SHIA-NEWS.COM شیعه نیوز:
به گزارش «شیعه نیوز»، بدرالسادات طباطبایی یکی از دختران علامه طباطبایی با بیان خاطراتی از پدر گفت: خاطرم میآید که یک بار زمانی که در سن مدرسه بودم، از من خواستند که درباره بهار و گل بنفشه شعری بخوانم مادرم بسیار اهل ذوق بود ایشان از من خواستند که نزد پدر بروم تا وی به من کمک کند پدر نیز شعری به این مضمون که البته آن را کامل در خاطر ندارم برایم سرودند: «من بنفشه بهارم/ زینت جویبارم/ نازنینم نگارم/ من نگارین بنفشم/ در چمن میدرخشم/هر نگاری که بیند/ در کنارم نشیند/ زودم از شاخه چینم/ چینه از شاخسارم».
وی با اشاره به اینکه جز لبخند از علامه چیزی ندیده بودند، افزود: اصولاً جزو منزل ما جوری بود که احتیاجی به تنبیه نبود هیچ وقت برای ما چنین مسألهای پیش نیامده بود که ایشان ما را تنبیه کنند، همیشه با ما بازی میکردند حتی خیلی وقتها کسی باور نمیکرد علامه اینطور باشند، همه تعجب میکردند که وی همبازی ما بود، ما هیچگاه صدای بلند، اخم و دعا از ایشان نشنیدیم.
دختر دیگر علامه طباطبایی، نجمالسادات طباطبایی با بیان خاطرات دیگری از پدر گفت: لحظه لحظه زندگی با ایشان برای ما آموزنده و خاطره انگیز بود، پدر ما به خانمها احترامی بسیاری میگذاشت و حتی ما را از پسرها بیشتر ارج مینهاد، ما دو برادر و دو خواهر بودیم که البته مادرم با این توجه بسیار پدر به ما مخالف بودند، حاج آقا میگفتند که دخترها باید عزیز باشند، البته این به معنای لوس شدن ما نبود.
وی در ادامه افزود: مادر اعتقاد داشتند که ما باید آشپزی بلد باشیم، من هم یک بار کوکو درست کردم که از قضا، غذایم شور شد، اما علامه فقط تعریف کردند و گفتند که چقدر خوشمزه است، این غذا دختر من هر چه درست کند عالی میشود، البته مادرم خوششان نیامد، ولی به روی خودشان دیگر نیاوردند.
طباطبایی در ادامه افزود: زمانی که میخواستم ازدواج کنم، برادر آقای قدوسی خواستگاری آمدند، علامه به ایشان گفتند که دختر من هنوز کوچک است دختر باید یک کدبانو، همسر، مادر تمام عیار باشد تا او را شوهر دهم، البته این را بعدها من متوجه شدم پس از ازدواجم!
منبع: فارس
انتهای پیام/ ح . ا