به نظر می رسد اشاره این وهابی به فردی افسانه ای به نام "عبد الله بن سبأ" باشد که به واسطه آن تهمت های ناروایی به شیعه وارد می شود. لذا سزاوار است که به افسانه بودن داستان این شخص و در نتیجه بی اساس بودن ادعای این وهابی، اشاره شود :
متاسفانه بیش از هزار سال است که مورخان درباره "عبد الله بن سبأ" قلم فرسایی کرده اند و به او و سبائیان (شیعیان) کارهای بزرگ و شگفت انگیزی نسبت می دهند و علمای اهل سنت هم بدون توجه به صحت و سقم این شخصیت، به گمان خود شیعه را محکوم می کنند.
خلاصه آنچه را که مورخان اهل سنت درباره ابن سبأ آورده اند این است که :
«ابن سبأ (موسس مذهب شیعه) مردی یهودی اهل "صنعاء" یمن، در زمان خلیفه سوم به صورت ظاهری اسلام آورد ولی پنهانی مکر و حیله میان مسلمانان به کار می برد و در شهرهای بزرگ اسلامی مانند شام، کوفه، بصره و مصر، گردش کرده و در مجامع مسلمین منافقانه حاضر می شد و مردم را تبلیغ می نمود بر آن که پیغمبر اسلام حضرت محمد (صلی الله علیه وآله) را نیز مانند عیسی بن مریم رجعتی است و همچنان که هر پیغمبری را یک وصی است از اهل خود، وصی پیامبر اسلام نیز حضرت علی (علیه السلام) است و او خاتم اوصیاء است هم چنان که حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم خاتم انبیاء بود و خلیفه وقت این حق را غصب کرده و درباره علی (علیه السلام) ستم نموده است پس باید قیام کرد و حق را به اهلش باز گردانید. همچنین گفته اند که همین عبد الله بن سبأ مبلغین خود را به شهرهای اسلامی فرستاده و دستورشان داده تا به بهانه امر به معروف و نهی از منکر، فرمانداران وقت را بکوبند و در نتیجه همین تبلیغات بود که مردم بر خلیفه سوم شورش کرده و او را به قتل رساندند. و باز می گویند پس از آن که مسلمانان با حضرت علی (علیه السلام) بیعت کردند و طلحه و زبیر برای خونخواهی خلیفه به بصره رفتند، بیرون بصره بین علی (علیه السلام) و آن دو که سران سپاه بودند شروع به صلح و تفاهم شد!!! ابن سبأ و پیروانش دیدند اگر این تفاهم صورت بگیرد، سبب اصلی قتل خلیفه که در واقع خود سبائیان (شیعیان) بودند مشخص گشته و کشته خواهند شد، لذا شبانه در هر دو لشگر نفوذ کرده و شروع به تیر اندازی به طرف مقابل کردند و به خاطر ترس و حس بدبینی که در دو لشگر نسبت به یکدیگر به وجود آمد، جنگ بصره که معروف به جنگ "جمل" است اتفاق افتاد و هیچ یک از فرماندهان هر دو لشگر تصمیم به جنگ نداشتند!!! و ندانستند که مسبب اصلی جنگ کیست و لذا هیچ کدام از دو لشگر گناهکار نیستند زیرا فقط از خود دفاع نموده اند!»
بله، این بود اصل افسانه ابن سبأ، و حال باید دید ریشه این افسانه به کجا می رسد :
1) از متاخرین اهل سنت سید رشید رضا در کتاب الشیعه و السنه ص46 مطالبی را راجع به همین ابن سبا نقل کرده و سپس منبع خود را در نقل این افسانه جزء سوم تاریخ ابن اثیر می داند
2) ابن اثیر که در سال 630 فوت کرده این داستان را به طور کامل در ضمن حوادث سال های 30 تا 36 هجری نقل نموده سپس گفته است که این مطالب را از تاریخ امام ابو جعفر محمد طبری (تاریخ طبری) گرفته ام چرا که آن تنها کتابی است که نزد عامه مردم (اهل سنت) مورد اعتماد بوده است.
3) ابن کثیر متوفی 774 هجری این داستان را با تمام خصوصیاتش در جلد هفتم تاریخ خود (البدایه و النهایه) از کتاب تاریخ طبری نقل کرده است.
4) ابن خلدون فیلسوف و مورخ هم این داستان را در تاریخ خود (المبدا والخبر) از کتاب تاریخ طبری نقل نموده است.
5) فرید وجدی نیز در جلد هفتم دائرة المعارف خود در توضیح لغت (عثم) در بیان جنگ جمل و ضمن بیان شرح حال علی بن ابیطالب (علیه السلام) این داستان را نقل کرده و گفته که مدرک او تاریخ طبری می باشد.
6) بستانی متوفای 1300 هجری نیز افسانه عبدالله بن سبا را در دائره المعارف خود آورده و گفته که آن را از ابن کثیر گرفته و چنان که گفتیم ابن کثیر هم از تاریخ طبری اخذ کرده است.
7) احمد امین مصری دانشمند معروف و معاصر اهل سنت این افسانه را تحلیل وار در کتاب خود (فجر الاسلام) آورده سپس مدرک خود را در نقل آن افسانه کتاب تاریخ طبری ذکر می کند.
8) حسن ابراهیم از نویسندگان معاصر هم این داستان را هم چون احمد امین به روش تجزیه و تحلیل آورده سپس منبع خود را در نقل این افسانه تاریخ طبری ذکر می کند.
9) نیکلسن در کتاب خود (تاریخ الادب العربی) و دوایت.م. دونالدسن در کتاب عقیدة الشیعه مدرک خود را در ذکر این افسانه کتاب تاریخ طبری ذکرکرده اند.
10) فان فلوتن از خاور شناسان در کتاب خود (السیادة العربیه و الشیعة و الاسرائیلیات فی عهد بنی امیه) ترجمه دکتر حسن ابراهیم و محمد زکی ابراهیم این افسانه را آورده سپس منبع خود را در نقل آن تاریخ طبری می داند.
11) غیاث الدین (فرزند میر خواند) نیز این مطلب را در کتابش (حبیب السیر) آورده و سپس منبع خود را تاریخ طبری ذکر کرده است.
حال باید دید طبری این داستان را از کجا آورده است :
ابو جعفر محمد بن جریر طبری آملی متوفی سال 310 هجری قمری افسانه ابن سبأ را در کتاب خود "تاریخ الامم والملوک" فقط و فقط از "سیف بن عمر تیمی" کذاب نقل کرده است. طبری در تاریخ خود روایت های سیف کذاب را با یکی از این دو سند روایت می کند :
الف- عبید بن سعد زهری از عمویش یعقوب بن ابراهیم و او از سیف
ب- سری بن یحیی از شعیب بن ابراهیم و او از سیف
"سیف بن عمر" (تنها راوی افسانه عبدالله بن سبا) کیست؟
سیف بن عمر از قبیله اسید است که تیره ای بود از ایل بزرگ تمیم و محل سکونت او شهرستان کوفه بوده است و وفات او را سال 170 هجری در زمان خلافت هارون الرشید نوشته اند. سیف برای این که افسانه های ساختگی اش را به صورت تاریخ صحیحی در آید و رنگ حقیقت به آنها بخشد، یک افسانه را به چند قسمت کرده
(مثل داستان های هزار و یک شب) و برای هر قسمتی سندی جعل نموده است و با این روش دو کتاب پر از دروغ و افسانه تالیف کرده است :
1) الفتوح الکبیر و الرده : که در آن حوادث تاریخی نزدیک به رحلت پیغمبر (صلی الله علیه وآله) تا زمان خلافت عثمان گفتگو کرده است و در همین کتاب جنگ ابوبکر با مسلمانان را جهت خوش آمد دستگاه فاسد اموی، جنگ با (مرتدین) نام نهاده است و وقایع را اکثراً بر خلاف سایر راویان ذکر می کند.
2) الجمل و مسیر عائشه و علی : با رسیدگی به روایات کتاب و تطبیق آن با دیگر کتاب ها مشخص می شود که سیف کذاب این کتاب را فقط به قصد دفاع از بنی امیه نوشته است.
البته سیف کذاب فقط به جعل حوادث و گفتگوها بسنده نکرده بلکه در روایت های ساختگی اش از حدود صد و پنجاه نفر از صحابه نام می برد که در هیچ مدرک دیگری نام آنها نیامده است و بعد از تحقیقات زیاد مرحوم علامه عسگری مشخص شده که این افراد اصلاً وجود خارجی نداشته اند که اسامی این صد و پنجاه نفر را مرحوم علامه عسگری در کتاب (صد و پنجاه صحابه ساختگی) آورده است، از جمله همین ابن سبأ که نامش فقط و فقط در روایات سیف کذاب آمده و در دیگر کتب رجال شناسی از نامش خبری نیست (البته بعضی از رجال شناسان فقط با استناد به روایت سیف کذاب این نام را در کتابشان آورده اند)
علاوه بر این ها سیف که از هوش و ذکاوت زیادی در دروغگویی بر خوردار بوده، در روایاتش از جاهایی نام می برد که با تحقیقات انجام شده معلوم گشته که این نام ها بر روی کره زمین وجود ندارند و فقط ذهن خیال پرداز سیف آنها را آفریده و به وجود آورده است. نمونه ای از شهرهای خیالی سیف :
الف- دلوث؟ مجدی در شرح این کلمه فقط با استناد به افسانه های شیرین! سیف این نام را در کتابش آورده است.
ب- طاووس؟
ج- جعرانه
د- نعمان
ه- قردوده
ولی بسیاری از جغرافی دانان معروف که کتاب ها درباره شهرها نوشته اند اعتماد بر روایات سیف کذاب نکرده اند و لذا در کتاب هایشان نامی از این شهرهای افسانه ای نبرده اند مانند :
1) فتوح البلدان بلاذری
2) مختصرالبلدان ابوبکر احمد بن محمد همدانی
3) الاثار الباقیه عن القرون الخالیه
4) تقویم البلدان تالیف اسماعیل صاحب و ...
و از متاخرین دو نفر بر حموی که این شهرهای افسانه ای را فقط با استناد به روایت دروغین سیف آورده اند اعتماد ننموده اند :
الف- خاورشناس لسترنج در کتابش بلدان الخلافه الشرقیه
ب- عمر رضا کحاله در کتابش جغرافیای شبه جزیره عربستان
متاسفانه این افسانه ها و این نام ها در صدها کتاب حدیث، تفسیر، تاریخ، جغرافیا و ادبیات ریشه دوانده است
سیف بن عمر از نظر رجال شناسان معروف اهل سنت (که عده ای از آنها معاصر با سیف بوده اند) :
1) امام نسائی صاحب صحیح معروف اهل سنت (متوفی 303) گفته : روایات او ضعیف است، حدیث او را ترک کرده اند و مورد اعتماد نیست.
2) یحیی بن معین : (متوفی 233) گفته حدیث او ضعیف است.
3) ابو داود (متوفی275) گفته او بسیار دروغگو است (انه کذاب) و روایاتش بی ارزش است.
4) ابن ابی حاتم (متوفی 327) گفته : احادیث سیف را ترک کرده اند.
5) ابن اسکن (متوفی 353) گفته ضعیف است.
6) ابن حبان (متوفی 354) گفته : احادیثی را که خود جعل می کرده آنها را از زبان شخص موثقی نقل می کرده است (تا بیشتر کارگر افتد) و نیز گوید سیف متهم به زندقه (کفر) است و گفته اند که حدیث جعل می کرده است.
7) دار قطنی (متوفی 385) گفته ضعیف است و حدیثش را ترک کرده اند.
8) فیروز آبادی صاحب قاموس (متوفی 817) گفته : ضعیف است.
9) ابن حجر مکی (متوفی 852) گفته ضعیف است.
10) سیوطی (متوفی 110) گفته بسیار ضعیف است.
11) حفی الدین (متوفی 923) گفته او را ضعیف شمرده اند.
تمامی مطالب بر گرفته از کتاب "عبدالله بن سبأ و افسانه های دیگر" تالیف علامه سید مرتضی عسگری رحمه الله علیه می باشد.