۰

چگونه فدک به اهل بیت(علیهم السلام) بازگشت؟

سیر تاریخى «فدک» یکى از شگفتی‌هاى تاریخ اسلام است، هر یک از خلفاء در برابر آن موضعى داشتند، یکى مى‏گرفت و دیگرى پس مى‏داد،این وضع آن قدر ادامه یافت تا این سرزمین به کلى ویران شد و برباد رفت.
کد خبر: ۷۰۴۳۶
۱۴:۰۰ - ۱۶ فروردين ۱۳۹۳
SHIA-NEWS.COM شیعه نیوز:

«شیعه نیوز»: سیر تاریخى «فدک» یکى از شگفتی‌هاى تاریخ اسلام است، هر یک از خلفاء در برابر آن موضعى داشتند، یکى مى‏گ رفت و دیگرى پس مى‏ داد، و این وضع آن قدر ادامه یافت تا این سرزمین به کلى ویران شد و برباد رفت، براى پى بردن به فراز و نشیب‏هائى که در این روستاى آباد پدید آمد کافى است.

مقطهاى زیر را مورد توجه قرار دهیم: 1- فدک در آغاز، چنانکه دانستیم پس از سقوط خیبر از طریق مصالحه از یهودیان به پیامبر(صلی الله علیه وآله) منتقل شد و به حکم آیه «و ما افاء اللّه على رسوله...» اختیار آن به طور کامل با شخص پیامبر(صلی الله علیه وآله) بود و به حکم آیه، حق آن حضرت شد.

2- طبق اسناد معتبر تاریخى پیامبر(صلی الله علیه وآله) آن را در حیات خود طبق دستور قرآن و آیه «ذات القربى حقه» به بانوى اسلامى فاطمه زهرا(سلام الله علیها) بخشید، و به این ترتیب در اختیار دخت گرامى پیغمبر اسلام(صلی الله علیه وآله) قرار گرفت.

3- در زمان خلیفه اول این آبادى غصب شد، و در اختیار حکومت وقت قرار گرفت، و آن‏ها با سرسختى عجیبى در حفظ این وضع کوشیدند.

4- این امر همچنان ادامه داشت تا زمان «عمر بن عبدالعزیز» خلیفه اموى که نسبت به اهل بیت پیغمبر(صلی الله علیه وآله) روش ملایم‏ترى داشت رسید، او به فرماندارش در مدینه «عمرو بن حزم» نوشت که «فدک» را به فرزندان فاطمه(سلام الله علیها)‏ باز گردان.

فرماندار مدینه در پاسخ او نوشت:

»فرزندان فاطمه بسیارند و با طوایف زیادى ازدواج کرده‏اند، به کدام گروه باز گردانم»؟!

»عمرو بن عبدالعزیز» خشمناک شد، نامه تندى به این مضمون در پاسخ فرماندار مدینه نگاشت:

«هر گاه من ضمن نامه‏اى به تو دستور دهم گوسفندى ذبح کن، تو فوراً در جواب خواهى نوشت آیا بى شاخ باشد یا شاخدار؟!، و اگر بنویسم گاوى را ذبح کن سؤال مى‏کنى رنگ آن چگونه باشد؟

هنگامى که این نامه من به تو مى‏رسد فوراً «فدک» را بر فرزندان فاطمه از على(علیه السلام) ‏ تقسیم کن».

و به این ترتیب با یک چرخش بزرگ، «فدک» بعد از سالیان دراز به دست فرزندان فاطمه(سلام الله علیها) افتاد.

5- دیرى نپائید که «یزید بن عبدالملک» خلیفه اموى آن را مجدداً غصب کرد.

6- سرانجام «بنى امیه» منقرض شدند و «بنى عباس» روى کار آمدند، «ابوالعباس سفاح» خلیفه معروف عباسى آن را به «عبداللّه بن حسن بن على(علیه السلام)‏» به عنوان نماینده بنى فاطمه(سلام الله علیها)‏ باز گرداند.

7- چیزى نگذشت که «ابوجعفر عباسى» آن را از «بنى حسن» گرفت (زیرا آن‏ها قیامى بر ضد بنى عباس کردند.)

8- «مهدى عباسى» فرزند «ابو جعفر» آن را به فرزندان فاطمه(سلام الله علیها)‏ باز گرداند.

 9-«موسى الهادى» خلیفه دیگر عباسى بار دیگر آن را غصب کرد و «هارون الرشید» نیز همین معنى را ادامه داد.

10- «مأمون» به خاطر تظاهر به علاقه شدید نسبت به اهل بیت پیغمبر(ص) و فرزندان على(علیه السلام)‏ و فاطمه زهر(سلام الله علیها) آن را با تشریفاتى به فرزندان فاطمه(سلام الله علیها)‏ بازگرداند.

در تاریخ آمده است که مأمون به «قثم بن جعفر» فرماندار مدینه چنین نوشت: «رسول خدا(صلی الله علیه وآله) «فدک» را به دخترش «فاطمه»(سلام الله علیها) بخشید، واین امرى آشکار و معروف نزد اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه وآله) بود، سپس همواره فاطمه(سلام الله علیها)‏ مدعى آن بود و قول او از همه شایسته‏تر به تصدیق و قبول است، و من صلاح مى‏بینم که آن به ورثه آن حضرت(س) داده شود، و به «محمدبن یحیى» و «محمد بن عبداللّه» (نوه‏هاى امام زین العابدین) بازگردانى تا آن‏ها به اهلش برسانند«.

»ابن ابى الحدید» مى‏گوید:

»مأمون براى رسیدگى به شکایات مردم نشسته بود، اولین شکایتى که به دست او رسید و به آن نگاه کرد مربوط به فدک بود، همینکه شکایت را مطالعه کرد گریه کرد، و به یکى از مأموران گفت صدا بزن وکیل فاطمه(سلام الله علیها)‏ کجاست؟ پیرمردى جلو آمد، و با مأمون سخن بسیار گفت، مأمون دستور داد حکمى را نوشتند و فدک را به عنوان نماینده اهل بیت: به دست او سپردند.

هنگامى که مأمون این حکم را امضاء کرد« دعبل» برخاست و اشعارى سرود که نخستین بیت آن این بود:

اصبح وجه الزمان قد ضحکا

برد مأمون هاشماً فدکاً!

»چهره زمان خندان شد - چرا که مأمون فدک را به بنى هاشم بازگرداند.

نویسنده کتاب «فدک» مى‏نویسد مأمون به اتکاء روایت «ابو سعید خدرى» که مى‏گوید: پیامبر فدک را به فاطمه‏(سلام الله علیها) بخشید، دستور فدک به فرزندان فاطمه(سلام الله علیها) ‏باز گردانده شود.

 11- اما «متوکل عباسى» به خاطر کینه شدیدى که از اهل بیت: در دل داشت، بار دیگر فدک را از فرزندان فاطمه(سلام الله علیها)‏ غصب کرد.

 12- فرزند متوکل بنام «منتصر» دستور داد که آن را مجدداً به فرزندان امام حسن و امام حسین(علیهما السلام)‏ باز گردانند.

بدیهى است روستائى که اینچنین دست به دست بگردد، و هر روز بازیچه دست سیاستمداران کینه توز باشد، به سرعت رو به ویرانى مى‏گذارد، و همین سرنوشت سرانجام دامان فدک را گرفت، و تمام آبادى آن ویران، و درختانش خشک شد!

ولى این نقل و انتقالها به هر حال بیانگر این واقعیت است که خلفاء روى فدک حساسیت خاصى داشتند، و هر کدام طبق روش سیاسى خود موضعگیرى مخصوص و عکس العمل خاصى روى آن نشان مى‏دادند.

و اینها همه تأکیدى است بر آنچه قبلا گفتیم که غصب فدک از بانوى اسلام(سلام الله علیها)‏ یا فرزندان او، پیش از آنکه جنبه اقتصادى داشته باشد، جنبه سیاسى داشت، و هدف منزوى کردن آن‏ها درجامعه اسلامى، و تضعیف موقعیت، واظهار دشمنى با اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه وآله) بود، همانگونه که بازگرداندن فدک را به اهل بیت: که بارها در طول تاریخ اسلام تکرار شد «یک حرکت سیاسى» به عنوان اظهار همبستگى و ارادت به خاندان پیامبر(صلی الله علیه وآله) صورت مى‏گرفت.

اهمیت «فدک» در اذهان عمومى مسلمین تا آن اندازه بود که در بعضى از تواریخ آمده است که در عصر «متوکل عباسى» قبل از آنکه فدک از دست بنى فاطمه(سلام الله علیها)‏ گرفته شود خرماى محصول آن را در موسم «حج» به میان حجاج مى‏آوردند و آن‏ها به عنوان، تیمن و تبرک با قیمت گزافى آن را مى‏خریدند.

فدک و امامان اهل ‏بیت(سلام الله علیهم):

از مسائل بسیار قابل توجه اینکه هیچیک از امامان اهل بیت بعد از «غصب نخستین» هرگز در امر فدک دخالت نکردند، نه على(علیه السلام) در دوران حکومتش در این امر دخالتى کرد و نه امامان دیگر، و افرادى مانند «عمر بن عبدالعزیز» و یا حتى «مأمون» خلیفه عباسى، پیشنهاد کردند که به یکى از اهل بیت: بازگردانده شود، و این واقعاً سؤال‏انگیز است که این موضعگیرى در برابر مسأله فدک به چه علت بود؟

چرا على(علیه السلام) در زمانى که تمام کشور اسلام زیر نگین او بود این حق را به صاحبان اصلى باز نگردانید،؟ و یا چرا فى المثل مأمون که اینهمه اظهار ارادت - ولو ظاهراً - به امام على بن موسى الرضا(علیه السلام) مى‏ کرد «فدک» را به آن حضرت تقدیم نکرد؟

بلکه به دست بعضى از نوه‏هاى «زید بن على بن الحسین(علیه السلام) » به عنوان نماینده «بنى هاشم» سپرد؟

در پاسخ این سؤال مهم تاریخى مى‏گوئیم:

اما امیر مؤمنان على(علیه السلام) در همان کلام کوتاهش همه گفتنى‏ها را گفته است آنجا که مى‏فرماید:

»آرى از آنچه در زیر آسمانها دنیا است تنها «فدک» در دست ما بود، عده‏اى نسبت به آن بخل ورزیدند، ولى در مقابل گروه دیگرى سخاوتمندانه از آن صرفنظر کردند، و بهترین داور و حاکم خدا است، مرا با فدک و غیر فدک چه کار در حالى که فردا به خاک سپرده خواهیم شد.«

آن بزرگوار عملا نشان داد که فدک را به عنوان یک وسیله درآمد و یک منبع اقتصادى نمى خواهد، و آن روز هم که فدک از ناحیه او همسرش مطرح بود براى تثبیت مسأله ولایت، و جلوگیرى از خطوط انحرافى در زمینه خلافت پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله)‏ بود، اکنون که کار از کار گذشته، و فدک بیشتر چهره مادى پیدا کرده، گرفتن آن چه فائده‏اى دارد؟

سید مرتضى عالم و محقق بزرگ شیعه در این زمینه سخنى پرمعنى دارد، مى‏گوید.

»هنگامى که امر خلافت به على(علیه السلام) رسید درباره بازگرداندن فدک خدمتش سخن گفتند، فرمود: «من از خدا شرم دارم که چیزى را که ابوبکر منع کرد و عمر بر آن صحه نهاد، به صاحبان اصلیش باز گردانم«.

در حقیقت با این سخن هم بزرگوارى و بى اعتنائى خود را نسبت به فدک به عنوان یک سرمایه مادى و منبع درآمد، نشان مى‏دهد، و هم مانعین اصلى این حق را معرفى مى‏کند!.

اما اینکه چرا بعضى از خلفاء که ظاهراً مى‏خواستند به خاندان پیامبر(صلی الله علیه وآله) (ابراز ارادت کنند، فدک را به ائمه اهل بیت: باز نگرداندند، و مثلا به نوه‏هاى زید بن على با افراد ناشناس دیگرى به عنوان نمایندگى بنى فاطمه(سلام الله علیها)‏ تحویل دادند؟ این امر دو علت ممکن است داشته باشد:

1- ائمه هدى: هرگز حاضر به پذیرش فدک نبودند، چرا که این کار در آن زمان بیشتر جنبه مادى داشت تا معنوى، و شاید حمل بر علاقه به دنیا مى‏شد، نه امتیازات معنوى، و به تعبیر دیگر قبول آن در آن شرائط براى ائمه هدى: کوچک بود، علاوه بر این دست آن‏ها را در مبارزه با خلفاى جور مى‏بست، چرا که هر زمان مى‏خواستند مبارزه کنند فدک را مسترد مى‏داشتند (همانگونه که در ماجراى پس گرفتن فدک از طرف «ابو جعفر خلیفه عباسى» از «بنى الحسن» در تاریخ آمده است که بعد از قیام بعضى از آن‏ها بر ضد دستگاه خلافت، فدک را از همه گرفت(.

2- خلفاى جور نیز ترجیح مى‏دادند که امکانات مالى امامان اهل بیت: گسترده نشود، همانطور که در داستان معروف «هارون» مشهور است که وقتى به مدینه آمد احترام فوق العاده‏اى براى «امام موسى بن جعفر»8 قائل شد به گونه‏اى که براى فرزندش «مأمون» تازگى داشت.

اما هنگامى که نوبت به هدایا رسید هدیه‏اى را که خدمت امام(علیه السلام) فرستاد، بسیار ناچیز بود، «مأمون» از این مسأله در شگفت شد، و هنگامى که علت را از پدر سؤال کرد او در جواب مطلبى گفت که حاصلش این بود ما نباید کارى کنیم که آن‏ها قدرت پیدا کنند، و فردا بر ضد ما قیام نمایند.

منبع: پایگاه اطلاع رسانی شهید آوینی

انتهای پیام/ ح . ا
ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر: