۰

دست دادن با خانم ها و راه حل امام موسي صدر

اواخر سخنراني يک خانم جوان و زيبا که از اين توفيق يک عالم مسلمان بسيار دلخور بود به دوستانش گفت : من مي دانم چه طور حالش را بگيرم و ضايعش کنم !
کد خبر: ۷۶۹
۰۰:۰۰ - ۲۶ مرداد ۱۳۸۶

 «شیعه نیوز»:محمدرضا زائري در سايت خود نوشت:
قصد داشتم مطلب مفصلي درباره دست دادن با نامحرم و جوانب مختلف موضوع بنويسم و يادداشتهايي هم برداشته بودم و مخصوصا اين روزها که ذهنم بيشتر درگير حوزه سبک زندگي است، فکر مي کردم اين نکته ها شايد براي مطالعه جدي موضوع مفيد باشد، اما به هر حال به دلايلي منصرف شدم. فقط مي ماند آن دو نکته اي که قول داده بودم از امام موسي صدر نقل کنم که چون تا کنون انتشار نيافته خواندني تر است:

?- دکتر حسين کنعان در کتابش به نام "الامام موسي الصدر قدر و دور" مي گويد: امام موسي صدر برايم تعريف کرد که وقتي من حدودا نوزده سال داشتم پدرم (آيت الله صدر مرجع بزرگ تقليد) نامه اي براي نخست وزير وقت نوشتند و قرار شد من نامه را ببرم و تحويل دهم؛ لذا صبح زود از قم راه افتادم و به تهران آمدم و به محل زندگي او که منزلگاه با شکوهي بود مراجعه کردم.

مرا به سالن طبقه اول راهنمايي کردند. نشستم و به تماشاي در وديوار مشغول شدم. آن فضا و محيط متفاوت و شيک و با شکوه با تابلوهاي نقاشي و وسايل تزييني و پرده هاي زربفت و ... براي من که از يک خانه ساده طلبگي آمده بودم خيلي تازگي داشت و غرق تفکر در اين فاصله فرهنگي واجتماعي بودم.

در همين حال متوجه دختر جواني شدم که در انتهاي سالن مشغول نواختن پيانو بود و من تا آن هنگام صداي اين دستگاه را نشنيده بودم . نشسته بودم و با تعجب به آن گوش مي کردم که آن دختر متوجه حضور من شد و برخاست و به طرف من آمد و ...دستش را به طرفم دراز کرد !

من دستم را روي سينه ام گذاشتم و سلام او را پاسخ دادم (جالب اينجاست که اين فرهنگ زيبا و راه حل ستودني که شايد منشا آن از هميشان باشد، الان در لبنان و بسياري جوامع کاملا رواج يافته است و اخيرا يکي از شبکه هاي تلويزيوني لبنان در برنامه هاي مربوط به تعاملات اجتماعي بين مردها و زن ها اين موضوع را ميان حاضران در استوديو به تجربه عملي گذاشته بود) دکتر کنعان مي گويد در اينجا امام صدر خنديد و به مزاح گفت: و هنوز دستم روي سينه ام مانده است !

?- دانشمند فاضل و نويسنده انديشمند استاد سيد عباس نورالدين برايم نقل کرد که روزي امام صدر در يک کليسا (يا دانشگاه) سخنراني بسيار موثر و جذابي ايراد کرد و همه را مجذوب نمود. اواخر سخنراني يک خانم جوان و زيبا که از اين توفيق يک عالم مسلمان بسيار دلخور بود به دوستانش گفت: من مي دانم چه طور حالش را بگيرم و ضايعش کنم ! و بلا فاصله پس از پايان سخنراني در حاليکه همه را متوجه خود کرده بود جلورفت و دستش را به طرف ايشان دراز کرد. ايشان طبق عادت دستشان را روي سينه گذاشتند.

او هم که منتظر همين بود پرسيد: مي خواهيد نجس نشويد؟ (و به همان موضوعي اشاره کرد که مشکل سو تفاهم خانم هاست و شبهه دون پايه بودن زنان در ديدگاه اسلام و نجس بودن غير مسلمانان و ...)

ايشان با زيرکي بلافاصله پاسخ دادند: بل لاحافظ علي طهارتک ! فرمودند بلکه بر عکس تو آنقدر با ارزش و پاک هستي که چنين تماس هايي حريم قدسي و زنانه تو را مي آلايد ... اين جواب حکيمانه و عارفانه و عميق و هوشمندانه نه تنها توطئه او را خنثي کرد بلکه کار بر عکس شد و جمعيت مسيحي حاضر بيشتر به وجد آمده و به ايشان ارادت بيشتري پيدا کردند.

ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر: