SHIA-NEWS.COM شیعه نیوز:
حزب خدا غالب خواهد بود فتح و پیروزی به
یقین برای حزب خدا خواهد بود این وعدهای است که خداوند در قرآن داده است:
«أَلا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»(1). خداوند وعده فرموده
است که حزب خدا رستگار خواهد شد و هم چنین تاکید فرموده است که حزب خدا
حتما غالب خواهد بود «فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُونَ »(2) لذا
در اینکه حزب خداوند در آخرت رستگار خواهد بود و در این دنیا غالب، شکی
نیست.
جنگ حزب خدا با حزب شیطان
دنیایی
که از ابتدای خلقت با جنگ آدم ابوالبشر با ابلیس شروع شد و با کشته شدن
هابیل توسط حزب شیطان ادامه پیدا کرد و این جنگ بین دو حزب شیطان و حزب
خداوند ادامه داشت تا شهادت حضرت زهرا (س) و شهادت فرزند مطهرش در کربلا و
این جنگ هم چنان بین دو حزب ادامه دارد، اما جنگی که پایانش معلوم است.
عاقبت
این جنگ به غلبه لشکریان خدا خواهد انجامید و همه اهل ایمان یقین دارند که
وعده خداوند حق است، لذا در این جنگ تاریخی خدا به شیاطین انس و جن مهلت
داده است که خودنمایی کنند.
خودنمایی
ایشان صحنهای برای آزمایش بندگانش شود و کورهای برای خالص شدن مدعیان
ایمان باشد، نباید نگران این بود که شیطان و شیطان پرستان پیروز میشوند یا
پیروان خدا؟ بلکه بزرگترین نگرانی که هر شخص عاقلی باید داشته باشد این
است که با ید هر لحظه به خود نهیب زند که آیا او از حزب شیطان است یا از
حزب خدا؟
انسان عاقل در جنگی
که از ابتدا فاتح آن معلوم است در گروه مغلوب وارد نمیشود. انسانی که
بهرهای هرچند کم از خرد داشته باشد سعی میکند خود را به حزب غالب برساند و
از زمره ایشان شود، اما چگونه خود را به حزب خدا برساند؟ از کدام راه؟
شیطان که همیشه در مقابل انسان قسم یاد میکند که: من نصیحت کنندهای امین
هستم.
شبهه، فرزند شیطان است
شیطان
همیشه راه خود را راه فلاح و رستگاری نشان میدهد. بیشتر کسانی که گمراه
شدند به طمع رستگاری از شیطان تبعیت کردند؛ چراکه کار شیطان تظاهر به حق
است. شیطان باطل خود را رنگ حق میزنند و باطل خویش را شبیه حق میکند و
اینگونه شبهه پا به عالم وجود میگذارد و آغازی برای انحراف میشود و بعضا
هم عاملی برای انحراف.
پس باید
شیطان را با شبهه هایش شناخت. اگر شبهات شیطان شناخته نشود دام شیطان
همیشه برای ما پهن است و ما در معرض به دام افتادن خواهیم بود.
یکی
از شبهات بزرگ شیطان که بسیار از آن سود جسته و جمع بسیاری را به دام
هلاکت انداخته است شبهه شخصیت پرستی است. شیطان باطل خویش را بر زبان
بزرگان قوم جاری میسازد یا افعال شیطانی را به افراد صاحب نفوذ در اقشار
جامعه وحی میکنند.
اعتقاد به تبعیت از بزرگان، شبههای شیطانی است
و
مردم به خیال اینکه اینان بزرگند و تبعیت از بزرگ کاری واجب است خواسته یا
ناخواسته در دام شیطان میافتادند غافل از اینکه این بزگان قوم خود یا
شیطانی پلیدند یا از حزب شیطان. قرآن کریم این کتاب هدایت گزارش این مردم
فریفته توسط بزرگان قوم را این گونه گزارش میدهد:
-
«یَوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِی النَّارِ یَقُولُونَ یا لَیْتَنا
أَطَعْنَا اللَّهَ وَ أَطَعْنَا الرَّسُولاَ»؛ و یاد کن (اى محمّد(صلی الله علیه و آله)) روزى
را که رویهاى اینان در آتش گردانیده شود (رویهاشان را از سویى بسویى
میگردانند) در حالى که میگویند: اى کاش خدا را اطاعت میکردیم و اى کاش
رسول و فرستاده را فرمان میبردیم(3)
-
«وَ قالُوا رَبَّنا إِنَّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ کُبَراءَنا فَأَضَلُّونَا
السَّبیلاَ» و گویند: پروردگارا ما (در دنیا) مهتران و بزرگان خودمان را
پیروى کردیم، پس ایشان ما را از راه گمراه کرده و بیرون بردند(4)
-
«رَبَّنا آتِهِمْ ضِعْفَیْنِ مِنَ الْعَذابِ وَ الْعَنْهُمْ لَعْناً
کَبیراً»؛ پروردگارا دو چندان از عذاب و شکنجه (که بما دادهاى) بایشان بده
(زیرا آنان هم گمراه بودند و هم گمراه کننده) و اینان را لعن کن و از
رحمتت دور گردان لعن کردن بزرگ (که هیچگاه سزاوار رحمت و مهربانى نگردند)
(5)
برخی از اهل جهنم از تبعیت
کردن از بزرگان قوم خویش یا کسانی که بزرگ جلوه داده شدهاند ناله میکنند
و لعن و عذاب را برای رهبران دنیایی خویش میخواهند.
لزوم شناخت دشمنان خدا و رسول(صلی الله علیه و آله)
لذا
طبق این آیات شریفه یکی از فتن شیطان القای تبعیت کردن از بزرگان قوم است،
تبعیتی که برخلاف امر خدا و رسولش باشد و تبعیتی که از طرف خدا و رسول
دلیل و دستوری نداشته باشند.
حال
این اشخاصی که از آنها بدون دستوری از خدا و رسولش تبعیت میشوند از
اصحاب یا از تابعین یا از هر گروه و صنفی دیگر باشند؛ تبعیت از اینان مساوی
است با ورود در حزب شیطان از این رو خداوند هشدار داده است که کسانی که به
خدا و رسولش و روز رستاخیز ایمان دارند دشمنان خدا و رسولش را دوست
نمیدارند.
اگرچه این دشمنان
خدا و رسول از نزدیکان ایشان مثل برادر یا پدر یا ... باشند و خداوند متعال
وعده فرموده است: «کسانی که با دشمنان خدا دشمن باشند خداوند در قلوب
ایشان ایمان را نوشته است و این اشخاص از حزب خدا هستند.» (6)
از
این رو، باید دشمنان خدا و رسولش شناخته شوند تا با بیزاری و دوری از
ایشان از حزب شیطان فاصله گرفته شود و دشمنترین دشمنان خداوند چه کسانی
هستند؟ جز اشخاصی که از کشتن دختر رسول خدا ابایی نداشتند؟ و همواره از
خادمین حزب شیطان بودند و هیچ گاه دین اسلام را با رغبت و از صمیم قلب
نپذیرفتند، بلکه به خاطر مطامع دنیای خویش مصلحت را در اسلام اختیار کردن
دیدند؟
از این میان میتوان از
مغیره بن شعبه یاد کرد شخصی که مورد مشورت زمامداران بعد از پیامبر قرار
میگرفت و از طرف ایشان والی و حاکم دو شهر مهم بصره و کوفه شد.
اسلام آوردن مکارانه مغیره بن شعبه
مغیره
بن شعبه در راه بازگشت از مصر چند نفر از افراد قبیله مالک را با مکر و
حیله کشت و با اموال ایشان به سمت مدینه فرار کرد و خمس آن اموالی را که از
را مکر و فریب و کشتن همراهانش، به دست آورده بود را به پیامبر داد، اما
پیامبر این خمس را از او قبول نکرده و فرمودند: «در مکر و حیله خیری نیست.»
(7)
علی(علیه السلام) میفرماید: «اسلام
آوردن او به این سبب بود که در میان قوم خود قتلى مرتکب شد و مالى ربود و
به نزد رسولاللّه (صلی الله علیه و آله) آمد و اسلام آورد و به او پناهنده شد. به خدا سوگند
از آن زمان که اسلام آورده هیچ کس در او خضوع و خشوعى ندیده است.»(8)
او
در جنگ جمل شرکت نکرد و کنارهگیری کرد. بعد از جمل امیرالمومنین فرمودند:
«.... براى مغیره فرق نمىکند که رایت حق برافراشته شود یا رایت
گمراهى»(9). او شخصی است که هیچ دلبستگی به خدا و رسول ندارد و تنها و تنها
دین را برای دنیای خود میخواهد برای نجات از قبیلهای که افرادش را کشته
بود اسلام آورد.
بعد از اسلام
آوردن هم هیچ گاه مطیع خداوند و رسول بزرگوارش نبود بلکه تابع هوای نفس و
سود و زیانش در دنیا بود. از این رو وی در توطئهها و فتنه هایی که اساس
اسلام را تهدید میکرد، از مهرههای اصلی و یاوران حزب شیطان بود که آیاتی
از قرآن مجید برای هشدار دادن نسبت به توطئه حزب شیطان نازل شد و من جمله
درباره صحیفهای که مغیره یکی از امضاکنندگان آن صحیفه بود.
نکوهش مغیره و همراهانش در آیات قرآن کریم
«آیا
ندیدى که آنچه در آسمان ها و زمین است خدا بر آن آگاهست هیچ رازى را سه کس
با هم نگویند جز آنکه خدا چهارم آنها است و نه پنج کس مگر آنکه خدا ششم
آنها است و نه کمتر و نه بیشتر جز آنکه خدا با ایشان است هر کجا باشند، روز
قیامت همه را به نتیجه نیک و بد اعمالشان آگاه خواهد ساخت. خداوند به همه
امور دانا است.»(10)
از امام
صادق (علیه السلام) در تفسیر این آیه شریفه آمدهاست: «این آیه درباره فلان و فلان و
درباره ابىعبیده جراح و عبد الرحمن بن عوف و سالم مولى ابىحذیفه و مغیرة
بن شعبه نازل شد آنگاه که میان خود عهدنامهاى نوشتند و توافق کردند و
پیمان بستند که اگر محمد (ص) درگذشت خلافت و نبوت هرگز در بنى هاشم نباشد و
خدای عز و جل این آیات را در باره آنها نازل کرده است.»
راوی
گوید که پرسیدم قول خدا عزوجل که فرمود: «أَمْ أَبْرَمُوا أَمْراً
فَإِنَّا مُبْرِمُونَ»؛ کفار بر کفر و عصیان خود تصمیم گرفتند ما هم بر
کیفر و انتقام ایشان تصمیم گرفتیم (11) «أَمْ یَحْسَبُونَ أَنَّا لا
نَسْمَعُ سِرَّهُمْ وَ نَجْواهُمْ بَلى وَ رُسُلُنا لَدَیْهِمْ
یَکْتُبُونَ»؛ آیا گمان میکنند که ما سخنان سرى و پنهان آنها را نمیشنویم
بلى میشنویم و فرشتگان موکل ما همان دم آن را مینویسند (12)
حضرت
در پاسخ فرمود: «این دو آیه همان روز درباره آنها نازل شدند.» لذا این دو
آیه شریفه نیز از آن واقعه خبر میدهد و افراد زیرک به خوبی میدانند که
همیشه قرآن اتفاقاتی را گزارش میدهد یا به آن اشاره میکند که از اهمیت
بالایی برخوردار باشد و معلوم است که این صحیفه بسیار در اسلام و شناخت آن
موثر است.
خلاصهای از داستان صحیفه ملعونه
تفصیل داستان صحیفه ملعونه را در بحارالانوار جلد 28 صفحه 111- 96 به نقل از حذیفه نقل کرده که خلاصهاش چنین است:
اوّل
کسانى که بر غصب خلافت همپیمان شدند ابوبکر و عمر بودند و اساس و پایهاى
که طبق آن پیمان بستند و سایر پیمانهایشان هم بر آن پایه بود این بود که
«اگر محمّد بمیرد یا کشته شود این امر خلافت را از اهل بیتش بگیریم. به
طورى که تا ما هستیم احدى از آنان به خلافت دست نیابد.»
بعد
از آن ابوعبیده جراح و معاذبنجبل و در آخر سالممولىابىحذیفه هم به
آنان پیوستند و پنج نفر شدند. اینان جمع شدند و داخل کعبه رفتند و در بین
خود نوشتهاى در اینباره نوشتند که: «اگر محمد بمیرد یا کشته شود ...» و
در تمام این قضایا عایشه و حفصه جاسوس پدرانشان در خانه پیامبر (صلی الله علیه و آله) بودند.
سپس
ابوبکر و عمر جمع شدند و سراغ منافقین و آزادشدگان فرستادند و ما بین خود
مشورت و نظرخواهى کردند و بر این رأى متّفق شدند که هنگام بازگشت پیامبر
(ص) از حجهالوداع در گردنه «هرشى» که در راه مکه در نزدیکى جحفه است شتر
حضرت را برانند و به این طریق حضرت را به قتل برسانند. کسانى که اجراى نقشه
را بر عهده داشتند چهارده نفر بودند که در جنگ تبوک هم همین نقش را بر
عهده داشتند ولى این نقشه آنان بر آب شد.
امیرالمؤمنین
(علیه السلام) از طرف خداوند در غدیر خم منصوب شد و سپس پیامبر (ص) حرکت کرد تا به
گردنه «هرشى» رسید و آن عده جلوتر رفتند و بر سر راه پنهان شدند، ولى این
بار هم خداوند آنان را مفتضح کرد و پیامبرش را حفظ نمود.
وقتى
وارد مدینه شدند همگى در خانه ابوبکر جمع شدند و در بین خود نوشتهاى
نوشتند و آنچه درباره خلافت تعهّد کرده بودند در آن ذکر کردند، و اوّلین
مطلب آن شکستن پیمان و ولایت علىبنابىطالب (علیه السلام) بود و اینکه خلافت از آن
ابوبکر و عمر و ابوعبیده است و سالم نیز با آنان است و از این عده خارج
نمىشود.
این صحیفه دوم را سى و
چهار نفر امضاء کردند که چهارده نفر همان کمینکنندگان در گردنه هرشى
بودند که عبارت بودند از ابوبکر و عمر و عثمان و معاویه و عمروعاص و طلحه و
ابوعبیده جراح و عبدالرحمن بن عوف و سالم مولىابىحذیفه و معاذبنجبل و
ابوموسىاشعرى و مغیره بن شعبه و سعدبن ابىوقاص و اوسبنحدثان و بیست نفر
دیگر عبارت بودند از: ابوسفیان، عکرمهپسرابوجهل، خالدبنولید،
بشیربنسعید، سهیلبنعمرو، صهیببنسنان، ابوالاعوراسلمى،
صفوانبنامیّه، سعیدبنعاص، عیّاشبنابىربیعه، حکیم بنحزام،
مطیعبناسودمدرى و چند نفر دیگر که هر کدام از اینان جمعیّت عظیمى را به
دنبال خود داشتند که سخنشان را مىپذیرفتند و از آنان اطاعت مىکردند.
نویسنده
این صحیفه سعیدبنعاص اموى بود و در محرم سال دهم هجرت آن را نوشت. سپس
آن را به ابوعبیدهجراح سپردند و او آن را به مکه فرستاد. آن صحیفه همچنان
در کعبه مدفون بود تا زمان عمر که آن را از محلش بیرون آورد. (13)
صحیفه، آغازی برای مصائب اسلام و مسلمانان
مفاد
این عهدنامه را میتوان در کتب مطوّل مثل بحارالانوار مشاهده کرد، اما
نکته مهم این عهدنامه که نزد شیعیان به صحیفه ملعونه اول معروف و مشهور
است. عهد ایشان مبنی بر این است که حکومت و خلافت هیچ گاه در خاندان
بنیهاشم نباشد. ابلیس در مقابل دستور خدا فقط تمرد کرد و بر آدم سجده
نکرد.
اما این گروه شیاطین نه
تنها که از این دستور مهم خداوند تمرد و عصیان کردند، بلکه در مقابل دستور و
فرمان الهی نقشه کشیدند و به مقابله با ارده خداوند پرداختند لذا خداوند
بر انتقام از حزب شیاطین در قرآن کریم تاکید میکند.
در
طول حیات شریف پیامبر (ص) توطئههای بسیاری برای نابودی پیامبر اسلام و یا
نابود کردن دین اسلام انجام شد، اما این توطئه که در حقیقت کودتایی برای
کنار زدن پیامبر و نابود کردن تعالیم ایشان بود بسیار متفاوتتر از تمام
خیانتهایی بود که در طول تاریخ بر علیه اسلام انجام شد؛ چرا که تمام
مصیبتها و فجایعی که در اسلام به وجود آمد از شومی این فتنه بود. آن نحوست
و شومی باعث شد فردای امضای صحیفه دخترى بر سر گور پدرش با دو کودک خردسال
خود اشکریزان زمزمهها بر لب داشته باشد که:
«یا
ابتا، یا رسول الله! ماذا لقینا بعدک من فلان وفلان» و فردای آن روز نحس،
گورکنى(14) ابو عبیده نام به مدد دلالى که چارپا مىفروخت (15) همت کردند و
مردى را به بهانه اینکه از همه پیرتر است به ناحق(16) خلیفه مسلمین نمودند
و فردایی مصیبت بار که بر منبر رسول خدا (ص) خلیفه سنت فحاشى به نوامیس
پیامبر را بدعت گذاشت فردای آن عهدنامه ننگین بود که بقیع، دوباره شاهد
دفنى شبانه شد.( 17 ) و در نتیجه امضای آن صحیفه ملعون توسط امثال مغیره بن
شعبه بود که سبط نبى، با جگر پاره پاره خویش نجوا میکرد.( 18 ) و سر حسین
(علیه السلام) در طشت طلا، (19) از خلیفه ضربت عصا مىخورد. (20) فردای آن روز فرداى
خزان باغ نبى شد تا اینکه امروز باعث غیبت آخرین ذخیره الهی شد.
مغیره بن شعبه و اصحاب صحیفه، قاتلان اصلی امام حسین (علیه السلام) بودند
عهد
نامه شومی که قتل اباعبد الله را رقم زد و روزی به شومی آن روز برای عترت
نبی نبود جز روز عاشورا و در حقیقت روزی که اساس ظلم گذاشته شد و باعث شد
که امام حسین در کربلا به شهادت برسد روزی بود که مغیره بن شعبه به همراه
هم پیمانانش و روسای حزب شیطانیش آن عهدنامه را امضا کردند.
امام
صادق (علیه السلام) درباره آن عهد نامه خائنانه فرمود: «شاید تو نظر دارى که روزى
باشد که مانند آن روز باشد که این عهد نامه نوشته شد (یعنى در جنایت و سوء
توطئه و بدبختى مردم نه هرگز چنین روزى نبوده) جز روزى که حسین (علیه السلام) کشته شد
(روز عاشورا) در علم خدا عزوجل چنین گذشته بود و همان را به رسول خدا (ص)
اعلام کرد که: إِذَا کُتِبَ الْکِتَابُ قُتِلَ الْحُسَیْن(21) هر گاه آن
عهدنامه نوشته شد حسین (علیه السلام) کشته مىشود و حکومت از دست بنى هاشم بیرون
میرود و همه اینها شد و تحقق پیدا کرد.» (22)
یقینا
در طول تاریخ بشریت روزی به تلخی روز عاشورا برای پیروان راه خداوند وجود
ندارد، روزی که به یاد آن آدم گریست و ابراهیم خلیل الله در سوگ فرزند
پیامبر اشک ریخت و روزی که هر صبح و شام به خاطر آن مصیبت عظمی امام زمان
میگرید.
لذا، بسیار اهمیت
دارد که امام صادق (علیه السلام) روز نوشتن و امضای این صحیفه را برابر با روز عاشورا
تلخ و سخت میداند. واضح است که انحرافی که این گروه در میان امت آغاز
کردند جامعه را به سمتی سوق داد که سبط پیامبر خویش را مظلومانه به شهادت
رساندند. از این روست که هر کسی که میخواهد در حزب خداوند و از دوستان
امام حسین (علیه السلام) باشد باید این دشمنان خطرناک و حزب پلیدشان را به خوبی
بشناسد.
امضای صحیفه ملعونه و غصب خلافت
هرچند
در این مختصر نمیتوان به همه ابعاد این عهدنامه که مشهور به صحیفه ملعونه
است پرداخت، اما واضح است کسانی که بعد از پیامبر زمام امور را در دست
گرفتند خود از اصحاب این صحیفه و مدیون امضا کنندگان این معاهده بوده و از
این رو در جامعه آن روز از ویژگیها و امتیازات خاصی برخوردار بودند. من
جمله از وقایعی که تاریخ نقل کرده است معاف کردن مغیره از اجرای حد زنا
میباشد علیرغم این که بر علیه او چهار شاهد شهادت دادند.
زنای مغیره با ام جمیل و عملکرد زمامدار دوم
از
جمله افعال شنیع غاصب دوم تعطیل کردن حد زناست. زمانی که سه نفر بر علیه
مغیره بن شعبه شهادت دادند به وقوع زنا با ام جمیل، عمر به خاطر رفاقت
دیرینهای که با مغیره داشت نمیخواست بر او حد جاری شود از این رو هنگامی
که شاهد چهارم خواست بر علیه رفیق دیرینهاش شهادت دهد در صورت شاهد چهارم
نگاه کرد و گفت: «ای شیخ عرب تو چه میگویی؟» سپس گفت: «من چهره مردی را
میبینم که خداوند به خاطر شهادت او مردی از اصحاب رسول خدا را مفتضح
نمیکند...» و به شاهد چهارم تلقین کرد که به درستی شهادت ندهد و او شهادت
خود را ناقص و نارسا ادا کرد.
به
همین بهانه عمر حکم به شلاق زدن شاهدان به جرم اینکه به مغیره اتهام زنا
زدهاند را داد و مغیره از این اتهام تبرئه شد. زمانی که خواستند شاهد دوم
را شلاق بزنند حضرت علی بن ابیطالب امیر المومنین (صلوات الله علیه) وارد
شد و از شلاق خوردن او ممانعت کرد و دومی را تهدید کرد که اگر این شخص به
ناحق شلاق بخورد رفیق تو نیز باید رجم شود. (23)
على بن نعمان گوید که على (علیه السلام) مىگفت: اگر قدرتى به دست آورم مغیره را سنگسار مىکنم و مغیره همواره على را عیب مىکرد.( 24)
علاوه
بر دومی با تلاش بسیار از سنگسار شدن مغیره که مرتکب زنای محصنه شده بود
ممانعت میکند ابوبکر نیز از سنگسار شدن خالد بن ولید که با همسر مالک بن
نویره همبستر شده بود جلوگیری کرد. هرچند مورخین تحلیلهای بسیار برای این
افعال زمامداران بعد از پیامبر گفتهاند ولی حق این است که این گونه افراد
از اصحاب صحیفه بوده و دستگاه حاکم به دست آوردن قدرت و حفظ قدرت خویش را
مدیون این جماعت میدانست. از این رو بود که دست این جماعت در هر جنایتی
باز بود.
مغیره و کینه و بغض او نسبت به امیرالمومنین (علیه السلام)
مغیره
که در زمان معاویه والی کوفه شده بود از جمله کسانی بود که سب حضرت امیر
المومنین را در بین مردم رواج داد و بر آن پا فشاری میکرد. آوردهاند که:
«مغیرة بن شعبه که در آن روزگار از سوى معاویه امیر کوفه بود، حجر بن عدى
را دستور داد که در میان مردم برخیزد و على (علیه السلام) را لعنت کند. حجر نپذیرفت و
مغیره او را تهدید کرد. حجر برخاست و گفت: اى مردم، امیر شما مرا دستور
داده که على را لعن کنم، پس او را لعنت کنید. مردم کوفه گفتند: خدا او را
لعنت کند و منظور حجر از ( او ) مغیره بود...» (25)
دشمنان
امیر المومنین فقط به سب آن حضرت اکتفا نکردند. بلکه برای تنقیص آن حضرت
به پدر ایشان جسارت کرده و پدر بزرگوار ایشان را کافر خواندند. زمزمه کفر
ابوطالب را باید نغمهاى از سیاستهاى شوم بنىامیه شناخت.
زیرا
از دوره خلافت عثمان که بنى امیه هوس خلافت اسلامى را تا همیشه در دل خود
پروریدند و یگانه مبارز و هم نبرد خود را در میدان سیاست و ریاست على (علیه السلام) و
خاندان او شناختند از هیچگونه سوء تبلیغى درباره آنها فروگذار نکردند و
از هر جا که ممکن بود دستآویزى براى توهین به على (علیه السلام) فراهم کنند بدان چنگ
زدند و به جعل حدیث و نشر افتراهای سیاستمآبانه پرداختند.
توهین به ابوطالب برای زیر سوال بردن علی (علیه السلام)
از این رو بود که آنها ابوطالب را هم کافر نامیدند و حدیث و تفسیرى چند بر خلاف حق به زبان طرفداران خود درباره او ساختند.
حدیث
ضحضاح دوزخ به زبان مغیرة بن شعبه طرفدار صمیمى و همپیاله مهربان دوره
جاهلیت ابوسفیان منتشر شده که میگوید ابوطالب در ضحضاح آتش (حوضچهاى
آتشین) میباشد و کفش آتشین در پا دارد که مغزش از حرارت آن میجوشد(البته
در اینجا باید از امام زمان و حضرت امیر المومنین به علت نقل این روایت
ساختگی معذرت خواهی کنیم). این روایات همه به مغیرة بن شعبه میرسد که از
منحرفین خاندان بنى هاشم و مخلصین دودمان بنى امیه است.
آنها
میگویند که آیه «إِنَّکَ لا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ
یَهْدِی مَنْ یَشاءُ؛ اى پیغمبر هر که را تو دوست دارى به حق نمیرسانى ولى
خدا هر کس را خواهد به حق میرساند» درباره ابوطالب نازل شده است، اما این
آیه در مدینه نازل شده و آنگونه که در کتاب الحجة على الذاهب بیان شده
شان نزول آن مشرکان جنگ احد بودند که چون دندان پیغمبر را شکستند پیغمبر
فرمود: «خدایا قوم مرا هدایت کن که نادانند» و خدا این آیه را درباره آنها
فرستاد و برخى گفتهاند مورد آیه متخلفین از هجرت هستند. (26)
مغیره در کلام امیرالمومنین (علیه السلام)
جنایات
و فضیحتهای مغیره بیش از این نوشتار کوتاه است و دشمنیهای او با رسول
اکرم و خاندان رسالت را نمیتوان در چند صفحه جا داد. او کسی است که
امیرالمومنین میفرماید: «در دارالندوه جایی که قریش توطئه قتل پیامبر را
پیریزی کردند شیطان به شکل مغیره بن شعبه برای مشرکین ظاهر شد و تصمیم قتل
پیامبر را به ایشان القا کرد. (27)
حضرت
امیر المومنین (علیه السلام) تظاهر به دینداری مغیره را دروغ خوانده و دینداری وی را
جز خدعه نمیداند. آنگاه که فرمودند: «اى عمّار! مغیره را رها کن، زیرا
او از دین به مقدارى که او را به دنیا نزدیک کند، برگرفته و به عمد حقایق
را بر خود پوشیده داشت تا شبهات را بهانه لغزشهاى خود قرار دهد.» (28)
چهره مغیره در بیان امام حسن (علیه السلام)
او
بی شرمانه حضرت علی بن ابیطالب امیر المومنین صلوات الله علیه را که ضربت
شمشیرش در جنگ خندق از عبادت جن و انس برتر و وجود مقدسش ملاک کفر و ایمان
است را در حضور فرزندش امام حسن مجتبی (علیه السلام) آماج شماتتها و دشنامهای بسیار
قرار میدهد.
این شیطان خبیث
در جلسات مختلف این کار شنیع را مرتکب میشود و امام حسن (علیه السلام) در حضور دشمن
بزرگ اسلام، معاویه، مجبور است مظلومانه به یاوههای او گوش دهد. به خاطر
شرم از امیر المومنین است که سخنان شنیع این همپیمان صحیفه ذکر نمیشود و
تنها در پایان به یکی از جوابهای امام حسن مجتبی (علیه السلام) اکتفا میشود که در
این گفتار شریف آن امام مظلوم، چهره آن خبیث که امروز زیر عنوان صحابی
پیامبر مخفی شده، هویدا شده است.
در
یکی از این مجالس که مغیره به حضرت دشنام داد امام حسن (علیه السلام) در پاسخ او این
گونه فرمودند: «و اما تو اى مغیرة بن شعبه! تو دشمن خدا و رها کننده کتاب
خدا و تکذیب کننده پیامبر خدا مىباشى و تو زناکار بوده و سنگسار نمودنت
واجب است و انسانهاى عادل و پاک و متقى بر زنایت گواهى دادند، اما سنگسار
نمودنت را به تأخیر انداخت و حق را با اباطیل و سخن را با گفتارهاى نادرست
قبول نکرد و اینها علاوه بر عذاب دردناک و پستى در دنیا که خداوند برایت
مهیا ساخته است مىباشد، و عذاب آخرت خوارکنندهتر است.
و
تو کسى هستى که فاطمه دختر پیامبر را زدى، تا اینکه خونریزى نمود و فرزندش
را سقط کرد و این به خاطر آن بود که پیامبر را خوار گردانى و با دستورش
مخالفت نموده و احترامش را زائل سازى. در حالى که پیامبر فرموده بود: اى
فاطمه تو برترین زن اهل بهشت هستى.
خداوند
تو را در آتش افکنده و وبال گفتارت را دامنگیرت مىکند. پس به کدام یک از
این سه امر على (علیه السلام) را ناسزا مىگویى؟ آیا نسبش ناقص است یا از پیامبر دور
مىباشد یا در اسلام کار بدى انجام داده است یا در حکم و قضاوت ستم ورزیده
یا در دنیا میل و رغبت دارد؟
اگر
یکى از آنها را بیان نمایى دروغ گفته و مردم تو را تکذیب مىکنند. آیا
گمان مىکنى على (علیه السلام) عثمان را مظلومانه کشته؟ سوگند به خدا که على (علیه السلام)
متقىتر و پاکتر از سرزنش کنندهاش در این زمینه مىباشد.
سوگند
به خدا اگر على (علیه السلام) عثمان را مظلومانه مىکشت به تو هیچ ارتباطى نداشت. تو
او را در زمان زندگیش یارى نکرده و بعد از مرگ نیز از او یارى ننمودى و
همواره خانهات در طائف زناکاران را مىپرورانید و امر جاهلیت را زنده و
اسلام را مىمیراندى تا آنکه آنچه تحقق یافت محقق شد و اما اعتراضت در بنى
هاشم و بنى امیه، آن ادعاى توست...»(29)
اگر
مغیره هیچ ظلمی نداشت جز مضروب ساختن پاره تن پیامبر حضرت زهرا (سلام الله
علیها)؛ برای اثبات خباثت و دنائت او کافی بود. بریده باد دستی که صحیفه
ملعونه را نوشت و بریده باد دستانی که آن صحیفه ملعونه را امضا کردند و
بشکنند دستانی که در میان مسجد پیامبر دختر پیامبر را مضروب و شهید نمودند.
پینوشتها:
1. سوره مجادله، آیه22.
2. سوره مائده، آیه 56.
3. سوره احزاب، آیه 66.
4. سوره احزاب، آیه 67.
5. سوره احزاب، آیه 68.
6. سوره مجادله، آیه 22.
7. القواعد الفقهیة، الشیخ ناصر مکارم، ج 2، ص 175.
8. الغارات، ترجمه آیتى، ص 195.
9. نبرد جمل، ترجمه الجمل و النصرة لسید العترة فی حرب البصرة، ص 180.
10. سوره مجادله، آیه 7.
11. سوره زخرف، آیه 79.
12. سوره زخرف، آیه 80.
13. أسرار آل محمد علیهم السلام، ترجمه کتاب سلیم، ص 232؛ افشاى اسرار اصحاب صحیفه ملعونه، ص 231.
14. سیره ابن هشام، ج 4، ص 313، به نقل از سیری در الغدیر (فارسی)، محمد أمینی نجفى، ص 10 – 20.
15.
النهایة فی غریب الحدیث، ج 1، ص 88 [ ذیل کلمه برطش ]، الغدیر، ج 7، ص
135، به نقل از سیری در الغدیر (فارسی)، محمد أمینی نجفى، ص 10 – 20.
16.
شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 1 / 134، ج 2 / 18، 20، ط قدیم، به نقل
از سیری در الغدیر (فارسی)، محمد أمینی نجفى، ص 10 – 20.
17. مستدرک الصحیحین، ج 3 / 163، به نقل از سیری در الغدیر (فارسی)، محمد أمینی نجفى، ص 10 – 20.
18. الاستیعاب، ج 1 / 141 به نقل از سیری در الغدیر (فارسی)، محمد أمینی نجفى، ص 10 – 20.
19. مرآة الجنان، ج 1 / 135 به نقل از سیری در الغدیر (فارسی)، محمد أمینی نجفى، ص 10 – 20.
20. تاریخ طبرى، ج 6 / 267، کامل ابن اثیر، ج 4، به نقل از سیری در الغدیر (فارسی)، محمد أمینی نجفى، ص 10 – 20.
21. الکافی، 8، 179 خطبة لأمیر المؤمنین (ع)، ص: 73.
22. الروضة من الکافی یا گلستان آل محمد، ترجمه کمرهاى، ج1، 338 (تفسیر برخى آیات قرآن مجید)، ص 336.
23. المسترشد، محمد بن جریر الطبری (الشیعی)، ص 526 – 527.
24. الغارات، ترجمه آیتى، 195 (2)، ص: 195.
25. الإمام علی بن أبی طالب (ع) (فارسی)، أحمد الرحمانی الهمدانی، ص 938.
26. الخصال، ترجمه کمرهاى، جلد2، ص 36.
27. الخصال، ترجمه جعفرى، جلد2، صفحه 43.
28. نهج البلاغه، ترجمه دشتى، حکمت 405، صفحه 727.
29. صحیفة الحسن (ع) (فارسی)، جمع الشیخ جواد القیومی، ص 269 – 273؛ الاحتجاج، الشیخ الطبرسی، ج 1، ص 413 – 415.
منبع : خبرگزاری دانشجو