به گزارش «شیعه نیوز»، این جملات، بخشی از اظهارات دختر جوان ۲۳ ساله ای است که برای شکایت از یک رمال کلاهبردار و حقه باز پا به کلانتری شفای مشهد گذاشته است.
او در شرح شکایت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری گفت: مدتی بود با مشکلاتی در زندگی شخصی ام مواجه بودم که در حل آن عاجز مانده بودم اما به جای مدد گرفتن از مشاوران و روان شناسان متخصص، با دوستان و نزدیکان در این باره مشورت می کردم و از آن ها یاری می خواستم، تا این که یکی از همکارانم که در جریان مشکلاتم قرار گرفته بود، پیشنهاد داد این موضوع را با یک رمال حاذق که به «خان» شهرت داشت، در میان بگذارم.
او گفت: امکان ندارد کسی به در خانه این رمال برود و دست خالی بازگردد. به عبارت دیگر، سحرهای خان مرده را زنده می کند! من که تحت تاثیر صحبت ها و تعریف و تمجیدهای همکارم قرار گرفته بودم، این موضوع را با یکی از صمیمی ترین دوستانم مطرح کردم و او نیز که از زندگی شخصی و مشکلاتم آگاهی کامل داشت، تشویقم کرد که با رمال تماس بگیرم و از او کمک بخواهم.
دوستم گفت: امتحانش که ضرری ندارد، از طرفی اگر رمال توانست مشکلت را حل کند ،من هم از او دعای گشایش بخت خواهم گرفت! پس از این که با رمال تماس گرفتم، او از آن سوی خط بدون این که مرا ببیند یا سوالی بپرسد، از خصوصی ترین مشکلاتم سخن گفت و حتی جزئی ترین ویژگیهای خواستگارانم را بیان کرد. من هاج و واج بودم و دیگر حرفی برای گفتن نداشتم.
با خود گفتم حتما این فرد، رمال کاربلدی است و در کارش تبحر دارد و می تواند مشکلاتم را حل و فصل کند. خان به من امیدواری داد و گفت: دوای دردهایت پیش من است. تو چهار چاکراه بسته داری که باید آن ها را باز کنم و هزینه آن بین هفت تا هشت میلیون تومان می شود، البته چون شاغل هستی ،می توانی آن را به صورت اقساطی پرداخت کنی! خان از من خواست که برای گرفتن سرکتاب و باز کردن قفل های زندگی ام، به منزلش بروم. وقتی موضوع را برای دوستم تعریف کردم، او نیز ترغیب شد که همراهی ام کند. بدین ترتیب به همراه دوستم به منزل خان واقع در بولوار ابوطالب مشهد رفتیم. وقتی وارد منزل شدیم، علاوه بر خان، مرد دیگری نیز حضور داشت که خان او را مثلث شیطان می نامید!
خان از من خواست که برای گرفتن سرکتاب و باز کردن قفل ، داخل اتاق مخصوص بروم. هنگامی که دوستم خواست مرا همراهی کند و داخل اتاق بیاید، خان و مثلث شیطان اجازه ندادند. آن ها گفتند هنگام خواندن سحر باید تنها باشم وگرنه امکان دارد این سحر و جادو باطل شود.
وقتی به همراه خان ، داخل اتاق رفتم، او در اتاق را بست و گفت که به من اعتماد کن، باید بدانی که من هیچ قصدی ندارم جز این که می خواهم قفل های زندگی ات را باز کنم تا شیطان از وجودت خارج شود! خان ماسک را از روی دهانم برداشت و گفت: «چقدر داغ هستی ! خوب می دانم که از عشقش می سوزی اما نگران نباش، من به تو کمک خواهم کرد که به خواسته ات برسی، فقط باید خوب به حرف هایم گوش بدهی و هیچ سوالی نپرسی!»
خان ادعا کرد که برای خواندن سحر لازم است که روسری و مانتویت را در بیاوری تا این وردها اثر کند. سپس خان با آن چشم های شیطانی اش نگاهی به من انداخت و گفت: تو چهره فوق العاده زیبایی داری، یکی از همکارانت به تو چشم بد دارد و قصدش این است که با تو رابطه غیر متعارف داشته باشد، به همین دلیل تو را سحر و جادو کرده است. او بختت را بسته تا بتواند نقشه اش را عملی کند، اما نیاز به نگرانی نیست، من تمام قفل ها را باز می کنم و طلسم را می شکنم، فقط باید کاملا به حرف هایم گوش بدهی.
خان با کمال وقاحت از من خواست کنارش بنشینم تا جادو را باطل کند. او می خواست دستم را بگیرد و مر ا به سمت خود بکشاند که دیگر به نیت پلید و شیطانی او پی بردم. خودم را عقب کشیدم و در حالی که ترسیده بودم، گفتم: دیرم شده است باید بروم اما خان گفت: اشکالی ندارد، نگران نباش، وردی می خوانم که دیرت نشود!
خان وقتی عکس العمل من را دید، جملاتی را زیر لب خواند و چیزی روی یک برگه نوشت و به دستم داد و گفت: دو قفل از مشکلات زندگی ات باز شد اما دو چاکراه بسته دیگر داری که برای باز کردن آن ها ، باید یک روز دیگر بیایی تا خروس سیاه برایت سر ببرم و بعد هم باید شیطان را کاملا از وجودت خارج کنم!
با شنیدن این سخنان از زبان رمال، ترس تمام وجودم را فرا گرفت و با عجله از اتاق بیرون آمدم و به دوستم اشاره کردم که سریع از خانه خارج شویم اما خان و مثلث شیطان محاصره مان کردند و اجازه خروج ندادند. آن ها گفتند باید هزینه طلسم شکنی را بپردازی، بعد می توانی خارج شوی. او به من گفت: دوستت این جا میماند تا تو بروی و مبلغ یک میلیون تومان به کارت من واریز کنی. در حالی که دوستم از شدت ترس به خود می لرزید، من از خانه خارج شدم و سریع پول را برای رمال کارت به کارت کردم تا زودتر دوستم را از این مهلکه نجات دهم. هنگامی که رسید واریز پول را به رمال تحویل دادم، او گفت که می توانید بروید اما وای به حال تان اگر این موضوع را برای کسی تعریف کنید، اگر این کار را انجام دهید، اجنه را به سراغ تان می فرستم تا آزارتان دهند.
وقتی من و دوستم از خانه خان خارج شدیم، نفس راحتی کشیدیم اما از شدت هیجان اتفاقی که برایمان رخ داده بود، زبان مان بند آمده بود و گیج و منگ بودیم . چند ساعت بعد، هنگامی که ماجرا را دوباره برای خودمان مرور کردیم متوجه شدیم که این رمال با همدستی همکارم، قصد سوء استفاده مالی و ایجاد رابطه غیر اخلاقی با مرا داشته است. همکارم که از زندگی شخصی من مطلع بود، آن اطلاعات را در اختیار خان قرار داده بود تا او آن ها را از زبان خودش بیان و اعتماد مرا جلب کند و...
این گونه بود که به کلانتری آمدیم تا از این رمال شیاد و کلاهبردار شکایت کنیم.
شایان ذکر است، در اجرای دستور سرگرد علی امارلو( رئیس کلانتری ۱۹ شفا) ماموران دایره اطلاعات این کلانتری پس از هماهنگی با مقام قضایی در پوشش مشتری وارد منزل رمال حیله گر شدند و در حین ارتکاب جرم او را دستگیر کردند. در ادامه از منزل متهم آلات و ادوات رمالی همچون دم روباه کشف و ضبط و منزل متهم نیز پلمب شد. متهم ۵۶ ساله که سه فقره سابقه کیفری نیز دارد و بنا به گفته خودش معتاد است، پس از انتقال به دایره اطلاعات کلانتری مورد بازجویی های فنی و پلیسی قرار گرفت و به اتهامات خود نیز اعتراف کرد، سپس در اجرای دستور مقام قضایی به زندان مرکزی وکیل آباد منتقل شد.
انتهای پیام