سایر زبان ها

شهروند خبرنگار

صفحه نخست

سرویس خانواده شیعه

سرویس شیعه شناسی

سرویس عکس

سرویس فیلم

صوت

سردبیر

صفحات داخلی

آیا محمد بن ابی‌بکر از نزدیکان و پیروان امام علی( علیه السلام ) بود؟ چگونه فرزند ابوبکر در دامان علی( علیه السلام ) بزرگ شد؟ در صورت امکان زندگی‌نامه وی را بیان کنید؟

محمد فرزند ابوبکر(خلیفه اول) در سال حجة الوداع در مسیر مدینه به مکه به دنیا آمد. مادرش اسماء بنت عمیس، ابتدا با جعفر بن ابی‌طالب ازدواج کرد. بعد از شهادت جعفر، به همسری ابوبکر در آمد. ثمره این ازدواج، تولد محمد بود.
کد خبر: ۱۹۵۵۶۶
۱۱:۲۹ - ۱۳ شهريور ۱۳۹۸

شیعه نیوز:محمد فرزند ابوبکر(خلیفه اول) در سال حجة الوداع در مسیر مدینه به مکه به دنیا آمد. مادرش اسماء بنت عمیس، ابتدا با جعفر بن ابی‌طالب ازدواج کرد. بعد از شهادت جعفر، به همسری ابوبکر در آمد. ثمره این ازدواج، تولد محمد بود. محمد در دوران کودکی پدرش را از دست داد. اسماء پس از مرگ ابوبکر به عقد امام علی( علیه السلام ) در آمد و این‌گونه محمد به خانه علی( علیه السلام ) راه یافت.
محمد بن ابی‌بکر در جنگ‌های جمل و صفین در رکاب آن‌حضرت جنگید. وی در نامه‌ای به معاویه در توصیف علی( علیه السلام ) می‌گوید؛ اول کسى که دعوت پیامبر اسلام( صلی الله علیه و آله و سلم ) را اجابت کرد و اسلام آورد، برادر و پسر عمویش امیرالمؤمنین على( علیه السلام ) بود. او با جان خویش آن‌حضرت را در مقابل تمام اذیت‌های قریش محافظت نمود. علی( علیه السلام ) بود که در تمامى موقعیت‌های خطرناک در کنار پیامبر اسلام قرار داشت.

پاسخ تفصیلی
محمد فرزند ابوبکر(خلیفه اول) در سال حجة الوداع در مسیر مدینه به مکه متولّد شد.[1] کنیه او ابو قاسم است.[2] این کنیه را خواهرش عائشه، به او داد.[3]
مادرش اسماء بنت عمیس، خواهر میمونه همسر پیامبر اسلام( صلی الله علیه و آله و سلم ) بود. اسماء بنت عمیس ابتدا با جعفر بن ابی‌طالب ازدواج کرد، سپس به همراه او به حبشه هجرت کرد و در آن‌جا ساکن شد و فرزندانی را به دنیا آورد. بعد از هجرت پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) به مدینه، او نیز به همراه دیگران به مدینه مهاجرت کرد. زندگی مشترک او با جعفر ادامه داشت تا این‌که جعفر به شهادت رسید. اسماء پس از شهادت جعفر به همسری ابوبکر درآمد. ثمره این ازدواج، تولّد محمد بود. محمد در دوران کودکی پدرش را از دست داد. وی پس از مرگ ابوبکر با امام علی( علیه السلام ) ازدواج کرد و این‌گونه محمد به خانه علی( علیه السلام ) راه یافت و تحت تربیت ایشان قرار گرفت.[4]
از آن‌جا که تربیت محمد در دامان علی( علیه السلام ) بود، افکار و عقاید محمد نیز به امام علی( علیه السلام ) نزدیک‌تر شد. محمد در اعتقاد و عمل از علی( علیه السلام ) پیروی می‌کرد و رابطه خوبی با آن‌حضرت داشت و در جنگ‌هایی؛ مانند جمل و صفین نیز در رکاب آن‌حضرت جنگید.[5] محمد همچنین فرزندی به نام قاسم داشت که دخترش با امام باقر( علیه السلام ) ازدواج کرد و امام صادق( علیه السلام ) را به دنیا آورد.[6]
نقش محمد بن ابی‌بکر در قتل عثمان
اولین حادثه تاریخی مهم که محمد در آن نقش داشت و تاریخ به صورت مشخص از او نام می‌برد، حادثه قتل عثمان است. تعدادی از اهالی و بزرگان مصر به نزد اصحاب پیامبر اکرم( صلی الله علیه و آله و سلم ) در مسجد النبی آمده و از عملکرد عثمان و والی او در مصر شکایت کردند. صحابه نیز حق را به ایشان داده و عثمان را سرزنش کردند. در گفت‌وگویی که میان آنها و عثمان سر می‌گیرد، عثمان از جماعت می‌خواهد فردی را برای ولایت مصر معرفی کنند. آنها محمد بن ابی‌بکر را پیشنهاد می‌دهند و عثمان ولایت او را مهر و امضا می‌کند. او به همراه تعدادی از مهاجر و انصار و اهالی مصر به سمت مصر حرکت می‌کند و در بین راه به غلام سیاه ‌پوستی رسیده و بعد از مشاجره‌ای، نامه عثمان به حاکم مصر را از او می‌گیرند. عثمان در این نامه نوشته بود که وقتی محمد بن ابی‌بکر و همراهانش از مهاجر و انصار به سمت تو آمدند، آنها را دستگیر و همگان را بکش. وقتی نامه خوانده شد، جماعت به مدینه برگشتند و در نزد بزرگان و اصحاب پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) نامه را خواندند و بر همگان، حقیقت امر آشکار شد و این‌گونه تصمیم بر محاصره خانه عثمان و بعد بستن آب بر ایشان گرفته شد.[7]
محمد از سردمداران مخالفت با عثمان بود. او به همراه چند نفر به داخل خانه عثمان رفت. محمد عثمان را گرفت و وى را به پشت بر زمین زد و روى سینه‏اش نشست، ریش عثمان را گرفت و گفت: معاویه به کمک تو نیامد؟! ابن عامر و ابن ابی‌سرح نیز به یاری تو نشتافتند!. عثمان به محمد گفت: اگر پدرت مرا در این وضعیت می‏دید، بر من گریه مى‏کرد. محمد با شنیدن این سخنان، عثمان را رها کرد و از خانه وى بیرون رفت».[8]
محمد در کنار علی( علیه السلام ) و توصیفات علی( علیه السلام ) از او
محمد از ملازمان علی( علیه السلام ) بود. زمانی که علی( علیه السلام ) آهنگ کوچ به کوفه و جنگ جمل را داشت، محمد را به همراه برخی از صحابه مانند عمار یاسر به آن‌جا فرستاد تا ابو موسی اشعری و مردم کوفه را به سوی خود فرا خوانده و آنها را برای جهاد در نزد خداوند آماده کند.[9]
محمد در جنگ جمل که عائشه(خواهرش) از سردمداران جبهه مخالف بود، در رکاب علی( علیه السلام ) جنگید و در جنگ صفین نیز ایشان را همراهی کرد.[10] او در این جنگ نامه‌ای به معاویه نوشت و سابقه و فضیلت‌های علی( علیه السلام ) را به او گوشزد کرد و با تندی و با بیان خیانت‌های آل سفیان، او را از اعمالی که انجام می‌داد بر حذر داشت. محمد در این نامه، علی( علیه السلام ) را این‌گونه توصیف می‌کند: «... و اول کسى که دعوت پیامبر اسلام( صلی الله علیه و آله و سلم ) را اجابت کرد و اسلام آورد، برادر و پسر عمویش علىّ بن ابى‌طالب( علیه السلام ) بود که سخنان آن‌حضرت را پنهانى تصدیق کرده و او را بر تمام خویشان و اقرباى خود برتری داد، و نقد جان خود را براى سلامتى و خوشى آن‌حضرت پیوسته به کف داشت. هنگام گرفتارى و سختى و اقدامات مخالفان و آزار دشمنان نسبت به رسول خدا در نهایت تلاش و محبّت و صمیمیّت مى‌‏کوشید. امروز تو را مى‌‏بینم که مى‌‏خواهى نسبت به على بن ابى‌طالب( علیه السلام ) افتخار و برترى‏ جویى! حال این‌که تو تویى و او او است، همو که در تمام قسمت‌هاى خیر بارز و برجسته است و تو لعین پسر لعینى. تو و پدرت همواره مخالف و دشمن اسلام و پیامبر بوده و از هیچ توطئه‏‌اى فروگذار نکرده‌‏اید، و لحظه‌‏اى براى خاموش ساختن نور خدا از بذل مال و تحریک اشخاص و جمع و تهیّه نیرو و قوا مضایقه نکرده‌‏اید، و تا دم مرگ پدرت این‌گونه بود و بر این کار؛ تو جانشین او شده‏‌اى.
پس چگونه است که امروز خود را با على بن ابى‌طالب برابر مى‌‏دانى، حال این‌که او وارث علم رسول خدا و وصىّ او است، او نخستین پیرو و وفادارترین فرد به پیامبر است، و تو و پدرت(أبو سفیان) دشمنان اویید، پس تا مى‌‏توانى از این راه ناصواب و باطل خود بهره‌‏ببر، و در گمراهى خود از پسر عاص استعانت و کمک بگیر، پس به همین زودی‌ها زندگى تو به پایان رسیده و حیله‌‏ات سپرى گشته و آخر مى‌‏فهمى که حسن عاقبت و نیکبختى در کجا بوده است، پس درود بر کسى که از راه هدایت پیروى نماید!».[11]
این نامه به روشنی، ارادت و اعتقاد محمد بن ابی‌بکر به امام علی( علیه السلام ) را نشان می‌دهد.
امام علی( علیه السلام ) بعد از جنگ صفین، ولایت مصر را به محمد سپرد و او والی یکی از بزرگ‌ترین ولایت‌های اسلامی شد.[12] امام او را با نامه‌ای فرستاد که در آن کلیات و اصول حکومت اسلامی و حاکم اسلامی را گوشزد کرده بود.[13]
اما مصر نقطه‌ای حساس و کلیدی در جامعه آن زمان بود و برای معاویه نیز بسیار اهمیت داشت؛ لذا مشکلات و درگیری‌هایی در آن‌جا به وجود آمد. امام در نهایت مالک بن اشتر نخعی از بزرگ‌ترین و کارآمد‌ترین افراد خود را به جای محمد در حکومت مصر فرستاد. خبر وقتی به محمد رسید، او را ناراحت کرد که در نتیجه آن امام این‌گونه به او نوشت:
«خبر دل تنگیت از این‌که اشتر را به منطقه حکم‌رانیت فرستادم به من رسید، این کار من نه به جهت این بود که تو را کاهل و سست مى‏دانستم، و نه به علت این‌که مى‏خواستم کوشش زیادترى از خود نشان دهى. اگر از حکومت مصر آنچه در اختیار تو است از تو گرفتم، تو را حاکم منطقه‏اى‏ قرار مى‏دهم که زحمتش برایت آسان‌تر، و حکومتش براى تو خوشایندتر باشد».[14] محمد نیز در جواب امام، نامه‌ای نوشته و اطاعت و احترام خود به امام علی( علیه السلام ) را نشان داد.[15] اما رسیدن مالک به مصر به سرانجام نرسید و در میان راه، در اثر سم به شهادت رسید[16] و محمد در مصر باقی ماند و سپاه شام بدان‌جا رسید. در نهایت محمد توسط لشکر شام شهید شد و آنها بدن محمد را در شکم خَری قرار داده و آن را آتش زدند.[17]
وقتی خبر شهادت محمد را به علی( علیه السلام ) دادند، ایشان فرمودند: «اندوه ما بر او به اندازه شادى شامیان است؛ چرا که آنها دشمنى را از دست دادند و ما دوستى را».[18] او همچنین در مورد از دست دادن مصر فرمود:‌ «مى‏‌خواستم هاشم بن عتبه را فرماندار مصر کنم، اگر او را انتخاب مى‏‌کردم میدان را براى دشمنان خالى نمى‌‏گذارد، و به عمرو عاص و لشکریانش فرصت نمى‏‌داد، نه این‌که بخواهم محمد بن ابى‌بکر را نکوهش کنم، که او مورد علاقه و محبّت من بوده و در دامنم پرورش یافته بود».[19]
همچنین زمانی که امام عبدالله بن عباس را به سمت مصر و جنگ با شامیان می‌فرستد، این‌گونه در مورد محمد می‌گوید: «مصر را گشودند و محمد پسر ابوبکر، که خدایش بیامرزاد، شهید گردید پاداش مصیبت او را از خدا مى‏خواهم. فرزندى خیرخواه و کارگذارى کوشا و تیغى برنده و رکنى بازدارنده بود. من مردم را بر انگیختم تا در پى او روند، و آنان را فرمودم تا به فریاد وى رسند پیش از آنکه- شامیان- کار او را پایان دهند و آنان را نهان و آشکار، فراوان نه یک بار، خواندم ...».[20]

[1]. ابن حجر عسقلانى، احمد بن على، الإصابة فى تمییز الصحابة، تحقیق: عبد الموجود، عادل احمد، معوض، على محمد، ج 6، ص 194، دار الکتب العلمیة، بیروت، چاپ اول، 1415ق.
[2]. ابن عبدالبر، یوسف بن عبد الله‏، الاستیعاب فى معرفة الأصحاب، تحقیق: البجاوى، على محمد، ج‏ 3، ص 1366، دار الجیل، بیروت، چاپ اول، 1412ق.
[3]. ابن أثیر، أبو الحسن علی بن محمد، أسد الغابة فى معرفة الصحابة، ج ‏4، ص 326، دار الفکر، بیروت، 1409ق.
[4]. الاستیعاب فى معرفة الأصحاب، ج 4، ص 1784 – 1785.
[5]. همان، ج ‏3، ص 1366.
[6]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق و مصحح: غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 1، ص 472، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ چهارم، 1407ق.
[7]. ابن قتیبة الدینوری، أبو محمد عبد الله بن مسلم، الإمامة و السیاسة (تاریخ الخلفاء) تحقیق: شیری، علی، ج 1، ص 55 – 56، بیروت، انتشارات دار الأضواء، چاپ اول، 1410ق.
[8]. ابن کثیر دمشقی‏، البدایة و النهایة، ج 7، ص 184، دار الفکر، بیروت، بی‌تا؛‌ أسدالغابة، ج ‏4، ص 326.
[9]. الإمامة و السیاسة، ج ‏1، ص 84.
[10]. أسد الغابة، ج ‏4، ص 326.
[11]. طبرسى، احمد بن على، الإحتجاج على أهل اللجاج، ترجمه، جعفرى، ج ‏1، ص 399، اسلامیه، تهران، چاپ اول، 1381ش؛ نصر بن مزاحم، وقعة صفین، محقق و مصحح: هارون، عبد السلام محمد، ص 118 – 119، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، قم، چاپ دوم، 1404ق.
[12]. الاستیعاب فى معرفة الأصحاب، ج ‏3، ص 1366.
[13]. شریف الرضى، محمد بن حسین، نهج البلاغة، محقق و مصحح: صبحی صالح، نامه 27، ص 383 – 385، هجرت، قم، چاپ اول، 1414 ق.
[14]. نهج البلاغة، نامه 34، ص 407.
[15]. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 33، ص 557، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، چاپ دوم، 1403ق.
[16]. ثقفی، ابراهیم بن محمد بن سعید بن هلال، الغارات أو الإستنفار و الغارات، محقق و مصحح: محدث، جلال الدین،‏ ج 1، ص 259 – 260، انجمن آثار ملی، تهران، چاپ اول، 1395ق.
[17]. الاستیعاب فى معرفة الأصحاب، ج ‏3، ص 1366.
[18]. نهج البلاغة، ص 532.
[19]. همان، خ 68، ص 98.
[20]. همان، ص 408.

 

T

ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر: