمد،[21] ( که از ائمه چهارگانه اهل‌سنت است)، سنن نسایی،[22] مستدرک الصحیحین،[23] الصواعق المحرقه،[24] اسد الغابة فی معرفة الصحابة،[25] احیاء المیت،[26] سنن بیهقی،[27] المعجم الکبیر[28] و در کتب دیگری از کتب مورد اعتماد اهل‌سنت آمده است.

مرحوم میر حامد حسین هندی در کتاب خلاصه عبقات الانوار از یک‌صد و بیست و شش کتاب معروف نام می‌برد و عین عبارت هر کدام را با قید جلد و صفحه کتاب در آن‌جا آورده است.[29]

این از نظر سند و اتقان حدیث ثقلین، اما از نظر معنا و محتوا نکات بسیار دقیقی در این حدیث شریف نبوی وجود دارد که عبارت‌اند از:

قرآن و اهل‌بیت همیشه همراه یکدیگرند و جدایی ناپذیر می‌باشند و آنها که طالب حقیقت‌اند باید دست به دامن اهل‌بیت( علیه السلام ) بزنند.
همان‌گونه که پیروی از قرآن بدون هیچ قید و شرطی بر همه مسلمانان واجب است، پیروی از اهل‌بیت نیز بدون قید و شرط واجب می‌باشد.
جدایی ناپذیر بودن قرآن و اهل‌بیت و وجوب اطاعت بی‌قید و شرط از آنان، دلیل روشنی بر معصوم بودن آنها از خطا و گناه و اشتباه است.
پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) فرمود این دو (قرآن و عترت) همیشه با هم هستند تا در کنار حوض کوثر نزد من آیند و این به خوبی نشان می‌دهد که در تمام طول تاریخ اسلام فردی از اهل‌بیت به عنوان پیشوای معصوم وجود دارد. و همان‌گونه که قرآن همیشه چراغ هدایت است آنها نیز چراغ هدایت‌اند، پس باید تلاش کنیم و در هر عصر زمان آنها را پیدا کنیم.
از این حدیث استفاده می‌شود که جدا شدن و یا پیشی گرفتن از اهل‌بیت( علیه السلام ) مایه گمراهی است.
آنها از همه افضل و اعلم و برترند.

جالب این‌که «سمهودی شافعی» از علمای معروف اهل‌سنت در قرن نهم و دهم هجری، در یکی از نوشته‌های خود به نام جواهر العقدین که درباره حدیث ثقلین نگاشته، می‌نویسد: «این حدیث می‌فهماند که در هر زمانی تا روز قیامت در میان اهل‌بیت( علیه السلام ) کسی وجود دارد که شایستگی تمسک و پیروی دارد، همان‌گونه که قرآن مجید نیز این چنین است».[30]. [31]

دو. حدیث سفینه: از احادیث معروف درباره اهل‌بیت( علیه السلام ) و امامان معصوم «حدیث سفینه» است که به طور گسترده در کتب معروف شیعه و اهل‌سنت نقل شده است.

این حدیث را حداقل هشت نفر از صحابه پیامبر اکرم( صلی الله علیه و آله و سلم ) نقل کرده اند.(ابوذر، ابوسعید خدری، ابن عباس، انس، عبدالله بن زبیر، عامربن واثله، سلمة بن الاکوع و علی بن ابی‌طالب).

حدیث فوق در ده‌ها کتاب از کتاب‌های معروف اهل‌سنت آمده است.

ابوذر این حدیث را این‌طور نقل می‌کند: «شنیدم رسول الله( صلی الله علیه و آله و سلم ) فرمود: مثل اهلبیتی کمثل سفینة نوح فی قوم نوح، من رکبها نجی و من تخلف عنها هلک»؛[32] اهل‌بیت من در میان شما مانند کشتی نوح‌اند هر کس بر آن سوار شود نجات می‌یابد و هر کس از آن جدا شود هلاک می‌گردد.

عبقات الانوار این حدیث را از 92 کتاب که به وسیله 92 نفر از دانشمندان معروف اهل‌سنت تألیف شده، نقل می‌کند(با تمام مشخصات).[33]

از این حدیث شریف نکات ارزش‌مندی استفاده می‌شود که به بعضی از آنها اشاره می‌کنیم:

بعد از پیامبر اکرم( صلی الله علیه و آله و سلم ) طوفان‌های ضلالت و گمراهی امت اسلامی را فرا می‌گیرد و بسیاری را نابود می‌کند.
برای رهایی از چنگال این خطرات تنها یک نقطه امید وجود دارد و آن کشتی نجات اهل‌بیت( علیه السلام ) است که تخلف و جدایی از آن بیقین مایه هلاکت است.
آنچه مایه نجات است تنها محبت و دوستی آنها نیست که بعضی از دانشمندان اسلامی آن‌را مطرح کرده‌اند و می‌گویند هر کس اهل‌بیت( علیه السلام ) را دوست داشته باشد اهل نجات است، بلکه شرط نجات پیروی از آنها است که نقطه مقابل «تخلف» است که در روایات آمده است.
وجود کشتی نجات اهل‌بیت( علیه السلام ) تا آخر جهان ضروری است؛ زیرا تا آخر جهان خطر طوفان‌ها و ضلالت‌ها و گمراهی‌ها وجود دارد.
تمسک بی‌قید و شرط به اهل‌بیت( علیه السلام ) در مقابل تخلف از آنان می‌تواند شاهد خوبی بر وجود امامی معصوم در هر زمان در میان اهل‌بیت( علیه السلام ) باشد که پیروی از او مایه نجات و تخلف از او مایه هلاکت است.[34]

سه. حدیث امامان اثنا عشر: حدیث امامان دوازده‌گانه نیز از احادیث معروف و مشهور است و در اکثر کتاب‌های صحاح اهل‌سنت وجود دارد.

در صحیح مسلم از جابر بن سمره نقل می‌کند: سمعت رسول الله ( صلی الله علیه و آله و سلم ) یقول: لایزال الاسلام عزیزاً الی اثنی عشر خلیفة ثم قال کلمة لم افهمها! فقلت لابی ما قال؟ فقال: کلهم من قریش»؛ یعنی شنیدم پیامبر اکرم( صلی الله علیه و آله و سلم ) فرمود: اسلام پیوسته عزیز خواهد بود تا دوازده خلیفه بر مسلمانان حکومت کنند، سپس سخنی فرمود که من نفهمیدم، پس به پدرم (که در آن‌جا حاضر بود و از من به پیامبر نزدیک‌تر بود) گفتم: پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) چه فرمود؟ گفت: پیامبر فرمود: تمام آنها از قریش‌اند.[35]

همین حدیث در صحیح بخاری با عبارت مشابه،[36] صحیح ترمذی،[37] صحیح ابی داوود،[38] و مسند احمد در چندین مورد آمده است.[39] و ....

اما از نظر محتوای حدیث، تعبیراتی که در این روایات آمده است متفاوت است. در بعضی از روایات تعبیر شده است به «اثنی عشر خلیفه» (دوازده جانشین) و در بعضی «اثنی عشر امیراً» و در بعضی سخن از ولایت و حکومت دوازده مرد است، ولی روشن است که همه اینها اشاره به مسئله ولایت و خلافت است.

از سوی دیگر در غالب این روایات که به طرق مختلف نقل شده، جمله «کلهم من قریش»، (همه از قریش‌اند) دیده می‌شود و در بعضی از روایات آمده «کلهم من بنی هاشم» (همه از بنی هاشم‌اند).[40]

در غالب این احادیث آمده است که صدای پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) به هنگام جمله اخیر آهسته بود و جمله فوق مخفیانه ادا شد و این نشان دهنده این است که افرادی با بودن دوازده جانشین پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) در قریش، یا در بنی هاشم مخالف بودند.

به هر حال تفسیر این حدیث شریف که در منابع دست اول آمده و همه علمای اسلام به آن معترف‌اند، برای پیروان اهل‌بیت روشن است و آنها مفهوم آن‌را چیزی جز دوازده امام معصوم نمی‌دانند. ولی پیروان مذاهب دیگر نتوانسته‌اند تفسیر روشنی برای آن بیان کنند دلیل آن هم معلوم است؛ زیرا خلفای نخستین چهار نفر و خلفای بنی امیه 14 نفر و خلفای بنی عباس بالغ بر سی و هفت نفر بودند. و هیچ‌کدام از اینها بر ائمه اثنا عشر تطبیق نمی‌کند و با جمع و تفریق هم مشکل حل نخواهد شد، مگر این‌که بعضی را به میل خود حذف کنیم و بعضی را بپذیریم که آن هم با هیچ منطقی سازگار نیست.

به علاوه ما روایاتی داریم که هم از طریق اهل‌سنت و هم از طریق شیعه نقل شده است و در بعضی از آنها که نام امامان دوازده‌گانه - همان‌گونه که پیروان مکتب اهل‌بیت معتقدند - آمده است و در بعضی دیگر به نام اولین آنها «علی( علیه السلام )» و آخرین آنها «حضرت مهدی( علیه السلام )»، در بعضی دیگر به سومین آنها «امام حسین( علیه السلام )» اشاره شده است. به این صورت که پیغمبر اکرم( صلی الله علیه و آله و سلم ) به امام حسین( علیه السلام ) اشاره کرد و فرمود: «این فرزندم امام است و فرزند امام و برادر امام و پدر امامان نه‌گانه».[41]

اگرچه در زمینه امامت ائمه( علیه السلام ) روایات معتبر زیادی داریم، ولی در این‌جا به همین مقدار بسنده می‌کنیم.[42]

[1]. «و اذ ابتلی ابراهیم ربه بکلمات فاتمهن قال انی جاعلک للناس اماماً قال و من ذریتی قال لا ینال عهدی الظالمین». بقره، 124.

[2]. ر. ک. شرح تجرید، ص 271 (با کمی تلخیص و اقتباس)، به نقل از، مکارم شیرازی، ناصر، پیام قرآن، ج 9، ص 38- 37.

[3]. حجر، 9.

[4]. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 1، ص 32، باب صفة العلم، ح 2، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق.

[5]. سید رضی، نهج البلاغه، محقق، صبحی صالح، ص 497، کلمات قصار، کلمه 147، قم، هجرت، چاپ اول، 1414ق.

[6]. همان، خ 46.

[7]. رعد، 7.

[8]. فخرالدین رازی، ابوعبدالله محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، ج 19، ص 14، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم، 1420ق.

[9]. سیوطی، جلال الدین، الدر المنثور، ج 4، ص 45، قم، کتابخانه آیة الله مرعشی نجفی، 1404ق.

[10]. برای آگاهی از منابع این حدیث و مدارک آن می‌توانید به، احقاق الحق، ج 3، ص 88 - 92 مراجعه کنید.

[11]. توبه، 119.

[12]. مفاتیح الغیب، ج 16، ص221.

[13]. مرعشی تستری، قاضی نور الله، احقاق الحق، ج 3، ص 297، قم، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی‏، 1409ق.

[14]. عروسی حویزی، عبد علی بن جمعه، تفسیر نور الثقلین، تحقیق، رسولی محلاتی، سید هاشم، ج 2، ص280، ح 392-393، قم، اسماعیلیان، چاپ چهارم، 1415ق.

[15]. ینابیع المودة، ص 114، 115- 116.

[16]. شواهد التنزیل، ج 1 ، ص 148، طبع بیروت.

[17]. حسکانی، عبید الله بن عبدالله، شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، محقق، مصحح، محمودی، محمدباقر، ج 1، ص 189، تهران، مجمع إحیاء الثقافة الإسلامیة، التابعة لوزارة الثقافة و الإرشاد الإسلامی، چاپ اول، 1411ق.

[18]. صحیح مسلم، ج 4، ص 1873.

[19]. سنن ترمذی، ج 5، ص662، ح 3786.

[20]. سنن دارمی، ج 2، ص432، بیروت، دارالفکر.

[21]. مسند احمد، ج 5، ص 182، بیروت، دارالصادر.

[22]. خصایص نسائی، ص 2.

[23]. مستدرک الصحیحین، ج 3، ص 109.

[24]. صواعق المحرقه، ص 226، مصر، عبداللطیف.

[25]. اسدالغابة فی معرفة الصحابة، ج 3، ص 47، طبع مصر.

[26]. احیاء المیت، که در حاشیه الاتحاف به چاپ رسیده است، ص 116.

[27]. سنن بیهقی، ج 10، ص 114.

[28]. طبرانی، المعجم الکبیر، ص 137.

[29]. خلاصه عبقات الانوار، ج 2، ص 105.

[30]. همان، ص 285.

[31]. ر. ک: «الفاظ حدیث ثقلین در منابع اهل‌سنت و شیعه»، 17344.

[32]. المعجم الکبیر و المعجم الصغیر، ص 78، چاپ دهلی؛ دینوری، عیون الاخبار، ج 1، ص 212، چاپ مصر؛ حاکم نیشابوری، مستدرک، ج 3، ص150؛ ذهبی، میزان الاعتدال، ج 1، ص 224؛ سیوطی، تاریخ الخلفاء، ص 573.

[33] خلاصه عبقات الانوار، ج 2، ص 126- 195.

[34]. ر. ک: «حدیث سفینه»، 8938.

[35]. صحیح مسلم، ج 3، ص 1453، بیروت، دار احیاء التراث العربی.

[36]. صحیح بخاری، ج 3، جزء نهم، ص 101.

[37]. صحیح ترمذی، ج 4، ص 501، بیروت، دارالاحیاء التراث العربی.

[38]. صحیح ابی داوود، ج 4.

[39]. ر. ک: منتخب الاثر، ص 12؛ احقاق الحق، ج 13.

[40]. ینابیع المودة، ص 445، باب 77.

[41]. کشف المراد، ص 314، قم، مصطفوی.

[42]. این پاسخ با استفاده از تفسیر پیام قرآن، ج 9 (امامت و ولایت در قرآن مجید ) آماده شده است.

 

T

ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر: