در ساعات پاياني سهشنبه، ۱۱ اکتبر و روز چهارشنبه، ۱۲ اکتبر، ماجرا آغاز يک توطئه سازمانيافته و تمام عيار برعلیه جمهوری اسلامی ايران، با همراهي عربستان سعودي و متحدانش در منطقه، جلوه ميکرد. عصر چهارشنبه و صبح پنجشنبه، ۱۳ اکتبر، ابراز ترديد گسترده از سوي کارشناسان و رسانههاي آمريکا درباره صحت ادعاهاي اريک هولدر و مقامات اف. بي. آي. و زمزمههاي آغاز يک رسوايي بزرگ براي دولت اوباما اوج گرفت. در این نوشتار سير حوادث را دنبال ميکنیم و ابعاد این رسوایی بزرگ را از جنبه افکار عمومی و رسانه ای واکاوی می کنیم.
سهشنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۰/ ۱۱ اکتبر ۲۰۱۱، حوالي ساعت ۲:۳۰ بعد از ظهر به وقت واشنگتن برابر با ۱۰ شب به وقت تهران، خبري عجيب جهانيان را حيرتزده کرد: اريک هولدر، دادستان کل و وزير دادگستري ايالات متحده آمريکا، اعلام نمود که يک آمريکايي ايرانيتبار به اتهام تلاش براي ترور عادل الجبير، سفير عربستان سعودي در واشنگتن، دستگير شده است. متهم منصور ارباب سير، ۵۶ ساله، نام دارد که، به گفته هولدر، با فردي بنام غلام (علي) شکوري از نيروي قدس سپاه پاسداران در ارتباط بوده است.(۱) اندکي بعد، متن گردش کار پليس فدرال آمريکا (اف. بي. آي.) به دستگاه قضايي در ۲۱ صفحه(۲) و ادعانامه وزارت دادگستري/ دادستاني کل آمريکا در چهار صفحه(۳) عليه منصور ارباب سير و غلام شکوري در اينترنت منتشر شد.
واکنش ها
ساعت ۵:۰۲ فؤاد عجمي، تحليلگر مصريالاصل جان هاپکينز، به ولف بليتزر [مجري تلويزيوني سي ان ان] ميگويد که ايران ميخواهد عقبماندگيهايش در خاورميانه را با نقشآفريني در آمريکا جبران کند. نکته جالب در مورد اين تحليلگر اين است که مدام از واژه خليج به جاي خليج فارس استفاده ميکند.
فؤاد عجمي چنانکه از نامش پيداست، ايرانيتبار است و خانواده او در دوران ناصرالدين شاه، به جنوب لبنان مهاجرت کردهاند. عجمي، پيوند ژرف با لابي مقتدر بهائيان آمريکا است . نئوکانها و لابي اسرائيل، که به عجمي «اسپينوزاي خاورميانه» لقب دادهاند، سالها به عبث کوشيدند او را، در مقابله با ادوارد سعيد، بعنوان انديشمندي مطرح در خاورميانه برکشند. نورمن پادهارتز، از بنيانگذاران نومحافظهکاري، عجمي را «صدايي تنها» خواند در ميان اعراب که در مورد اسرائيل حقيقت را ميگويد . فؤاد عجمي، رئيس سابق مؤسسه مطالعات خاورميانه دانشگاه جان هاپکينز (۱۹۸۰-۲۰۱۱)، دوست و همکار پل ولفوويتز، دوست کوندوليزا رايس و از نظريهپردازان اصلي نومحافظهکاران در ماجراي اشغال عراق است.
چهرههاي برجسته نئوکان، مانند ولفوويتز، و مقامات دولت بوش در زمينه مسائل عراق و خاورميانه بارها به عجمي استناد کردهاند. در اوت ۲۰۰۲ ديک چني گفت: طبق پيشبيني پروفسور فؤاد عجمي پس از تصرف بصره و بغداد مردم با شور و هيجان در خيابانها به پايکوبي خواهند پرداخت. در ۲۸ آوريل ۲۰۰۳ آدام شاتز در مجله نيشن نوشت: اگر هاليوود بخواهد فيلمي درباره جنگ دوّم خليج (جنگ عراق) بسازد بايد نقش اصلي را به پروفسور عجمي، رئيس مؤسسه مطالعات خاورميانه دانشگاه جان هاپکينز، بدهد. شاتز عجمي را از نظر دفاع از «امپراتوري آمريکايي» با روشنفکر مهاجر ديگر، هنري کيسينجر، همانند ميداند. (۵)
گفتگوي زنده فؤاد عجمي با سي ان ان، در برنامه پربيننده ولف بليتزر،(۶) قابل توجه و تامل بود . پس از گزارش مقامات قضايي و اف بي آي. شرکت بلافاصله فؤاد عجمي در اين سناريو هر سیاستمداری را به ياد مصاحبه هنري کيسينجر پس از حادثه يازده سپتامبر ۲۰۰۱ مياندازد که بيهيچ مداقه درباره علت حادثه، زماني که همه چيز ناروشن و در ابهام کامل بود، در همان روز ۱۱ سپتامبر بنلادن را بعنوان عامل واقعه معرفي کرد. کيسينجر شش روز بعد، در ۱۷ سپتامبر، خواستار بمباران افغانستان و ايران شد. رفتار اخير عجمي، بلافاصله پس از مصاحبه جنجالي مقامات قضايي و پليس فدرال آمريکا، نامتعارف نبود. کينه عجمي به ايران تا بدان حد است که سالها پيش از جرج بوش به دليل وارد کردن نام ايران به «محور شرارت» ستايش کرد.
در این میان وجود افرادی با همان وابستگيها و حمايتها چون فؤاد عجمي در ايران برای دامن زدن به این مورد و گسترش اختلاف میان کشورهای عربی در ایران نیز بودند يکي از آنان اندکي پيش از مصاحبه اريک هولدر به انتشار بذر کينههاي نژادپرستانه ميان ايرانيان و اعراب پرداخت. او تا بدانجا تاخت که با سخافتي باورنکردني ايرانيان اهل تسنن را از زمره ايرانيان خارج کرد. او مدعي شد که ايرانيان هنوز کينه شکست در جنگ قادسيه را در دل دارند و منشاء نژادپرستي ضد عربي ايرانيان همين است.
توطئهاي که با ناباوري آغاز شد
افکار عمومي فهيم جامعه آمريکا به سرعت اين تمهيد را شناخته و به آن واکنش نشان ميدهد. حتي در مجله راستگراي آتلانتيک، که داراي پيوند ژرف با صهیونیستهاست، ماکس فيشر اين عنوان را براي مقاله خود برگزيد: «آيا به راستي ايران ميخواست به سفير عربستان سوءقصد کند؟»(۶) فيشر برخي پرسشهاي جدّي مطرح ميکند. او ميپرسد: اگر ايران به راستي ميخواست تمامي پيامدهاي ناگوار بمبگذاري در خاک آمريکا را بپذيرد چرا هدفي چنين کوچک [سفير عربستان] را برگزيد؟ چرا ايران در يک دهه متلاطم پس از يازده سپتامبر، مثلاً در اوج جنگ عراق، به چنين اقداماتي مبادرت نکرد؟ چرا پس از آزادي زندانيان آمريکايي در ايران، که تلاش براي بهبودي روابط دو کشور تلقي ميشود، چنين کرد؟ چرا ايران با کارتل مواد مخدر مکزيک وارد همکاري شد؟
يکي از جالبترين واکنشهاي اوّليه را در روزنامه پرتيراژ واشنگتن پست مييابيم. نويسندگان مقاله واشنگتن پست پس از درج گزارش مصاحبه اريک هولدر مينويسند: «مقامات آمريکايي از بيان انگيزه ايران براي انجام توطئه ادعايي امتناع کردهاند و گفتهاند اطلاعات مربوطه طبقهبندي شده است.» (۷) نظرات خوانندگان (کامنت) ذيل مقاله فوق جالب است. فردی نوشته است: «چرا اين افشاگري را کردهاند؟ آيا اين يک حرکت سياسي از سوي دولت اوباما نيست؟ به نظر نميرسد که تحقيقات کافي و دقيق انجام داده باشند و روشن شده باشد که چه کسي پشت اين توطئه است. پس چرا با طرح اتهامات عليه ايران علنياش ميکنند؟ براي خشنود کردن اسرائيل؟ براي ناراحت کردن ايران؟ براي تحريک افکار عمومي به حمايت از عمليات نظامي؟ چرا؟»کامنتهاي ديگر نيز قابل تأمل است و ترديدهاي فراوان را نسبت به صحت ماجرا و انگيزههاي دولت اوباما از طرح توطئه ادعايي ايران بيان ميدارد. براي مثال، فرد ديگری نوشته است: «بايد پيش از آن که اوباما جنگ جهاني سوّم را آغاز کند، او را سرنگون کنيم. گمان ميکنم اکنون زمان به کار گرفتن اصل ۲۵ قانون اساسي است. [اصل برکناري رئيسجمهور] اگر اوباما نقشه بمباران ايران را در سر دارد، از نظر دماغي براي تصدي مقام رياست جمهوري نامناسب است.»
با گذشت زمان، واکنشها به ادعاي «توطئه ايران» با سرعتي عجيب رو به افزايش گذارد در حدي که در ساعات پاياني روز بعد، چهارشنبه ۱۲ اکتبر، مطبوعات از «رسوايي قريبالوقوع و توفنده دادستان هولدر» سخن گفتند. روزنامه کريستين ساينس مانيتور، به نقل از خبرگزاري آسوشيتد پرس، نوشت که يک کميته تحقيق کنگره، به رياست دارل عيسا، (۸) نماينده کاليفرنيا از حزب جمهوريخواه، دادستان هولدر و مقامات قضايي را براي پاسخگويي درباره جزئيات «توطئه ادعايي» احضار کرده است..(۹) کريستين ساينس مانيتور در مقاله ديگر، به نوشته اسکات پترسن، ميپرسد چرا نيروي قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامي بايد يک فروشنده ماشينهاي دست دوّم را بعنوان واسطه اين عمليات برگزيند نه افراد حرفهاي را؟ پترسن ميافزايد: نيروي قدس به عمليات دقيق و متدولوژيک شهرت دارد و نيز به کاربرد مؤثر واسطههاي محلي. بنوشته پترسن، کساني که ايران را به خوبي ميشناسند به ماجرا مشکوک هستند. کارشناسان ايراني، که سالهاست تحولات جمهوري اسلامي را دنبال ميکنند، ميگويند جزئيات توطئه ادعايي همخوان نيست.
عليرضا نادر، محقق ايراني مؤسسه راند که در زمينه سپاه پاسداران تأليفاتي دارد، (۱۰) به پترسن ميگويد: «اين ماجراي بسيار عجيبي است. اين ماجرا واقعاً با مدل عمليات ايران منطبق نيست.» عليرضا نادر ميافزايد: عمليات برون مرزي ايران داراي اهداف مشخصي است. به نظر نميرسد اين ماجرا به هيچ شکل قابل تصوّر به سود منافع ايران باشد. سوءقصد به سفير عربستان در ايالات متحده فشار بينالمللي عليه ايران را افزايش ميدهد و ميتواند از سوي عربستان اقدام به جنگ عليه اين کشور تلقي شود و براي حکومت ايران بيثباتي ايجاد کند. نظام سياسي ايران طبعاً به بقاي خود علاقمند است. بسيار دشوار است باور کردن اين مسئله که سپاه قدس دستور چنين عملياتي را داده باشد که «اهداف و استراتژي ايران را در مخاطره قرار ميدهد.» (۱۱)
گري سيک، (۱۲) دستيار اصلي شوراي امنيت ملّي آمريکا در زمان وقوع انقلاب ۱۹۷۹ و بحران گروگانگيري در ايران، که اکنون کارشناس امور ايران در دانشگاه کلمبياست، ديدگاهي مشابه دارد. سيک ميگويد: اين توطئه، اگر صحت داشته باشد، متمايز است با تمامي سياستها و اقدامات شناخته شده ايران. به سختي دشوار است باور کردن اين مسئله که ايران براي اين عمليات، که «حساسترين» عمليات ممکن براي ايران بشمار ميرود، بر يک باند تبهکار غيرمسلمان، کارتل قاچاق مواد مخدر لاس زتاس مکزيک، (۱۳) تکيه کند. بگفته گري سيک، متکي شدن ايران بر يک آماتور و يک باند تبهکار مکزيکي، که طبعاً پر است از مأموران مخفي سازمانهاي اطلاعاتي مکزيک و ايالات متحده آمريکا، نهايت اهمال و بلاهت است.(۱۴) بنوشته کريستين ساينس مانيتور، ارباب سير فروشنده پيشين ماشينهاي دست دوّم در تکزاس است و انتخاب او از سوي سپاه قدس حيرتانگيز است.
کنت کاتزمن، محقق آمريکايي در زمينه سپاه پاسداران، ميگويد: «آيا بايد باور کنيم که اين فروشنده ماشينهاي دست دوّم در تکزاس سالها مأمور خفته سپاه قدس در آمريکا بوده؟ مسخره است. ايران هيچگاه آدم ناموفق و وارفتهاي مثل او را براي توطئهاي چنين حساس انتخاب نميکنند.»
و آسوشيتد پرس از دوست و شريک سابق تکزاسي ارباب سير درباره او پرسوجو کرده است. ديويد تامشا ارباب سير را فردي که «در امور مالي اهل کلک است ولي دوست داشتني و البته کمي تنبل» توصيف کرده. تامشا به آسوشيتد پرس ميگويد: «باور نميکنم او حتي به چنين نقشهاي فکر کرده باشد. او آدمي کاسبکار بود نه اهل سياست.»(۱۵) گزارش سي ان ان با اين عنوان «برخي تحليلگران به توطئه ادعايي ايران مشکوکاند.» (۱۶)رضا سياح نويسنده اين گزارش در سي ان ان. می پرسد: «آيا يک شاخه نخبه نظامي ايران يک ايراني- آمريکايي ۵۶ ساله زن طلاق داده فروشنده ماشينهاي دست دوّم در تکزاس را انتخاب ميکند تا از طريق يک کارتل مواد مخدر مکزيکي «هيت من» [آدمکش حرفهاي] استخدام کند براي قتل سفير عربستان سعودي از طريق منفجر کردن بمب در يک رستوران شلوغ در واشنگتن؟» کامنتهاي سي ان ان ذيل مطلب رضا سياح قابل توجه است. خواننده ای نوشته: «به نظر من اين شبيه به کارهاي موساد است که ميخواد آمريکا را وارد يک جنگ به نفع اسرائيل بکند.» ديگري جواب ميدهد: « ممکنه کار موساد باشد. موساد ميتواند از اين کارها بکنه بدون اين که ردي بر جا بذارد.» يکي ديگر: «اين کار موساد است براي انتقال پول از جيب ما به جيب يهوديها.»
رابرت بائر، تحليلگر ارشد سابق سيا، که گفته است: «اتهاماتي که مقامهاي آمريکايي مطرح کردهاند همگي از اعترافهاي منصور ارباب سيار فرد ايراني- آمريکايي مقيم تگزاس آمريکا به دست آمده است. او اعتراف کرده که با سپاه قدس همکاري کرده و مقامهاي آمريکايي هم آن را تکرار ميکنند! اطلاعات ثبت شده در اداره پليس نوسس تگزاس نشان ميدهد که منصور ارباب سيار در سال ۲۰۰۱ به اتهام سرقت محکوم و بازداشت شده است. همچنين چند مورد خلاف ديگر از جمله رانندگي بدون گواهينامه در پروندهاش ديده ميشود. اثر چاقو روي گونه سمت چپش نيز در اثر درگيري است. همچنين منصور ارباب سيار در سال۲۰۱۰ و پس از ۲۹ سال زندگي در آمريکا براي اقامت به ايران برميگردد و به همين منظور در مدت مذکور سفرهاي متعددي بين دو کشور انجام ميدهد. آيا سپاه قدس آنقدر احمق است که با يک محکوم و سابقهدار همکاري کند؟! يا مهره اصلي يک نقشه برنامهريزي شده اندک زماني پيش از اجراي عمليات مرتب به ايران سفر ميکند تا خود را لو دهد؟! يا به حساب بانکياش از خارج از کشور پول واريز ميشود تا آمريکاييها او را شناسايي کنند؟!»(۱۷)
جولين بورگر، دبير سرويس ديپلماتيک روزنامه گاردين، هم گاف بزرگي گرفته و نوشته: ارسال مستقيم پول از ايران به آمريکا طبق قوانين آمريکا غيرممکن است و بنابراين پول بايد از طريق کشور ثالث ارسال شده باشد.
وبلاگ نيويورک تايمز در همين زمينه نوشته: فقط ۲۴ ساعت پس از اين که مقامات آمريکايي اعلام کردند يک توطئه ايران را خنثي کرده اند... تعدادي از کارشناسان نامدار آمريکايي در حوزه مسائل ايران اعلام کردهاند که احتمالاً حکومت ايران اصلاً در پس اين طرح نبوده است.(۱۸)
يکي از نخستين نظرات خوانندگان گزارش واشنگتن پست در ۱۱ اکتبر از تيزبينانهترين واکنش افکار عمومی است که درباره «سناريوي ارباب سير» نوشته و درج شده بود. فردي با نام مستعار thedefendantX اندکي پس از انتشار مصاحبه هولدر در وبگاه روزنامه فوق اين کامنت را درج کرد:
«چقدر مهمل است متهم کردن ايران به گردانندگي اين سوءقصد ادعايي عليه عادل. ايرانيها ميخواستند چه کسي را جايگزين او کنند در سفارت سعودي در واشنگتن؟ آيا ايرانيها براي اسرائيل کار ميکنند؟ مسلماً، اسرائيل توانايي آن را دارد که [برخي] ايرانيان احمق را آلت دست قرار دهد براي تحريک [آمريکا به] تهاجم به ايران... گزارشهايي مانند آنچه رانن برگمن نوشته، که چگونه [در سال ۱۹۴۷] رهبران بعدي اسرائيل ايرانيها را آلت دست قرار دادند تا از طرح تأسيس دولت يهود در سازمان ملل حمايت کنند، اين فرض را معنا ميبخشيد. دولت اسرائيل با چنين صحنهسازيهاي سازمانيافته... تأسيس شد. اسرائيليان در اينگونه اقدامات چنان ماهر بودند که اعضاي ايراني کميته ويژه سازمان ملل درباره فلسطين را قانع کردند که به تأسيس دولت اسرائيل رأي دهند.» (۱۹)
نويسنده کامنت به مقاله ۷ اکتبر ۲۰۱۱ نيويورک تايمز ارجاع داده است به قلم رانن برگمن، با عنوان «زايش يک دولت در فلسطين».(۲۰) برگمن، که در حال نگارش کتابي درباره تاريخ موساد است، به تکاپوي مأموران سازمان اطلاعاتي يهود، که پيش از تأسيس دولت اسرائيل نيز «موساد» نام داشت، در «کميته ويژه سازمان ملل براي مسئله فلسطين»(۲۰) توجه ميکند. رهبري اين عمليات را اوبري ابان، معروف به آبا ابان، افسر سابق اينتليجنس سرويس بريتانيا، به عهده داشت که بعدها از مقامات بلندپايه دولت اسرائيل شد.(۲۲) بنوشته برگمن، توجه اصلي ابان بر نمايندگان دولتهاي آمريکاي لاتين در «يونسکوپ» (کميته ويژه سازمان ملل براي فلسطين) متمرکز بود که هوادار صهيونيسم بودند و اطلاعات خود را از فعاليتهاي داخلي کميته در اختيار او قرار ميدادند. سازمان اطلاعاتي هاگانا (ارتش غيرقانوني آژانس يهود به رهبري ديويد بنگوريون) با پيشرفتهترين ابزار فني و انساني اعضاي هيئت را زير نظر داشت.
برگمن ميافزايد: «حتي نماينده ايران، نصرالله انتظام، که در ابتدا آژانس يهود او را مخالف استوار صهيونيسم ميدانست، به مدافع آن بدل شد. کارمند يهودي انتظام، که عامل فارسي زبان هاگانا بود، شنيد که انتظام در زمان بازديد از يک مرکز کشاورزي در النقب به همکار خود ميگويد: چه خري هستند اين عربها! اين کشور بسيار زيباست و بايد پيشرفت کند. اگر آن را به يهوديان بدهند به اروپا تبديلش خواهند کرد.»
برگمن شايد نميداند که نصرالله انتظام مانند پدرش، سيد محمد خان انتظامالسلطنه، از فراماسونهاي بلندپايه ايران بود و اندکي پس از مأموريت در يونسکوپ «پول هنگفتي از يهوديان گرفت» تا به شناسايي دولت اسرائيل از سوي ايران کمک کند. (نامه ۳۰ خرداد ۱۳۲۹/ ۲۰ ژوئن ۱۹۵۰ دکتر قاسم غني به سيد محمدعلي جمالزاده) اين اقدامات در سال ۱۹۵۰ به شناسايي دوفاکتوي دولت اسرائيل توسط دولت محمد ساعد مراغهاي انجاميد. برخي منابع، ميزان پرداختي يهوديان به مقامات دولت ساعد را چهار صد هزار دلار ذکر کردهاند. بنابراين، گزارش اوّليه آژانس يهود دال بر مخالفت انتظام با صهيونيسم نادرست بوده است.
مستندات جدّي وجود دارد که نقش موساد را در مرموزترين حوادث پس از انقلاب ايران آشکار ميکند. حوادثي مانند «ايران- کنترا»، که در ايران به «ماجراي مکفارلين» معروف است ، ترور شاپور بختيار در منزل مسکونياش در حومه پاريس، ترور عبدالرحمن قاسملو رهبر حزب دمکرات کردستان ايران، کشتار رستوران ميکونوس برلين، ارسال محموله سلاح به بندر آنتورپ بلژيک در کانتينرهاي خيارشور و سرانجام قتلهاي زنجيرهاي. تمامي اين اقدامات به جمهوري اسلامي ايران منتسب کرده است.