به گزارش«شیعه نیوز»، ششم فروردین عربستان سعودی به همراه متحدینی همچون امارات، قطر، بحرین، کویت، اردن، سودان، مصر و مغرب حملات هوایی گستردهای را در قالب آنچه طوفان قاطعیت نامگذاری کرده بودند آغاز کرد. عملیاتی که بیش از 10000 کشته و زخمی و صدها هزار نفر آواره بر جای گذاشته است و بر اساس تخمین سازمانهای بشردوستانه بیش از 16 میلیون یمنی که معادل 61 درصد جمعیت این کشور است به کمکهای بشردوستانه نیاز جدی دارند(1).
این عملیات با وجود اعلام آتش بس یک طرفه عربستان ادامه یافته و همچنان از مردم یمن قربانی می گیرد. با این وجود آنچه عملا مشاهده میگردد این است که عربستان موفقیتی در یمن بدست نیاورده است و به هیچکدام از اهداف اصلی خود که بازگرداندن منصور هادی و توقف پیشروی انصارالله و روند سیاسی یمن بوده است دست نیافته است و از این منظر ریاض در کارزار یمن شکست خورده است.
تحلیل سیاست خارجی جدید ریاض در پرتو حمله به یمن
حمله هوایی عربستان سعودی به یمن تحت عنوان طوفان قاطعیت را میتوان نقطه عطفی در رویکرد جدید سیاست خارجی منطقهای عربستان قلمداد کرد. رویکردی که عربستان به عنوان بازیگری با یک نظام پادشاهی غیر دموکراتیک در منطقه خاورمیانه در مواجه با تغییرات دموکراتیک در پیش گرفت و تا قبل از موضوع یمن، در بحرین به آشکارترین شکل هویدا ساخت. انقلابهای عربی از اواخر سال 2010 دو تهدید اساسی را متوجه نظام سیاسی عربستان کرد، تهدید اول واژگون شدن متحدان منطقهای ریاض بود که این امر بر معادلات توازن قدرت منطقهای تاثیرات قابل توجهی داشت، تهدید دوم هراس نظام سیاسی محافظه کار، سنتی و غیر مردم سالار سعودی از تغییرات انقلابی، مدرن و مردمسالار منطقه بود. از طرف دیگر این تحولات در سایه غافلگیری و نوعی بی عملی یا به اعتقاد سعودیها بی اعتنایی آمریکا به وقوع میپیوست.
این پارامترها در کنار عوامل دیگر آرام آرام عربستان را به سمت اتخاذ یک رویکرد جدید در سیاست خارجی خود پیش برد که برخلاف رویه قبلی رویکردی غیر محافظه کارانه و ماجراجویانه بود. عربستان سعودی با خوانشی فرقهای در لعاب مداخله ایران در جهان عرب، تغییرات مردمسالارانه در منطقه را به کارزاری جنگ سردی مبدل نمود تا به سه هدف خود برسد: یکی اینکه توازن قدرت منطقهای را با جنگ نیابتی دوستان تکفیری خود در سوریه، لبنان و عراق علیه جمهوری اسلامی ایران بر هم بزند ، در وهله دوم مانع از سقوط متحدان منطقهای خود همچون بحرین و به تبع بسط نفوذ بازیگران رقیب شود و سوم اینکه تهدید تغییرات انقلابی در منطقه را از ریاض دور نماید.
این سیاست عربستان در یمن نیز تکرار شد اما از جنبههای نوین سیاست خارجی جدید عربستان در منطقه رونمایی کرد. جنبه اول اینکه عربستان به دنبال مشروع سازی اقدامات یکجانبه خود در پرتو لفافههای چندجانبه گرایانه مشروع در قالب ائتلاف سازی منطقهای و اجماع سازی بین المللی در سطح بازیگران جهانی و نهادهای چندجانبه بین المللی بود. جنبه دوم سیاست خارجی عربستان ائتلاف سازی منطقهای بود، ائتلافی که به باور نگارنده اگر چه قرار بود در قالب نظامی در یمن آغاز شود اما در صورت شکل گیری به حوزه نظم سازی منطقهای نیز بسط مییافت، این جنبه از یک بعد دیگر سیاست خارجی جدید عربستان در یمن نیز رمزگشایی میکند و آن این است که عربستان به دنبال ایفای نقش اصلی در معماری یک نظم جدید در منطقه خاورمیانه است فارغ از در نظر گرفتن محذروات عربستان و مقدورات بازیگران رقیب در منطقه.
به نظر میرسد عربستان چندان از الگوی مدنظر آمریکاییها در منطقه خاورمیانه که نظم مبتنی بر توازن قدرت است راضی نیست و به دنبال ایفای نقش هژمونی منطقهای میباشد و نیل به این مهم را در چارچوب ائتلاف سازی سیاسی-نظامی منطقهای در پرتو سیاست تضعیف توانمندیهای راهبردی منطقهای ایران و حذف ایران از نظم سازی منطقهای دنبال میکند. عربستان برای اولین بار استفاده از جنگهای نیابتی را به کناری گذاشت و به طور مستقیم ارتش خود را وارد جنگ کرد از این رو مداخلهگرایی مستقیم را به شکلی اساسی وارد سیاست خارجی ریاض کرد. جنبه دیگر در سیاست خارجی جدید عربستان این است که مورد یمن نشان میدهد عربستان به دنبال بازتعریف مرزهای سیاسی خاورمیانه عربی و به تبع نظم منطقهای مطلوب خود میباشد، امری که آمریکاییها در طول دوران جنگ سرد در قالبهایی همچون طرح خاورمیانه بزرگ و ... ناکام ماندهاند.
تغییرات جدید در ساختار سیاسی عربستان توسط پادشاه این کشور که سیکل انتقال قدرت از برادر به برادر در میان فرزندان ذکور عبدالعزیز را به انتقال قدرت از پدر به فرزند تغییر داد و چهرههای تندرو و تهاجمی را در ساختار سیاسی عربستان بالا کشید، نشان دهنده آغاز تغییرات جدی در سیاست خارجی منطقهای عربستان میباشد. پایین آمدن میانگین سنی مقامات بلندپایه سعودی در حد ولیعهد 55 ساله و جانشین ولیعهد 30 ساله امری بی سابقه در تاریخ سیاسی معاصر سعودی هاست. امری که نشانگر تقویت قدرت در خاندان سدیریها نسبت به غیر سدیریها میباشد.
عربستان سعودی از یکسو با محیطی هراس آلود ناشی از خیزش بازیگران جدید و تغییرات مردمسالار در منطقه مواجه هستند از سوی دیگر در پرتو حل و فصل پرونده هستهای صلح امیز ایران، آزاد شدن انرژی ایران و به تبع افزایش بازیگری تهران را از خلال تحولات منطقه ملاحظه میکنند، آمریکا در پرتو رویکرد پاسیفیک گرایی مثل گذشته در منطقه نشو نما ندارد. آمریکا و بازیگران غربی با توجه به تجربیات افغانستان و عراق، به این نتیجه رسیدهاند که رویکردشان کارآمدی لازم را ندارد و مشکلات منطقهای راه حلهای صرفا غیر منطقهای ندارد. این مساله شکلی از خلاء قدرت را به وجود آورده است که سعودیها به دنبال پر کردن این خلاء با یک سیاست خارجی تهاجمی و ماجراجویانه میباشند.
لذا رویکرد مداخله گرایانه عربستان و متحدان عرب منطقهای در شرایطی صورت میپذیرد که حداقل سه تجربه ناکام را در سالهای گذشته از سوی آمریکا و بازیگران اروپایی مشاهده کردهاند. در قضیه سوریه، ایالات متحده ناتوان از مداخله نظامی و لبیک گفتن به درخواستهای مکرر دوستان منطقهایاش شد، در قضیه مبارزه با داعش نیز ائتلاف جهانی به سرکردگی آمریکا عملا کار خاصی در عراق از پیش نبرد، این مساله در خصوص بازیگرانی همچون انگلیس و فرانسه بیشتر به چشم میآید چرا که علیرغم حضور نیم بند نظامی در برخی کشورهای خلیج فارس عملا نتوانستهاند به امنیت و ثبات مد نظر عربستان و دیگر بازیگران خلیج فارس کمک خاصی نمایند. از این رو کشورهای عربی به تدریج به دنبال ایفای نقش مستقل در انجام عملیاتهای نظامی مداخله گرایانه هستند، امری که در قضیه لیبی به صورت اشتراکی با برخی کشورهای اروپایی صورت پذیرفت، اما در ماجرای یمن کشورهای عربی به رهبری عربستان به صورت مستقل به این اقدام مبادرت ورزیدند. این امر که با حمایت اطلاعاتی و دیپلماتیک کشورهای غربی همراه بود میتواند تبعات خطرناکی را متوجه تحولات خودجوش کشورهای منطقه در حوزه سیاسی-اجتماعی نماید.
پیامدهای شکست عربستان در یمن
الف- ممانعت از ایجاد رویه جدید در منطقه
یکی از پیامدهای مهم شکست رویکرد نظامی عربستان در قبال یمن، ممانعت از شکل گیری رویهای جدید در منطقه خاورمیانه است که بر پایه آن کشوری همچون عربستان که در لشکرکشیهای سابق همچون جنگ خلیج فارس نقش شریک کوچک را در میان ائتلاف نظامی غرب به رهبری آمریکا ایفا میکرد، در این اثنا به دنبال ایفای نقشهایی همچون پلیس منطقه باشد، نقشی که تناسب چندانی با توانمندیهای استراتژیک عربستان در منطقه ندارد. رویهای که بدعتی آشکار در حوزه مداخلات بشردوستانه، نقض حقوق بین الملل و اصولی همچون حاکمیت و تمامیت ارضی در خاورمیانه می باشد. عربستان که به همراه ایران عصر پهلوی با تقسیم کار نقشی نیابتی از سوی آمریکا را ایفا میکرد، به دنبال این بود در پرتو سیاست گرایش به آسیا-پاسیفیک آمریکا و به تبع خلاء قدرت ناشی از خروج امریکاییها با موفقیت در یمن خود را به عنوان پلیس منطقه به آمریکاییها بشناساند، امری که موفق به انجام آن نشد.
ب-ناتوانی عربستان از اجماع سازی منطقه ای
عربستان سعودی که در ابتدا مدعی تشکیل ائتلافی متشکل از سه حلقه اعضای شورای همکاری خلیج فارس، کشورهای عربی عضو اتحادیه عرب و محور ترکیه- پاکستان بود، در ادامه نتوانست به این هدف برسد. در حالیکه عربستان همواره خود را در جایگاه برادر بزرگتر در میان اعراب حاشیه خلیج فارس مینشاند نتوانست در همین حلقه نیز همه کشورها را با خود همراه کند و کشور عمان وارد ائتلاف عربستان برای حمله به یمن نشد، از سوی دیگر در حوزه بازیگران منطقهای کلیدی همچون ترکیه-پاکستان نیز عربستان راه به جایی نبرد، ترکیه برخلاف مواضع تند و تیز اولیه رجب طیب اردوغان و پاکستان بر خلاف قول های ابتدایی نواز شریف، در ادامه نتوانستند پیوستن به ائتلاف به رهبری ریاض را محاسبهای عقلانی در چارچوب منافع خود قرار دهند و از پیوستن به ائتلاف سرباز زدند. این مساله با توجه به دیپلماسی هوشمندانه ایران در قبال ترکیه-پاکستان در آن اثنا پیامهای روشنی را برای عربستان به دنبال داشت. مهمترین پیام این عدم پیوستن به ائتلاف این بود که کشورهایی همچون ترکیه و پاکستان اعتقاد چندانی به بازی در میان خطوط سیاست خارجی ریاض ندارند. امری که متحدین کوچکتر عربستان مخصوصا امارات و بحرین را متوجه شکاف بین قدرت اعلامی و قدرت واقعی برادر بزرگتر نمود.
ج-پایین آوردن امکان تکرار این سناریو در سوریه
تحولات داخلی سوریه زمینهای را برای بازیگرانی همچون عربستان، ترکیه و قطر فراهم آورد که با گسیل نیروهای تکفیری و به اصطلاح جنگهای نیابتی نظام بشار اسد را واژگون و نفوذ منطقهای خود را گسترش دهند. تصور ابتدایی آنها این بود که گروههای مزدور تکفیری در مدت زمان اندکی نظام سیاسی سوریه را از میان بر میدارد. در مرحله بعد که امیدهای کشورهای مزبور به واژگونی نظام سوریه کمرنگ شد، بحث مداخله بین المللی و حمله نظامی به سوریه بسیار پررنگ شد اما این گزینه نیز با توجه بی رغبتی آمریکا و بازی حساب شده ایران و روسیه خنثی شد. لذا با توجه به ناکارآمدی گزینههای قبلی، به هیچ وجه بعید نبود در صورت موفقیت عربستان در ماجرای یمن، این مدل در سوریه و حتی بخشهایی از عراق نیز عملیاتی گردد. شاید سعودیها، یمن را ماکت و تمرینی برای لشکرکشی به سوریه قلمداد می کردند(2). این احتمال با توجه به تحولات اخیر شهر ادلب چندان دور از ذهن نیست. اما با توجه به ناکامی ارتش عربستان در نیل به اهداف خود در یمن، احتمال تکرار این سناریو در سوریه دور از ذهن گردیده است.
د-تقویت جریان های تروریستی در منطقه
استفاده از گزینه نظامی علیه تحولات سیاسی در یمن از سوی سعودیها و متحدان، آسیب رساندن به زیرساختهای یمن، تشدید نابسامانیهای اقتصادی و تضعیف امکان شکل گیری یک دولت مرکزی مقتدر در یمن، بیش از بیش به گروههای تروریستی در یمن اجازه نشو و نما میدهد و بیشترین سود را در این میان شاخه یمنی القاعده برد. نمونه اصلی ناکارآمدی استفاده از گزینه نظامی در گسترش افراط گرایی در منطقه پس از حملات ائتلاف به رهبری آمریکا به افغانستان و عراق قابل مشاهده است؛ به گونه ای که امروز گروههای تروریستی به لحاظ کمی و کیفی بسیار قدرتمند تر از دوران قبل از 11 سپتامبر می باشد. لذا میتوان یکی از پیامدهای حملات نظامی عربستان به یمن را تقویت جایگاه گروههای تروریستی و مستعد نمودن بیشتر زمینه برای گسترش افراط گرایی در یمن عنوان کرد. کما اینکه بخشهای قابل توجهی از مناطق جنوبی یمن در مدت زمان اخیر به کنترل القاعده در آمده است(3).
ه-نشان دادن چهره ای غیرمسئول از عربستان به عنوان یک بازیگر منطقه ای
حمله نظامی عربستان به یمن و استفاده از گزینه نظامی و توسل به زور در کنار خسارتهای جانی به غیرنظامیان در یمن چهرهای غیر مسئول از عربستان سعودی را نشان داد، این مساله هنگامی که با رویکرد بازیگری همچون ایران در بحبوحه بحران یمن مقایسه میشود بیشتر به چشم میآید. ایران از ابتدا مخالف استفاده از گزینه نظامی، نقض حاکمیت یمن و مداخله در امور داخلی یمن بود، در طول بحران نیز با استفاده از رایزنی و دیپلماسی فعال مانع ازگسترش ابعاد بحران شد و در نهایت با ارائه راه حلی چهار مادهای مدیریت خردمندانهای را در پایان دادن به حملات نظامی و آتش بس ایفا کرد.
از طرفی هنگامی که یک نهاد دموکراتیک به نام پارلمان در پاکستان مانع از حضور ارتش پاکستان در ائتلاف عربستان شد، مهمتر از اینکه قدرت ائتلاف سازی و موازنه سازی سعودیها زیر سوال رفت، دموکراسی و تصمیم سازیهای مبتنی بر خرد جمعی در مقابل دیکتاتوری و تصمیم سازیهای مبتنی بر خرد غیر جمعی در کشور عربستان و دوستان مشابه منطقه ایاش برجسته شد. این نکته هزینههای حیثیتی زیادی برای عربستان به همراه داشت و چهره عربستان را بیش از بیش در معرض قضاوت افکار عمومی منطقه قرار داد.
ی- تاثیرگذاری بر معادلات قدرت در نظام سیاسی عربستان
جنگ عربستان علیه یمن یکی از عوامل مهم ایجاد انشقاق در هیئت حاکمه عربستان سعودی به شمار میرود. کنار گذاشتن مقرن بن عبدالعزیر ولیعهد عربستان و جانشینی محمد بن نایف به جای وی و روی کار آمدن عادل الجبیر به عنوان وزیر خارجه جدید عربستان اولین تغییرات چشمگیر در دوره ملک سلمان است که از آن به زلزله سیاسی تعبیر میشود. شخصیتهایی همچون مقرن بن عبدالعزیز از جنگ یمن استقبال نکردند و هزینه آن را نیز پرداخت کردند. رویکرد تهاجمی و ماجراجویانه ملک سلمان در منطقه که از یمن آغاز گردیده است چهرههای معتدل و میانه رو در خاندان آل سعود یکی پس از دیگری جای خود را به چهرههای تندرو و نظامی گرا میدهند. جنگی که موجب افزایش بیشتر شکاف میان سدیریها و غیرسدیریها در خاندان سلطنتی عربستان شده است.
جنگ یمن به مثابه آزمونی برای شخصیتهای مهم آل سعود به شمار میرود که از نظر ملک سلمان چهرههایی همچون محمد بن نایف، سلمان و عادل الجبیر در آن نمره قبولی گرفتند و شخصیتهایی همچون مقرن بن عبدالعزیز نتوانست از آن سربلند بیرون بیاید. سیاست خارجی نظامی، تهاجمی و مداخله جویانه عربستان در منطقه، عرصه را به چهرههای میانه رو تنگ کرده است.
سخن پایانی
هدف اصلی عربستان سعودی از مداخله و حمله نظامی در یمن بازگرداندن منصور هادی به قدرت در صنعا و خنثی کردن تحولات سیاسی در همسایه جنوبی خود بود. امری که بطور واضح محقق نگردیده است، این مساله هنگامی برای سعودیها فاجعه بارتر می شود که در سطوح منطقهای و بین المللی پرستیژ این کشور نیز به صورت اساسی زیر سوال خواهد رفت. مسالهای که در سطح داخلی عربستان نیز می تواند به افزایش شکاف بین خاندان سدیری و غیر سدیریها منتهی گردد. انتصابات جدید ملک سلمان باعث برهم خوردن توازن قدرت در سیستم سیاسی عربستان به نفع سدیریها شده است. تغییراتی که متاثر از شکست سعودیها در یمن بوده است. سیاست خارجی عربستان در روزهای پس از حمله به یمن شباهت بسیار زیادی به سیاست خارجی آمریکا در دوره جرج بوش دارد، تلاش برای تشکیل یک ائتلاف، توسل به گزینه نظامی، ایفای نقش پر رنگ توسط چهرههای تندرو و طعنه زدن به دوستان مخالف با ائتلاف. رویکردی تهاجمی و نظامی گرایانه که آینده مبهمی برای صلح و ثبات منطقه خاورمیانه ترسیم مینماید.
منابع:
1- http://www.aljazeera.com/indepth/opinion/2015/04/humanitarian-crisis-immense-magnitude-looms-yemen-150425051323967.html)
2- ARON LUND,Are Saudi Arabia and Turkey about to Intervene in Syria? http://carnegieendowment.org/syriaincrisis/?fa=59904, FRIDAY, APRIL 24, 2015
3- What can the kingdom do next?, http://www.economist.com/news/middle-east-and-africa/21649432-what-can-
انتهای پیام/ ز.ح