به گزارش«شیعه نیوز»، آنچه در پی میآید، نگاه دکتر سعید معیدفر و خانم شهلا لاهیجی به این موضوع است. مشروح این گفت و گو را به نقل از روزنامه شهروند در زیر می خوانید.
ازدواج مجدد و ایجاد نهادهای موازی خانواده
| سعید معیدفر | جامعهشــناس |
نمیخواهم موضوع ازدواج مجدد را با برچسب خوب یا بد تعریف کنم، به این دلیل که از لحاظ کارشناسی در حوزه خانواده و موضوعات اجتماعی به هیچ عنوان نمیتوان با نگاه خوب یا بد وارد شد و قضاوت کرد. در ابتدا و در مواجهه با موضوع ازدواج مجدد باید به ضرورتهای اجتماعی و پیامدهای بهوجودآورنده آن مراجعه کرد. شخص بعد از تشکیل خانواده و فرزندآوری دارای یک خانواده میشود و خانوادهای که تشکیل میشود، برخاسته از ضرورتهای اجتماعی متعدد است که در فرد موردنظر متبلور شده و همین ضرورتهای اجتماعی میتواند منجر بهجدایی دو نفر از یکدیگر شود.
در جامعه ما ازدواج مجدد برای افرادی که قبلا جدا شدهاند، عمدتا برخاسته از احساس تنهایی است که فرد به آن دچار میشود یا ناشی از فرصتهایی که افراد در طول زندگی برای خود قایل میشوند. بعد از طلاق زن یا مرد که نقش مادر یا پدر را هم نیز برعهده دارند با علم به این موضوع که روزی فرزندانشان نیز آنها را ترک میکنند، تصمیم به تشکیل یک زندگی مشترک مجدد میگیرند. برخی نیز بعد از جدایی به دنبال نیمهگمشده خودشان میگردند که در فرد قبلی نتوانستهاند آن را بیابند. از طرفی دیگر زن و مرد ممکن است بهدنبال رفع تناقضاتی که در زندگی قبل با آن مواجه شده بودند، به ازدواج مجدد روی بیاورند. البته در جامعه ما هستند افرادی که با پایبندی به تفکرات سنتی، تناقضات موجود در زندگی را میپذیرند و بدون جدایی و تصمیم به طلاق، با همان تناقضات به زندگی مشترک ادامه میدهند. اما اگر زن و مردی که از یکدیگر جدا شدهاند و حالا میخواهند با فرد دیگری ازدواج کنند صاحب فرزند باشند، این ازدواج مجدد روی فرزندان آنها نیز اثرگذار خواهد بود.
اما اگر بخواهیم به ارزیابی پیامدهای ازدواج مجدد پدر روی فرزندان در سنین مختلف بپردازیم، میتوان اینگونه به آن اشاره داشت. عمدتا در سنین پایین کودکان هنگام ازدواج پدر یا مادر دچار تهاجم ذهنی، تشویش و اضطراب میشوند به این دلیل که کودک چندسال ابتدایی زندگی خود را که در جریان جامعهپذیری بسیار مهم است با پدر یا مادری گذرانده است که حالا نهتنها نیستند بلکه شخص دیگری با نگرشها و خصوصیات متفاوت جایگزین آنها شده و کودک با آموزههایی جدید و نا آشنا روبهرو میشود. مشکل عمده تطبیق با شرایط جدید است، حتی اگر فرد جدید از هر لحاظ مناسب باشد باز مدتها زمان لازم است تا کودک با شرایط جدید و نگرش و رفتار جدید منطبق شود. حتی نوع واژگان و نقشهای کودک متفاوت از قبل میشود و همه این موارد کودک را دچار اختلال هویت میسازد، امری که در آینده به سایر سطوح اجتماعی نیز سرایت میکند. همانطور که میدانیم در جامعه امروز و در خانوادههای نرمال نیز شاهد بروز اختلال و آسیب معطوف به فرزندان هستیم چه برسد به اینکه خانوادهای دچار از هم پاشیدگی شود و والدین مجددا زندگی مشترک با فرد دیگری را تشکیل دهند.
بحث ازدواج مجدد در کشور ما آنچنان که باید جا نیفتاده و همواره با پرداختن به این موضوع به دنبال آسیبهایی میگردیم که به وسیله ازدواج مجدد برای فرزندان اتفاق میافتد. همین امر باعث میشود کودکی که پدر یا مادرش مجدد ازدواج میکنند چه در مدرسه و چه در بین دوستان دچار سرخوردگی شود. اما در سایر جوامع بحث ازدواج مجدد والدین امری پذیرفته شده است و شاید به این علت که فرزندان میدانند در ١٨ سالگی از پدرومادر خود جدا میشوند و به دنبال استقلال خود میروند همین امر باعث شده تا احساس تملک نسبت به پدر یا مادر را نداشته باشند که اگر فرد جدیدی وارد خانه شد، دچار نابسامانی شوند و احساس کنند پدر یا مادرشان را با حضور فرد جدید از دست دادهاند، از سوی دیگر در همان جوامع برای کاهش آسیبهایی که فرزندان را تهدید میکند، نهادهایی موازی با نهاد خانواده تشکیل شده است که حمایتگر کودکان خواهند بود.
درنهایت با توجه به افزایش طلاق در جامعه و ظهورناپدری و نامادریهای جدید، در آینده شاهد دگرگونی در نظام اجتماعی خواهیم بود که میتوانند در ارتباط با جدایی و ازدواج مجدد نگرش جامعه را مطلوب کنند .
جامعه نیازمند تغییر نگرش به ازدواج زنان مطلقه
| شهلا لاهیجی | مترجم و ناشر |
ازدواج مجدد از این جهت که میتواند برای فرزندان آسیبهایی را ایجاد کند، دارای اهمیت است. جدایی زوجها ناشی از یک حقمدنی است، اما اگر در این بین به ساختار نظام خانواده آنچنان که باید نگاه نشود، میتواند آسیبهای فراوانی را چه به زوجین و چه به فرزندان آنها وارد کند. گاهیاوقات هم افراد بهطور رسمی از یکدیگر جدا نمیشوند بلکه از نظر عاطفی و روحی طلاق و جدایی را تجربه میکنند و تصور میکنند این اتفاق به نفع فرزندانشان است.
اما در جامعه ما وقتی دو نفر از یکدیگر جدا شدهاند و تصمیم میگیرند با فرد دیگری مجددا ازدواج کنند، ناشی از دو امر است. در حالت نخست ممکن است هرکدام از طرفین به اجبار و با توجه به شرایطی که طلاق بر آنها تحمیل کرده است مجبور شود زندگی مشترک جدیدی را تشکیل دهد که این اجبار میتواند بهدلیل نگاه جامعه به آنها باشد یا فشارهای اقتصادی. اما دسته دیگری از افراد هم هستند که بهدلیل ناآگاهی این عمل را انجام میدهند، افرادی که بهدلایل ناموجه طلاق میگیرند و زندگی آرمانی را که برای خود تصور کردهاند، در ازدواج مجدد با فردی دیگر میبینند. نکته قابلتوجه این است که جدایی و طلاق و بعد از آن ازدواج مجدد بیشترین آسیب را روی فرزندان خانواده میگذارد. با مراجعه به دادگاهها وقتی آمار آسیبهای اجتماعی و بزهکاریهای اجتماعی را مرور میکنیم و زمانی که سوابق افراد بزهکار را مطالعه میکنیم، شاهد این واقعیت هستیم که بیشتر این افراد یا در خانوادههایی که از یکدیگر جدا شدهاند پرورش یافتهاند یا دارای خانوادههایی هستند که پدر یا مادر آنها زندگی مشترک جدیدی را تشکیل دادهاند و این افراد با ناپدری یا نامادری خود زندگی کردهاند. بدترین چیزی که بعد از جدایی اتفاق میافتد این است که هرکدام از والدین تصور نادرست و غلطی از پدر یا مادری که دیگر با آنها زندگی نمیکند، به کودک ارایه دهند.
انتهای پیام/768
منبع: فرهنگ نیوز