SHIA-NEWS.COM شیعه نیوز:
به گزارش «شیعه نیوز» به نقل از شفقنا، تاريخ نگاران انتخاب ماندلا را به عنوان رييس جمهور آفريقاي جنوبي در ماه
مي 1994 يكي از برجسته ترين حوادثي مي دانند كه جهان طي قرن گذشته شاهد آن
بود. حادثه اي كه برخي آن را با فروپاشي جهان كمونيسم يا فروريختن ديوار
برلين مقايسه مي كنند زيرا آزادي سياه پوستان در آفريقاي جنوبي از انقلابي
نشات مي گرفت كه ماندلا با 27 سال زندان خود آن را آبياري كرده بود.
«كجايي تو اي ماندلا؟! تو همان مبارزي هستي كه وعده آزادي مي داد؟ زنداني يكي از بازداشتگاه هاي جزيره روبين آيلند. آن لبخند تشويق كننده ات را نثار ما كن. ما آن دست هاي تو را كه دشمنان مي خواستند خرد كنند به گرمي مي فشاريم».
با اين اشعار قديمي هر روز صبح گروهي از قبيله « زامبو » در مقابل بيمارستاني كه ماندلا در آن بستري است آواز مي خوانند. زامبو قبيله ماندلاست. فردي كه سال ها پيش جنبش آزادي بخش عليه سلطه اقليت سفيدپوستان در آفريقاي جنوبي را هدايت كرد.
هرچند نيم قرن از عمر اين ترانه مي گذرد ليكن تكرار آن در اين روزها ياد آورنده خاطرات گذشته اي است كه در نهايت به تساوي حقوق سفيدها و سياهان ختم شد و مرحله اي تازه را پس از رهايي از نظام آپارتايد در آفريقاي جنوبي پديد آورد.
وقتي بيل كلينتون رييس جمهور سابق آمريكا در ژوهانسبورگ با ماندلا ديدار كرد تا براي كتابش تحت عنوان «راهپيمايي طولاني به سوي آزادي» مقدمه اي بنويسد هر دو با هم به جزيره روبين رفتند. جايي كه ماندلا براي مدتي طولاني در آن محبوس بود.
در آن مكان دور افتاده، ماندلا خاطرات زيادي را از دوران زندانش تعريف كرد. براي اينكه در عمل نشان دهد در چه شرايطي زندگي مي كرده است كف سلول دراز كشيد. سرش با ديوار يك طرف و پاهايش با ديوار مقابل آن مماس مي شد. طول سلول به زور برابر با قامت ماندلا بود. او به كلينتون گفت كه چگونه صبح هاي زود به عنوان كار اجباري و براي جمع آوري سنگ او را با دوستانش سوار كاميوني كرده و مي بردند. آفتاب سوزان بود و چشمانش را اذيت مي كرد. براي جلوگيري از آب ريزش چشم طلب كرد كه يك عينك دودي به او بدهند اما اين درخواست فورا پاسخي منفي گرفت.
به دليل رنج هاي مستمر و ممنوعيت از غذا كه گاه به سه روز مي رسيد ماندلا دچار سوء تغذيه و وروم روده شد. هربار كه با ماموران به اصطلاح با احترام برخورد نمي كرد به چنين تنبيهي دچار مي گشت. طبيعي بود كه از پزشك در آن زندان خبري نباشد و به همين دليل ماندلا به بيماري سل نيز مبتلا شد. پيش از ترك اين جزيره ماندلا براي كلينتون داستاني را تعريف كرد كه چگونه نزديك بود فريب بخورد. ظاهرا يك زندانبان ادعا كرده بود با رشوه دادن به نگهبان شب مي تواند او را با يك قايق چوبي فراري دهد. ليكن ماندلا در آخرين مراحل از چنين پيشنهاد خطرناكي كه مي توانست به قيمت جانش تمام شود منصرف شد. وقتي آزاد شد فهميد سازمان اطلاعات به اين وسيله براي او دامي گذاشته بوده و قرار بود به محض فرار از زندان ماندلا هدف قرار گرفته و كشته شود.
كلينتون در مقدمه نسخه جديد اين خاطرات مي گويد از ماندلا پرسيدم چه انگيزه هاي روحي او را چنين سرسخت مي كرد. او در پاسخ گفت: «قدرت نگهداشتن يك عقل سليم و يك قلب بزرگ. با كمك اين دو نعمت بزرگ بود كه فهميدم بهتر است سفيد پوستان را هم در تعيين سرنوشت مان شريك كنيم. از اين رو من با فردريك دوكليرك رييس نظام آپارتايد آن زمان همكاري كردم و با او به گفت وگو پرداختم تا براي تحكيم دموكراسي در كشور با هم تلاش كنيم».
درطول اين مشاركت بود كه ماندلا در سال 1994 به عنوان رييس جمهور آفريقاي جنوبي انتخاب شد و در نخستين پيامش از اقليت سفيد پوست اين كشور خواست براي ايجاد برابري و حقوق شهروندي او را ياري دهند. او متعهد شد كه به شرط پيوستن به نظام جديد سلامتي همه افراد را تامين كند. ماندلا براي جلب حمايت اقليت ثروتمند و سفيد پوست كشور، مقام رياست شوراي عالي قضايي را به آرتور چاسكلسون دادستان پيشين سپرد. فردي كه پاك دستي و تلاشش براي ايجاد عدالت براي كساني كه مورد ستم واقع شده بودند شهرت داشت.
خبرنگاراني كه اخيرا براي تصوير برداري از يك مراسم نيايش در كليساي «سويتو» به آفريقاي جنوبي رفته بودند گفتند تعداد سفيد پوستاني كه آمده بودند كمتر از سياه پوستان نبود. همه آنها براي كسي دعا مي كردند كه 27 سال زندان را تحمل كرده بود تا نسبت به سفيد يا سياه بودن افراد حساسيت نباشد. او بر عكس رابرت موگابه رييس جمهور زيمبابوه است كه تمام كينه اش را نثار سفيد پوستان كرد و حملاتي انتقام جويانه را عليه آن ها به راه انداخت. به طوري كه خيلي هاي آنها مجبور شدند مزارع خود را رها كرده و پا به فرار بگذارند. نتيجه اين گونه سياست ها آن بود كه كشورش روز به روز فقيرتر شد و نيروي توليد كننده اي را كه بيشتر در اختيار سفيد پوستان بود از اين كشور محروم كرد. كما اينكه او در دراز مدت حكومت در كشورش را به يك ديكتاتوري مطلق تبديل كرد. نظامي كه تاب تحمل هيچ گونه نيروي مخالفي را ندارد و هرمخالفي را وابسته به سفيد پوستان مي داند. اين درحالي است كه زيمبابوه يا به تعبير كشف كننده اش « رودزيا » يكي از بهترين و حاصلخيز ترين و غني ترين مناطق آفريقايي است. كشوري سرشار از معادن و مناظر طبيعي و گردشگري. يكي از اين مناظر شگفت انگيز آبشارهاي ويكتورياست كه دست كمي از آبشارهاي نياگارا در آمريكا ندارد. با همه اين سرمايه هاي طبيعي، مطابق گزارش هاي سازمان ملل اين كشور يكي از فقيرترين و تاريك ترين كشورهاي جهان است. به هرحال رابرت موگابه با كارهايش تبديل به يك حاكم مستبد شد و دو كشور زيمبابوه و آفريقاي جنوبي در دو خط موازي و جدا از هم حركت كردند كه نمي توان آن دو را امروزه با هم مقايسه كرد. چرا چنين شد؟ تنها به اين دليل كه رهبران اين دو كشور نحوه برخورد متفاوتي با مسايل كشورشان دارند.
به هرحال فقدان ماندلا خلايي را به وجود مي آورد كه بسيار فراتر از آن چيزي است كه ناظران انتظارش را دارند. دليل آن هم اينكه ماندلا به يك رهبر جهاني و به يك الگويي ملي براي حل مشكلات داخلي هركشوري در هركجايي تبديل شده است. براي همين بود كه به طور مثال قذافي از او خواست در حل مساله لاكربي به او كمك كند. يا فلسطيني ها از او خواستند در پيشبرد روند صلح دخالت كند. حتي عبدالله اوجلان رهبر كردهاي تركيه به او نامه نوشت و از او كمك خواست. وي به ماندلا نوشت: «مبارزه طولاني شما منجر به پايان دوران آپارتايد در آفريقاي جنوبي شد و به جاي تبعيض نژادي آزادي و تكثرگرايي را به ارمغان آورد. نمونه دموكراتيكي را كه شما به وجود آورديد الگويي براي همه ملت ها و ازجمله خلق كرد است». در جريان خيزش هاي موسوم به بهار عربي نيز بودند برخي از رهبران اين جنبش ها كه به ماندلا نامه نوشتند و از او خواستند به دليل اينكه روزي كشورشان ماندلا را در دوران مبارزه اش ياري داده اند او اكنون بايد به عهد خود وفا كرده و به كمك آنان بشتابد.
ماندلا مي گويد هنگامي كه در زندان بود نخستين نگراني اش پيدا كردن فرمولي براي حكومت بود كه در آن ظلم و ستم و استبداد نباشد. اما هنگامي كه از زندان خارج شد فهميد برپايي عدالت در بين مردم بسيار سخت تر از نابودي ظلم است زيرا يكي از آنها اقدامي سلبي و ديگري ايجابي است. وي از اين بابت ابراز تاسف مي كند كه انقلابيون چقدر وقت خودشان را صرف دشنام دادن به دست اندركاران نظام هاي سابق مي كنند. به نظر ماندلا اين اقدامي كاملا اشتباه است زيرا يك انقلاب را دچار مخاطرات و سختي هاي زايدي مي كند زيرا درست است كه طرفداران نظام هاي سابق اموال عمومي را ربوده و به خارج پناه برده اند اما به اعتقاد ماندلا بدنام كردن چنين افرادي يا درگير شدن با آنها يك انقلاب را از مسير اصلي خود در جهت پيشرفت باز مي دارد. مانند چرچيل كه بحران انگلستان بعد از جنگ را در يك جمله خلاصه كرده بود، ماندلا نيز به انقلابيون عرب توصيه نمود و گفت: « اگر زمان حال را صرف محاكمه زمان گذشته كنيم، قطعا آينده را از دست داده ايم».
ماندلا به همين سبك توصيه هايي كرده است كه در واقع عصاره سال ها مبارزه اوست. او مي گويد واقع نگري نسبت به آينده و حال بسيار مهم تر از آن است كه وقت خود را صرف جزييات مربوط به زمان گذشته كنيم. از اين رو او خواستار آن است كه گذشته را ببخشيم و مي گويد انتقام گرفتن حاصلي جز انتقام ندارد و خشونت جز خشونت نمي زايد!
ريچارد استنگل، نويسنده اي كه ماندلا از او براي نوشتن خاطراتش كمك گرفت مي گويد: زندان از ماندلا يك شخصيت فولادين و پر انرژي ساخت كه در خردمندي و تسامح يگانه است. در واقع 27 سال زيستن در پشت ميله هاي زندان از يك جوان انقلابي مردي ساخت منضبط، دور انديش، ميانه رو، متوازن، با وقار، بزرگوار، با تسامح و حكيم.
درست است كه زندان به او آموخت چگونه درد و رنج هايش را در پشت نقابي از بي تفاوتي پنهان كند اما درست تر اين است كه او در راه رسيدن به آزادي مسيري بسيار طولاني، بسيار طولاني را پيمود.
انتهای پیام/ ز.غ