SHIA-NEWS.COM شیعه نیوز:
به گزارش «شیعه نیوز» به نقل از فارس، خبری که اخیرا از دوحه منتشر شد نشان میداد که گروه طالبان افغانستان دفتر خود را در دوحه، پایتخت قطر افتتاح کرده است. این مساله سوالات مختلفی را به ذهن تحلیلگران مسائل منطقه متبادر کرده است. چرا باید طالبان پس از سالها نبرد با نیروهای آمریکایی در افغانستان اکنون بهنوعی شبهرسمیت در کشوری که مواضعش سخت به غربیها نزدیک است، دست پیدا کند؟ نقش قطر در این بین چیست؟ هدف نهایی از روی خوش نشان دادن به طالبان چه میتواند باشد؟
اینها تنها اندکی از سوالاتی است که ذهن مخاطب این خبر را به خود مشغول میکند. اما پیش از آن که به مداقه در خصوص ماهیت این پدیده بپردازیم، نیازمند آن هستیم که بدانیم جنبش طالبان دارای کدام ویژگیهای منحصر بهفرد است؟
ویژگیهای منحصر بهفرد گروه طالبان
در خصوص ویژگیهای خاص طالبان افغانستان میتوان دستکم به موارد زیر اشاره کرد:
1- طالبان در گذشته خود دارای سابقه همکاری با ایالات متحده علیه یک قطب نظام بینالمللی است، بنابراین آمریکاییها پیشتر از این جنبش بهعنوان ابزاری برای دستیابی به اهداف بینالمللی خود بهره بردهاند؛
2- طالبان در ماجرای یازده سپتامبر و نزد افکار عمومی غرب از جمله متهمین محسوب میشود که به القاعده پناه داده بود. همچنین افغانستان اولین هدف حمله نیروهای آمریکایی پس از یازده سپتامبر در پروسه موسوم به جنگ علیه تروریسم بود؛
3- طالبان در حال حاضر در کنار القاعده، اصلیترین نماد جریان سلفیگری در جهان است که خود را در تقابل با غرب میبیند. در بین جریانهای سلفی، طالبان بیش از هر جریان دیگری مستقیما با نیروهای ایالات متحده و ناتو زد و خورد نظامی داشته است و بهنوعی میتوان گفت که به «تابوی سلفیگری برای غرب» و «ابزار اسلامهراسی» تبدیل شده است.
قطر، غرب و سلفیگری
قطر در تقسیمبندی دولتها در جهان امروز، در دسته «ریزدولتها» (Micro States) قرار میگیرد. در عرصه منطقهای این کشور در میان دو قدرت بزرگ بهنام ایران و عربستان سعودی قرار دارد که با هر دو در سابقه تاریخی خود دچار اختلافاتی بوده است، هرچند که اساسا به عربستان نزدیکتر است تا ایران. اختلافات قطر با عربستان بیشتر اختلافات مرزی است اما اختلافاتش با ایران بیشتر جنبه مبنایی دارد.
کشور قطر تنها 42 سال سابقه تاسیس دارد و پیش از آن در تحتالحمایگی بریتانیا و قبل از بهعنوان بخشی از امپراتوری عثمانی مطرح بوده است. از منظر تفکر و اندیشه، این کشور تابع مطلق است و بههیچ وجه نمیتوان آن را مبدع اندیشههای دینی، فلسفی و سیاسی دانست. از دیگر سو، قطر به لطف منابع گسترده نفت و گاز که نسبت به جمعیت این کشور بسیار فراوان است، دارای رفاه اقتصادی کمنظیر در جهان محسوب میشود. اگر قطر را در یک جمله بخواهیم تفسیر کنیم در مورد آن باید چنین بگوییم: «کشوری بیریشه اما ثروتمند!»
قطریها بهواسطه ثروت سرشارشان بهدنبال جایگاه بینالمللی بهتر هستند و در این مسیر بهخاطر ویژگیهای خاص این کشور چارهای جز همراهی با نظام بینالمللی ندارند و نظام بینالمللی هم بهترین نقشی که میتواند به چنین کشوری بسپارد، «نقش میانجیگری» یا بهعبارت خودمانیتر، «نقش دلالی» است.
قطر این روزها بهعنوان دلالی در مسیر اهداف و منافع غرب در خاورمیانه شناخته میشود. اما از دیگر سو، بیریشه بودن این کشور باعث میشود که تضاد آنتاگونیستی با هیچ جریانی نداشته باشد، بنابراین بهراحتی میتواند در عین ارتباط با غرب، با سلفیها روابطی حسنه داشته باشد و فعالیتهای آنها را با منافع غرب هماهنگ کند.
اهمیت یافتن مجدد سلفیها برای بلوک غرب
پس از جنگهای عراق و افغانستان و رکود مالی 2008 که خطرات جدی برای هژمونی ایالات متحده در جهان ایجاد کرد، آمریکاییها در بحران سوریه برای اولین بار پس از سال 1991، دوباره خود را در برابر قدرت روسها یافتهاند که این بار همچون بحران کوزوو دستبسته عمل نمیکنند. از دیگرسو، منافع یکی از مهمترین دشمنان منطقهای غرب یعنی «محور مقاومت» با منافع یکی از رقبای جدی بینالمللی بهنام روسیه در بحرانهای منطقه هماهنگ شده و این جدیترین خطر برای منافع آمریکا در منطقه میتواند باشد.
چنین تجربهای فورا آمریکاییها را به یاد تجربه شیرین همکاریهای دهه 1980 با جریان سلفی میاندازد که بهترین نقش را در ضربه زدن به مسکو و منافعش ایفا میکرد. از این رو، اوباما میخواهد بار دیگر یاد و خاطره «رونالد ریگان» را زنده کند و باز هم از سلفیها استفاده ابزاری کند هر چند که آشکارا بهخاطر تجربه تلخ جنگ علیه تروریسم مجبور است به صراحت نگوید که چه قصد و برنامهای دارد و از افتادن سلاح به دست سلفیها ابراز نگرانی کند. از سوی دیگر اوباما میتواند با درگیر ساختن سلفیها در نبرد با محور مقاومت، با استفاده از راهبرد «آتشبیاری معرکه» متفکر نوواقعگرا، «جان مرشایمر»، دو دشمن بالفعل خود یعنی سلفیگری و محور مقاومت را به شکل توامان تضعیف نماید.چنین رویکردی برای آمریکاییها یک پیششرط دارد و آن روی خوش نشان دادن به تروریستهای تکفیری است.
نقش قطر در راهبرد غرب
قطر نیز در اینجا به همان نقش خود یعنی دلالی میپردازد و چون دارای تعارض ذاتی با جریان سلفی نیست و از سوی دیگر میتواند از ابزار اقتصادی خود استفاده لازم را ببرد و سلفیهای جنگزده را یاری رساند. از سوی دیگر این توان را دارد که قدرت آنها را در سوریه بسیج کند. طی دو سال اخیر قطر بیشترین نقش را در بسیج قوای سلفی علیه حکومت سوریه داشته است و با همراهی عربستان سعودی توانسته است بیشترین خدمات را در این زمینه به منافع غرب نماید.
این نقش قطر طبعا تا زمانی که غرب به اهداف خود در سوریه دست یابد ادامه مییابد اما پس از آن باز هم تضاد غرب – سلفیگری باعث خواهد شد تا قطر در جبهه غرب قرار گیرد.حضور طالبان در قطر به معنای فراهم آوردن فضای اعتماد لازم برای سلفیهاست و در ضمن میتواند در آستانه ترک افغانستان توسط نیروهای آمریکایی، فضای مذاکرات مستقیم بین آمریکا و طالبان را ایجاد کند تا سهم لازم به طالبان داده شود و دست از سر حکومت افغانستان بردارند.
واشنگتن تقریبا یقین دارد که با توانی که طالبان دارد به محض ترک افغانستان توسط نیروهای آمریکایی بار دیگر قدرت را در افغانستان به دست خواهد آورد و ساختار قبیلهای افغانستان نیز کاملا آماده پذیرش این اتفاق است. بنابراین نیازمند آن است که با طالبان به یک توافق جامع دست پیدا کند و البته این که تا چه حد موفق باشد، بستگی به عوامل متعددی دارد.
از جنگ با تروریسم تا صلح با تروریسم
پایان جنگی که بوش شروع کرد، احتمالا در دوران اوباما با پذیرش شکست در برابر سربازان پابرهنه سلفی رقم خواهد خورد. نقش قطر در این میان این است که اولا، به این شکست جنبهای آبرومندانه ببخشد و ثانیا، همان تروریستهای سابق را در راستای منافع غرب بهکار بندد. نقش غرب در صلح با تروریسم از این پس شبیه همان نقش «پاکستان پرویز مشرف» در جنگ با تروریسم است و البته تاریخ مصرف هم دارد. نباید فراموش کرد که سلفیگری یک ایدئولوژی است و سرانجام با دو جریان همواره در جنگ خواهد بود، «تشیع» و «رسالتگرایی غربی». بنابراین پایان این صلح برای طرف غربی، چیزی جز شروع جنگ در ابعادی جدید نخواهد بود.
انتهای پیام/ ز.ح