SHIA-NEWS.COM شیعه نیوز:
«شیعه نیوز» به نقل از جام نیوز، اسلام مکتب فطرت است، مکتب فطرى نمى تواند با عزادارى مخالف باشد زیرا حزن و اندوه به هنگام از دست دادن عزیزان امرى است که فطرت انسانى با آن سرشته است هرگز ممکن نیست که دین جهانى گریه و اندوه را در از دست دادن عزیزان تا وقتى که موجب خشم و غضب خداوند نشده تحریم کند.پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) خود در عزاى عزیزان مى گریسته و هم دستور به گریستن مى داده است.
و اینک دلائل و شواهد از کتاب هاى اهل سنت:
1 پس از درگذشت حضرت عبدالمطلب پیامبر(صلی الله علیه وآله) بر جد عزیزش گریست، ام ایمن مى گوید:
«انا رأیت رسول اللّه یمشى تحت سریره و هو یبکى؛ من پیامبر را دیدم که در پى جنازه عبدالمطلب راه مى رفت در حالیکه مى گریست.»
2 امیرمؤمنان على(علیه السلام) مى فرماید: وقتى خبر رحلت پدرم ابوطالب را به پیامبر دادم ایشان گریست، آنگاه فرمود: «اذهب فاغسله و واره غفراللّه له و رحمه؛ او را غسل ده، کفن کن و بخاک بسپار خداوند او را بیامرزد و مورد رحمت خویش قرار دهد.»
3 روزى پیامبر قبر مادر عزیز خود آمنه را در ابواء زیارت کرد و به گفته مورخان، آن حضرت در کنار قبر مادر گریست و همراهان خود را به گریستن انداخت.
4 پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله) به هنگام مرگ فرزند دلبندش ابراهیم مى گریست و مى فرمود: «العین تدمع و القلب یحزن و لانقول الّا ما یرضى ربّنا و انّا بک یا ابراهیم لمحزونون؛ چشم مى گرید و قلب مى سوزد و جز آنچه مورد رضایت خداست نگوئیم، اى ابراهیم، ما در فراق تو در اندوهیم.»
عبدالرحمن بن عوف به آن حضرت گفت مگر شما خودتان از گریه بر اموات نهى نکردید حضرت فرمود: «لا ولکن نهیت عن صوتین احمقین و آخرین صوت عند مصیبته و خمش وجوه و شقّ جیوب ورثه شیطان و صوت عن نغمة لهو و هذه رحمة و من لایرحم لایُرحم؛ نه اما از دو صداى جاهلانه و دو کار نهى کرده ام. داد و فریاد به هنگام وارد آمدن مصیبت و خراش دادن صورت و پاره کردن گریبان و صداى گریه اى که در حلق پیچانده شود که شیطانى است و صداى نغمه لهوآمیز اما این گریه من ناشى از عطوفت و رحمت است و البته کسى که رحم نکند بر او رحم نمى شود.
5 پیامبر(صلی الله علیه و آله) در مرگ فرزندش طاهر نیز گریست و فرمود: «انّ العین تذرف و انّ الدمع یغلب و القلب یحزن و لانعصى اللّه عزّ و جلّ؛ چشم گریان است و اشک ریزان و قلب سوزان و البته خداوند را عصیان نخواهیم کرد.»
6 فاطمه بنت اسد همسر حضرت ابوطالب و مادر حضرت امیرالمؤمنین على(علیه السلام) که نزد پیامبر بسیار محبوب بود در سال سوّم هجرى درگذشت. پیامبر که او را همچون مادر خویش مى دانست از رحلتش بسیار اندوهگین شد و گریست، مورّخان مى گویند: «صلّى علیها و تمرّع فى قبرها و بکى؛ پیامبر بر او نماز خواند و در قبرش خوابید و بر او گریست.»
7 وقتى در جنگ احد حمزه به شهادت رسید پیامبر(صلی الله علیه و آله) بسیار غمگین شد: «لما راى النبّى حمزة قتیلاً بکى فلما رأى ما مثل به شهق؛ پیامبر چون پیکر خونین حمزه را یافت گریست و چون او را مثله شده دید با صداى بلند گریه سرداد.»
8 در رحلت عثمان بن مظعون صحابى وفادارش اندوهگین شد، آورده اند: «انّ النّبى(صلی الله علیه و آله) قبّل عثمان بن مظعون و هو میّت و هو یبکى؛ پیامبر بر جنازه او بوسه زد و گریست.»
9 پیامبر پس از برگشتن از غزوه حمراء الاسد به دیدار خانواده سعد بن ربیع یکى از شهداى جنگ احد رفت و از حماسه و جانبازى سعد یاد کرد، خانواده سعد نیز با شنیدن سخنان پیامبر گریستند و اشک از چشمان حضرت سرازیر شد. و آنان را از گریستن نهى نکرد.
نه تنها شخص پیامبر در داغ عزیزان عزادار مى شد و مى گریست بلکه توصیه بر گریه مى کرد:
10 پس از پایان نبرد احد رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) راهى شهر مدینه شد، در آن هنگام زنان انصار در سوگ شهیدان خود مى گریستند، پیامبر(صلی الله علیه و آله) با شنیدن مویه عزاداران از شهادت و غربت عمویش حمزه یاد کرد و فرمود: «لکن حمزة لابواکى له؛اما عمویم حمزه گریه کننده ندارد.»
اصحاب از این جمله فهمیدند که پیامبر دوست دارد که حمزه هم گریه کننده داشته باشد تا خواهرش صفیّه احساس غربت نکند. لذا بعد اندکى صداى ناله و گریه زنان انصار بلند شد که براى حمزه مى گریستند.
11 پس از شهادت جعفر بن ابى طالب در جنگ موته پیامبر به خانه او رفت و با حضور خویش تسلّى دل خاندان او گردید، آن حضرت به هنگام خروج چنین فرمود: «على مثل جعفر فلیبک البواکى؛ باید گریه کنندگان بر همچون جعفر بگریند.»
12 روزى رسول خدا در تشییع جنازه یکى از مسلمانان حضور یافتند و عمر نیز به همراه ایشان حرکت کرد. عمر تا صداى گریه زنان را شنید برآشفت و آنان را از گریستن نهى کرد، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) رو به عمر کرد و فرمود: «یا عمر دعهنّ فانّ العین دامقه و النفس مصابة و العهد قریب؛ اى عمر کارى به آنان نداشته باش بگذار بگریند همانا که چشم گریان است و نفس مصیب زده است و پیوند با تازه درگذشته بسیار نزدیک».
با این دلایل تردیدى در جواز مشروعیت عزادارى باقى نمى ماند.
تحریم عزادارى چرا؟
لیکن برخى از عالمان اهل سنت سوگوارى و گریه بر اموات را تحریم کرده و با آن مخالفت کرده اند، مستند آنها سخنى است که عمر از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) نقل کرده است که: «انّ المیّت لیعذّب ببکاء اهله علیه؛ به گفته سعید بن مسیّب عایشه به هنگام فوت پدرش ابوبکر مجلس سوگوارى برپا نمود چون خبر آن به عمر رسید وى دستور داد تا از آن جلوگیرى کنند.
اما عایشه از دستور او سرپیچى کرد، عمر هشام بن ولید را مأمور ساخت تا نزد عائشه رفته و با زور شلّاق از نوحه و گریه عزاداران جلوگیرى نماید زنان چون از مأموریت هشام آگاه شدند مجلس را ترک کرده و پراکنده شدند آنگاه عمر این سخن را خطاب به آنان گفت: «ترون ان یعذّب ابوبکر ببکائکن انّ المیّت یعذّب ببکاء اهله علیه؛ مى خواهید با گریه خود ابوبکر را عذاب کنید همانا مرده با گریه نزدیکان خویش عذاب مى شود.»
در نقد این استدلال نکات ذیل گفتنى است:
1 این حدیث از عمر است نه از پیامبر(صلی الله علیه و آله).
نووى شارح صحیح مسلم مى گوید:
روایت فوق از نظر عائشه پذیرفته نشده او به راویان آن نسبت فراموشى و اشتباه مى دهد زیرا خلیفه دوم و پسرش عبداللّه این روایت را به صورت صحیح از پیامبر نگرفته اند چنانکه ابن عباس مى گوید: این روایات سخن خلیفه است نه سخن پیامبر(صلی الله علیه و آله).
2 بر فرض آنکه حدیث از پیامبر(صلی الله علیه و آله) نقل شده باشد بر اساس معیارى که خود حضرت داده است پذیرفتنى نیست. چون روایتى پذیرفتنى است که با قرآن در تعارض نباشد، این روایت با قرآن در تعارض است، چون قرآن مى فرماید:ولاتزر وازرة وزر اخرى؛ هیچ گناهکارى بار گناه دیگرى را بر دوش نمى کشد.»
در عذاب افتادن میّت به وسیله گریه شخص دیگر چه معنایى جز کشیدن بارگناه دیگرى دارد؟
3 بر فرض صحت روایت، روایت را مى توان به گونه اى دیگر معنا کرد: این معنا را با روایتى از اهل سنت مى آوریم ابو داود
در سنن به نقل از عروة بن زبیر و او از عبداللّه بن عمر آورده است که جملهانّ المیّت لیعذب ببکاء اهله علیه از رسول خداست وقتى ماجرا به عائشه رسید گفت: وقتى پیامبر(صلی الله علیه و آله) از کنار قبر فرد یهودى مى گذشتند فرمودند صاحب این قبر معذّب است در حالى که بستگانش براى او مى گریند.
اگر این حدیث را عمر از پیامبر نقل کرده چرا خود به آن عمل نکرده است زیرا آورده اند:
«هنگامى که خبر مرگ نعمان بن مقرن المزنى به عمر رسید عمر از منزل خارج شد بر بالاى منبر رفت و این خبر را به مردم رساند آنگاه دست خود را به روى سر گذاشت و گریست.»
نیز آورده اند:
«برادر عمر زید بن خطّاب درگذشت و دوست او از قبیله بنى عدى بن کعب به مدینه آمد وقتى چشم عمر به او افتاد اشک از دیدگانش جارى شد و گفت زید را وانهادى و نزد من آمدى.»
روایت دیگرى که قائلان به تحریم عزادارى به آن استناد مى کنند اینست که از عائشه نقل شده است که با رسیدن خبر شهادت جعفربن ابى طالب، زید بن حارثه، و عبداللّه بن رواحة آثار حزن و اندوه در سیماى پیامبر(صلی الله علیه و آله) نمایان شد، من از گوشه اى او را که نشسته بود نظاره مى کردم در آن حال مردى به حضور ایشان رسید و گفت: اى رسول خدا زنان بر جعفر گریه مى کنند پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: «فارجع الیهن فاسکتهن فان ابین فاحث فى وجوههن التراب؛ برگرد و آنان را ساکت ساز اگر آرام نشدند خاک بر صورتشان بپاش.»
در نقد این استدلال نیز این نکات گفتنى است:
1 در سند این روایت شخصى به نام محمد بن اسحق بن یسار بن خبار وجود دارد که در نزد محدثان اهل سنت و علماى علم رجال آن طایفه مورد اعتماد نیست و آنان روایت ذکر شده توسط او را ضعیف و جعلى مى دانند.»
2 این روایت با ده ها روایت دیگرى که در این زمینه از پیامبر بویژه در خصوص حادثه شهادت جعفر رسیده در تعارض است و آنها مشهورند و این روایت شاذ و گرفتنى نیست.باین ترتیب این واقعیت بر مسند نشست که اصل عزادارى مشروعیت دینى داشته و هیچ دلیل قابل قبولى بر منع از آن نیست.
انتهای خبر/ خ.ن