به گزارش «شیعه نیوز»، استاد خارج فقه و اصول حوزه علمیه قم گفت: اگر عمر آن کسانی که در مقابل غدیر ایستادند، آن کسانی که در مقابل امیرالمؤمنین ایستادند، گرفته شده بود که این همه جنایت مستمر از آنها در طول تاریخ نمیماند. اگر خدا به اینها عنایت داشت عمرشان را میگرفت، برای اینکه این وزر و وَبال اضافه نشود. اما این عنایت شامل حالشان نشد و این غضب الهی، بغض و مقت الهی آنها را گرفت.
متن سخنان آیت الله علوی بروجردی در شرح دعای مکارم الاخلاق به شرح زیر است:
در دعای شریف مکارم الاخلاق وجود مقدس آقا امام سجاد صلواتاللّهوسلامهعلیه میفرمایند:
«فَإِذَا کَانَ عُمُرِی مَرْتَعاً لِلشَّیْطَانِ فَاقْبِضْنِی إِلَیْکَ قَبْلَ أَنْ یَسْبِقَ مَقْتُکَ إِلَیَّ، أَوْ یَسْتَحْکِمَ غَضَبُکَ عَلَیَّ.
خدایا اگر عمر و زندگی من مرتع شیطان است، یعنی من ملعبه شیطان هستم، از خودم ارادهای برای اینکه در مسیر تو قرار بگیرم ندارم، منتظر نشستهام تا چه محرّک شیطانی پیدا بشود که من دنبال آن حرکت کنم، مرا از این دنیا بِبَر».
اکثر مردم تا جایی خوب هستند که زمینه انحراف نباشد
متاسفانه اکثر مردم تا وقتی خوب هستند که زمینه انحراف نباشد یعنی آدمهای خوبی هستند، در ظاهر زندگی میکنند، اما اگر یک موقعیت خلافی به وجود بیاید، مثلا اگر دیدند پولی هست، پول مردم هست، حق الناس است و کسی هم متوجه نمی شود، به آن دست میزنند. خوبی اینها متوقف بر این است که یک متحرّک شیطانی، یک مسأله و اسبابی برای انحراف فراهم نشود.
یا مثلا از نظر عقیدهای صاف و سر صاف هستند، اما اگر چهار تا شبهه مطرح شد به هم میریزند. تا موقعیتی پیش نیامده است زندگی عادی خود را میکنند.
مثلا تا وقتی صحبت ریاست نیست آدم معقولی هست، اما وقتی صحبت ریاست شد، وقتی میخواهد بر دیگران تفوّق پیدا کند، دیگر به حق و ناحق اهمیت نمیدهد این نوع زندگی مرتع شیطان است.
مرتع شیطان چیست؟
مرتع به اصطلاح جایی است که مکان و زمینی حاصلخیز باشد که در آن کشت میکنند، برداشت میکنند، شیطان زمانی میآید در زندگی انسان رسوخ کند که زندگی من مثل آن زمین قابل کشت باشد، یعنی شیطان بتواند در آن بکارد و برداشت کند. شیطان یا قوای نفسانی یا شیاطین، همه مجموعهای هستند که در مقابل نفس لوّامه قرار میگیرند. در مقابل قوای رحمانی قرار میگیرند. در این زمان، زندگی فرد مرتع آنها میشود و آنها در آن کشت میکنند.
امام سجاد صلواتاللّهوسلامهعلیه از خداوند درخواست میکنند؛ خدایا اگر زندگی من اینجور شد، این وسیله گناه را در دست من قرار نده وگرنه سقوط میکنم، این شرایط را برای من پیش نیاور والّا منحرف میشوم. چون این طورافراد اراده ندارند. اگر اینجوری است که اراده من ضعیف است، اگر عمر ما، آنات زندگی ما، میخواهد مرتع شیطان باشد، خدایا "فَاقْبِضْنِی إِلَیْکَ” پرونده این زندگی را بِبَند. طومارش را جمع کن. "قَبْلَ أَنْ یَسْبِقَ مَقْتُکَ إِلَیَّ” قبل از آن که غضبت متوجه من بشود.
بقول آن شاعر گفت:
بـا تـــو مــــداراها کــند چون که از حد بگذرد رسوا کند
خدایتعالی با یک خلاف و انحراف بنده، به او غضب نمیکند
خداوند متعال این جور نیست که با یک خلافی، با یک انحرافی اخذ بکند، اما اینها به دنبال هم جمع میشوند در جایی که دیگر رابط و مانعی از غضب خدا نسبت به انسان وجود ندارد، دیگر مانعی باقی نمیماند، غضب او ما را میگیرد. خداوند محل غضب نیست. مسأله این است که گاهی از اوقات در اثر انجام گناه و تکرار گناه انسان به یک ورطهای میافتد، در دل یک سیاهی میافتد که دیگر راهی برای نجات آن وجود ندارد.
بعضی از اعمال یا صفات یا عقاید خوب مانع از غضب الهی است
گاهی از اوقات انسان گناهکار هست و خیلی هم گناه کرده است اما یک کارهایی در کنارش دارد. مانند حرّ ابن یزید ریاحی؛ یک عمر سپهسالار لشکر ظلم است، اصلا در آن بساط نشو و نما کرده و تمام زندگیاش در خدمت ظالمان است، کلمات امام صادق علیهالسلام را راجع به معونه ظالمان و خدمت ظالمان ببینید. حرّ همه زندگیاش آلوده است و جای تعارف نیست. اما یک چیزی در کنار این آلودگی در وجودش بود و همان باعث شده که آن غضب الهی شامل حالش نشود و فرصت برایش ادامه مییابد. در ابتدا وقتی در مقابل سیدالشهدا صلواتاللّهوسلامهعلیه قرار میگیرد، تهدید میکند. او سیدالشهدا را در کربلا محصور کرد. حضرت به او فرمود: «بگذار به یمن برویم یا به مدینه برگردیم». حرّ گفت: «نمیشود، همینجا باید شما را متوقف کنم». و لذا محاصره کرد. بساط کربلا و جنایاتی که در آنجا واقع شد او بهپا کرد. وقتی به نماز ایستادند، حضرت فرمودند: «شما نماز خودتان را بخوانید، (معلوم میشود در آن زمان هم مثل حالا بوده است)، ما هم نماز خودمان را میخوانیم». حرّ گفت: «یابن رسول اللّه وقتی شما به نماز میایستید، انسان نماز خواندن با شما را از دست بدهد؟! ما خدمت شما نماز میخوانیم».
این یک چیزی هست و معلوم میشود هنوز یک چیزی از آن اصالتش و فطرتش باقی مانده است.
وقتی حضرت با او تکلّم می کنند و میفرمایند: «ثکلتک امک» یعنی مادرت به عزایت بنشیند، یعنی خدا تو را بکشد. چون آقا با او محاجّه میکردند و او میگفت: «نه به مدینه برگردید و نه به یمن بروید، همین جا باید بمانید، یا بیعت کنید یا جنگ کنید». در عرب اسم مادر بردن و امّ خطاب کردن را خیلی بد میدانند. لذا بعد از آن جملهی حضرت، حرّ گفت: «اگر مادر شما صدیقه کبری نبود، هرکسی دیگری بود اسم مادرش را میبردم. اما چه کنم مادر شما کسی است که من جز با دیدهی احترام و خضوع نمیتوانم به او نگاه بکنم».
این رفتارها نشان می دهد که از اصالتش هنوز چیزی مانده است و باعث میشود راه نجاتی پیدا بشود. آن هم راه نجاتی که مثل امام حسین باشد. سیدالشهدا حتی از او نپرسیدند تو چرا زودتر نیامدی؟! چرا این بساط را سر ما درآوردی؟! زودتر اگر متوجه شده بودی ما اینگونه گرفتار نمیشدیم؟ یا این که تو اوّل کسی بودی که این بساط را بهپا کردی. هیچیک از این حرفها را نزدند بلکه فرمودند: «انت حرّ کما سمتک امک حرّا». این حریت و آزادگی را تو داری بیا، میپذیریمت. وقتی هم خواست میدان برود آقا فرمودند: «تو مهمان ما هستی تو به ما وارد شدی بیا بنشین». نمیدانم حرّ این جمله را گفته است یا نه؟! اما این حقیقتی بود آقا شما مهمان این مردم نبودید؟! اینها شما را دعوت نکرده بودند؟! این همه نامه!
اینجا خدا به اصطلاح یک روزنه باقی میگذارد.
وقتی روزنههای هدایت را میبندیم، مشمول غضب الهی میشویم اما گاهی اوقات این روزنه ها رو میبندیم و غضب خدا شامل حال ما میشود. نه اینکه خدا از ما غضبناک بشود بلکه وقتی روزنهها بسته شد، مستحق غضب میشود.
این جمله معروف است شاید مضمون روایت هم باشد که دل ما روز اول صاف و پاک بود. هر گناه یک نقطه سیاه بر این دل مینشاند. اگر توبه نباشد، نقطهی سیاه میماند. این نقاط سیاه اضافه میشود. گاهی از اوقات تمام این دل سیاه میشود. آن وقت به کجا میانجامد؟ قرآن میفرماید: "ثُمَّ کانَ عاقِبَهَ الَّذینَ أَساؤُا السُّواى أَنْ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ وَ کانُوا بِها یَسْتَهْزِؤُن[۱]”.
دیگر راهی برای توبه نمیماند. همه چیز را انکار میکند. این چیزی است که امام سجاد مسألت میکند که خدایا قبل از اینکه به آنجا برسد و این زندگی من مرتع شیطان شود و امیدی هم به نجات من نباشد و مرد این هم نیستم که خودم را از این ورطه بیرون بکشم، قبل از اینکه همه چیز سیاه بشود، قبل از اینکه همه فرصتها از دست برود، جان من را بگیر.” قَبْلَ أَنْ یَسْبِقَ مَقْتُکَ إِلَیَّ، أَوْ یَسْتَحْکِمَ غَضَبُکَ عَلَیَّ. قبل از اینکه آن نظر عنایتت را از من بگیری، نظر عنایتی که خدا حتی به بندگان خاطی خودش هم دارد، حتی به آنهایی که در جهنم عذاب میشوند.
رحمت الهی حتی ممکن است شامل حال فرعون در حال غرق شدن هم بشود
این روایت را فراموش نکنیم و توجه داشته باشید، فرعون وقتی دنبال موسی داخل نهرِ شکافته شده رفت، فکر کرد که به قول معروف این بساط هست و ادامه دارد و او هم از آن عبور میکند. شاید پُزی هم به لشکرش داد که ما این کارها را کردیم. چون از این حرفها میگفت. یکمرتبه آبها به هم آمد. وقتی فرعون دید آبهایی که شکافته شده بودند، دارند به می آیند و قافیه را میباخته و قائله تمام شده و آخر کار است و مسأله تمام است. داد زد گفت: «موسی اشتباه کردم، موسی من را ببخش، موسی برگشتم». مدام داد زد «موسی، موسی». حضرت موسی هم جوابش را نداد، آب آمد و غرق شدند و تمام شد. جبرئیل آمد یا شاید خطاب مستقیم بود که «موسی، چرا فرعون این همه داد زد و التماس کرد، به او توجه نکردی؟! چرا اینقدر سنگدلی کردی»؟! گفت: «خدایا این ادعای خدایی میکرد». گفت: «بله، اما این را بدان اگر به جای اینکه چند بار گفت موسی، یک بار من را صدا کرده بود، من جوابش را میدادم، موسی تو خالق او نیستی، او مخلوق تو نبود، من خالق او هستم».
یعنی حتی آن فرعون با آن سابقه و آن پرونده، در آن لحظه هم باز امکان دریافت عنایت از خداوند را دارد.
امام سجاد صلواتاللّهوسلامهعلیه میفرمایند: «خدایا، قبل از اینکه این فرصتها از دست برود، ما را نگذار. چون اگر بگذاری جز اینکه این وَبال اضافه بشود چیز دیگری ندارد. چه وَبال برای خودمان چه برای مردم.
عمر اصحاب سقیقه، در حقیقت غضب الهی به آنهاست نه لطف او
اگر عمر آن کسانی که در مقابل غدیر ایستادند، آن کسانی که در مقابل امیرالمؤمنین ایستادند، گرفته شده بود که این همه جنایت مستمر از آنها در طول تاریخ نمیماند. چندسال در دنیا ماندند، بعدش چند سال عمر کردند؟ آن ریاستها چقدر بود؟ چه مقدار بود؟ اما همه معیارها را تغییر دادند و عوض کردند. چه در امر حکومتداری چه در امر روابط بین مردم. همه چیز یکمرتبه عوض شد. آن صفایی که در زمان رسول اللّه صلیاللّهعلیهوآله بود، آن عظمتی که در زمان رسول اللّه بود، همه اینها به هم ریخت. افتاد دنبال رفیقبازی، زور و زر، زد و بند. به قول امروزی ها لابی کردند و همه چیز منحرف شد. اگر خدا به اینها عنایت داشت عمرشان را میگرفت، برای اینکه این وزر و وَبال اضافه نشود. اما این عنایت شامل حالشان نشد و این غضب الهی، بغض و مقت الهی آنها را گرفت.
به هرحال امیدواریم خداوند قبل از آن که فرصت بگذرد، ما را متوجه حالاتمان بکند و متذکر به احوال خودمان بکند.