به گزارش «شیعه نیوز»، روایت ۳ روزه اعتکاف حکایت مرور ۳۶۵ روزه درد و داغی است که جز با نگاه یگانه معبود تسلا نمی یابد، به بهانه نگاهی راهی شده ایم و خلوت گزیده ایم، باشد که به همین بهانه حاجت روا شویم.
روزهایمان شب می شود و شب هایمان نه به این راحتی ها روز؛ شب هنگامه خلوت است، هنگامه خالی شدن، اینجا تو هستی و خودت و شاید هم اگر ذلال شده و کمی اخلاص به خرج داده باشی پای خدا را هم به این بساط باز کنی.
حتی اگر خلوت نشینی خودت با خودت جمع شود باز جای شکرش باقیست که «درون توست اگر خلوتی و انجمنی ست، برون ز خویش کجا می روی جهان خالیست... »
همهمه روزانه مسجد جای خود را به خلوت شبانه می دهد، زیرچادرها سیل اشک روانه شده و بغضی بی صدا باران می شود؛ کمی آن طرف تر دختر جوانی «العفو، العفو» زمزمه می کند، طنین صدایش سکوت را نمی شکند ولی بغض پشت بغض می ترکد گویا که این طلب بخشیدن حس مشترکی را تداعی می کند.
هرکسی بهانه ای او را به اینجا کشانده، یکی باران می خواهد و دیگری گشایش بغضی که مدتهاست در گلو مانده، دعای اجابت می خوانند، زمزمه می کنند«یا سریع الاجابه» تا به سرعت گره از بغض ها باز شود و پشت این خواستن معطلی نباشد، باران می بارد ولی همچنان رد سکوت روی سرخط حال و هوای بکر مسجد سایه انداخته است.
رجب و شعبان و رمضان ندارد، این ثانیه ها عطر و بوی خلوتی را می دهد که هم زمزمه مناجات شعبانیه برازنده آن است و هم دعای عرفه تو را به اوج می برد: «اِلهِی اَنَا الْفَقِیرُ فِی غِنایَ فَکَیْفَ لا اَکُونُ فَقِیرا فِی فَقْرِی، اِلهِی اَنَا الْجاهِلُ فِی عِلْمِی فَکَیْفَ لا اَکُونُ جَهُولاً فِی جَهْلِی...»
خدایا در اوج توانایی بازهم حس خالی بودن سراغم می آید چه برسد به حالا که با دست خالی سراغت آمده ام و با این همه ناتوانی چگونه محتاج نگاه لبریزت نباشم، خدایا! این روزها من خالی ام و تو مثل همیشه پر از حس رحمانیت و بخشندگی، بیا قرار بگذاریم که امشب تو بتابی و من توشه بردارم، تو بباری و من بغض کنم شاید به بهانه باران لطف و کَرَمت دوباره جوانه بزنم، دوباره سبز شوم، دوباره پا بگیرم.
مهربانا! وقتی به قلبم آرامش می دهی، شبهای اعتکاف رجب دلم را یاد مناجات شعبانیه می اندازد و ناخودآگاه زمزمه می کنم «وَ إِنْ أَدْخَلْتَنِي النَّارَ أَعْلَمْتُ أَهْلَهَا أَنِّي أُحِبُّكَ»، حتی اگر به آتشم بیندازی، به اهالی آنجا خواهم گفت که «دوستت دارم»!
دوستت دارم که با همه تلخی ها و زشتی هایم دوستم داری، آرامم می کنی و وقتی باران می شوم دستت را روی شانه هایم می گذاری که «الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى تَحَبَّبَ اِلَىَّ وَهُوَ غَنِىُّ عَنّى... ى. ستايش خدايي را كه با من دوستي می كند در صورتي كه از من بي نياز است...» و این راز ماندگاری دوستی تو با من است، هرچند که «إِنَّ اْلإِنْسانَ لِرَبِّهِ لَكَنُودٌ» و این بنده ناسپاس جز شرمندگی چیزی برای اقرار ندارد.
یا غیاث المستغیثین! بیا امشب مثل همیشه قرار بگذاریم که تو همان خوب من باشی، همان که از بنده خطاکارش هم روی برنمی گرداند، همان که می گوید: اگر بنده هایی که به من پشت می کنند بدانند که چقدر به آنها اشتیاق دارم از شوق خواهند مرد!
خدایا! من هم مثل همیشه سرقرارهایمان چانه می زنم و روی خطاکاری هایم پرده توجیه می کشانم! اما قول می دهم و باور دارم که «الذی لیس کمثله شی... هیچ کس برای من «تو» نمی شود.»بیا و به همین قول و بهانه، بی بهانه بگذر از همه بدقولی هایم.
الهی! این شب ها که اعتکاف بهانه شده شاید از ترس خطاهایم گوشه خلوتی را گزیده ام که مبادا حکایت «من و رسوایی و این بار گناه" حرفم را ورد زبان ها کند، هرچند که ماجرای خوف و رجای من حکایت «یا رَبِّ راهِباً راغِباً راجِیاً خآئِفاً» دعای ابوحمزه ثمالی است که «مي خوانمت اي پروردگار من هراسان و خواهان و اميدوار و ترسان...»؛ بارالها! در عین ترس و هراس، امیدوارانه می خواهمت... ت. می ترسم ولی می خواهمت...
این شب ها بی بهانه و با بهانه سرشار از خواستن شده ایم، پای هر قطره اشکی که ریخته ایم طلب دریایی از اجابت داریم، حرفهای خصوصی مان با خدا بماند؛ آنچه گفتی ست حکایت داغ فراق است و «اللَّهُمَّ إِنِّى اُجَدِّدُ لَهُ فِى صَبِيحَةِ يَوْمِى هَذَا ...»
خدایا! صبح به صبح قراری را مدار می کنیم، اصلا به همین بهانه شاید خورشید هر روز بیدار می شود، هرچند پای قرارهایمان هم بدقول شده ایم ولی تو مثل همیشه خوب باش و به خاطر دل خوب هایت ما را هم لابلای آنهایی قرار بده که اجابت می کنی برایشان دعای «اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي مِنْ أَنْصَارِهِ وَ أَعْوَانِهِ وَ الذَّابِّينَ عَنْهُ وَ الْمُسَارِعِينَ إِلَيْهِ فِي قَضَاءِ حَوَائِجِهِ...»
یا سریع الاجابه! به حق اشک ها و بغض هایی که این شب ها قبول کردی، بیا و ما را پشت خواستن آرزوهای بزرگ و کوچک مان معطل نکن، می دانم که حکایت تو روایت «اَنَّكَ لِلرّاجي بِمَوْضِعِ اِجابَة...» است، حکایت او که براي اجابت شخص اميدوار آماده است و چشم هایمان را بی نصیب منتظر نمی گذارد.
انتهای پیام/ ص. خ