۲

داستان انتقال حجر الاسود از مكه به كوفه در زمان قرامطيان

سبب جابه جایی حجر الاسود ،این بود که زکرویه ی قرمطی در سال 293(هجری .ق)خروج کرده ودین جدیدی آورد ومردم را به سوی خود فرا خواند وآنان نیزدعوت وی را اجابت کردند و کار او بالا گرفت وشروع له قتل عام مردم کرد ...
کد خبر: ۶۱۳۶۸
۱۲:۱۳ - ۲۸ شهريور ۱۳۹۲
SHIA-NEWS.COM شیعه نیوز:

از علامه ی مجلسی در بحار الانوار به نقل از اصبغ  بن نباته از حضرت علی (علیه السلام) روایت کرده  که فرموده :ای مردم کوفه ! خداوند متعال،چیزی به شما عطا فرموده که به هیچ کس نداده است ،عبادتگاه شما بر خانه ی حضرت ادم (علیه السلام)،نوح(علیه السلام) ،ادریس (علیه السلام) ]عبادتگاه ابراهیم خلیل (علیه السلام) وپرستشگاه برادر خضر (علیه السلام) ... برتری دارد.تا ان جا که فرمود :زمانی فرا می رسد که حجر الاسود در ان نصب می شود واین محل ،عبادتگاه فرزندم مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)خواهد شد...(1)

علامه (ره)در کتاب البیان گوید :روزی فرا می رسد که...تاان جا که می گوید:چه بسا نصب حجر الاسود از سوی معصوم (علیه السلام) به حق صورت گیرد ،نه از روی دشمنی وستم که مانند بسیاری از موارد ،از جمله ویژگیهای زمان ان حضرت (علیه السلام) می باشد.به این مطلب بدین طریقه خدشه وارد می شود که این انتقال وجابه جایی در شمار ویژگیهای ان  زمان  ذکر نشده است .شاید منظور این روایات ،واقعه ای است که از روی دشمنی وستم در زمان قرمطیان به وقوع پیوست،به طوری که حجر الاسود را از مکه به کوفه انتقال دادند ودر مسجد کوفه نصب کردند،و ان سنگ به مدت طولانی در مسجد قرار داشت تا حکومت قرمطیان منقرض شد وبه جایگاه نخست انتقال یافت . مشهور این است که هنگام جابه جایی ان از مکه به کوفه به سبب سنگینی ان بسیاری از شتران از حمل ان ناتوان شدند ،اما هنگام باز گرداندن ان به مکه ،تنها یک شتر ان را حمل کرد.باز گرداندن حجر الاسود در عصر محمد بن قولویه صورت پذیرفت که داستان عجیبی نیز از وی نقل کرده اند.(2)

سبب جابه جایی حجر الاسود ،این بود که زکرویه ی قرمطی (3)در سال 293(هجری .ق)خروج کرده ودین جدیدی اورد ومردم را به سوی خود فرا خواند وانان نیزدعوت وی را اجابت کردند.وکار او بالا گرفت وشروع له قتل عام مردم کرد .تا این که که زکرویه در یکی از میدانهای نبرد کشته شد. ابو طاهر قرمطی (4) جانشین  او شد .تا سال سیصدوهفده (هجری .ق)به قتل و غارت مردم پرداخت سپس به سوی مکه حرکت کرد ودر روز ترویه وارد مکه شد.در مسجد الحرام وخانه ی خدا ودره های مکه ،حاجیان را قتل واموالشان را غارت کرد وحجر الاسود را از جای کند وبه شهر هجر(5) فرستاد.مردم مکه قیام کرده وبا وی جنگیدند ولی او همه را قتل عام کرد.ان گاه ابو طاهر در خانه ی خدا را کند ومردی از یارانش رابرای کندن ناودان به پشت بام خانه ی خدا فرستاد ولی او سقوط کرد وجان سپرد ولی ان ملعون قرمطی خشمگین شد و کشته شدگان را در چاه زمزم انداخت وسایر مقتولین  را در مسجد الحرام وجای که به قتل رسیده بو دند دفن کرد.وپوشش خانه را بر گرفته ،میان یارانش قسمت وخانه های مکه را غارت کرد. ان ملعون بر فراز خانه خدا رفته ،این شعر را سرود:
من با خدا وخدا با من است               او مردم را افرید ومن از بین می برم
ودر هنگام کندن ححجر الاسود این شعر را سرود:اگر این خانه ،عبادتگاه پروردگار ما بود می بایست از فراز ان اتش بر ما فرو می ریخت زیرا ما همانند دوران جاهلیت ،حج به جا اوردیم از روی نیرنگ ،که هیچ سودی برای ما نداشت ما میان زمزم وکوفه صفا رها کردیم جنازه هایی را که جز خدا پروردگاری نمی جستند.

این شعر نشانه کفر ابو طاهر است ،حجر الاسود بیست ودو سال(6) نزد انان بود وبه دستور یک حاکم ترک که در روزگار راضی بالله بر بغداد استیلا داشت ،پنجاه هزار دینار برای باز گرداندن حجر الاسود به قرمطیان پرداخت شد ولی انان از باز گردادن ان امتناع کردند وان را به کوفه بردند وبر مسجد کوفه اویختندتا مردم ان را ببینندودر سال سیصد ونه سنگ را به مکه باز گرداندن وگفتند:به حکم حجر الاسود را گرفتیم وبه حکم باز می گردانیم.قرمطیان در ماه ذی القعده ،حجر الاسود را به جای خود باز گرداندند.(7)

در کتاب خرایج وجرایح به نقل ابو قاسم جعفر بن محمد بن قولویه ،روایت شده که گفت :هنگامی که در سال(8)  سیصد وسی وهفت به بغداد رسیدم قصد سفر حج کردم واین همان سالی بود که قرامطیان حجر الاسود را به جایگاهش در خانه ی خدا باز گرداندند وبه بسیار علاقمه مند بودم تابه کسی که حجر الاسود را نصب می کند ،دست یابم زیرا تنها کسی سنگ را در جایش می تهد که امام زمان(علیه السلام) باشد،چنان که در زمان حجاج امام زین العابدین(علیه السلام) سنگ را در مکانش گذاشت  ومستقر کرد ودر ان هنگام من به بیماری سختی مبتلا شدم .تا حدّی که نسبت به جانم بیمناک شدم وانچه را که قصد داشتم امکان پذیر نشد.با خبر شدم که ابن هشام به حرم می رود نامه ای نوشتم ومهر کرده به او دادم در نامه از مدت عمرم سوال کرده ویان که ایا با همین بیماری از دنیا می روم یا نه ؟وبه او گفتم ،منظور من رساندن نامه به کسی است که حجر الاسود را در جایش می گذارد است.

ابن هشام گفت :به حرم رفتم همراه خود کسی را بردم  تا مرا اذ ازدحام مردم محافظت کندوهرگاه می خواست کسی ان سنگ را در جایش قرار دهد تکان می خورد واستوار نمی شد ،در این زمان ناگهان جوانی گندم گون وزیبا روی از راه رسید ،سنگ را برداشت ودر جایش گذاردوان سنگ استوار ماند ان چنان که گویا هرکز از جایش تکان نخورده باشدسرو وصدای مردم بالا گرفت وان جوان از مسجد الحرام خارج شد ومن اجایم برخاستم وبه دنبال او رفتم ومردم را از سمت راست وچپ او دور می کردم ، به طوری که مردم گمان کردند من دیوانه شده ام،مردم  برایش راه باز می کردند ومن به او خیره شده بودم تا اینکه از مردم جدا شد وبه سرعت دنبالش حرکت می کردم ولی او اهسته راه می رفت ، با وحود این نمی توانستم به او برسم ،هنگامی که به جایی رسید که هیچ کس جز من او را نمی دید،ایستاد ورو به من کرد،گفت بیا جلو چه همرا ه داری ،نامه را به او دادم،وبدون نگاه کردن به نامه گفت :به او بگو نگران  این بیماری نباشد ،او تا سی سال دیگر زندگی خواهد کرد.

گفت از ترس و نگرانی هیچ حرکتی نکردم ،او مرا به حال خود رها کرد ورفت ابو القاسم گوید : ابن هشام نزد من امد ومرا از کلام امام اگاه کرد ؛ ابن هشام گفت پس از سی سال که سپری شد ، ابو القاسم بیمارشد وبا تهیه ی لوازم ونوشتن وصیت ،خود را برای مرگ اماده ساخت ودر این باره جدیت داشت،به او گفته شد نگرانی تو برای چیست ؟ما از خدا می خواهیم که به تو سلامتی وتندرستی عنایت فرماید، پس نگران نباش.وی گفت امسال ترس بر من غلبه کرده است وبه همان بیماری در گذشت(9).

علامه ی بزرگ سید محمد طباطبایی در کتابش که درباره ی فضیلت مسجد کوفه نوشته و علامه ی مجلسی نیز درمبحث باز گرداندن حجر الاسود بدان اشاره کرده است:نقلا شده هنگامی که محمد بن قولویه  در بغداد بود با خبر شد که حجر الاسود به مکه باز گردانده می شود بدین سبب همراه با حجر الاسود عازم مکه شد تا امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را ببیند زیرا می دانست تنها امام معصوم می تواند حجر الاسود را در جای خود قرار دهدهنگامی که به کوفه رسید به شدت مریض واز ادادمه راه عاجز شداز ای رو ،یکی از افراد مورد اطمینان خود را با دارایی بسیار به منظور بر پایی مسجد الحرام وخدمت به ان اعزام کردو به او گفت :از انها بخواه تا هنگامی که حجر الاسود را در جایش قرار می دهند به تو اجازه دهند کنار رکن حضور یابی.وهمچنین نامه ی مهر شده ای را برای امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) فرستادوبه او گفت که این نامه را به کسی که حجر الاسود را در جایش قرار می دهد بده ،ان شخص امین به همراه حجر الاسود به مکه رفت وانچه را که به گفته شده بود انجام داد هنگامی که می خواستند حجر الاسود را در جایش قرار بدهند متصدیان به او اجازه دادند که او در کنار رکن حضور یابد.

بزرگان عرب امده وحجر الاسود را در پارچه ای نهادندوهمه با هم ان پارچه را بلند کردند تا به برابر جایگاه حجر الاسود رسید.ناگهان جوانی خوش چهره سنگ را از روی پارچه برداشت ودر جایش گذاشت.وازمیان مردم وداخل مسجد بیرون رفت وصدا زد ای فلان نامه ی محمد بن قولویه را برایم بیاور،او نیز نزد امام (عجل الله تعالی فرجه الشریف)رفت ونامه را به وی دادواو گفت: به محمد بن قولویه بگو من برایت دعا کردم ،خداوند این دردکاه را شفا می دهد ،وتو به بیماری شدیدی مبتلا می شوی که هر کس تو را ببیند از از شفای تو مایوس می شود ودر فلان ساعت وفلان شب خداوند بدون بیماری جانت را می گیرد.انگاه امام (عجل الله تعالی فرجه الشریف)غایب شد .ان فرستاده گفت :حال فهمیدم که او امام زمان است وچون به بغداد باز گشت انچه را که دیده وشنیده بود برای مولایش نقل کرد.

محمد بن قولویه پس از ان بیماری سخت ،بارها بیمار شد وپزشکانن ونزدیکانش از بهبودی او نا امید شدند ولی او انها را دلداری می داد ومی گفت :من به سبب این بیماری از دنیا نمی روم .زمانی که شب موعودد فرا رسید دوستان وبستگانش را جمع کرد وبه انان گفت که من امشب در فلان ساعت از دنیا می روم .انها گفتند که تو بارها تو به بیماری سختی مبتلا شدی وما از بهبودی تو مایوس شدیم دلداریمان می دادی وامشب که تو به هیچ بیماری مبتلا نیستی چنین سخنی می گویی واز کجا با خبر شدی ،او ماجرا را برایشان نقل کرد ودر ساعت موعود در گذشت.وی همچنین می گوید :روزی فرا می رسد که حجر الاسود در جایش نصب می شود ،چه بسا این گفتار در تایید مطالبی باشد که ما ذکر کردیم ،چون این سخن ،بیانگر این است که حادثه ی مذکور نزدیک به عهد امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)به وقوع می پوندد.   

پی نوشت ها:

تاریخ کوفه /براقی
1-بحار الانوار 97/389-392ج14
2-این بیان را در مرجع نیافتیم
3- زكرويه بن مهرويه القرمطی ، از بزرگان قرامطه ،واز اهل کوفه بود. او چهار  سال در زمان معتضد عباسی پنهان شد تا به او دسترسی پیدا نکند پس از مرگ معتضد خویش را اشکار کرد . وتعدادی از بادیه نشینان عراق را به خود جلب کرد . مبلغانی را پخش کرد .پیروان او را سید ومولی می خواندند وبرای وی سجده می کردند .او روبه روی لشکریانش ظاهر نمی شد وپنهان در میانشان حرکت می کرد وکارهای او را یک نفر که به اعتماد داشت انجام می داد .زکرویه حجاج خراسان را غارت کرد واغلب  انها را که به بیست هزار نفر می رسیدند به قتل رساند. یاران وی در در بین زبالة وفید والنباج وحفیر ابی موسی انتشار یافتند .مکتفی سپاهیان را برای جنگ با او خواست ودر جنگی که در میان قادسیه و خفان رخ داد او به قتل رسید ،  وجسد او را به بغداد برده  ودرا نجا سوزانده شد وسر او را به خراسان فرستادند تا اینکه مردم انجا رفتن به حج را قطع نکنند.
4- أبو طاهر سليمان بن الحسن بن بهرام الجنابي الهجري القرمطی :پادشاه بحرین و بزرگ قرامطه ، خارجی ،ستمگر جبار ،شهر بصره در سال 311 (ه.ق) را اشغال کرد وان را غارت وزنان را به اسارت در اورد .وی نامه ای به مقتدر نوشت واز او خواست که بصره واهواز را به او بدهد ولی مقتدر به او جوابی نداد ،پس از ان در سال 312 (ه.ق) شهر کوفه را غارت کرد و در ان شش روز اقامت کرد و انچه که می توانست از انجا با خود برد .مقتدر سپاهی را برای جنگ با وی به راه انداخت ولی قرمطی ان را شکست داد ودر روز ترویه در سال 317 (ه.ق) مکه را غارت کرد ،تعداد کشته شدگان به سی هزار نفر رسید او حجر الاسود را نیز  از جای کند . وی در پیری به بیماری ابله مرغان جان داد.
5-هجر : با فتحه بر حرف اول ودوم ،شهرومرکز بحرین ،وگفته اند ،منطقه ای است در بحرین ، و ، گفته اند که زمین کوچکی از بحرین . معجم البلدان : 1 / 347 و 5 / 393 .
6-از سال 317تا سال 339
7-به کتاب البدایه والنهایه11/182،الکامل فی التاریخ :8/486 ،النجوم الزاهرة:3/225 ،تاریخ الخمیس :2/383 وفوات الوفیات :1/175 مراجعه کنید
8-در مرجع هفت نوشته شد ولی اچه نوشته شده وفق مراجع تاریخی است
9-الخرایج والجرایح :1/475-477ج18.

انتهای پیام/ ز.غ
منبع:سایت رسمی مسجد کوفه
 

ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر:
غیر قابل انتشار: ۱
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۲
نظرات بینندگان
حسین
Iran, Islamic Republic of
۲۱:۲۰ - ۱۳۹۳/۰۱/۳۰
مرسی جالب بود
دریا
Iran, Islamic Republic of
۲۰:۱۶ - ۱۳۹۳/۱۲/۲۲
خدای من تو چقدر بزرگی که سنگی رو از بهشت به زمین اوردی که حتی روی اب هم باقی می مونه شکرت خدا