به گزارش«شیعه نیوز»، فهمی هویدی در الشروق نوشت: کل تحولاتی را که مشاهده می کنیم با قدرت این سوال را درمیان می گذارد که: آیا ممکن است از جهان عرب اثری بعد از این باقی بماند؟ دلایلی که این سوال را پیش می کشد در چهار مورد زیر خلاصه می شود:
1
صحنه نخست: آدمی وقتی بحث هایی را که در کنفرانس «هرتزلیا» پیرامون نگرانی های اسراییل از افزایش تبلیغات اروپایی ها که خواستار تحریم دانشگاهی و اقتصادی اسراییل هستند می شنود، حال آنکه می بیند بنیامین نتانیاهو به دنبال تقویت اتحاد و همپیمانی خود با جهان عرب است حیرت می کند و نمی داند باید بخندد یا بگرید. این شگفتی زمانی عمق بیشتری پیدا می کند که به یاد آوریم روزی طرف عربی مساله فلسطین را مساله مرکزی خود می دانست و معتقد بود اسراییل دشمن شماره یک و استراتژیکش است.
فرصتی برای پرداختن به جزییات مباحث مطرح شده درباره نگرانی های اسراییل نسبت به تحولات کشورهای اروپایی نیست. ازجمله موارد مرتبط با تحریم ها و سرانجام شان ( که شمعون پرز آن را نوعی جنگ می داند ) لکن من در مقاله ای که نتانیاهو در مجله بریتانیایی اکونومیست به چاپ رساند نکاتی را می بینم که بدنیست اینجا گفته شود. حتی به نظرم بهترین ترجمه برای عنوان این مقاله باید این باشد که اعراب و اسراییل چنانکه یک ضرب المثلی مصری رایج می گوید «هردو به هوا رفتند». زیرا این مجله مظاهر دشمنی بین این دو را ردیف کرده و اینکه چگونه به سمت تفاهم و همکاری البته به صورتی غیر آشکار می روند. برای مثال به همکاری آشکار عربستان سعودی و اسراییل در یکی از کنفرانس های پژوهشی که در واشنگتن برپا شده بود اشاره می کند. (اشاره به سرگرد سابق انور عشقی رییس یکی از مراکز تحقیقاتی در جده که در عکس ها هم دیده می شد با دوری گلد یکی از برجسته ترین مشاوران نخست وزیر اسراییل دست می دهد و اینکه بیان شد این نه نخستین دیدار بلکه پنجمین از این نوع بوده است) اما گزارش مذکور می گوید روابط عربستان سعودی و اسراییل تاریخی طولانی تر از این ها دارد زیرا برای مثال هواپیماهای اسراییلی در انتقال مزدورانی که در کنار پادشاه سعودی و از پایگاه های شان در عربستان بر ضد ارتش مصر که در دهه شصت در یمن حضور داشت می جنگیدند، نقش داشت. کما اینکه شاهزاده بندر بن سلطان در دهه هشتاد قرن گذشته زمانی که سفیر عربستان در آمریکا بود با اسراییلی ها ارتباط نزدیکی داشت. همچنین درگزارش آمده است که این مساله تنها منحصر به عربستان سعودی نبوده زیرا نظام سوریه به رهبری حافظ الاسد و فرزندش بشار هم پیوسته نگهبان صلحی مثبت با اسراییل بودند و از چهل سال پیش تاکنون حتی یک گلوله هم به طرف اسراییل شلیک نکرده اند. حال آنکه ارتش سوریه اردوگاه فلسطینی یرموک را در دمشق بارها با خاک یکسان کرده است. کما اینکه عبدالفتاح السیسی رییس جمهور مصر در گفت وگوی مطبوعاتی خود بیان کرد که در جریان حمله اسراییل به غزه در سال 2014 بارها با بنیامین نتانیاهو صحبت کرده است. در بخش دیگری از این گزارش از زبان یوسی الفر یکی از رجال اطلاعاتی اسراییل آمده است که اکثر کشورهای عربی پذیرفته اند هواپیماهای بدون سرنشین از اسراییل خریداری کنند.
ازجمله اطلاعات مهمی که دراین گزارش آمده بود اینکه نتانیاهو به دنبال جایگزین کردن تحریم های اروپایی با دوستی با اعراب است. بعد در این باره استناد جسته بود به نتایج یک نظرسنجی که اخیرا یکی از سازمان های اسراییلی در باره رویکرد کلی افکار عمومی در عربستان تهیه کرده بود و می گفت این نظرسنجی نشان می دهد 18 درصد پرسش شوندگان اسراییل را دشمن و 22 درصد داعش را دشمن و 53درصد ایران را دشمن خود دانسته اند. البته روشن است که باید نسبت به این نظرسنجی و طرفی که آن را برگزار کرده و زمان آن که مصادف با بروز نقش ایران در تحولات یمن است توجه داشت و احتیاط های لازم را به کار برد.
2
صحنه دوم: در فضای ابهام آلود کنونی باید گفت پرسش «دشمن کیست» دوباره دارد مهم می شود و باب های اجتهاد به روی آن باز است. در این میان البته نمی توان به شطحیاتی که در رسانه های مصری پخش شده و یک بار می گویند دشمن اخوان المسلمین و یک بار دیگر می گویند حماس است توجهی جدی کرد. زیرا این ها بیانگر اغراق و شیطنت متاثر از یک نزاع سیاسی در مصر است اما آنچه را رسانه های عربی در کشورهای خلیج فارس و عربستان دنبال می کنند قابل تامل است زیرا نگرانی های سنتی از بلند پروازی ها ایران بعد از حضور این کشور در یمن و احتمال امضای توافقنامه هسته ای بین تهران و واشنگتن دوچندان شده است. به این ترتیب ایران در بالای صحنه و به شکلی قابل توجه اسراییل به پایین آن افول کرده است. تا آنجا که امیر سعود الفیصل وزیر خارجه سابق عربستان در برخی از بیانات خود به جای نزاع عربی اسراییلی دیگر از نزاع فلسطینی – اسراییلی سخن می گوید.
در ارزیابی جایگاه ایران تحلیلگران سعودی به چهار دسته تقسیم می شوند. اول کسانی که معتقدند ایران دشمن است و این نظر بیشتر متعلق به رسانه های خلیجی و برخی نویسندگان مصری است. دوم کسانی که می گویند ایران یک دشمن نادان و اسراییل یک دشمن داناست (مثل انور عشقی). سوم کسانی که معتقدند اسراییل یک دشمن بالذات و ایران یک دشمن بالفعل است یعنی اسراییل ذاتا دشمن اعراب بوده اما ایران به دلیل انقلاب اسلامی اش با اعراب دشمن شده درحالی که پیش از آن چنین نبوده است (نظر امثال خالد الدخیل) و چهارم آنان که می گویند ایران به خاطر اعمالش دشمن است اما باید این دشمنی را در نظام آن محصور کرد و عموم ملت ایران را از آن جدا نمود زیرا آنها مسلمان و برادر هستند (نظر داود الشریان در روزنامه الحیاه و جهاد الزین در روزنامه النهار بیروت)
خلاصه کلام اینکه اسراییل دشمن شماره یک نیست یا اینکه تنها دشمن نیست. اما ایران رقیب اسراییل است. خطرناک بودن این برداشت در آن است که چشم خود را بر روی تلاش های پیگیر اسراییل برای بلعیدن تمام زمین های فلسطینی ها و اخراج آنها می بندد و بحث را صرفا به دایره محدود عادی سازی روابط با اعراب خلاصه می کند. مهم تر اینکه به شعله ور کردن نزاع بین اعراب وایرانی ها اکتفاء نکرده بلکه در ها را به روی یک نزاع فاجعه بار بزرگ تر بین شیعه و سنی باز می کند که هیچ مرزی ندارد و به طور یکسان توان و انرژی هردو را از بین خواهد برد.
3
صحنه سوم : از آنجایی که اصطلاح دشمن اسراییلی یا قضیه مرکزی اعراب دیگر جزو اصطلاحات و تعابیر مربوط به گذشته بوده که نخ نما شده اند، اصطلاح سرنوشت در حد خود واژه ای است که اعراب را تعقیب می کند. حتی شواهدی در اختیار است که نشان می دهد ما دیگر از بکار بردن اصطلاح یک وطن واحد نیز معذوریم. تحلیل های موجود با عراق طوری برخورد می کند که گویی دیگر تقسیم این کشور قطعی شده است. برخی می پرسند از سوریه چه باقی می ماند و درهمان حال به یمن و لیبی اشاره می کنند که درحال از هم گسیختگی و تجزیه است. این مساله ای است که در لبنان هم شاهد آن هستیم و به دلیل همین کشمکش ها مدت هاست این کشور نتوانسته رییس جمهورش را انتخاب کند. همچنین سودان که بعد از جدایی جنوب دچار از هم گسیختگی شد و درهمان حال حرکت های شورشی در دارفور و نیل آبی و جنوب کردفان ادامه دارد. از خداوند طلب می کنیم الجزایر را از این حالت از هم گسیختگی بخصوص بعد از مرگ رییس جمهورش عبدالعزیز بوتفلیقه نجات دهد.
همه این ها را باید در یک کفه ترازو گذاشت و وسوسه کردستان بزرگ را هم باید در یک کفه دیگر ترازو گذاشت. زیرا در همان مذاکرات انور عشقی آمده بود که : ما باید در صدد ایجاد کردستان بزرگ به شیوه ای مسالمت آمیز باشیم. زیرا این مساله موجب کاهش بلند پروازی های ایران، ترکیه و عراق خواهد شد. این در متن مقاله ای که روزنامه الشروق هم آن را به قلم محمد منشاوی کارشناس امور آمریکا و خبرنگار این روزنامه در واشنگتن به چاپ رسانده بود به وضوح آمده بود.
البته بعید نیست که آقای عشقی این مساله را از روی برداشت های شخصی خودش گفته باشد اما درعین حال می دانیم وقتی چنین افکاری در این سطح در عربستان سعودی مطرح می شود نمی تواند از مواضع دولت یا رویکردهای آن خیلی فاصله داشته باشد. از این ها گذشته اصطلاح دولت کردی واژه ای جدید نیست و از سالها پیش در گفتمان کردها بارها تکرار شده است. مسعود بارزانی رییس اقلیم کردستان عراق در سفر اخیر خود به آمریکا همین بحث را به کاخ سفید برد و تعدادی از اعضای کنگره نیز از آن استقبال کردند. در این میان اسراییل نیز با تمام قدرت و نفوذی که دارد کردها را به این کار تشویق می کند بخصوص که از دیرباز با کردها ارتباط داشته است و هم اکنون نیز فعالیت های گسترده ای در اربیل دارد.
تفکر کردستان بزرگ، حتی اگر در شرایط کنونی تخیلی به نظر برسد، تفکری است که باید گفت بعد از جدایی واقعی از عراق و برجسته شدن نقش کردها در سوریه و پیروزی های اخیری که در انتخابات ترکیه داشتند دارد شرایط برای طرح آن مهیا می شود. لکن مهم تر از این ها که به موضوع ما هم ارتباط بیشتری دارد این است که بازکردن چنین پرونده ای می تواند به کلی انقلابی را در نقشه کل منطقه به وجود آورد. مساله ای که می تواند شروع کننده جنگی خونین بوده و تا یکصد سال استمرار داشته باشد. زیرا اینکه کردها بخواهند سرزمین های شان را در ایران، سوریه، عراق و ترکیه پس بگیرند مساله ساده ای نیست. از این رو باید آن را در زمره امور غیر ممکن و تنها در فضای تحلیلی دانست که بر جهان عرب سایه انداخته است.
4
صحنه چهارم : درحالی که جهان عرب دارد از هم می پاشد و نقشه هایش زیر و رو می شود جالب اینکه رهبران عرب به صورت کاملا منظم «کنفرانس سران» برگزار می کنند یا «اتحادیه» عرب کاملا طبق برنامه به کارش ادامه می دهد بدون اینکه این برنامه ها وکنفرانس ها هیچ پیوندی با وقایعی داشته باشد که در زمین درجریان است. گویی آنها در سیاره ای دیگر زندگی می کنند و این نهادها به اشباحی برای گذشته تبدیل شده اند که دیگر تاریخ مصرف شان به پایان رسیده است. از خلال تحقیقی که در عناوینی داشتم که جهان عرب را آکنده کرده بوده و از امت واحده وسرنوشت مشترک و قضیه مرکزی و غیره صحبت می کرد دریافتم این ها همه گویی واژگانی بوده است که تنها حسن نیت پدید آورندگانش را نشان می دهد و بس. واژگانی که در طول زمان دیگر اثری از آنها نیست. به این ترتیب باید گفت جهان عرب به دنیاهای متعددی تقسیم شده و در واقع پیکری بدون سر است. حتی این غوغای ارتش مشترک عربی که از چند هفته پیش در رسانه ها مطرح می شد چیزی جز تصفیه حساب طرف ها ( مصر در لیبی، عربستان در یمن ) نیست و در آن هیچ چیز مشترکی وجود ندارد. حتی همین فکر هم اختلافات فاحش در دنیای عرب را نشان می دهد.
دراین خلاء فراگیر که دارد جهان عرب را به سمت افول کامل پیش می برد مساله ای که به ذهن متبادر می شود اینکه همه می دانند مصر هم مشکل و هم راه حل است. برای نجات جهان عرب باید از همین نقطه شروع کرد. اما مصر چه زمانی می تواند دوباره سلامتی اش را باز یافته و حضورش را دوباره بعد از یک دوران غیبت اعلام کند این آرزویی دور از دسترس و آزار دهنده است زیرا چشم اندازی فرو بسته دارد.
انتهای پیام/654