SHIA-NES.COM شیعه نیوز:
به گزارش «شیعه نیوز» به نقل از خبرآنلاین، پروندۀ اولین حکومت دمکراتیک مصر با 50 قربانی، کودتای سفید نظامیان و در نهایت سقوط محمد مرسی در اولین سالگرد حکومتداریاش بسته شد. سوال اینجاست که آیا مصر به سمت دمکراسی حرکت میکند؟ در کشوری که آن را قلب جهان عرب میخوانند و نظامیان در آن حرف اول و آخر را میزنند، آیا باید به گذار دمکراتیک امیدوار بود؟
واقعیت اینست که ناظران در کشورهایی که هنوز نظامیان و ارتشیان بر قدرت و حاکمیت چنبره زدهاند، به تحولات دمکراتیک با شک و تردید مینگرند. پاکستان، مصر و تا اندازهای ترکیه از جمله همان کشورهایی هستند که نظامیان و درجهدارها از جایگاه بالایی برخوردارند و بارها سرنوشت سیاسی کشورهایشان را رقم زده و می زنند. اما آیا این روند به نفع منافع ملی کشورها در بلندمدت خواهد بود؟ چگونه میتوان مطمئن بود که دولت آیندۀ مصر در تیررس کودتای مجدد نباشد.
در گفتگویی با دکتر نوذر شفیعی، عضو کمیسیون امنیت ملی مجلس شورای اسلامی نقش نظامیان در ساختار حاکمیتی مصر را مورد بررسی قرار داده است که در ادامه میخوانید:غالباً سیستم نظامی مصر و نقش ارتشیان در آن با پاکستان مقایسه میشود؛ در این سیستمها غالباً نظامیان حرف اول و آخر میزنند. با اتفاقی که در مصر رخ داد آیا میتوان گفت که سیستم سیاسی مصر نیز همانند پاکستان است و اگر اینگونه نیست چه دلایلی میتوان برای این اقدام نظامیان آورد؟به نظر من 3 کشور هستند که تقریباً ارتش نقش مشابهی را ایفا میکند؛ مصر، ترکیه و پاکستان (البته شاید کشورهای دیگری هم باشند) به لحاظ تاریخی، ارتش در این 3 کشور جایگاه مثبتی داشته است؛ علت آن نیز نقشی بود که ارتش در وحدت و نوسازی آن کشورها ایفا کرده است و در عین حال در پرتو این نقش ارتش توانسته خود را به عنوان حافظ ثبات در این کشورها معرفی کند. این یک واقعیت است.
نکتۀ مهم دیگر اینست که جهان به سمت دمکراتیزه شدن حرکت میکند و دیکتاتوریهای مصلح که عمدتاً رهبران نظامی هم بودهاند، هر قدر هم که از پیشینۀ مثبتی برخوردار باشند، قاعدتاً در دنیای امروز جایگاهی برای قرار گرفتن در سیاست و حکومت ندارند. بدین معنا که امروزه مردم دوست دارند که ارتش کارکرد و نقش خودش را ایفا کند؛ یعنی دفاع از تمامیت ارضی؛ مردم دیگر دوست ندارند که نظامیان در حکومت و سیاست دخالت کنند. چون ورود آنها به این عرصه به انحراف سیاست و دمکراسی منجر میشود؛ البته گاهی اوقات ورودشان در شرایط بحرانی هم میتواند کارساز و موثر باشد. اما عمدتاً باید به یاد داشت که روند تحولات جامعه به سمتی است که پذیرش مداخلۀ ارتش در سیاست را ندارد.
در دو کشوری که شما بدانها اشاره کردید؛ (مصر در جنگهای مختلف به خصوص در جنگ با اسراییل و ارتش پاکستان در جنگ با هند و همچنین تلاشی که برای استقرار نظم داخلی انجام داد) در مقطعی یک جابجایی جمعیتی باید صورت میگرفت که یکسری ناملایمات اجتماعی را به دنبال داشت. برای کنترل ناملایمات ارتش مداخله کرد و اتفاقاً مداخلۀ آن سازنده بود.
بنابراین در یک نگاه میتوان گفت که به لحاظ تاریخی ارتش در این کشورها یک جایگاه خوبی دارد، حافظۀ تاریخی مردم نسبت به نقش ارتش مثبت است اما در دنیای قرن بیست و یکم که عصر دمکراتیزاسیون است؛ ورود ارتش به سیاست کمتر با اقبال مردم مواجه میشود و حتی ممکن است با واکنش منفی مردم مواجه شود.
با این توضیحات میتوان گفت اتفاقی که در مصر افتاد؛ کودتا نبود؟
اصولاً هرنوع مداخلۀ سازمان یافتۀ ارتش برای برکنار رییس دولت و بدست گرفتن قدرت حتما کودتاست. حال این کودتا یا سرخ است یا سفید: یعنی یا توأم با خشونت و خونریزی است که قصدش کسب قدرت و باقی ماندن در قدرت است و یا سفید است که قصدش جلوگیری از بی ثباتی و استقرار ثبات و تحویل قدرت است. در مصر با توجه به این ویژگیها میتوان نام کودتای سفید یا خونین را بر روی آن نهاد.
با این اوصاف در سیستمهایی که بدان اشاره کردید، نقش و شخص دولت کجاست؟ چه تضمینی وجود دارد که در این کشورها از جمله مصر دولت بعدی طعمۀ کودتای ارتش نشود؟امروزه کارکرد دولت خیلی مهم است. به نظر من مردم امروزه کمتر به مشی ایدئولوژیک و سیاسی نخبگان و سیاستمداران توجه دارند و بیشتر به کارایی و عملکرد نخبگان سیاسی و زمامداران توجه دارند. هرقدر زمامداران بتوانند به گونهای عمل کنند که رفاه مردم و ارزشهای مورد نظر مردم ارتقاء پیدا کند، به همان میزان مقبولیت و مشروعیت بیشتری پیدا میکنند و به همان میزان نقش احتمالی ارتش در سیاست کاهش می یابد.
چون ارتش برای ورودش به سیاست نیازمند پیش زمینههایی است، اگر این پیشزمینهها مثل بی ثباتی، نابسامانی و بروز خشونت و .. شکل بگیرد که جامعه را قطبی و دستخوش هرج و مرج کند، در آن صورت زمینه برای ورود ارتش فراهم میشود.نابراین هرگاه سیاستمداران به گونه ای عمل کنند که در آن رفاه و ارزشهای مردمی ارتقاء و میزان رضایتمندی مردم افزایش یابد، به همان میزان نقش ارتش در سیاست کم میشود و این یکی از راهکارهایی است که سیاستمداران میتوانند از ورود ارتش به سیاست جلوگیری کنند.
نگاه جامعۀ جهانی به سیستمهای نظامی چگونه است؟ خیلی از کشورها با توجه به ماهیت اتفاقات با شک و تردید به آینده مصر مینگرند از جمله ترکیه که نسبت به تحولات مصر نگران است و ورود ارتش را محکوم کرده است. با توجه به نقشی که شما از نظامیان در کشورهای مختلف بدان اشاره کردید، آیا نگاه جامعه جهانی به سیستمهای نظامی مهم است؟اصولاً از نظر افکار عمومی ورود ارتش به سیاست در دنیای امروز پدیدۀ منفی تلقی میشود؛ دوم اینکه موضع گیری کشورها نسبت به ورود و یا هر اقدام ارتش میتواند تحت تأثیر منافع آنها شکل گیرد. مثلاً کشوری مثل ترکیه اقدام نظامیان را محکوم کرد، چرا؟ یکی از دلایل این بود که دولت ترکیه نگرانست که این مسئله فتح بابی بشود برای مداخلۀ ارتش ترکیه در سیاست.
دوم اینکه در ترکیه ناآرامیهایی در جریان بود که هرچند در ابتدا جنبۀ زیست محیطی داشت اما بعد از آن رنگ و بوی سیاست پیدا کرد، لذا ترکیه نگران آنست که آنچه که در مصر رخ داد به نوع دیگری در ترکیه اتفاق بیفتد. بنابراین بر اساس این ملاحظات و منافع است که ترکیه این رخداد را محکوم کرد.
اما آمریکاییها حتماً از آنچه که در مصر میگذرد اطلاعاتی دارند ولی اینگونه نیست که تصور کنیم این اطلاعات کامل است چون آمریکا نمیداند که روند آتی تحولات مصر چگونه است و یا نگرانست که هرگونه موضع گیری از طرف آمریکا به ابزار دستی برای نیروهای رقیب در داخل مصر تبدیل شود، لذا موضع مبهم، تردیدآمیز و سیاست صبر و انتظار را در پیش گرفته اند.برخی کشورهای دیگر مثل عربستان سعودی از مداخلۀ ارتش حمایت کرده اند، برداشت سعودیها در واقع اینست که ارتش دست به این کار زده و مانع از قدرت گیری جریانهای اسلامی و دمکراسی خواه در این کشور شده است؛ مسئلهای که عربستان سعودی را نیز تهدید میکند. عربستان سعودی نگران رشد نیروهای تحولخواه در این کشور است. از آنجایی که اقدام ارتش بازگشت به عقب و اتخاذ نوعی سیاستهای محافظه کارانه است، لذا از اقدام ارتش حمایت میکند.
سایر کشورهای حاشیه خلیج فارس چطور؟
کشورهای حاشیه خلیج فارس اصولاً کشورهای محافظه کاری هستند. این کشورها به دنبال آنند که ثبات به شکل مطلق آن در کشورها برقرار شود. نهضتی که تحت عنوان بیداری اسلامی از تونس آغاز شد و به مصر، لیبی و... رسید، حاکمیت مطلق کشورهای خودشان را زیر سوال برد و یک جابجایی قدرت رخ داد. انتظار این بود که این موج به سمت کشورهای عربی خلیج فارس سرایت کند.چون اقدام ارتش و تحولات مصر اقدامی است برای کنترل اسلامگراها، لذا کشورهای عربی محافظه کار پادشاهی و سلطانی این منطقه از آن استقبال میکنند. در واقع این تحول در مصر نوعی افسار زدن بر نیروهای رادیکالی بود که قصد داشتند به تأسی از مصر پایههای حکومت عربستان، امارات و کویت را به لرزه درآورند.
وضعیت قطر دراین میان متفاوت است؛ چون قطر در مصر نفوذ زیادی داشت و یکی از اشکالات مرسی این بود که یک کشور متمدن با جمعیت 80 میلیونی و با قدرت منطقهای وسیع را در حدی قرار داد که از قطر دستور میگرفت و در سوریه نیز اینگونه عمل کرد.آلوده کردن رهبران اخوانالمسلمین به فساد مالی نیز توسط قطریها رخ داد و قطر در سقوط مرسی نقش بسیار بالایی داشت، نه از این جنبه که علیه مرسی اقدامی کرده باشد بلکه از این جنبه که چون به نفع مرسی اقدام کرد و سیاستهای قطر مخرب بود، در واقع مرسی را در سراشیبی سقوط قرار داد.
فارغ از همۀ دلایل موجود پیرامون ضعف و کاستیهای اخوان المسلمین در سیاست، پس از یکسال حکومتداری، آنها نتوانستند کشور را تا اندازهای به اهداف انقلاب 25 ژانویه نزدیک کنند. با توجه به اینکه سکولارها و نیروهای ملی گرا قدرت را در دست گرفتند و سایۀ ارتش بر این حکومت است، آیا باید منتظر نتایج خوب بود؟ آیندۀ مصر را چگونه ارزیابی میکنید؟مرسی اشتباهات زیادی داشت: بخشی ناشی از اقتضای کار است بدین معنا که آنها باید هنوز یاد بگیرند و بیاموزند که سیاست و حکومت چگونه باید باشد و بخشی از آن نیز ناشی از کم تجربگی آنها بود، مثلاٌ تصور مرسی این بود که داشتن 52% آراء یعنی حاکمیت مطلق در مصر، حال اینکه واقعآً اینگونه نیست، 48% مردم به مرسی رأی ندادند و مرسی باید جایگاه آنها را در سیاست و حکومت لحاظ میکرد.
نکتۀ دوم اینست که مرسی به جای اتخاذ سیاست آرام و منطقی برعکس یک سیاست رادیکال را در پیش گرفت. یعنی در حوزۀ داخلی تنها بر اخوان المسلمین تکیه کرد و در خارج نیز مداخلات بی موردی را آغاز کرد که مصر را در کشورهای مختلف عملاً درگیر میکرد. این اشتباهات زمینه را برای تحولات جاری مصر فراهم کرد، بدین معنا که مصر از سال گذشته تاکنون نتوانسته است متوازن شود و هم اکنون تحولات جاری نوعی تلاش برای بازگشت به توازن در داخل است.تحولات دو هفتۀ اخیر، جامعۀ مصر را الزاماً به سمت دو دیدگاه فکری حرکت میدهد؛ دیدگاههایی که در آینده رقیب یکدیگر خواهند بود و قدرت بین آنها دست به دست خواهد شد؛ یک قطب جریان ملی گرا با محوریت جبهۀ نجات ملی و یک جریان اسلامگرا با محوریت اخوانالمسلمین. آیندۀ مصر تحت تأثیر رقابتهای این دو قطب رقم میخورد.
انتهای پیام/ ز.ح