به گزارش «شیعه نیوز»، حجتالاسلاموالمسلمین میرزا احمد اسدی مدرس سطح عالی فلسفه و عرفان اسلامی حوزه علمیه قم، عظمت و جایگاه منحصر به فرد امام صادق (علیه السلام) در بین معصومین(علیهم السلام) و چرایی نامگذاری مکتب امامیه به مکتب جعفریه را در گفتگویی موردبررسی قرار داد.
چرا به مکتب امامیه، مکتب جعفریه گفته میشود؟
درباره حضرت صادق (علیه السلام) علیالخصوص و ائمه اطهار (علیهم السلام) علی العموم، مطالب و محورهای بسیاری وجود دارد که در طول تاریخ نویسندگان و گویندگان ما به آن پرداختهاند. ممکن است در برخی جهات کمتر پرداختهشده باشد و برخی محورهای عمده امام شناسی کمتر موردتوجه قرارگرفته باشد و امروزه پرداختن به این محورها بسیار ضروری به نظر میرسد، همانطور که مستحضرید، هنگامیکه مذاهب اسلامی را میشمارند، به مذهب جعفری میرسند. مذاهب و نحلههایی که در امت اسلامی و در ملل و نحل اسلامی اتفاق افتاده، نحله امامیه را نحله جعفریه مینامند. بااینکه این نحله، نحله باقری، نحله سجادی و یا نحله حسینی ، حسنی و سایر ائمه (علیهم السلام) هم هست.
دو دلیل نامگذاری مکتب امامیه به جعفریه
الف- جنبه تاریخی
اما اینکه ما را جعفری مینامند، یکجهت تاریخی و یکجهت فوق تاریخی دارد. جهت تاریخی آن مربوط به اوضاع اجتماعی و فرهنگی جامعه اسلامی در عصر حضور حضرت است که در زمان امام صادق (علیه السلام) فضای باز علمی به وجود آمد بهگونهای که مذاهب مختلفی در جامعه ایجادشده و راهها و مسلکهای گوناگونی طی شد، در چنین شرایطی حضرت صادق (علیه السلام) یکی از ارکان بودند و وقتی به امام صادق(علیه السلام) و شیعیان امامیه میرسیدند، در رأس آنها، رهبر آنها و خط دهنده امامیه و شیعه حضرت صادق(علیه السلام) بود و در همه زمینهها حضرت برای گفتن حرفهای فراوانی داشتند و برای اشکال جواب داشت و بهترین موضعگیریها در میان امت اسلامی در جهات مختلف را حضرت جعفر بن محمد الصادق عرضه میکردند بهاینترتیب ایشان بهعنوان یک شاخص در میان امت درآمدند و علامت و مشخصه ممیزه امامیه، در وجود نازنین حضرت صادق (علیه السلام) تبلور پیدا کرد و در این برهه تاریخی تا امروزه، ما را جعفری مینامند که حضرت جعفر الصادق(علیه السلام) ازنظر ما بهعنوان نماینده پیامبر(صلی الله علیه و آله) و ائمه(علیهم السلام) قبل و بعد از خودشان معرفی شدند و این مذهب را مذهب جعفری نامیدند. این جهت تاریخی نامگذاری مذهب بود.
پیچیدگی و دشواری اسلامشناسی
مسئله مهم دیگر این است که اسلام، و اسلامشناسی، مسئله ای بسیار پیچیده است. امام راحل (رحمه الله علیه) میفرمودند: چه کسی حق دارد خود را اسلامشناس معرفی کند؟ چه کسی قادر است اسلامشناس باشد و خود را اسلامشناس معرفی کند؟ برای اینکه اسلام آنقدر ابعاد عمیق و گسترده ای دارد که انسانهای معمولی اگر بتوانند اسلام را بشناسند در بعدی از ابعاد و آنهم به نحو ناقص موفق میشود و این را نمیتوان اسلامشناسی نامید می گفتند : اگر کسی در فقه متبحر باشد آیا میتوان او را اسلامشناس نامید؟ اگر کسی در علم سلوک و اخلاق، فرد شاخص و ممتازی باشد میتوان او را اسلامشناس معرفی کرد؟ حتی اگر کسی در حکمت و فلسفه یک فیلسوف بهتماممعنا و یک عارف بهتماممعنا باشد، آیا میتوان او را اسلامشناس نامید؟ اگر کسی در تاریخ یا در علوم ادبی و امثال اینها شاخص باشد و صاحبنظر باشد، تألیفات مستند و متقن داشته باشد، او را میتوان اسلامشناس نامید؟ حقیقت این است که اگر اسلامشناسی ما محدود باشد به یکرشته دون رشتهای و علمی دون علمی و فن دون فنی، درواقع اسلام را نشناختهایم، اسلامشناس کسی است که اسلام را به ما هو اسلام شناخته باشد و اسلام بماهو اسلام آیینی است جامع در تمام ابعاد و زمینهها و در تمام رشتهها، در علوم عقلی و نقلی و همچنین در علوم ظاهری و باطنی، در مسائل شخصی و اجتماعی، چنین کسی را می توان اسلامشناس بدانیم و معرفی کنیم.
ضرورت توجه امت اسلامی به مسئله امامت و امام شناسی
حقیقتاً مسئله امامت که درواقع یکی از اصول و ارکان اسلام است آنگونه که سزاوار آن است بحث نشده است، البته دانشمندان و متکلمین ما از قدیم در کتب کلامی و شبهکلامی متعرض این معنا شدهاند، ولی امامت که فصل ممیزه ما نسبت به دیگران است، یک حقیقت و گوهری بسیار گسترده است، از باب نمونه یکی از محورهای عقیدتی اختلافی بین ما و اهل سنت این است که آیا امامت یک شأن اجتماعی است یا یک امر فوق اجتماعی است؟
متکلمین اهل سنت امامت را یک شأن اجتماعی میدانند لذا به اعتقاد ایشان خود اجتماع باید این امر را تأمین کنند و میگویند: امامت یک تکلیف مردمی است پس درواقع یک مسئله حقوقی و فقهی است و خود مردم باید اجتماع کنند و تکلیف آنهاست لذا از اصول دین نیست و از فروع فقهی است درحالیکه امامیه معتقد است امامت مسئله اجتماعی صرف نیست، البته امام باید در اجتماع باشد و هنر اداره اجتماع را داشته و اجتماع را به نحو احسن اداره و تربیت کند، اما مهم این است که امامت، ریاست در امور دنیایی نیست لذا در تعریف امام و امامت فرمودهاند که ریاستی عامه است نسبت به دین و دنیا، فقط نسبت به دنیا نیست بنا به اعتقاد اهل سنت و یک ریاست دینی هم در درجه اولی دارد که مقدم بر ریاست دنیوی است، البته این بحث مفصلی است و در کتابهای کلامی و محاجات کلامی این مباحث را مطرح کردهاند، اهل سنت میگویند امامت یک مسئله فقهی و مردمی است و ما معتقدیم که امامت یک مسئله فوق تکلیف اجتماعی است بلکه یک امر الهی و دینی است یعنی امام قبل از اینکه سروکارش با مردم باشد، سروکارش با دین و تبیین دین است، تبیین دین مسئله بسیار پراهمیتی است و نقش بسیار اساسی دارد و از بحثهای کلیدی و مسائل عمده است.
ب- شاخصیت امام صادق (علیه السلام) در تبیین اسلام راستین
امام صادق (علیه السلام) در برهه زمانی خود بهعنوان یک شاخص در امت اسلامی معرفی شدند، هرکسی را که منسوب به ایشان بود جعفری مینامیدند و جعفری نامیدن این طایفه حقه را به این دلیل انجام دادند که جعفری بودن یک وجه مکتبی و دینی و اسلامشناسی دارد چراکه اسلام حقیقت جامع و کامله ای دارد که کسی از افراد عادی نمیتواند آن را آنگونه که هست بشناسد، مگر آنکه در پرتوی معارف معصومین این شناخت حاصل شود؛ بنابراین وقتی میگفتند: جعفری، اشاره به امام و امامت واقعی قرآنی دارد.
عظمت و جایگاه منحصربهفرد امام صادق (علیه السلام) در بین معصومین
تمام سیره نویسان معترفاند که جناب امام صادق (علیه السلام) خصوصیات فردی و شخصی داشتند که در دیگران نبود، در کنار باز شدن فضای فرهنگی جامعه ایشان سعی داشتند با توجه به موقعیتهای زمانی و مکانی برخی ابهامات را روشن کنند و به تعبیری اسلام را تا جایی که ممکن بود در قالب کلاسهای درس، صحبتها، برخوردها و نشستهای عمومی و خصوصی مطرح کنند.
اگر در کتب روایی و تاریخی دقت شود ایشان ابهت و عظمت و بزرگی در نظر امت اسلامی پیداکرده بودند که در طول تاریخ شاید بینظیر باشد، البته رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بهجای خود، اما اگر شرایط زمان رسول خدا را هم در نظر بگیریم بازهم میبینیم رسول خدا(صلی الله علیه و آله) جلوه ملکوتی که باید در انظار مردم پیدا میشد را نمیبینیم چراکه مردم هنوز در کلاس ابتدایی اسلام بودند ولی در زمان امام صادق(علیه السلام) حدود یکصد و سی سال از تاریخ اسلام میگذشت و مردم از زوایای مختلف اسلام و قرآن آگاهیهایی داشتند و برای آنها اهمیت زیادی قائل بوند و در چنین فضایی رشد کرده بودند. امام صادق ابهت و عظمتی پیداکرده بودند که گمان نمیکنم در تاریخ اسلام حتی بعد از زمان ایشان برای احدی ایجادشده باشد.
برای درک جایگاه حضرت در عصر ایشان کافی است مروری اجمالی نسبت به مناظرات حضرت با گروهها و مذاهب مختلف که قسمتی از اینها در بحارالانوار و در کتب دیگر ازجمله ارشاد مرحوم شیخ مفید آمده است داشته باشیم.
سیره و روش زندگی امام صادق (علیه السلام) الگوی جامعه اسلامی و انسانی
ما حضرت صادق (علیه السلام) را باید مانند سایر ائمه (علیهم السلام) الگو بدانیم و اینکه آنها را امام میدانیم معنایش همین است و برای الگو گیری به شناخت است تا به این الگو نزدیک شویم و شناسایی ما نباید در حد یک شناسایی ابتدایی باشد گمان من بر این است که اگر ما بخواهیم شیعه درستی باشیم باید به همان اندازه که به نماز اهتمام میورزیم به معرفت امام نیز اهتمام بورزیم اگر امامت جزء اصول دین ماست همانطور که در توحید باید توحید را بشناسیم و آنچه مربوط به معرفت ربوبی هست را بدانیم به همین حساب امامت یک رکن است و باافتخار به اینکه ما امت امامیه داریم که اهلبیت و آل البیت را مقتدا و رهبر و پیشوای خود میدانیم و این افتخار کمی نیست، اما متأسفانه در شناخت اینها قدری کوتاهی شده است و علل و عوامل آن هر چه هست بهجای خود، ولی باید توجه داشته باشیم که شناخت ما از امام در حد شناسههای شناسنامهای نباشد، حتی معرفت ما در حد اینکه مثلاً جهات تاریخی مسئله را بدانیم لازم هست؛ اما کافی نیست.
ظهور عرفانهای مثبت و منفی نشانه عطش نسبت به معنویات است
مطلبی که بسیار مهم است و باید سرلوحه کارخود قرار دهیم و خصوصاً حوزههای علمیه و علما و بزرگان حوزهها باید به آن توجه بیشتری داشته باشند تدبیری بیندیشند و برنامهریزی کنند تا حوزویها و دیگران بهتبع حوزویان امام شناسی در یک سطح بالای معنوی در دستور کار خود قرار بدهند. البته امام شناسی در حد اینکه جانشین پیامبر هستند و در این حد که فلان دلیل دال است بر امامت فلان امام، آن بحثهایی که در کتب کلامی شده است و بسیار مفید است و حوزهها باید به آنها بپردازند؛ اما امام شناسی یک بعد معرفتی دیگری دارد که مغفول عنها واقعشده است بخصوص امروزه که جامعه ما یک جامعه مترقی در مسائل اجتماعی و جهانی است و مذاهب و نحلهها و بهعنوانمثال ظهورعرفانهای مثبت و منفی از جهات گوناگون کاشف از این است که جامعه ما عطشی نسبت به معنویات دارد، امام شناسی در این برهه زمانی بسیار حساس و ضروری است و ما که تأکیدداریم باید امام شناسی داشت، امام شناسی به بعد معنوی و روحانی آن و امام به وجهه واقعی آن مراد است.
کتاب شریف اثبات الهدی از مرحوم شیخ حر عاملی که از ذخایر و گنجینههاست و کمتر به آن توجه میشود درمقام بیآنهم غفلت شده است، این کتاب برای بیان معجزات و کرامات و خصایص روحی و ملکوتی که خداوند متعال در وجود نازنین ائمه قرار داده است تألیف شده است و این بسیار مهم است، این مسئله تکلیفی بر حوزهها و دانشمندان است، این جهت مغفول واقعشده؛ آن اندازهای که ما به برخی فروع فقهی میپردازیم آیا به بیان جهات معنوی ائمه میپردازیم، فقهای عظیم القدر که مایه اعزاز و افتخار حوزههای علمیه هستند گاهی یک هفته در یک فرع فقهی کار میکنند و کار خوب و بهجایی است، اما آیا به ذهن آمده است که این اندازه که ساعتها راجع به یک فرع فقهی بحث میکنیم در مورد فلان معجزه امام و اینکه چرا امام چنین قدرتی دارد بحث کنیم؟ مسائل کلامی در حوزهها کمرنگ است، کرامت امام مانند اعجاز نبی است، شما گاهی میشنوید که فلان عابد یا عالم نفس قدسی پیدا میکند وگاهی تأثیری در ماده کائنات پیدا میکند و خیلی اعجاب میکنید اما امام که فوق همه اینهاست و امامی که هرکسی به هر مقامی در جهات معنوی و تصرف برسد باید مدیون و ممنون امام باشد و از ممر وجود امام معصوم بهرهمند باشد چرا کمکاری میشود؟ شاید این نوعی حقناشناسی باشدکه ما حوزههایمان را از این معارف محروم کنیم و البته میدانید که رسیدن به این چیزها آسان نیست، راه دارد، علم دارد، کتاب دارد، فن دارد، رشتههایی که از قدیم در حوزهها به اسم معقول و مافوق معقول و دیگر اسامی بوده است، اما حساب این است که ما باید امام را بشناسیم و اگر امام را بشناسیم بیشتر خاضع و فدایی او میشویم.
با مطالب جزیی امام شناس نمی شویم
اگر امام حسین (علیه السلام) را به جهات قلبی و معنوی او بشناسیم، بیشتر فدایی و عاشق و دلباخته او میشویم و بیشتر حاضریم جانمان را در اعزاز مکتب او فدا کنیم تا اینکه اطلاعات ما در حد اطلاعات مقتل باشد البته مقتل هم عزیز است و باید پاس داشته شود ولی عرض بنده این است که امام شناسی مسئله سادهای نیست و با مطالب جزئی انسان امام شناس نمیشود، شهادت امام صادق جای این حرفها را دارد که امام صادق شناسی مطلب سادهای و لازم به نظر میرسد بزرگان حوزه برای امام شناسی هست داشته باشند امام شناسی یک مطلب عمیق و عرفانی و باطنی و ملکوتی است که دستیابی به آنهم کار هرکسی نیست و بدون مقدمات و اسباب میسر نخواهد شد.
سخن پایانی
در پایان این نکته را عرض کنیم که یکی از محورهای الگو بودن ائمه مسئله مکارم اخلاق آنهاست، این مکارم اخلاق در تاریخ ائمه(علیهم السلام) موج میزند، بسیاری از مشکلاتی که امروزه در جامعه حوزوی و غیر آن مشاهده میکنیم به دلیل ضعف اخلاق است که مکارم اخلاق در حوزهها کمرنگ شده است و این مطلب بسیار مهم است، شما کتب روایی و تاریخی را ببینید ائمه (علیهم السلام) در اخلاق مثل همه زمینهها در قله بودند و نمونه اخلاقی بودند، و در باب اخلاق هم بد نیست به یک موضوعی در پایان اشارهکنم و آن اینکه امروزه ما مزاحم و مخالف و معارض زیاد داریم، مخالفین علمی و عملی،اجتماعی ، سیاسی و عقیدتی.
دربحث مخالفین عقیدتی، شاید کسانی بر ما اعتراضات عقیدتی داشته باشند و شاید حرفهایشان به ما برسد و شاید هم نتوانند حرفشان را به ما برسانند اما برخورد ما با مخالفین عقیدتی چگونه باید باشد؟ ببینیم ائمه چگونه برخورد میکردند ما این را الگو قرار بدهیم، آنچنان زیبا و مهندسیشده و اصولی و روان با مخالفین عقیدتی برخورد میکردند که علاوه بر اینکه شبهات عقیدتی آنها را جواب میدادند ازنظر عملی هم این افراد فوقالعاده جذب میشدند.
جریان توحید مفضل
علامه مجلسی روایت توحید را از محمّد بن سنان از مفضَّل بن عمر روایت میکند که وی میگوید: روزی من در روضه مسجد پیامبر میان قبر و منبر بعد از عصر نشسته بودم؛ تا میرسد بدین جا که: ابن أبی العوجاء به رفیقش میگوید دَعْ ذِکرَ مُحَمَّدٍ- صلی الله علیه و آله و سلّم- فَقَدْ تَحَیرَ فِیهِ عَقْلِی، وَ ضَلَّ فِی أمْرِهِ فِکرِی، وَ حَدِّثْنَا فِی ذِکرِ الاصْلِ الَّذِی یمْشَی بِهِ!
ثُمَّ ذَکرَ ابْتِدَاءَ الاشْیاءِ وَ زَعَمَ أنَّ ذَلِک بِاهْمَالٍ لَا صَنْعَةَ فِیهِ وَ لَا تَقْدِیرَ، وَ لَا صَانِعَ لَهُ وَ لَا مُدَبِّرَ، بَلِ الاشْیاءُ تَتَکوَّنُ مِنْ ذاتها بِلَامُدَبِّرٍ، وَ عَلَی هَذَا کانَتِ الدُّنْیا لَمْ تَزَلْ وَ لَا تَزَالُ!
«واگذار سخن درباره محمد- صلی الله علیه و آله و سلّم- زیرا تحقیقاً عقل من راجع به او متحیر گردیده، و فکر من در امر او گم شده، و با ما در اصلی که در جریان میباشد گفتگو کن!
و پس از آن بیان کرد ابتدای اشیاء را و معتقد بود که آن با اهمال صورت گرفته است و در آن دست صانع و تقدیر در کار نبوده است، بلکه اشیاء بدون مُدَبِّر خود به خود تکوّن یافته و موجود شدهاند، و بر این منوال از ازل دنیا بوده است و تا ابد خواهد بود.»
مُفَضَّل میگوید: من از شدّت غضب و غیظ و نهایت خشم نتوانستم خویشتن داری نمایم و گفتم: ای دشمن خدا! در دین خدا الحاد ورزیدی و باری- جلّ قدسه- را که تو را آفریده است و در نیکوترین قوام و بنیان آفریده انکار کردی، آن خدائی که تو را بر أتمّ و أکمل صورتها صورت بندی نمود، و در احوال مختلفه از حالی به حالی منتقل کرد تا بدین حالت فعلی تو را درآورد.
بنابراین اگر در خودت تفکر کنی، و آن احساس لطیف درونت بدون دغدغه با تو از درِ صدق و راستی درآید تحقیقاً بدون شک و شبهه دلائل ربوبیت و آثار قیام صنعت پروردگارت را در خودت خواهی نگریست، و شواهد ربوبیت او- جَلَّ و تقدَّس- را در آفرینشت به طور وضوح خواهی یافت، و براهین و أدلّه وی را برای خودت آشکارا و ظاهر خواهی دید!
ابن أبی العَوْجاء گفت: یا هَذَا إنْ کنْتَ مِنْ أهْلِ الْکلَامِ کلَّمْنَاک، فَإنْ ثَبَتَ لَک حُجَّةٌ تَبِعْنَاک. وَ إنْ لَمْ تَکنْ مِنْهُمْ فَلَا کلَامَ لَک!
وَ إنْ کنْتَ مِنْ أصْحَابِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصَّادِقِ فَمَا هَکذَا یخَاطِبُنَا، وَ لَا بِمِثْلِ دَلِیلِک یجَادِلُنَا. وَ لَقَدْ سَمِعَ مِنْ کلَامِنَا أکثَرَ مِمَّا سَمِعْتَ، فَمَا أفْحَشَ فِی خِطَابِنَا، ولَا تَعدَّی فِی جَوَابِنَا.
وَ إنَّهُ لَلْحَلِیمُ الرَّزِینُ الْعَاقِلُ الرَّصِینُ، لَا یعْتَرِیهِ خُرْقٌ وَ لَا طَیشٌ وَ لَا نَزْقٌ. وَ یسْمَعُ کلَامَنَا وَ یصْغِی إلَینَا وَ یسْتَعْرِفُ حُجَّتَنَا حَتَّی اسْتَفْرَغْنَا مَا عِنْدَنَا وَ ظَنَنَّا أنَّا قَدْ قَطَعْنَاهُ أدْحَضَ حُجَّتَنَا بِکلَامٍ یسِیرٍ وَ خِطَابٍ قَصِیرٍ یلْزِمُنَا بِهِ الْحُجَّةَ، وَ یقْطَعُ العُذْرَ، وَ لَا نَسْتَطِیعُ لِجَوَابِهِ رَدًّا. فَإنْ کنْتَ مِنْ أصْحَابِهِ فَخَاطِبْنَا بِمِثْلِ خِطَابِهِ!
«ای مرد! اگر تو از اهل کلام میباشی به طریق متکلّمین با تو بحث کنیم، پس اگر برای تو حجّتی به ثبوت پیوست ازنظریه ات پیروی مینمائیم. و اگر از متکلّمین نیستی با تو بحثی نداریم!
و اگر از اصحاب جعفر بن محمّد میباشی او بدین گونه با ما مخاطبه نمینماید، و به مانند دلیل تو با ما مجادله نمیکند. وی بیشتر از آنچه تو از ما شنیدهای شنیده است امّا در پاسخ زبان به زشتی نگشوده است، و در جواب ما از حدّ منطق و انصاف تجاوز ننموده است.
مفضل بن عمر میگوید من با ناراحتی به منزل امام صادق رفتم و ماجرا را عرض کردم که یا بن رسول الله قضیه اینطور بود، حضرت فرمودند تو شاید نتوانسته ای جواب بدهی، شما فردا با قلم و کاغذ به منزل من بیا من چیزهایی می گویم که اینها سرمایههایی در دست تو باشد که هنگامیکه محاجی میکنی بتوانیم پاسخ آنها را بدهی که حضرت صادق چهار جلسه املاء میفرمود و مفضل مینوشت که از کتابهایی که بسیار خواندنی است لذا برخوردهای از روی اخلاق و سعه صدر در مسائل تربیتی نقش بسیار مهمی دارند.
انتهای پیام/ 852