شیعه نیوز:
پرسش
چرا افعال آیات 68 به بعد سوره زمر مربوط به زمان گذشته است؟ مگر نفخ صور و رستاخیز مربوط به آینده نیست؟ بیشتر مترجمان قرآن، همگی زمان آینده ترجمه کردهاند که به لحاظ دستور زبان عرب بیاشکال نیست. از ترجمه هم بگذریم کلمه «اورثنا الارض» در آیه 74 هم به نوعی تصریح میکند که زمان گذشته افعال، درست بوده و نفخ صور در گذشته انجام شده که همه اینها عجیب است و نیاز به شفافسازی بدون تخطئه مترجمان دارد.
پاسخ اجمالی
در ادبیات عرب - و نیز برخی زبانهای دیگر - با اینکه «فعل ماضی» به صورت پیشفرض بر «انجام فعل در زمان گذشته» دلالت دارد، اما در شرایط خاصی از حالت پیشفرض خود خارج شده و نشانگر زمان آینده خواهد بود، که به برخی از این موارد اشاره میکنیم:
1. دعا: از آنجا که دعا نوعی خواهش و امر به شمار میرود که تنها برای آینده معنا خواهد داشت، اگر در آن از فعل ماضی نیز استفاده شود، معنای آینده از آن برداشت خواهد شد؛ مانند: «وفّقَکَ اللهُ»؛ خدا تو را موفق نماید و «غَفَرَ اللهُ لَکُم»؛ خدا شما را بیامرزد.
2. شرط: قرار گرفتن فعل ماضی در جمله شرطیه و بعد از ادات شرط، نیز میتواند در موارد بسیاری این فعل را دارای معنای آینده کند:
«وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها»؛[1] (و اگر تمایل به صلح نشان دهند، تو نیز از در صلح درآی).[2]
3. صله «ما» مصدری: اگر فعل ماضی، صله «ما» مصدری قرار بگیرد و عامل در آن «ما» مصدری نیز فعل مستقبل باشد، این فعل ماضی که صله قرار گرفته نیز دارای معنای آینده خواهد شد؛ مانند: «أفعَلُ خیراً ما دُمتَ حیّا»؛ (تا هنگامی که زندهام، کار نیک انجام خواهم داد).
4. ارتباط با ظروف مستقبل: برخی از آنچه به عنوان «ظرف» در ادبیات عرب شناخته شدهاند، مانند «اذا» در درون خود معنای استقبال را دارند؛ از اینرو در جملاتی مثل «سقیت إذا تغوّرت النّجوم»، فعل ماضی که در ارتباط با آن قرار گرفته است، بر معنای استقبال دلالت میکند.
5. منفیشدن با «إن» نافیه: فعل ماضی اگر بعد از «إن» نافیه قرار بگیرد، نیز دارای این ظرفیت خواهد شد که معنای آینده از آن برداشت شود:
«وَ لَئِنْ زالَتا إِنْ أَمْسَکَهُما مِنْ أَحَدٍ مِنْ بَعْدِه»؛[3] (و هرگاه منحرف گردند، کسى جز او نمیتواند آنها را نگاه دارد).
6. بعد از همزه تسویه: اگر فعل ماضی بعد از همزهاستفهامی واقع شود که نشانگر مساویبودن دو چیز است، ممکن است که معنای استقبال بگیرد؛ مانند «سَواءٌ عَلَیْکُمْ أَ دَعَوْتُمُوهُم أَمْ أَنْتُمْ صامِتون»؛[4](تفاوتی نمیکند آیا به سوی حق دعوتشان کنید و یا آنکه خاموش باشید).
7. بعد از کلّما و حیث و نیز حروف تحضیض(هلّا، الا، لوما، و لولا): اگر فعل ماضی بعد از این حروف قرار گیرد ممکن است که به معنای استقبال باشد:
«فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَة»؛[5] (چرا از هر گروهى از آنان، طایفهاى کوچ نمیکند)،
«کُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَیْرَها»[6] (هرگاه پوستهاى تنشان [در آن] بریان گردد [و بسوزد]، پوستهاى دیگرى به جاى آن قرار میدهیم).
8. صله برای موصول عام: اگر فعل ماضی، صله برای موصول عامی که مصداق آن مشخص نیست، قرار گیرد، ممکن است به معنای مستقبل باشد؛ مانند «إِلَّا الَّذِینَ تابُوا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَقْدِرُوا عَلَیْهِم»؛[7] (مگر آنها که پیش از دست یافتن شما بر آنان، توبه کنند).
9. صفت برای نکره عام: اگر فعل ماضی، صفتی برای اسم نکره عام قرار بگیرد که مصداق مشخصی ندارد، میتواند دلالت بر معنای استقبال داشته باشد؛[8] مانند این حدیث نبوی: «نضّرَ اللهُ امرأً سَمِعَ مَقالَتی فَوَعَاهَا فَبَلَّغَهَا کَمَا سَمِعَهَا»؛[9] (خداوند، شاد کند کسى را که چیزى از ما میشنود و آنرا همانگونه که شنیده، حفظ میکند و به دیگران میرسانَد).
10. موارد حتمی الوقوع: اگر متکلم سخن از اتفاق و واقعهای به میان آورد که وقوع آن در آینده حتمی و تخلف ناپذیر است، (به این اعتبار که امری که در گذشته رخ داده، ممانعت از وقوعش محال است) زمان آنرا نازل منزله زمان گذشته قرار داده و به جای فعل مضارعی که دلالت بر استقبال کند، از فعل ماضی استفاده میکند.[10] به همین دلیل، بسیاری از افعال مربوط به وقایع روز قیامت که در قرآن به کار گرفته شده، به صورت فعل ماضی آمده است.[11] این نوع استعمال، نوعی استعاره نیز به شمار میرود.[12]
به عبارت دیگر و در مورد پرسش، خداوند از آنجایی که نظرش بر آن است که معاد و قیامت را به عنوان امری تخلفناپذیر به مردم معرفی کند، از صیغه ماضی استفاده کرده و با این روش از مردم میخواهد تا همانطور که در مورد واقعهای که در گذشته رخ داده، اطمینان کامل و صد در صد دارند، در مورد قیامت که در آینده رخ خواهد داد نیز اطمینان داشته باشند.
[1]. انفال، 61.
[2]. دعکور، ندیم حسین، القواعد التطبیقیه فی اللغة العربیة، ص 88، بیروت، مؤسسه بحسون، چاپ دوم.
[3]. فاطر، 41.
[4]. اعراف، 193.
[5]. توبه، 122.
[6]. نساء، 56.
[7]. مائده، 34.
[8]. ناظر الجیش، محمد بن یوسف، شرح التسهیل المسمی تمهید القواعد بشرح تسهیل الفوائد، ج 1، ص 215 – 221، قاهره، دار الاسلام، چاپ اول.
[9]. ابونعیم اصفهانی، أحمد بن عبد الله، حلیة الأولیاء و طبقات الأصفیاء، ج 5، ص 105، سعاده، 1394ق.
[10]. حسن، عباس، النحو الوافی، ج 3، ص 81، تهران، ناصر خسرو، چاپ دوم، 1367ش.
[11]. مثل: «وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ ذلِکَ یَوْمُ الْوَعید»، «فَیَوْمَئِذٍ وَقَعَتِ الْواقِعَةُ»، «إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَت»، «إِذا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزالَها»، «وَ نادى أَصْحابُ الْجَنَّةِ أَصْحابَ النَّارِ»، «وَ سیقَ الَّذینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ زُمَراً» و... .
[12]. دانشگاه بینالمللی مدینه، البلاغه، البیان، البدیع، ج 1، ص 177، مدینه.
T